سوژه مستند «نیک مارکت» خوششانس است که کار برایش عار نیست
بیستمین قسمت از فصل دوم برنامه «به اضافه مستند» با پخش مستند «نیک مارکت» همراه بود و پس از آن نشست نقد و بررسی با حضور مهمانان ویژه، دکتر ابراهیم رزاقی، اقتصاد دان و تحلیلگر مسائل اقتصادی و هادی معصوم دوست، کارگردان مستند «نیک مارکت» برگزار شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، بیستمین قسمت از فصل دوم برنامه «به اضافه مستند» با پخش مستند «نیک مارکت» همراه بود و پس از آن نشست نقد و بررسی با حضور مهمانان ویژه، دکتر ابراهیم رزاقی، اقتصاد دان و تحلیلگر مسائل اقتصادی و هادی معصوم دوست، کارگردان مستند «نیک مارکت» برگزار شد.
مستند «نیک مارکت» حرف دل جوانان است/ حدود 15 میلیون جوان بیکار در کشور داریم
در ابتدا، ابراهیم رزاقی صحبت کرد و دربارهی حرف اصلی این مستند گفت: این مستند درد جوانان را نشان میدهد. این جوان جز افراد خوش شانس بوده است که کار برایش عار نیست. بدین معنی که تحصیلکرده است اما کارهایی را میتواند انجام بدهد که افراد بی سواد انجام میدهند. از این منظر فوقالعاده است و افراد کمی هستند که چنین کاری بکنند. این مستند حرف دل میلیونها جوان بیکار است. اگر بخواهیم بگوییم، به نظرم حدود 15 میلیون جوان در کشور بیکار هستند. همچنین در آمار دیگری باید بگویم که در ایران 66 میلیون نفر بالای 10 سال هستند یعنی سن کار هستند، اما 22 میلیون ایرانی کار میکنند. این آمار در حالی است که اگر کسی یک ساعت هم در هفته کار کند، میگوییم شاغل است. معلوم است که در مورد این وضع باید کلمات خاصی را به کار برد. از لحاظ اشتغال، وضعیت بحرانی است و این موضوع بر روی جوانان و آیندهشان تاثیرگذار است.
در 5 سال گذشته، 250-260 میلیارد دلار داشتیم اما هیچ شغلی نتوانستیم ایجاد کنیم و متناسب با آن عدهای را بیکار کردیم
این موضوعات در حالی است که ایران این همه ثروت دارد، علیرغم این که گفته میشود کم است، سالی حدود 40-50 میلیارد دلار پول است و با این رقم میتوان حدود 4-5 میلیون شغل ایجاد کرد اما دقت کنید که چگونه عمل میکنیم که در 5 سال گذشته، 250-260 میلیارد دلار داشتیم اما هیچ شغلی نتوانستیم ایجاد کنیم و متناسب با آن عدهای را بیکار کردیم. این موضوع بحران عظیمی است. هیچ کس هم از مسئولین یا نمایندگان مجلس روی این موضوع فکر نمیکنند. این سیل درحال آمدن است، هنوز به مرحله انفجاری نرسیده است اما بالاخره ممکن است که روزی به این مرحله برسد. بیرونیها هم به همینها فکر میکنند. در سال 88 میبینید که خیلی از بازنشستگان حقوق دریافت نکردهاند و یا حدود 60 درصد از کارگران زیر خط فقر هستند.
