چرا فقط صیاد خبرهای بد هستیم؟
وقتی فیلم کوتاه پنج دقیقهای از زندگی یک معلم کانادایی را برای همسرم میفرستم واکنش او این است: «این آدم فرشته است» و من به این فکر میکنم که آیا در ایران ما از این معلمها وجود ندارد؟ چشم بسته میتوانم بگویم که فراوان هستند.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، وقتی فیلم کوتاه پنج دقیقهای از زندگی یک معلم کانادایی را برای همسرم میفرستم واکنش او این است: «این آدم فرشته است» و من به این فکر میکنم که آیا در ایران ما از این معلمها وجود ندارد؟ چشم بسته میتوانم بگویم که فراوان هستند، اما ما چرا زندگی آنها را تبدیل به فیلمهای کوتاه نمیکنیم؟ چرا این کار باید صورت گیرد؟ به خاطر اینکه ما و رسانههای ما عادت کردهایم صرفاً روی خبرهای بد متمرکز شویم، خبرهایی که این روزها همه ما را احاطه کرده خبرهای تاریک و مأیوسکننده است، از خبر غرق شدن کشتی تا وعده رسیدگی به زلزلهزدهها و چادرخوابی برخی از آنها در شبهای زمستان، از بیکار شدن کارگران واحدهای صنعتی تا تجمع مالباختگان مؤسسات مالی و اختلاسهای مکرر در دستگاههای مختلف کشور تا بذل و بخشش اموال عمومی در فلان دستگاه و حقوقها و دریافتیهای نجومی و وجود مدیران دوتابعیتی، هر کدام از این خبرها برای اینکه ذهنیت ما را نسبت به حال و آینده تیره و تار کند کافی است، اما چه کسی در این کشور مسئول است که روی خبرهای خوب کار کند؟ میشود گفت کسی مسئولیتی در این زمینه نپذیرفته است چون تعریف ما از خبر، چالشها و چالهها و بیراهههاست.
طرز تهیه یک قهرمان ملی در5دقیقه
به محتوای آن پنج دقیقهای که در آن فیلم کوتاه ارائه شده توجه کنید تا قضیه روشنتر شود. فیلم اینگونه و از زبان مگی مک دانل معلم یک شهر کوچک در کانادا آغاز میشود:«هر زمان با دانشآموزانم کار میکنم تمام هدفم این است که هر آنچه برای تسلط پیدا کردن بر سرنوشت نیاز دارند برایشان فراهم کنم. اسم من مگی مک دانله و در سالویت کانادا تدریس میکنم. مفهوم معلم بودن در شهری مثل سالویت بسیار گستردهتر از معلم بودن در شهرهای بزرگی مثل مونترال و تورنتو است. وقتی یک معلم در شهری کوچک مثل سالویت کار میکند این شانس را دارد که رابطهای صمیمانه با دانشآموزان و اعضای جامعه محلی برقرار کند.»
در این قسمت از فیلم صدا و تصویر یکی از دانشآموزان او را میبینیم که میگوید:«اکثر همسن و سالهای من سراغ مگی میروند چون به او اعتماد دارند برای همین من فکر میکنم مگی شخص ارزشمندی برای منطقه ماست.»
و دوباره به صدا و تصویر معلم برمیگردیم که میگوید: «اکثر مشکلات مردم در سالویت ریشه در تاریخ استعمار دارد. به همین دلیل اینجا جوانان با مشکلات روحی و روانی زیادی مواجه میشوند. اینجا تماشاچی مرگ دانشآموزان بودن برای من تبدیل به کاری طاقتفرسا شده بود و هرگز دلم نمیخواهد در مراسم ختم یکی از آنها شرکت کنم. من اینجا به عنوان یک معلم از برنامههایی استفاده میکنم که استواری و امید را در بچهها تقویت کرده و اعتماد به نفسشان را افزایش میدهد و آنها را از فکر کردن به خودکشی دور میکند. کلاس درس ما پروژه محور است، به این معنا که آزادی زیادی به بچهها میدهم. مثلاً امسال سعی کردم پروژههای هنری زیادی را در کلاس اجرا کنم تا بچهها بتوانند افکار منفیشان را بروز دهند. ما از چهار سال پیش پروژهای را اجرا میکنیم به نام «دانشآموزان به هم غذا میدهند». هر روز یکی از بچهها وظیفه دارد میان وعده سالمی برای همه بچههای کلاس درست کند. اینجا تعداد زیادی از دانشآموزان مشهور به رفتارهای خشونت آمیز، آزار همکلاسیها و فرار از مدرسه بودند و من سعی کردم با انجام این پروژهها احساس تعلق آنها را به جمع افزایش دهم.»
