"عفاف و کرامت" زن شرقی، یا "بردگی جنسی" زن غربی؟
عکس خبر، بردههای جنسی هستند که در اسرائیل، در یک بازار مخصوص این امر به فروش گذاشته شدهاند. منتقدان عفاف و حجاب چه پارادایمی را دنبال میکنند؟
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم،بیانات صریح پنجشنبه گذشته رهبری، مانند همیشه صراط هدایت را برای عدهای و کژراهه گمراهی را برای عدهای دیگر باز کرد. گویا سخنان این پیر فرزانه هم شعبهای از آیات نور است که «یضل به کثیراً و یهدی به کثیراً» و البته از نظر دور نمیداریم که «ما یضل به الا الفاسقین». حجت را تمام کرد و نسخه کسانی را پیچید که با مماشات و این همانی و یک در میان به نعل و میخ زدن، داشتند پایههای یک «اصل فرهنگی» دیگر را لق میکردند. درمورد «روشهای برخورد حکومت با حجاب» مدتهاست فکر میکنم. مواردی چند به نظرم رسید که حائز اهمیت مینماید؛ این نکات «خود مهم پنداشته» را در چهار بخش کوتاه تقدیم میکنم.
بخش اول؛ اصلاً چرا زن باید حجاب داشته باشد؟
تهِ قصه را بگویم و سرتان را درد نیاورم: خوب به خاطر دارم در دهه 70 و 80 شمسی، مدام مدل غربی روابط زن و مرد را بر سر ما میکوفتند و میگفتند «بالاخره غرب، خوب یا بد مسئله جنسیاش را حل کرده»؛ حل کرده؟! حالا که چند سالی گذشته، میشود بخوبی قضاوت کرد؛ اوج توحش، اوج خشونت، اوج جهالت، اوج سیریناپذیری و انحطاط غرب در مسائل جنسی در این زمان متبلور شده است؛ تاریخ غرب حتی در عصر منحط گلادیاتورها چنین فجایعی را سراغ ندارد.
یک روزی به این اکتفا میکردند که با شعارهای فمینیستی و برابری زن و مرد، زن را - بجای تکریم و حرمت به اساس انسانیتش - بهعنوان تالی و ابزار تلذذ مرد جا بیندازند. این سطح از کار البته هنوز هم ادامه دارد - رجوع کنید به انتشار افتضاح دونالد ترامپ در انتخابات اخیر آمریکا (تصدیق میفرمایید که چه مضحک است که چنین آدم نژادپرست بیآبرویی مسئول امورات یک مملکت است) - اما اخیراً مسئله بسیار فراتر از این رفته است. علاوه بر بهرهبرداریهای تجاری از زنان، فراگیر شدن (و رسمی شدن!) روابط غیررسمی، همجنسگرایی، سکس گروهی، سکس با حیوانات، سکس با محارم، تشکیل خانوادههای رسمی با روابط ضربدری زیر یک سقف و ... گذشته از اینکه «خانواده» را از حیّز انتفاع انداخته، حرمت زن را کاملاً پایمال کرده است. (بابت شفافیت سخنم میبخشید)
در برابر مدل جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته «در بزرگداشت و تکریم و حرمت انسانی نسبت به مقام زن» مدل کاملاً شکست خوردهی به بیراهه رفتهی غرب پیش روی ماست؛ خوب است منتقدان حجاب پاسخ بدهند در کدام کشور غربی شاخصهای کرامت و بزرگداشت و رشد اجتماعی زن – اگر استادیوم رفتن و برهنگی و موسیقی و ... را کرامت ننامیم – با کشوری مثل ایران برابری میکند؟ آیا در جامعه ما هم – مثل ترامپ ابله - به زنان بهعنوان برده جنسی مینگرند یا دخترانه و همسرانه و مادرانه؟ آیا زنان جامعه ما مطابق آنچه غرب تبلیغات میکند، با برخورداری از این سطح از تحصیلات و کمالات و حضور موثر در اجتماع «پردهنشینند»؟ آیا عدم حضور در استادیوم – که فضای مسمومش را همه ما میشناسیم - پردهنشینی است؟! من که وقتی خوب در اطرافم مینگرم هرگز جایگاه زنان اطرافم را کمتر از مردان نمیبینم و احترام وافر اجتماع به آنها برایم روشن است.