وقتی سوژهای را انتخاب میکنم به این فکر میکنم که تا چه میزان دغدغه شخصی خودم است
هادی معصوم دوست در مورد سوژهی این مستند گفت: در مورد انتخاب سوژه باید بگویم که کس خاصی نیست و اصلا خودم هستم. من خودم این مراحل را گذراندم. من ادبیات نمایشی خوندم و سوژه نیز ادبیات نمایشی خوانده است. این اتفاقی بود که 7-8 سال پیش من با آن دست به گریبان بودم. در موقعیتی بودم که درسم تمام شده بود، سرباز بودم و هیچ تصوری از آینده نداشتم. این قدر برای تحصیلات وقت گذاشتی و حالا توقع از خودت داری. این فشار مضاعفی بر تو میآورد که حالا چیکار باید بکنم؟ این سوال باعث میشود که 2 سال سربازی هم همراه با نگرانی و البته طولانیتر بگذرد. وقتی سوژهای را انتخاب میکنم به این فکر میکنم که تا چه میزان دغدغه شخصی خودم است. مهدی از دوستان نزدیک من است و فکر کردیم که تمام صحبتهایی که در این چند سال با هم میکردیم را میتوانیم شکل سینمایی بدهیم و فیلمی از آن بسازیم. حاصل آن فیلم نیک مارکت شد. در ابتدای ساخت فیلم، کلیات ماجرا را میدانستم. مهاجرت دوباره او به مشهد جز همان کلیات بود که میدانستم اما یکسری جزئیات را نمیدانستم و برای مثال نمیدانستم که چه اتفاقاتی قرار است در آنجا بیفتد. برای مثال درگیریها و اتفاقاتی که در مغازه پیش آمد، جز همان مواردی بود که از آن اطلاع نداشتیم همهی کارهای مستند همینطور است، یک سری کلیات را میدانید و جزئیاتی هم خود به خود رخ میدهد.
آیا در سربازی، به جوانان درس زندگی داده میشود؟
ابراهیم رزاقی در مورد دوران سربازی صحبت کرد و گفت: اولین سوال این است که چرا سربازی میروند؟ میخواهم به آن پاسخ بدهم. یکی از پاسخها به این سوال این است که یک سری کارهای بیهوده میکنند به ویژه زمانی که دفاع نیست. آموزش میبینند و البته این خوب است اما نکتهی دیگری وجود دارد. آیا به آنان درس زندگی میدهند؟ آنان را برای این کار آماده میکنند؟ دقت کنید که جوانان درس خواندند اما خیلی از چیزها را یاد نگرفتند و یا به اندازه کافی فرا نگرفتهاند. آنجا یک کلاس آموزش بزرگ است. هم از لحاظ خودشناسی و هم از لحاظ کمک به دیگران. یادگیری در آن دوران بسیار خوب است. بدین معنی که حتی یک لحظه هم او را رها نکنند. در این حالت همان آدم میآید و کارهای اقتصادی میکند که دیگران هم از آن سود میبرند.
وقتی انقلابی عمل نکنیم، یک وزیر میلیاردها سو استفاده میکند اما استیضاح نمیشود
رزاقی در مورد تعریف کارآفرینی گفت: یک موضوع وجود دارد و آن این است که آیا هر چیزی باید آماده بشود و به من داده شود؟ روانشناسان میگویند که اگر به مدت 100 سال اطلاعات در ذهنتان بریزید، تنها 1 درصد از مغزتان را پر کردهاید. انسان این گونه خلق شده است و قادر است که همهی مشکلات را تحمل کند. این موضوع را در جنگ 8 سالهمان هم میبینید. تمام دنیا به صدام کمک کرد اما دست خالی ایستادیم. بنابراین من باید از این ظرفیت استفاده کنم. موضوع دوم این است که باید این سوال را از خودم بپرسم که من چه قدر باید به پدر و مادرم تکیه کنم. این نیروی خدادادی به همه داده شده است. پدر و مادر در مسائل آموزشی مرا یاری کردند. حالا باید چیکار کنم؟ امام خمینی (رحمتالله علیه) یک تعریفی دارند و آن خویشتنشناسی، خودکفایی، کار و استقلال اقتصادی است. یک جانبازی تجربه خود را در این زمینه میگوید. اول ورزش، دوم کمخوری سوم ساده زیستی و چهارم تلاش بیوقفه برای دیگران. این نگاه نوع را رصد کنید. خیلی از عرفای ما این چنین فکر میکند. امام از لفظ کوخ نشینان استفاده میکند. او فقط کوخ نشینان ایران را نمیگوید بلکه به دنیا اشاره دارد. این در حالی است که سوسیالیسم به سرمایهداری میپردازد. اینها مبانی است که باید آموزش داده شود. باید به دیگران کمک کنم، خودم را ذلیل نکنم و برای دیگران کار کنم. چنین آدمی تلاش میکند که یاد بگیرد و درد و رنج او را نابود نکند. به زندگی انسانهای الگو نگاه کنید. چگونه در برابر مشکلات ایستادگی کردند؟ هر چه قدر مقام آدم بالاتر برود، اثرات منفی آن بیشتر بر روی جامعه منعکس میشود. اکنون چند نفر از مسئولان ما انقلابی عمل میکنند؟ وقتی انقلابی عمل نشود، باعث میشود که یک وزیر میلیاردها سو استفاده کند اما او را استیضاح نکنند. یک رئیس جمهور، ایران به سمت نابودی بکشاند اما او را بازخواست نکنند. حال اگر چنین آدمی، فرد معمولی بود چه کار میتوانست بکند؟ هیچ. نهایتا یک تخم مرغ میدزدد. اما او که رئیس جمهور، قاضی و نماینده مجلس و ... شد، اگر خطا کرد، حتی اگر یک تخم مرغ بدزدد خیلی بد میشود.
صنایع دفاع با دست خالی به وجود آمد اما اکنون افتخار کشور است/ 4 رئیس جمهور اقتصاد سرمایهداری را پیاده کردند
وی در مورد نقش دولت در فضای اقتصادی امروز کشور گفت: میخواهم این نتیجهگیری را به دولت ارتباط بدهم. تا زمانی که جنگ و دفاع مقدس بود، وحدت وجود داشت و در همان زمان و با دست خالی صنایع دفاع به وجود آمد که اکنون افتخار آمیز است و اگر چنین چیزی را نداشتیم، تاکنون آمریکا به ما حمله میکرد. اینان چه کسانی بودند؟ آقای رفسنجانی پس از جنگ به آنان گفت که به خانههایتان بروید اما یک سریشان ماندند. آنان چگونه موفق شدند که ایران را در برابر صهیونیسم و سرمایهداری موفق کنند و ایران توانست ایستادگی کند؟ اینها همان موضوع ایثار کردن و جانبازی را نشان میدهد. در قانون اساسی ما میگوید که اقتصاد ما باید تعاونی باشد و دولت نباید کارفرمای مطلق باشد بلکه باید به تعاون کمک کند. آقای رفسنجانی سیاستهای تعدیل اقتصادی سرمایهداری را پیاده کردند. محور تمام اقتصادهای سرمایهداری، تولید و محور اقتصاد ما صادرات نفت خام و مواد اولیهی پتروشیمی است. همانی که در زمان شاه نیز وجود داشت. چهار رئیس جمهور ما نیز آن را ادامه دادند. مگر ما جهانبینی در قانون اساسی یا وصیتنامهی امام نداشتیم؟ اخیرا رهبری اقتصاد مقاومتی را ابلاغ کردند. خب چرا اینکارها را تا امروز انجام دادید؟ ممکن است بگویید که اشتباه کردیم، خب مگر نمیبینید که روز به روز فقر و بیکاری بیشتر میشود؟ شما کماکان دلار ارزان میدهید که خارجیها کالاهایشان را به ایرانیها بفروشند و تولیدکننده و کارگر ایرانی بیکار بشوند. ما 15 میلیون آدم بیکار داریم که نگرانکننده است. اینها غیر از بیکارانی است که نمیتوان با چنین معیاری حساب نمود. این چه برنامههایی است که دولتها اجرا میکنند؟
ما 1500 میلیارد دلار واردات خدمات و کالا داشتیم. با این مبلغ تعداد زیادی شغل باید ایجاد میشده است اما شغلهای بسیار کمی ایجاد شده است. همه این را میدانند، آیا دولت و مجلس و شورای نگهبان و ... نمیدانند. آقای روحانی در 4 سال گذشته، 260 میلیارد دلار داشته است و با این مبلغ باید 26 میلیون شغل ایجاد میکرده است اما ببینید چه کردند. حتی آنهایی که کار میکردند ورشکست شدند و کارگرها بیکار شدند. این موضوع چه دلیلی دارد؟ آیا نمیدانستند؟ دارند میبینند. مدیرانی که انتخاب شدند، نسبت به این موضوع احساس مسئولیت نکردند. به چی احساس مسئولیت کردند؟ یا موضوع را سیاسی کردند تا دوباره انتخاب بشوند و وزیر و... بشوند یا خودشان استفاده کردند. سرمایهداری آمریکایی که بدترین نوع سرمایهداری است میگوید که هر کسی به دنیال سود بینهایت خودش باید باشد و همه محدودیتها را به غیر از قانون کنار بگذارد. آن محدودیتها چیست؟ دین و آیین و اخلاق و منافع ملی و ... است.