در این بخش از فیلم یکی از همکاران او میگوید:«مگی متخصص ایجاد فضایی آزاد برای آموزش است. او یکی از دانشآموزانی که بیشترین دردسرها را برای مدرسه به وجود آورده بود به دانشآموزی تبدیل کرد که بیشترین نفع را به مدرسه میرساند. نگاه آزادانه مگی به آموزش، به بچهها انگیزه میدهد که بر مشکلات زندگی غلبه کنند.»
دوباره صدا و تصویر معلم را میشنویم که میگوید:«من از مهدکودک و همکاریشان با بچهها خیلی ممنونم، چون یک همکاری پرثمر برای هر دوی آنهاست.»
و موضوع با صحبتهای مسئول مهدکودک مدرسه روشنتر میشود:«بدون کمک مگی و دانشآموزانش کار من در مهدکودک لنگ میماند. ما داریم به آنها آموزش میدهیم چگونه از بچهها پرستاری کنند و بتوانند در آینده مربیان خوبی برای مهدکودک باشند.»
و دوباره به سمت معلم برمیگردیم:«بچهها دارند اعتماد به نفسشان را تقویت میکنند. با این کار تأثیر زیادی روی جامعه خودشان میگذارند و میفهمند که میتوانند چقدر ارزشمند باشند. من همیشه اعتقاد زیادی به ورزش و فعالیت بدنی به عنوان وسیلهای برای افزایش مقاومت جوانها داشتم و الان در سالویت دارم هر روز نتیجهاش را میبینم. ورزش کردن فقط برای سلامت بدنی نیست. اینجا من میبینم که بچهها با ورزش کردن چه پیشرفتهایی میکنند. زمانی که با گروه دوندههای مدرسه کار میکنم اصطلاحی را زیاد به کار میبرم:«وقتی خودت تنهایی شروع به دویدن میکنی میتونی خیلی سریع پیش بری ولی وقتی با بقیه شروع به دویدن میکنی میتونی خیلی عادلانه پیش بری» بعضی بچهها که به کلوب دوندگی ما پیوستهاند سیگار کشیدن را ترک کردهاند، بعضی از آنها دیگر ماریجوانا نمیکشند. بعضیها هم که ترک تحصیل کرده بودند دوباره به مدرسه برگشتهاند. بعضی بچهها به من میگویند حالا وقتی به خودکشی فکر میکنند چیزی دارند به نام دویدن و ورزش کردن که میتوانند به واسطه آن افکار منفی را از خودشان دور کنند.»
و صدا و تصویر یکی از دانشآموزان را به عنوان گواه و شاهد این حرفهای معلم میشنویم:«مگی فقط معلم من نیست، راهنمای من در زندگیام است. او تبدیل به یکی از اعضای فامیل من شده و من به خاطر همه کارهایی که برای من، خانوادهام و شهرم انجام داده از او ممنونم.»
و یکی دیگر از دانشآموزان میگوید:«اگر مگی نبود من هیچ وقت نمیتوانستم به کالج راه پیدا کنم.»
و مادر یکی از دانشآموزان میگوید:«ما باید خیلی خوشحال باشیم که مگی اینجا آمده چون دارد به جوانها کمک بزرگی میکند. مگی برای همه ما یک الگوست.»
