نقدی بر جایزه ادبیات نمایشی| آقایان این ویرانه را کی تحویل میدهید؟
دو عضو کانون نمایشنامهنویسان خانه تئاتر با انتقاد بر حضور دائمی هیئتمدیره این کانون به انتقاد از شیوه انتخاب آثار در هشتمین جایزه ادبیات نمایشی پرداختهاند.
خبرگزاری تسنیم - غلامحسین دولتآبادی/ آراز بارسقیان
در اسفند 94 سه عضو کانون نمایشنامهنویسان، غلامحسین دولتآبادی، آراز بارسقیان و ندا ثابتی نسبت به آنچه در اهدای جوایز ادبیات نمایشنامهنویسی رخ داده بود اعتراض کرده و در مطلبی به انتقاد از وضعیت این جایزه پرداختند.
بیشتر بخوانید: انتقاد چند هنرمند به انتخابات کانون نمایشنامه نویسان خانه تئاتر
حال پس از دو سال گویا این گروه نسبت به اتفاقات امسال نیز انتقاد داشته و نقد خود را در یادداشتی نگاشته و در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار دادهاند.
***
اول اسفند ماه سال 1394 مطلبی از ما در خبرگزاری تسنیم منتشر شد که خواب هیأتمدیرهی «دائمی» کانون نمایشنامهنویسان خانه تئاتر را برآشفته کرد. کار به پاسخی غیرحرفهای از طرف بازرس کانون در خبرگزاری آنا کشید و دنبالهاش شد پاسخ ما و البته دیگر شکایت به شورای حل اختلاف خانه تئاتر و در نهایت مسکوت ماندن قضیه به علت برهم نخوردن آرامش و نظم موجود در خانه تئاتر. مثل همیشه کمی ریش سفیدی کردند بزرگان خانه تئاتر که سکوت کنیم؛ چون اکنون همه نیاز به سکوت دارند. از طرف در آن زمان هیأتمدیره «دائمی» کانون نمایشنامهنویسان درخواست اخراج ما را از این نهاد داشتند که بالاخره این مسئله تا هم اکنون حل نشده باقی مانده است و بیشتر شکل آتشبسی موقت به خود گرفته است.
اگر به مطلب منتشر شده در خبرگزاری تسنیم برگردیم با واقعیتی غریب مواجه میشویم: چطور هر چیزی که نوشتیم صحیح بود و به وقوع پیوست. آیینه تمامنمای آن مطلب در هشتمین جشن کانون نمایشنامهنویسان خانه تئاتر خود را نشان داد. جشنی که 25 آذر ماه امسال پس از وقفهای چهار ساله بالاخره برگزار شد.
اعتراض ما واضح بود: اشخاص مشخصی در فرآیندی که به سختی میتوان نامش را انتخابات گذاشت دائماً به عنوان هیأتمدیرهی کانون نمایشنامهنویسان خانه تئاتر برگزیده میشوند. این در حالی است که خلاء جدی قانونی در اساسنامه خانهی تئاتر موجب این امر میشود. این نوع برگزیده شدن میتواند کسی را که با این تشکیلات از نزدیک آشنا نباشد، به شک بیندازد که «حتماً این اشخاص خدمات زیادی انجام دادهاند و به علت محبوب بودنشان مدام انتخاب میشوند»؛ ولی وقتی به سیاهه کاری آنان نظر بیفکنیم متوجه میشویم که این کانون رسماً هیچ کاری انجام نداده است.
اما نکته فاجعهبار این است که این اشخاص به حضور خود در این کانون بسنده نمیکنند؛ بلکه ترکیب هیأتمدیره را هم براساس منافع خود و از نیروهای نزدیک به خود تعیین میکنند. نمونه برجسته این امر حضوری خانمی در هیأتمدیره کانون بود که در یکی از همین نوع انتخابات بدون داشتن حتی شرایط عضویت وابسته به صورت پیوسته عضو کانون شده بود و به طرز عجیبی در همین نوع انتخاباتها وارد هیأتمدیره شده بود. این خانم برگه داوری پایاننامه کارشناسی ارشد خود را به همراه تک نمایشنامهای که نوشته بود، به عنوان رزومه ارائه داده بود و هیأتمدیره دائمی هم آن را امضا کرده بود و در آن انتخابات این شخص را وارد کانون کرده بود. اگر همین یک مورد تخلف مورد توجه قرار گیرد آن انتخابات غیرقانونی و متقلبانه بوده است و آن هیأتمدیره باید از کار خود برکنار شوند؛ ولی خب میبینیم که این هیأتمدیره دائمی کماکان دارد به کار خود ادامه میدهد.