جامعه مستندسازی ما هنوز عادت به برخورد با سوژههای اجتماعی نکرده است
معصوم دوست در مورد تولید این مستند گفت: من 2-3 سالی ایده ساخت این مستند را داشتیم و با این سوژه زندگی میکردم. پس از آن یک بازه 6-7 ماهه بود که به طور جدی تصمیم به ساخت مستند گرفتیم. یک سری راشهایی از قبل داشتم و در این بازه تصمیم گرفتم که این فیلم را بسازم و فیلمبرداری اصلی در همین بازه رخ داد. هنوز این فیلم در جاهای زیادی پخش نشده است. دلیل این موضوع این است که جامعه مستندسازی ما و کلان سیاستها هنوز عادت به این برخورد با سوژه نکرده است و همچنان به دنبال سوژههای هیجانی هستند. ما تا کی می خواهیم راجع به اعتیاد فیلم بسازیم و موضوعات حاد این چنینی را بیان کنیم؟ اینها همیشه بودند و جای بررسی کارشناسانه دارد اما به نظرم به جای گرفتن دلسوزی از مخاطب و اشک گرفتن از او باید به فکر کردن مخاطب در طول فیلم بپردازیم. این مستند، فیلمی است که از نظر سینمایی براساس یک خرده پیرنگ پیش میرود و اتفاق ریزی در زندگی یک آدم است. شاید این اتفاق در زندگی او خیلی بحرانی به نظر نرسد اما به نظر من خیلی بحرانی است. یک جوانی که درسش تمام شده و در مقطع کار قرار میگیرد، شرایط به گونه برای او رقم میخورد که به شهر پدریاش برگشته و فارغ از تحصیلات خود مغازهی کوچکی راه میاندازد. او تمام چیزهایی که در این چند سال به خاطرش جنگیده است را کنار میگذارد چرا که زندگی ادامه دارد. او شروع به انجام کارهایی میکند که شاید در نگاه عامه مردم، کار او نباشد. به نظرم این سوژه، موردی است که در فیلم مستند شاید کمی سخت باشد. وقتی سراغ این سوژه رفتم، این نگرانی را داشتم که این سوژه چگونه با مخاطب ارتباط برقرار کند. دوستانی که کار را دیده بودند، نگاههای متفاوتی داشتند. عدهای خیلی سینمایی با موضوع برخورد میکردند و سوالات اینچنینی میپرسند و در مقابل عدهای هم بودند که سوالات محتوایی میپرسیدند.