باید کوتاه کنم؛ اما اجمالاً این وجه ایجابی دستورات اسلام درباره حرمت زن، همان است که ما – بجای تاکید سرسختانه بر خود مسئله حجاب – باید بر آن تاکید کنیم و پای بفشریم. اما معالاسف ساختارهای رسمی فرهنگی ما در بزرگداشت این مقام و الزامات حرکت اجتماعی جنس زن یا تقریباً تعطیلند، یا ضد فرهنگی عمل میکنند؛ هر چه هم داریم از داشتههای مکتبی و سنتهای فرهنگی خود مردم است.
در مورد برخوردهای نامناسبِ سلبی و قهری هم، معتقدم انفعال ناشی از دامهایی که در دو دهه اخیر برای ما پهن شد، کار را به اینجا رسانده که نهایتاً حتی برخی خودیها را مجاب کند «سکوت و گذر از برخورد با بدحجابی، بهتر از برخوردهایی است که در رزومه ما ثبت شده است.»
بخش دوم؛ جریانهای فعال در حجاب
من پنج گروه، در حوزه حجاب – و اصلاً در عرصه شاخصهای هویتی جامعه ایران – میشناسم، که بر اساس مخالف به موافق به ترتیب زیرند:
مخالفان باهوش و با برنامه غربی
این گروهها را خیلی حس نمیکنیم. اینها سالهای متمادی است با تعریف ابَرگزارهها و متامدلهای جهانی، و با تکیه بر ساختارهای چند ملیتی - و عموماً خیریه و غیرانتفاعی - گارد تهاجمیشان را در پس نقابهای چند لایه میپوشانند و سیستمهای گوناگون کشاورزی، مالی، تجاری، فرهنگی و غیره را با قید زدن و با تکیه بر قانونهای جهانی، جهت میدهند.
بنیادها و خانوادههای راکفلر، کارنگی، فورد، روتشیلد و گیتس از جمله این گروهها هستند. سطح کار در این بخش آنچنان بالاست که با ارائه چند تعریف و تعیین چند شاخص، هر سه تا پنج سال یک بار، تمام ساختارهای بینالمللی، مانند بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و انبوه نهادهای فراملی دیگر، با تغییر رویه پشت برنامههای اینان میایستند. برنامه تحدید نسل، برهم زدن اقلیمهای بومی با برنامههایی مانند سدسازیهای گسترده، حاکمیت نهادههای کشاورزی خاص (مثل داستان UPOV)، الکترونیکی کردن ابزارهای حاکمیتی، شفافسازیهای فراملی (مانند FATF)، جهتدهی برنامههای اجتماعی مانند معضلات اجتماعی (برای مثال ساماندهی روسپیهای شهری) و برنامههای فرهنگی و آموزشی (مثل 2030) و ... زیرشاخههای ابَرمدلهایی هستند که در این سطح تعریف میشوند. از جمله این ابرمدلها، میتوان به «مدیریت دولتی نوین»، «حکمرانی خوب» و «حکمروایی الکترونیک» اشاره کرد.
کنشهای این سطح از مخالفان فرهنگهای بومی بر «علوم شناختی» استوار است؛ یعنی رفتارهای جوامع را در شرایط گوناگون و با بهرهگیری از ابزارهای گوناگون (مثلاً با استفاده از ابزارهای مجازی) با پایشهای دقیق مورد بررسی قرار میدهند، و سپس بر این شناخت، برنامههای متنوعشان را بار میکنند.
خب، در مورد حجاب، بهعنوان یکی از پایههای مهم و نمادهای ویژه فرهنگی در جامعه ایران، تلاش این سطح از کنشگران از مدتها پیش از انقلاب آغاز شده؛ که بحث سنگینی میطلبد و مجالی جداگانه میخواهد؛ که میگذارم و میگذرم.
«اپو»ی قشری
بخش دوم، اپوزوسیون سطحینگر و بازیچه قرار گرفته است. اینها هر یک بخش کوچکی از پازل سطح بالاتر را اجرایی و عملیاتی میکنند؛ عموماً آرائشان دقیق نیست و معمولاً در ازای مبالغی پول یا مزایای دیگر، مهره سوخته شدن یا بازیهای فرسایشی و بیثمر را قبول میکنند؛ البته رسانه و تبلیغات را نسبتاً خوب میفهمند. نقش این گروه از آنجا مهم است که «بخشی از پازل سطح بالاییها» را پیگیرند؛ و گرنه به خودی خود، نقش آنها کماهمیت و کمرنگ است.
