"چشمهای بینور" روایت تاریک و روشن دورافتادگان سرزمینی کمنور+ فیلم
روزگار مردم سرزمینی نه دور نه نزدیک، با فاصله ۱۳۷۲کیلومتری پایتخت، بر مدار تاریکی میگذرد، اما همچنان امید دارند، ولو اینکه پیرزنی با ۴۰هزار تومان کمیته امداد و ۴۵هزار تومان یارانه؛ ۶۰ سال در کپر محقر زندگی کرده باشد، مردمی با چشمهای بینور.
چشم او نمیبیند، چشم همسایهاش هم نمیبیند، چشم همروستاییاش هم نمیبیند، دستهایشان را بالا میبرند: «بودجه نداریم برویم دکتر!»؛ شاید نور نداشتن چشمهایشان آنچنان هم برایشان بد نباشد تا جای خالی غذا در یخچالشان را هم نبینند.
پیرزن که نیم قرنی است در کپر زندگی کرده با لهجه هرمزگانیاش از دردهایش میگوید که دیگر هم نمیتواند آنها را ببیند و فقط لمس میکند: «با 40 هزار تومان کمیته امداد و 45 هزار تومان یارانه چه میتوانم بکنم؟» ... «چشمهایم دیگر نمیبیند ــ 60 سال است در این کپر زندگی میکنم، چیزی هم ندارم که ببینم».
«صورت شما را نمیتوانم ببینم» ... «بودجه دکتر نداریم» ... پیرمرد دستی بر چشمهایش میکشد و بر "نمیبینمت" تأکید میکند؛ در یک روستا زندگی میکنند ولی همدیگر را دیگر نمیبینند، چون چشمهایشان نوری ندارد...
آنقدر نور چشمهایشان، به خوشی و رفاه بیگانه شده که انتظار روزهای روشن را ندارند، چشمی هم ندارند تا انبوه مگسهای صورت نوهها و فرزندانشان را فراری دهند ... تا چشم کار میکند تاریکی از جنس فقیری موج میزند.
بهروی زمین بهمانند ماری بر خود میپیچید، سرطان دارد، ولی دارو ندارد، شیمیدرمانیاش عقب افتاده است، همانند معلولان زجر میکشد، پولی برای غذا نیست، غذایی هم بخورد بالا میآورد، اما چشم او کار میکند ولی بهتر بود که او نیز چنین روزگار خود را نمیدید.
حکایت تاریک و روشنی که گذشت، روایت تلخ مردمان سرزمینی است که 1372 کیلومتر با پایتختنشینان فاصله دارند، مردمانی از سرزمین هرمز و شهرستان رودان؛ مردمی با چشمهای کم نور، که امیدشان به دست خیّران و پزشکانی است تا نور را بر حلقه چشمهایشان بازگردانند.
و این حکایت؛ اما از منظر روشن در مستندهای بعدی ادامه خواهد داشت، تا نور چشم این مردم بههمت جمعی از پزشکان نیکوکار در قالب تیم چشمپزشکی نورآوران روشن شود، دورافتادگانی که با اندک یارانهشان نه زندگی میکنند؛ و فقط زنده هستند.
بیشتر بخوانید: پاسدار ــ پرستار، پیوندتان مبارک / اداره بیمارستان بهسبک جاویدالاثر متوسلیان
انتهای پیام/*