بنا به قانون اساسی، دولت نباید کارفرمای مطلق باشد اما هماکنون دولت ما به معنای واقعی کلمه کارفرما شده است
ابراهیم رزاقی در بخش دیگری از صحبتهای خود دربارهی مشکلات راهاندازی یک کسب و کار در شرایط فعلی کشور اشاره کرد و گفت: در نکات قبلی به این اشاره کردم که فضای کشور برای اشتغال مناسب نیست. واردات اثر بسیار بدی گذاشته است. یک زمانی هست که مانند آمریکا به تولیدکننده یارانه میدهیم و مشکلی پیش نمیآمد و رشد میکرد. اما وقتی فضا اینگونه شد، بیکاری عادی میشود. در مرحله اول سرمایهداری، عمر کارگر 7 سال بوده است و بعد از این زمان کارگر میمرده است. چرا که حقوق کم بوده و خیلیها به دلیل اربابیگری فئودالها بیکار میشدند. این تفکر ناشی از تفکر بردهداری است. برده و برده دار نقش اصلی را بازی میکنند. در کشورما بسیاری از کارفرماها و صاحبان سرمایه این گونه فکر میکنند. اگر بیکاری زیاد بشود و افراد فقیر و درمانده باشند، حتی حاضر هستند که با 200 هزار تومان هم کار کنند. به همین دلیل است که حداقل حقوق را 900 هزار تومان تعیین میکند اما چند میلیون نفر هستند که همین 900 هزار تومان آرزویشان است. 60 درصد حقوق بگیران ایران زیر خط فقر هستند. چه تعداد از بازنشستههای ما زیر خط فقر هستند. این برنامه خواسته یا ناخواسته ایجاد شده است و سود کارفرما در این است که حقوق تو کم باشد و مطیع باشی و هر زمان که خواستم بتوانم تو را بیرون کنم. 90 درصد ایرانیها تحت بیمه بودند اما الان شاید 10 درصد هم نباشند. اما برخلاف آن دوره، در آنجا تولید سود زیادی داشته است و هر کاری هم که با کارگران میکرده است، تولید داشته و ثروت ایجاد میشده است. اکنون سود در تولید نیست. سود در واردات، دلالی و احتکار است. مالیات هم گرفته نمیشود. در آمریکا برای این فعالیتها مالیات گرفته میشود اما ما مالیات نمیگیریم. وقتی فضا اینچنین شد، این موضوع ایجاد میشود که اگر میخواهی زنده بمانی با همین 200 هزار تومان هم بساز. امام مرتبا از لفظ کوخ نشینان و مستضعفین صحبت میکند اما کوخ نشینان ایران یا مستضعفین ایران نمیگوید. اصل 43 قانون اساسی میگوید که دولت موظف است برای همه ایرانیان مسکن، خوراک، پوشاک، آموزش، بهداشت، درمان و ... را فراهم کند. در همان بند میگوید که دولت نباید کارفرمای مطلق باشد اما هماکنون دولت ما به معنای واقعی کلمه کارفرما شده است. امام میگوید که ما خدمتگزار مردم هستیم. اینجا شاهنشانی نیست.
نیروهای انقلابی باید از مسئولین مطالبه کنند
او بیان داشت: نوع نگاه کلی به اقتصاد و ساختار کلی در وهله اول باید تغییر کند اما تا آن زمان نمیتوان صبر کرد چرا که افراد له میشوند. باید بچههایمان را آماده کنیم که در چند ردیف با اوضاع موجود مبارزه کنند. اول باید خودشان را مقاوم کنند. بحث سربازی را مطرح کردم. سرباز باید آموزش ببیند و خود را آماده کند. حالا او چگونه زندگیاش را اداره میکند؟ آموزشهایمان هم متاسفانه این شکلی نیست. آموزش غربی وارد شده است و فرهنگ ایرانی را نابود کرده است. شخصی که به درستی آموزش دیده است، دیگر «من» نیست و تبدیل به «ما» شده است. او می خواهد کمک کند، هیچ مشکلی نیست که بتواند او را از پای دربیاورد و به تنهایی میتواند خود را اداره کند. وقتی رهبری از لفظ آتش به اختیار استفاده میکنند، یعنی چه؟ یعنی فرمانده اقتصادی عمل نمیکند، مجلس به درستی عمل نمیکند و ... بنابراین چه کسی باید عمل کند؟ مردم، سربازان و ... در همه جا نیروی انقلابی وجود دارد اما متشکل نیستند. اینها میتوانند تشکل شده و با مطالبه از مسئولین، آنان را مجبور کنند تا اوضاع را تغییر دهند. این تشکل می تواند از قاضیها مطالبه کند که همه کسانی که اقتصاد کشور را به هم میریزند را مجازات کند. در این جا نیرویی ایجاد میشود که تعیینکننده هستند.