مثلاً نکته دیگری که میتوان به آن اشاره کرد بحث دستمزدهای برگزارکنندگان جایزهی ادبیات نمایشی و ندادن جایزه نقدی برگزیدگان است. این از مواردی است که هیأتمدیره خانهی تئاتر باید حتماً در آن ورود کند. آنان بدون دادن جوایز برگزیدگان دوره پیشین، اقدام به برگزاری جایزه دوره بعد میکنند و سروته قضیه را به یک لوح تقدیر هم میآورند؛ اما دستمزد خودشان را که اتفاقاً دبیر دائمی این جایزه نیز هستند و داوران را برمیدارند. در نهایت به طرز مضحکی هیأت برگزارکننده که همین اشخاص دائم الحضور هستند و داوران دستمزد میگیرند؛ اما برگزیدگان هیچ! (حالا هی بگویید در تئاتر پول نیست! هزار جور پول میشود از قِبَل این تئاتر به دست آورد.)
اما عکسهای صندلیهای خالی هشتمین دورهی این جایزه کذایی حاکی از اضمحلال مطلق کانون نمایشنامهنویسان خانه تئاتر دارد. بازی دو نفر از این هیأتمدیره دائمی به سبک آن رئیسجمهور و نخستوزیر مشهور که دائماً جا عوض میکنند و یک روز این رئیس میشود و آن یکی معاون و روز دیگر آن یکی رئیس میشود و این معاون. کار این کانون را به این جا کشانیده است که محل برگزاری جایزه را به یک ناکجاآباد بکشانند و در حضور صندلیهای خالی جشنی برگزار کنند و به دوستان و رفقای خود جایزه بدهند. بد نیست از داورهای این دوره شروع کنیم. منظورمان یکی از برجستهترین داوران این جایزه است، یعنی جناب آقای حسین پاکدل. واقعاً ما نمیدانستیم دمخور شدن با تئاتریها، رئیس یک مرکز تئاتر بودن چگونه میتواند انسان را نمایشنامهنویس، کارگردان و حتی بازیگر بکند؟ البته بد نیست تئاتر هم میتواند مشغولیات روزهای بازنشستگی باشد؛ ولی داوری نمایشنامه دیگر با نشست و برخاست با تئاتریها، رفاقت و خود را نویسنده و کارگردان و بازیگر جا زدن تفاوت دارد. همین جا به صراحت اعلام میکنیم اگر این شخص توانست شش جزء تراژدی از منظر ارسطو را پشت سر هم و به ترتیب، اصلاً حتی نامنظم، فقط نام ببرد، ما همه حرفهای خود را پس میگیریم. مگر داوری نمایشنامه شوخی است که هر کسی که از راه میرسد، نظر کارشناسی بدهد؟ این یعنی به سخره گرفتن صد و خردهای سال نمایشنامهنویسی در ایران. تکلیف داورهای دیگر هم که روشن است. مثلاً همین جناب فرهاد توحیدی که البته فرد محترم و باآبرویی در سینما است؛ ولی خب سینما را به تئاتر چه؟ مگر در جشنوارههای سینمایی از افراد متخصص تئاتر برای داوری دعوت میکنند؟
و اما برندگان که واقعاً جای تأسف دارد این همه بالا و پایین، بگیر و ببند آن وقت بیاییم به رفقای خود جایزه بدهیم. یکیشان که اکنون آدامسفروش است و پیکان جوانان سوار میشود و در شهر دوره میافتد و برای خرج و مخارجش ترانههای محلی میخواند و هر از گاهی هم با اجرای آثار نویسنده بزرگ خارجنشینمان یادآوری میکند که «من روشنفکر هستم ها!». آن وقت به متنی از او جایزه میدهند که بیش از یک دهه پیش به اجرا درآمده و فکر میکنیم خودش هم دیگر از روی همچون «پلی» عبور نکند. شخص دیگر جایزه برده نویسنده دو ابتذال فرهنگی محض این روزهاست؛ «سی» و «شهرزاد». این شخص نازپروردهی تئاتر دارد فراموش میکند هر روز آثارش از روز قبل ضعیفتر میشود و چنین جوایزی که نه از روی کیفیت و شایستگی؛ بلکه از روی دوستبازی بین آدمها تقسیم میشود. حکم نفس مصنوعی را در این هوای آلوده برای این مبتذلنویس این روزها دارد و بیشتر از همیشه توهم نمایشنامهنویس بودن را به او میدهد که این خود انتهای خیانت به دیگری است.