عبارت پایانی و امیدبخش و زیبای فیلم این است: «مردم زیادی به این منطقه میآیند و این سرزمین عجیب برایشان خیرهکننده است، ولی چیزی که من را تحت تأثیر قرار داده این است که باور دارم بچههای من شفق قطبی واقعی هستند ( شهری که این معلم در آنجا تدریس میکند نزدیک قطب است و به خاطر نزدیک بودن به قطب در آسمان این منطقه شفق قطبی دیده میشود). من فقط برای این، اینجا هستم که موانع پیشروی این شفقهای قطبی برای درخشیدن را از میان بردارم تا بتوانند زندگی ما را روشن کنند.»
امیدهایی که به واسطه این فیلمها جان میگیرد
شما به عنوان یک مخاطب وقتی چنین فیلمی را میبینید و لحظه به لحظه حرفهای این معلم،دانشآموزان و اولیا با نمایش تصاویری مستند از آن منطقه و مدرسه تأیید میشود چه حسی دارید؟ وقتی معلم میگوید که من از ورزش به عنوان یک درمان برای دانشآموزان استفاده کرده و اعتماد به نفس آنها را بالا بردهام و همزمان تصاویر دانشآموزانی را میبینید که روی برفها دارند میدوند و بخار از دهانشان بیرون میآید یا وقتی معلم میگوید ما چهار سال است پروژهای به نام «دانشآموزان به هم غذا میدهند» را اجرا میکنیم، تصویر دانشآموزی را میبینیم که برای همکلاسیهای خود دارد صبحانه درست میکند و از آن طرف شما به عنوان یک کانادایی در پنج دقیقه اقناع میشوید که در کشور شما آدمهای بزرگی هستند که خیلی هم اسم و شهرتی ندارند، اما در گوشهای از کشور به فکر دیگران هستند، بنابراین شوق و امید زیادی در قلب شما ایجاد میشود، انگیزهای در شما پیدا میشود که پس من هم میتوانم گوشهای دیگر در جایی دیگر به این کشور خدمت کنم و گرهی از کارهای فروبسته بگشایم. این کاری است که رسانهها در کشورهای مختلف انجام میدهند،
اما ما متأسفانه قدمی در این زمینه برنمیداریم.
وقتی همه چیز سیاهی میشود
به عنوان یک ایرانی چه به عنوان تولیدکننده و چه به عنوان مصرفکننده خبر، وقتی ما همواره زیر آوار خبرهای منفی و مأیوسکننده قرار میگیریم کانّه در این کشور جز ویرانی و فساد هیچ چیز دیگری وجود ندارد و همه از ریز و درشت در حال دزدیدن هستند و هیچ دستگاه سالمی وجود ندارد و همه چیز ویران شده و کسی کار نمیکند و کسی به فکر دیگری نیست، آیا احساس ناامنی نمیکنید؟ آیا احساس نمیکنید هرچه زودتر از این کشور باید فرار کنید و اگر مجبور به ماندن هستید تأسف و حسرت نمیخورید که چرا نمیتوانید زودتر از این ورطه رخت خویش را بیرون بکشید؟ و آیا اتفاقی که امروز در افکار عمومی ایران افتاده و گاه نارضایتیها بسیار بالاست، آیا به خاطر این نیست که ما با دست خودمان تصاویری کاملاً سیاه از جامعه و نابسامانیهایش ارائه میکنیم؟ در اینکه در کشور ما نابسامانیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی زیادی وجود دارد تردیدی نیست و کسی دنبال این نیست که مثلاً فساد موجود در دستگاههای کشور را ماستمالی کند و روی این فسادها نقاشیهای رنگارنگ بکشد تا دیده نشود، اما وقتی ما تمام تصویرهایی که از یک کشور ارائه میکنیم معطوف به چالشهاست و هیچ تصویری از خدمت در سطوح مختلف ارائه نمیشود کانّه هیچ انسان همنوع دوستی در این کشور وجود ندارد و هیچ کارگر مبدع و خلاق و وطن دوستی نیست و هیچ مدیری در هیچ سطحی به منافع ملی ما فکر نمیکند، هیچ کارآفرین و تولیدکنندهای در این کشور نیست و هیچ معلمی با شوق و ابتکار به دانشآموزان خود درس نمیدهد و هیچ دانشمند و محقق و پژوهشگر تراز اول و قابل معرفی در سطح بینالملل وجود ندارد، در آن صورت ماحصل این نوع خبرنویسیها و خبرسازیها این میشود که ما از ملیت و از فرهنگ و از بودن خود منزجر و شرمنده باشیم و از اینکه در چنین کشوری زندگی میکنیم که مدیران آن جز به اختلاس و دزدی فکر نمیکنند و مردمش جز به بزه، از بودن خود حس بدی را تجربه کنیم.