«نیک مارکت» پشت تعاریف از پیش تعیین شده قرار نمیگیرد و نگاه کلانتری به زندگی دارد
هادی مصوم دوست در پاسخ به سوالی مبنی بر این که چه موانعی در راه ایجاد اشتغال برای افراد وجود دارد، گفت: به نظرم، موفقیت یک مفهوم ذهنی است که آدمها باید در ذهن خودشان برای خودشان تعریف کنند. افراد باید این را تعریف کنند که چه چیزی به آنان آرامش میدهد. آدمهای زیادی را دیدیم که به خیلی چیزها رسیدند اما بازهم آرماش نداشتند. این فیلم راجع به همین است. جوانی را میبینید که تحصیلاتش را به پایان رسانده اما به این نتیجه میرسد که قرارگیری در این فضا او را غمگین میکند. بنابراین تلاش میکند که فاز خود را عوض کرده و وارد دنیای جدیدی بشود. خوشبختی یک مفهوم ذهنی است که من در جهت آن حرکت میکنم. ممکن است که جای دیگری منتظر من باشد. به نظرم نباید روی بعضی چیزها پافشاری کنیم. فرصت ما کوتاه است و زندگی مفهوم خیلی بزرگی است. اگر به صورت کلان به زندگی نگاه کنیم، میبینیم که هیچ چیزی ارزش پافشاری کردن روی آن را ندارد. مهم این است که خود را ببینیم که چه چیزی حالمان را خوب میکند. نباید پشت هیچ دری متوقف بشویم. در این فیلم این برای من جذاب بود که مهدی مانند خیلی از آدمهای دیگر که صرفا شروع به غرزدن میکنند نیست و تلاش میکند تا نگاه دیگری به زندگی داشته باشد. بالاخره ما در فضایی هستیم که این چنین است. دو حالت وجود دارد یا باید بنشینیم و غر بزنیم و خودمان را موجود تلف شده بدانیم. حالت دیگر هم این است که یه جور دیگری به زندگی نگاه کنیم و آن را برای خود به گونهای بچینیم که از آن لذت ببریم و احساس تلفشدگی نداشته باشیم. این فیلم برای من از این جهت جذابیت داشت که پشت یک سری تعاریف از پیش تعیین شده قرار نمیگیرد و به زندگی نگاه کلانتری دارد و با همین نگاه زندگی خود را پیش میبرد.
وی اضافه کرد: هر جوانی آرزوها و ایدهالهایی در زندگی دارد. اما وقتی که وارد زندگی میشوی از آن سیلی میخوری و هر سیلی که از آن میخوری باعث میشود که تکان بخوری و نگاهت به آن واقعیتر بشود. بعد از این برخورد، دو نگاه میتوانی داشته باشی. هم میتوانی تلخ بشوی و به سمتی بروی که افسردگی بگیری و یا با دید بهتری با آن مواجه بشوی. اکنون من جوانان افسرده زیادی را میبینیم. وقتی یک جوان شاد را میبینم با خود فکر میکنم که هنوز هم چنین جوانانی وجود دارد. به نظرم این نوع نگاه، یک تربیت ذهنی است که اجازه ندهیم، تلخی فضا، زندگیمان را نابود کند چرا که زندگی کوتاه است و به خود میآیی و میبینی که زمان گذشته است و تو هنوز در انتظار اتفاقات هستی.