در طول این چند دوره به خصوص دو دوره آخر تنها ما دو نفر بودیم که جان سالم به در بردیم و علیرغم میل این هیأتمدیره دائمی جایزه اول نمایشنامهنویسی را برای نمایشنامه «گام زدن بر یخهای نازک» به دست آوردیم. خوب به یادمان میآید که یکی از همین افراد هیأتمدیره دائمی چند روز قبل از برگزاری جایزه، در اسفند 92، در تماسی تلفنی گفت شما سوم شدهاید این در حالی بود که چند روز پیش برای همین نمایشنامه، جایزهی کتاب سال را گرفته بودیم. ما هم از همه جا بیخبر، روز برگزاری جشن به سالن ایرانشهر رفتیم و در کمال تعجب هر سهی نمایشنامه را بدون اولویت برگزیده اعلام کردند. آن جا فهمیدیم که ظاهراً زور این هیأتمدیره دائمی به داوران نرسیده و نتوانستند ما را سوم کنند. در آن دوره هم به متنی از علیرضا نادری که کمتر از یک دهه پیش نوشته شده بود، جایزه دادند و میتوانید مطمئن باشید اگر نادری در این دوران کتابی داشت، ولو نمایشنامهای که سالیان سال پیش اجرا شده بود، آن بالا روی سِن میدیدنش. باری این هیأتمدیره دائمی با به انزوا کشاندن نمایشنامهنویسان خارج از دایرهی دوستان خود همیشه جانب همین چند نفر را گرفتهاند. همین چند نفری که حتی خودشان هم قبول دارند که دورهی نمایشنامهنویسیشان به سر آمده و آنها دیگر متعلق به دههی نود نیستند.
اما این هیأتمدیرهی دائمی ظاهراً اصرار دارد که آنها را در دههی نود هم امتداد دهد که این امری شدنی نیست؛ حتی با دادن این جور جوایز در حضور صندلیهای خالی. اما این هشتمین دوره واقعاً جای تأسف برای جامعه نمایشنامهنویسان ایران دارد. باز دیدن چهرههای تکراری در این مراسم این بار سوت و کور و غمانگیز نه هیجانی ایجاد میکند نه حتی انگیزهای. انگیزه و هیجان در ما دو نفر که نه ـ ما دو نفر سالهاست انگیزه را از کار خودمان میگیریم ـ بلکه در میان جامعه نمایشنامهنویسان و تئاتریهای کشور. جامعهای که میبیند هنوز مدلهای از کار افتادهی مدیریتی به دنبال دستهای حمایت این طرف و آن طرف هستند تا تکه نان و هزینهای برایشان داشته باشد. رنج ما وقتی بیشتر میشود که خود این اشخاص؛ این هیأتمدیره تکراری و ناکارآمد؛ خود میدانند سر قبری ایستادهاند که جنازهای درش نیست. آنها در تمام این تمام این سالها با عضویت دائمی خود در هیأتمدیره نشان دادهاند که انگار کاری ندارند جز عضویت در هیأتمدیره. شاید هم واقعاً کار بهتری نداشتهاند و ندارند برای انجام دادن ـ هو العالم. حال یک پیشنهاد. اگر اعضای این هیأتمدیره دائمی لطف کنند در اقدامی شگفتانگیز از سمتهای خود استعفا بدهند میتوان قول داد که کسی به کارنامه مالی و کاری آنها در مدت تصدیگریشان کاری نداشته باشد. میتوان قول داد کسی بهشان نمیگوید تا کی میخواهند سریالنویس و آدامسفروش و پیکانجوانان سوار را در جشنشان با هزار و یک ترفند دعوت کنند تا مبادا باعث تکدر خاطر آدمهایی شود که سالهاست خودشان را از چیزی که بودهاند جدا کردهاند. میتوان قول داد از آنها حتی به نیکی هم یاد میشود. میشود عکسشان را قاب کرد و در یکی از اتاقهای خانه تئاتر آویزان کرد و زیرش نوشت هیأتمدیرهای که ایستاده مُرد. میتوان قول داد کسی به پروندههای تخلفات غیرمالیشان مراجعه نمیکند و باز نمیکند که در فلان جایزه و فلان انتخابات با چه ترفندی قانونهای نهچندان درست و درمان خانه تئاتر را دور زدند و قیافه حق به جانب گرفتند که ما با رأی قانونی سر کار هستیم. اصلاً استعفا هم ندهند که آبروی نداشتهشان برود، سر انتخابات جدید لطفاً تحت هیچشرایط خودشان را نامزد نکنند. این طوری شأنشان هم حفظ میشود، درست؟
آری میشود تمام اینها را نادیده گرفت و پرسید دوستان کی تصمیم دارند این ویرانه را تحویل هیأتمدیره خانه تئاتر دهند تا شاید آنها فکری به حال یکی دیگر از اقمار ویران شدهشان بکنند. شاید آنها دقیقتر و بهتر از وضعیت خودشان و خانهشان خبر داشته باشند.
انتهای پیام/