ماجرای ضرر ۳۲۰میلیون دلاری به بیتالمال و سیگارکشیدن آقای وزیر/ روایت سربریدن ۱۸ بسیجی در دهه ۶۰
پس از انقلاب تعدادی درِ دفتر کمپانیهای آمریکایی را شکستند و فیلمهایی را که قانوناً متعلق به این کمپانیها بود، بردند. با سیبزمینی مهر کمپانیهای آن موقع را تقلبی درست کردند و مجوز اکران فیلمهای مثل توپی تایلر، پسر شجاع و... را گرفتند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، رسول توکلی بازیگر سریال معمای شاه، نقش شهید مطهری را ایفا میکرد. خبرنگار فیلم تاراج و بازیگری که از دل انقلاب و انقلابیگری به عرصه فیلمسازی رفت و پس از چند فیلم درخشان ناگهان در عرصه سینما کمرنگ شد و در دهه هفتاد دوباره فعالیتهایش را از سر گرفت. یکی از دغدغههای اساسی گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بررسی اوضاع و احوال فرهنگی در دهه شصت شمسی است و پس از گفتگوی هوشنگ توکلی و رحیم رحیمیپور با رسول توکلی بهبهانه اکران فیلم قاتل اهلی به گفتگو نشستیم که یک سینه محرمانه با خودش دارد.
* * *
* یک سری اتفاقات در دهه 60 سبب شد که شما سینما را رها کنید و بهسراغ شغل دیگری رفتید. آیا دلیل جدا شدن شما از جریان اصلی سینما خودخواسته بود؟
قریب حدوداً 30 سالی از آن تاریخ میگذرد؛ دهه 60. بنابراین اگر بخواهیم واقعیت را هم نگوییم توجیه پذیر نیست. بعد از ساخت «پنجمین سوار سرنوشت»، «عبور از میدان مین»، «تاراج» و «مرگ گرگها» بهقول دوستان افتاده بودیم روی یک دوری که تقریباً از هر تعداد فیلمی که میخواست تولید بشود، با من تماس میگرفتند و درست در همین بحبوحه، یکی از بازیگران قدیمی سینما توصیه خوبی به من کرد. به من گفت "سینما را برای خودت محور قرار نده. سینما سیلی است که ممکن است تو را به مسیر واقعبینانهای نبرد". از سوی دیگر جنگ شده بود و دلم با بچههای جنگ بود، نمیتوانستم بیخیال شوم. عافیتطلبی در تعارض با روحیه انقلابی من در سالهای پس از انقلاب بود. همه دنیا بسیج شده بودند با ما بجنگند و دلم میخواست که در این شرایط، در مملکتی که با همه عشق و ایمان انقلاب کرده بودیم و بزرگترین تحول قرن بیستم را رقم زدیم، روی پای خودش بایستد.
کودک درون من برای کار هنر و سینما هیجانزده بود و من برای اعتلای انقلاب باید سراغ تحقق آرمانهایم میرفتم. من کودک درونم را بهشدت مهارش کردم و با فشار فوق العاده زیاد و سختی فراوان توانستم این کار را انجام بدهم و واقعیتش این بود، مثل بقیه مردم راهی مناطق عملیاتی جنوب، که دانشگاه بسیار بزرگی برای من بود، شدم. پایگاهی بود بهنام شهید معقولی، من و دوستان دیگر و خودمان جمع شده بود و توانستیم تخصصهای خود را بهکار بگیریم.
نمایی از فیلم تاراج
بنابراین اگر بخواهم روشن جواب شما را بدهم ابداعی ناممکن، در منطقه خاورمیانه و حداقل در ایران که با آن غریبه بودیم، در زمان جنگ، زیر بمب و توپ و آتش خمپاره عملیاتی شد. این ابداع هم سازههای دریایی و اسکلتسازی و بندرسازی بود، در جزیره قشم و همان بندر شهید معقولی. شرایط طوری بود که من همه علاقه و عشق خودم را به سینما مهار کردم و برای امروزی که بتوانم راحت بنشینم حرف بزنم (بدون هر گونه شعاری) رفتم در دل حادثه و پشیمان هم نیستم. از یک جهت اسمش را نمیتوانم بگویم پشیمانی. میتوانم بگویم که شاید کنار اسکله قشم یا همان جا نزدیکهای فاو، وقتی از طریق تلویزیون میدیدم که فیلمهایی که بازی کردم در جشنوارهها و جاهای دیگر پخش میشود، در خلوت گریه میکردم.