بعد از فوت امام خمینی سیاست سرمایهداری بدون تولید داخلی را پیاده کردیم
ابراهیم رزاقی در مورد سیاستهای درست یا نادرست دولت در عرصه اقتصادی صحبت کرد و گفت: دقت کنید که بعد از انقلاب دو تصمیم مهم اقتصادی داشتیم. یکی زمانی بود که امام زنده بودند و درگیر دفاع بودیم. نتیجهی آن هم به لحاظ دستاوردی بسیار عالی بود. برای مثال در آن زمان کالا میدادیم و پول که سال به سال ارزش آن پایین میآید نمیدادیم. بعد از فوت امام نیز سیاست سرمایهداری را پیاده کردیم. در طول این زمان 28 ساله، سرمایهداری بدون تولید داخلی را پیاده کردیم. سرمایهداری به این شکل که نفت خام و پتروشیمی را میفروشیم و کالا وارد میکنیم. هر 4 رئیس جمهور این سیستم و فرهنگ آن را پیاده کردند. تبلیغات رادیو و تلویزیون و بیرونیها این موضوع را جا انداختند. در این میان پولدار و فاسد میبرند تنها کسانی دهنشان باز میماند که فقیر هستند. نتیجه این میشود که امکانات دارد اما فکر میکند که دولت باید این کار را بکند. این موضوعات فرهنگسازی میشود. یک ایرانی قدیمی خجالت میکشید که بیکار باشد. حتی اگر پدرش هم پولدار بود، به خودش اجازه نمیداد که با آن زندگی کند اما اکنون این تفکر عوض شده است. تغییر فرهنگ، تغییر سیاست کار و ... به دلیل همین موضوع است. کمتر کسی پیدا میشود که بجنگد تا موفق بشود. متاسفانه فرهنگ وارداتی مصرفی وارد کشور شده است که روی مغز افراد تاثیر گذاشته است. در چنین اوضاعی وارد فضای دیگری میشویم. این فضا فقط تهاجم سیاسی نیست. تهاجم اقتصادی است، تهاجم اجتماعی است و مهمتر از همه تهاجم فرهنگی است. در چنین حالی، به انتخابات میرسیم. مردم فقیر درد خود را میدانند و امید دارند که دولتی انتخاب بشود که مشکلات را حل کند. برای مثال میبینید که آقای خاتمی حرفهایی میزند که خوشایند است و انتخاب میشود. هر کس وقتی برای بار اول میخواهد انتخاب شود، وعده می دهد. این وعدهها تفاوتی با هم دارد. برای مثال در زمان آقای احمدی نژاد، 600 میلیارد دلار در عرض 8 سال داشتیم و خرج کردیم. در زمان آقای روحانی نیز احتمالا 500 میلیارد دلار خواهیم داشت. در زمان احمدی نژاد مسکن مهر به وجود آمد که در این دوره لجن شود. متاسفانه خط ایستادگی نیست. خط ایستادگی یعنی همان تجهیزات دفاعی که ایجاد شد. یعنی فناوری هستهای که ایجاد شد که البته دادند و هیچ چیز نگرفتند و تحریمها افزایش پیدا کرد. باید پرسید که خانواده ایرانی، دولت، مجلس، شورای نگهبان و ... دفاعی فکر میکنند یا نه؟ مقاومت میکنند یا نه؟ اصل این است. عادت کردیم که دفاع نکنیم و به شکلهای مختلف خود را ناتوان و ذلیل نشان میدهیم. التماس میکنیم تا نفتمان را مفت هم بخرند. این موضوع القای همان فرهنگ نفتی است و فکر میکنیم که ما هیچ کاره هستیم. این موضوع درحالی است که من در ابتدا تعریف کردم که ما چه ظرفیتی داریم. این انسان گاهی این قدر ذلیل میشود که آمریکایی یا چینی بیاید و برای او کالا تولید کند.
معصوم دوست در مورد کار بعدی خود گفت: به تازگی قرار است که یک کار جدیدی را آغاز کنم. آن فیلم راجع به چند انسان کوتاه قامت است و مشکلاتی که در زندگی با آن مواجه میشوند را روایت میکند. پیش تولید آن شروع شده و به زودی تصویربرداری را آغاز خواهیم کرد.
انتهای پیام/