تحقیر ایرانی بودن در فایلهای 3،2 دقیقهای
به شبکههای اجتماعی نگاه کنید. شبکههای اجتماعی پر است از فایلهای ویدئویی دو، سه دقیقهای کوتاه، اما با تدوین و تصویربرداری حرفهای که در فلان کشور اینگونه زندگی میکنند و ما اینگونه زندگی میکنیم. ببینید اگر در فلان کشور اینگونه به حیوانات و محیط زیست احترام میگذارند در کشور ما اینگونه حیوانات را سلاخی میکنند - تو گویی که در این کشور مردم کار دیگری جز کشتن حیوانات ندارند- که اگر در فلان کشور اینقدر در مترو کتاب میخوانند، در متروهای ما ملت همه سر در گوشیهایشان است. اگر در فلان کشور، نمایندههایش اینگونه با حرارت از حقوق ملت دفاع میکنند در کشور ما همه نمایندهها خوابند - تصویری از خواب یک یا چند نماینده در مجلس ضمیمه آن مطلب میشود- که اگر در فلان کشور یک پروژه را در یک هفته تمام میکنند در کشور ما همان پروژه در همان ابعاد 10 سال طول میکشد به بهرهبرداری برسد و البته اغلب این قیاسهایی که صورت میگیرد ناشیانه و غیر حرفهای است - گرچه برخی از آنها هم واقعیت جامعه و مناسبات ماست- اما تأثیر اجتماعی و فرهنگی خود را در اذهان میگذارد و نتیجه این میشود که باز شما این احساس را داری که ما چقدر بد و حال به همزن هستیم، در صورتی که تردید نداریم این نوع محتواسازیهای فرهنگی کاملاً جهتدار است.
چه زمان، موج خبرهای خوب در ایران آغاز میشود؟
پرسشی که یک بار دیگر میتوان مطرح کرد این است که مسئول خبرهای خوب در این کشور چه کسی است؟ رسانههای رسمی به خاطر نوع تربیت و ذائقهای که دارند احتمال کمی دارد که دنبال خبرهای خوب باشند، حتی چه بسا به خاطر استیلای بدبینی که در ما وجود دارد، اگر خبر خوبی ببینیم که مثلاً در گوشهای کسی کار بزرگی را انجام داده بگوییم که دروغ است، یا نه، کاسهای زیر نیم کاسه است و طرف دارد خودش را برای نماینده شدن آماده میکند یا اینکه میگوییم طرف را مطرح کنیم دیگر نمیتوانیم پایینش بیاوریم یا چه تضمینی دارد که در آینده خراب نشود یا مدرک سوئی علیه او پیدا نشود. ما تا زمانی که نتوانیم از این موانع ذهنی برای مطرح کردن الگوهای خوب بگذریم مطمئن باشید که خبرهای خوب هم در این کشور ساخته نخواهد شد، اما اگر سعه صدر در ما نهادینه شود و نگاه تنگ نظرانهای به اطراف خود نداشته باشیم و منافع خود را چنان تنگ نظرانه تعریف نکنیم که طرح الگوهای خوب را تهدیدی برای منافع و بقای خودمان تصور کنیم در آن صورت ما نیز شاهد آن خواهیم بود که موج خبرسازیهای خوب در این کشور آغاز شود.
منبع: جوان
انتهای پیام/