*دقیقاً در قشم چهکار میکردید؟
جزیره قشم جزء مناطق جنگی بود. استارت پروژه جدید در زمینه اسکلتسازی و بندرسازی در حصر آبادان کلید خورد با یک روش کاملاً ابداعی. اما قبل از رفتن به قشم در وزارت نفت مسئولیتی داشتم، مواجه شدم با مشکل سوخترسانی، بهخاطر اینکه ما باید هم سوخت به مناطق مختلف کشور میرساندیم و سرمای شدید در مناطقی عملیاتی حاکم بود حتی تا ارومیه. ضدانقلاب و دشمنان داخلی لولههای نفت را که از بانه و مریوان به تبریز و ارومیه می رفت، دائماً تخریب میکردند. اغلب این لولهها از جاده صعب العبوری عبور میکرد که در اختیار ضدانقلاب بود. روزها در اختیار ارتش و نیروهای داخلی بود شبها «عزالدین حسینی» و یک سری از افرادی که با گروهکهای خاصی کار میکردند، میآمدند لولههای نفت ما را منفجر میکردند، حتی در یکی از عملیاتها اینها سر 18 نفر از بچههای بسیجی را که در آنجا از موتورخانه و لولههایی که سوخت را میخواست برساند، حفاظت میکردند، قطع کردند. بعد من بنا به مسئولیتی که داشتم رفتم ارومیه و آنجا یک پایگاه ویژهای بود که بهعنوان نماینده وزارت نفت وارد کار عملیاتی سوخترسانی شدم.
کار مردم تبریز و ارومیه به استفاده از هیزم رسیده، دوستان بسیج بهسختی تأمین امنیت میکردند و ما هم کار عملیاتی سوخترسانی انجام میدادیم. آوردهای در ایستگاه 7 ذوالفقاری آبادان سبب شد به این فکر بیفتم که ما اگر بیاییم پل تبریز به ارومیه را که شروع شده بود با یک روش خاصی که همین طور سنگ میریختند به دامنه لجنی برسانیم میتوانیم مسیر را با زیربنای دامنه لجنی بسازیم. یادم هست که آقای سعیدیکیا وزیر راه آن زمان بود و با ایشان و گروهی از بچههای سپاه رفتیم و آنجا دیدیم که با ساخت اسکلهای با روش حبس لجن میشود پروژه سوخترسانی را میتوان تمام کرد. خب، حالا فکر کنید کنار مسئولیتهای مختلف این هم شده بود دغدغه من.
با مسئولیتی که داشتم در پنجوین، ارومیه و همان لشکر محمد رسول الله(ص) و خاتم الانبیاء(ص) ستادی داشتم همزمان پروژه اولین اسکله مقاوم در برابر حملات هوایی و دریایی که تا حالا هیچ جای دنیا نبود ساخته شد، سازهای را که اگر در آب فرو کنند سطح تحتانی آن از سطح فوقانی آن وسیعتر باشد که نمیدانم مخاطبین شما حال و حوصله این مطالب را دارند یا ندارند چون شما سؤال کردید میگویم و ما این اسکله را با روشهای جدید در دریا فرو کردیم. این اسکله توانست پدافند و پشتیبانی مورد نیاز استحکاماتی را که در جزیره قشم لازم بود انجام بشود پوشش بدهد. یادم میآید سردار رحیم صفوی و چند تا از فرماندهان آنجا با هلیکوپتر یک روز صبح آمده بودند برای بازدید. با این روش در بخش فنی برای وزارت نفت اسکله نفتی قشم را ساختیم. اما در مورد مسئله بازیگری باید بگویم وقتی رفتیم زیر آتش جنگ، بازیگری آنچنان دغدغهام نبود. کار را به جایی رساندیم که نشریات خارجی درباره سبک ابداعی ما در اسکلهسازی مطالب و گزارش مینوشتند.
*شما چطوری از بازیگری سر از کار عملیاتی درآوردید، فکر نمیکنم بحث اقتصادی درمیان باشد؟
اصلاً بحث اقتصادی نیست، اگر بحث اقتصادی بود خب، من در تاراج بنا به خواسته مرحوم توبهخواه (تهیهکننده) 300هزار تومان دستمزد گرفتم، خودش هم داد، من در وزارت نفت ماهی 8 هزار تومان حقوق میگرفتم. یا در منطقه، 15 هزار تومان میگرفتم، نمیتوانم بگویم بهخاطر بحث اقتصادی بود.
*انقلابی عافیتطلبی نبودید. الآن کدامیک از بازیگران چهره ما حاضر است مثلاً برود در جبهه سوریه یا عراق؟ از جنگ و در منطقه ملتهب بودن هراسی نداشتید؟
نه، ترسی نیست. ببینید ما که قبل از انقلاب را دیدهایم و بعد از انقلاب را دیدهایم و در واقع آن شرایطی را که در انقلاب پیش آمد پشت سر گذراندیم. چیزی بهنام و بهعنوان ترس برایمان معنا نداشت. ما الآن ترس از دشمن نداریم، ترس از یاوهگویی داریم. بهترین دوران خود را در سینما آغاز کردم، پس از فیلم تاراج، روزنامهها نوشتند یک خبرنگار آمده بود که یک تیپ سینما اضافه شده و... با یک دوربین... اما من در بحبوحه مشهور شدنم، رفتم جنوب تا بهترین روزهای جوانی خودم را به انقلاب خدمت کنم، جوانیام را به انقلاب هدیه بدهم. انقلابیگری یعنی عمل انقلابی، و گرنه خیلیها هستند که امروز شعار انقلابیگری میدهند.
*توصیه بازیگر بزرگی که گفت به سینما اتکا نکنید چهتأثیری در روند فعالیت شما داشت؟
خب، این قضیه مرا بهفکر انداخت، اما این طرف ماجرا را که نگاه کردم، دیدم کشور دارد وارد شرایط خاصی میشود و در همین زمینه ساخت اسکله زیر آتش جنگ، ما توانستیم بدعتی در توسعه زیرساختها ایجاد کنیم. همین الآن در سال 96 دوستانی که میروند قشم، آنجا را پر از اسکله میبینند، برایشان تازگی ندارد اما در اوایل جنگ که ما آنجا رفتیم، اصلاً هیچ اسکلهای نبود که بخواهند روی آن لوازم بهاصطلاح کارخانه آسفالت را پیاده بکنند. اصلاً اسکلهای نبود، جزیره قشم یک تبعیدگاهی بود که نه آب درستی داشت نه برق درستی. اما جریان انقلاب حسابی ما را با خودش برد.جزیره قشم در واقع در زمان جنگ ساخته شد، به همین دلیل بود که جنگ برای ما نعمت بود. موتور انقلابی ما را بدجوری روشن کرده بود.
*میخواهم این را سؤال کنم که مثل فیلمهای جنگی که بازی کردید لباس بسیجی هم تن شما بوده است در آن مقطع؟
سؤال سخت نکن.
**طی 3 دهه گذشته 5 الی 10 نفر گل سرسبد فرهنگ معرفی شدند
*شما رفتید جنگ و اسکلهسازی؛ سپس با اتمام جنگ به تهران بازگشتید. اما دیگر فعالیت شما به آن شکل سابق ادامه پیدا کرد، قبول دارید مختصات سینما عوض شده بود و بچهمسلمانهایی مثل شما دیگر جایی برایشان در سینما نبود؟ رک جوابم را بدهید.
همیشه وقتی یک جایی دعوا هست و بزن بزن، یک عده میروند در سایه، کنار دیوار میایستند. با علم به اینکه میدانند این دعوا سرانجامی خواهد داشت، کسانی هستند که در آن وسط دارند میزنند و میخورند، بالاخره یک طوری میشود. آبها که از آسیاب افتاد، افرادی که وسط این مجادله هستند یا زخمی شدهاند یا کشته شدهاند. بههرحال یک اتفاقی افتاده و سایهنشینان به زندگی قبلی خودشان میخواهند برگردند که آن سلامت را به دست بیاورند. مسلماً آنهایی که در سایه هستند میآیند. بله، آن افرادی که در سایه بودند و از شکل و شمایل فضای دهه شصت ترس داشتند بهنوعی کنار کشیده بودند. وقتی شرایط آرام شد، آمدند و دیگر برنتابیدند که چهرههای قبلی بیایند کار بکنند، و این قضیه نهان بود، بهخاطر اینکه یک طیفی در حد 5 یا نهایتاً 10 نفر که اسمهای آنها را مردم میدانند و من نمیخواهم الآن نامی از آنها ببرم، طی سی سال گذشته گل سرسبد فرهنگ و هنر سینما هستند.
بهصورت مشخص سینما مدیریت پنهانی داشته که طی این سالها تصمیم میگرفتند که فلانی را ممنوعکار کنند تا فلانیهای دیگر کار کنند، همیشه این طیف بودهاند، چه در دهه شصت، چه در دهه نود، حتی به من میگفتند که "تو چرا به دفتر قادری میروی؟ تو چرا با این افراد بهعنوان یک بچهبسیجی با آنها در ارتباط هستی؟! اصلاً چرا با اینها سروکار داری؟".
*شما را رسماً در دهه شصت ممنوعکار کردند؟
اصلاً مرد رسماً ممنوعکار کردن نبودند، ولی هر کسی را بهنوعی میزدند.
*بحثی در رسانهها وجود دارد که سالها عبدالله علیخانی راجع به شلاق خوردنش بهصورت ناقص مطرح میکند. روایت دستگیری و شلاق خوردن توسط فیضالله عربسرخی است و یک خسارت 320 میلیون دلاری، این شاید نقطه عطف گفتگوی من و شما باشد، خواهش میکنم این برگ نهچندان مخفی از تاریخ را برایمان رونمایی کنید.
قبل از انقلاب یک عده از همین بادنجان دورقابچینها یا آگاهانه یا ناآگاهانه، در نمایندگیهای کمپانیهای «قرن بیستم» و «وارنر» مستقر در ایران کار میکردند. از سوی دیگر برخی نمایندگان کمپانیهای آمریکایی دیدند که انقلاب دارد پیروز میشود، پیش خودشان گفتند "ما میرویم، بعد که آبها از آسیاب افتاد و انقلاب پیروز شد برمیگردیم."، رفته بودند که ببینید چه اتفاقی میافتد، میدانستند مردم تحولخواه متمدن و فرهنگی ایران به اموال آنان آسیبی نخواهند زد.
پس از انقلاب تعدادی آدمهای مجهولی رفتند درِ دفتر کمپانیهای آمریکایی را شکستند و فیلمهایی را که قانوناً متعلق به این کمپانیها بود، بردند در ساختمان آلومینیوم، با سیبزمینی، مهر کمپانیهای آن موقع را (برای کپی رایت) تقلبی درست کردند و مجوز اکران فیلمهای مثل توپی تایلر، پسر شجاع و... را گرفتند. زمانی که این فیلمها اکران شد، آگهی و تبلیغات اکران فیلمها در روزنامهها منتشر شد و بریده روزنامهها از طریق وابستگان این کمپانیها به دست صاحبان آمریکایی فیلم رسید و از ایران شکایت کردند و پرونده را به دادگاه لاهه بردند و ایران در این پرونده 320 میلیون دلار ایران محکوم شد، بابت چی؟
بابت فیلمهایی که 20 سال قبل در ایران اکران شده بود و اساساً برای نمایش استاندارد لازم را نداشت. از طرفی نمایش این فیلمها نیترات سلولز تولید میکرد، ممکن بود که این فیلمها آتش بگیرد و احتمال اینکه سینماها را بهآتش بکشد، خیلی وجود داشت. اما با این دسیسه و همکاری متصدیان وقت ارشاد در دادن پروانه نمایش موجب شد تا 320 میلیون دلار جریمه شویم، بهاضافه یک آبروریزی بینالمللی.
آقایان آن فیلمها را برداشتند بردند و غیرقانونی نمایش دادند و یک چنین بلایی سر آبروی مملکت تازه انقلاب کرده آوردند. یکی از مقامات قوه قضاییه بنده را خواست، گفت "ما دچار چنین معضلی شدیم، چه باید بکنیم؟"، خدا میداند در آن مقطع برای من 320 میلیون دلار مطرح نبود برای من آن آبرویی که از دست رفته بود مهم بود.
عزم خودم را جزم کردم، رفتم با مهدی مصیبی یکی از آدمهایی که بسیار در این زمینه وارد بود گفتگو کردم و نظر کارشناسی او را گرفتم. این شخص هم کارشناسی کرد، نظر داد و ما یک طرحی آماده کردیم، یک نمایندگی هم از سوی دادستانی به ما دادند که "شما برو این موضوع را فیصله بده". بنده رفتم دفتر آقای سیدمحمد خاتمی که سه روز بود، وزیر شده بود. حکم خودم را دادم، آن زمان فیلم پنجمین سوار را کار کرده بودم، حتی این قضیه را با ایشان در میان گذاشتم. ایشان در حالی که، سیگار وینستون قرمزش را هم میکشید، گفت "حالا میخواهی چکار کنی؟".
گفتم "شما پرونده اینها را بگویید بیاورند بررسی کنیم و یک تلکس بزنیم به آن کمپانی مربوطه و بگوییم حقوق کپیرایت شما را پرداخت میکنیم، رضایتشان را جلب میکنیم، باقی فیلمهای کمپانیهایی را که از ما به دادگاه لاهه شکایت کردهاند پس بدهیم. ابتدا استعلام کنیم چنانچه واگذاری کپیرایت را تأیید کردند مدارک را به دادگاه لاهه ارائه دهیم. در صورت تکذیب با کسانی که در جعل سند کپیرایت و دادن پروانه نمایش دخالت داشتند برخورد قانونی شود و فروش این نوع فیلمها کاملاً به حساب صاحب حق عودت داده شد. البته یک عذرخواهی هم میکنیم، میگوییم در هر انقلابی ممکن است یک چنین اتفاقی بیفتد و آبروی خودمان را برگردانیم".
ایشان روی تقویمش اسم فیلمها را نوشت و قرار شد نمایندگی بنده را در زیرمجموعههای مرتبط ارشاد اعلام نمایند تا با همکاری ایشان بروم کارهای مربوط به این پرونده را انجام بدهم. یک ماه تمام شد و ایشان هیچ اقدامی نکرد. رفتیم پیش ایشان گفتیم "آقا، چرا اینقدر معطل میکنید؟ حکم دادگاه لاهه در حال قطعی شدن است، آبها از آسیاب میافتد". بالاخره چند روز بعد موفق شدم ایشان را ببینم. به من گفت "فلانی، این مهتابیها را میبینی تازه روشن شده است."، یعنی تلویحاً و غیرمستقیم به من اعلام کرد که "من تازه وزیر شدهام و نمیخواهم در آغاز دوران وزارتم اتفاقی ناخوشایند بیفتد". خروجی طرح موضوع با وزیر وقت ارشاد هیچ نتیجهای بههمراه نداشت و بعد از شش ماه شنیدم که ریختند در دفاتر پخش فیلم همه فیلمها را جمع کردند، و برخی را گرفتند از جمله مرحوم عباس شباویز و دیگران را. متخلفان را هم در توالتهای وزارت ارشاد بهمدت دو یا سه ساعت بهاصطلاح محبوس کردند که سروصدایی ایجاد نکند، مگر میشود این مسئله به این مهمی را از تاریخ پاک کرد؟
*ولی 320میلیون دلار به ما ضرر خورد.
مهم نیست اما میگویم آن کسی که رفت با سیبزمینی مُهر کمپانیها را جعل کرد، میدانست چهکار دارد میکند، خب، آن فرد طماع بود، عیب ندارد، اما وزارت ارشاد هم به اینها مجوز داد و این فیلمها را اکران کردند. اما وزیر ارشاد وقت ادعا و دغدغه امانتداری داشت، در عمل بهخلاف این ادعاها برخورد کرد و بهنظرم این بدعت تا جایی پیش رفته که امروز فیلم و سریالهای کشورهای دیگر بهراحتی در داخل دوبله، زیرنویس، دانلود میشود و بهنمایش درمیآید.
امروز هم فیلمهای سایر کشورهای جهان را مردم دانلود میکنند، مؤسسات بهصورت غیرقانونی دوبله میکنند و میدهند به سایتهای بهاصطلاح دارای مجوز، کپیرایت همچنان رعایت نمیشود. اگر ما اعتقاد به اسلام و عدالت داریم حقوق مردم به دین و آئین شکل، قیافه و رنگ اینها نیست. از ابتدای انقلاب تاکنون هنوز مسئله کپیرایت برای ما حل نشده است.
بهنظرم این جمله که خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج مثل کاملی است از اقدامات سید محمد خاتمی در زمان صدارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ از ممنوعکار کردن و ممنوعیت فیلمهای خارجی در سینماها با رویکرد حمایت از تولید داخل و عدم توجه به پیام معمار بزرگ انقلاب که در سخنرانی بهشت زهرا(ع) با صدای بلند اعلام فرمودند "ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم" و از همه مهمتر این بحث از سوی امام(ره) مطرح شد که میزان حال فعلی افراد است نه گذشته آنها.
*این برخورد شما با خاتمی برای شما تبعاتی در سینما نداشت؟
مگر میشود نداشته باشد؟ خاطرم هست دادستان کل انقلاب در چنین وضعیت و شرایطی به من گفت "شما اصلاً نرو ارشاد، افراد مرتبط را احضارشان کن، اصلاً کار خودت را انجام بده."، گفتم "نه، این کار ادبیات خودش را دارد در کار فرهنگی ما نباید بریم سراغ چماق و اسلحه، با حرف و استدلال کار پیش میرود، کار فرهنگ با چماق جور درنمیآید".
*گفتگو ازحسین جودوی
انتهای پیام/*