منتظران جهت باد
گروهی در جامعه هستند که در خیلی از موارد، از جمله حجاب، سختگیر نیستند؛ کلاه شاپو و پهلوی را همانقدر پذیرا هستند که عمامه و کلاه نمدی و روسری را؛ بستگی دارد... نه برای آژانهای رضاخان در مقطع کشف حجاب «گور به گوری» میفرستادند، نه برای امام راحل در مقطع قانونی شدن حجاب، «صلوات محمدی». اینها هم خیلی در این جریان موثر نیستند.
مذهبیهای قشری
جاهل متنسک؛ اینها تقریباً همان قشر بالایی هستند بعلاوه تعصب و تحجر؛ این تحجرشان برای عاقبت به خیری خودشان و دینداری بقیه مضر است. تاریخ از پشت کردن اینها به ائمه هدی، قصهها دارد. یکی از همین هاست که به امام مجتبی میگوید «یا مذل المومنین» و چند سال بعد همو بخاطر مسلمان بودن طرفین، حسین را تنها میگذارد! این قشر الآن بدون شناخت و بواسطه باورهای سنتی، سفت و سخت از حجاب دفاع میکنند، راستش را بخواهید به بهشت و جهنمش هم کاری ندارند؛ اگر صلح لاجرمی هم اتفاق بیفتد به سید علی خامنهای همان را میگویند که به حسن بن علی گفتند. بسیاری از شئون زندگی اجتماعی ما دست همین انسانهای «احتمالاً عملیاتی بیمطالعه» است. اگر احیاناً بیم نداشتم که "الف" توقیف شود، مصادیق این رفتار در زمانه فعلی را برایتان میشمردم.
اینها کنشگرانی تندمزاج و متعصب هستند؛ البته خب به بحث و فحص درباره فلسفه حجاب کاری ندارند، چون در محاجه، گیر میافتند! اگر این طیف کمتر گسترده بود، شاید الگوهایی مانند اقتصاد مقاومتی بیش از این پیش رفته بود.
عقلانیتگراها
عدهای هستند که ملاکهای قوی و رفتارهای منطقی و دلایل محکم برای سبک زندگی عقلانی دارند. اینها بسیار دقیق هستند، مثلاً برای این گروه حتی شان «رهبری» سیدعلی خامنهای، مانع درک شانِ «فرزانگی»، «تدبیر»، «عقلانیت»، «معنویت» و «امامت» او نیست. اینها اهل تفرّس و دقتاند و خوب در پیامهای امام جامعه میاندیشند و با معیارهای صحیح آنها را دریافت میکنند. بخشی از ساختارهای تحولیافته حوزههای علمیه، سپاه، و جز آن، در زمره این گروه قرار میگیرند. (اگر برچسب نمیخوردم چند تایی از این گروهها را برایتان معرفی میکردم) شاید بتوان گفت حکومت اسلامی با تکیه بر این گروه، استوار و پیشرونده است. در مورد حجاب، کنش این گروهها بسیار کارساز و موثر هست و خواهد بود. هرچند، بعید است شمار زیادی از این افراد بشناسید.
بخش سوم؛ جاهایی که گیر میکنیم، متفکرانمان همت نکردهاند
طرح این پرسشها بعد از 4 دهه جای بسی شرمندگی است. ولی لااقل من هنوز پاسخی روشن برای آن ندارم: در کل؛ متولی پاسخ به پرسشهای مردم کیست؟ ورای آن، متولی ارائه الگوهای زیستِ فردی و اجتماعی - همان "لایف استایل" - در کشور ما کیست؟ متولی اقامه و اجرای آن کیست؟
برای روشنتر شدن مطلب مصداق بیاورم؟ مسئله مدل پول اعتباری و الکترونیک (که دنیا را به قبضه صهیونیستها در آورده) مسئله بانکداری تجاری (ِتمامربوی)، مسئله برنامههای توسعه اقتصادی فشل و غیرعملیاتی (با رکورد 30 درصد عملیاتی شدن طی 70 سال)، مسئله موسیقی، مسئله فساد اقتصادی، مسئله خودروسازی، مسئله فضای مجازی، مسئله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (که شده اداره بررسی مجوز و اساسنامه کتاب و فیلم و محصولات فرهنگی)، مسئله وزارت خارجه، مسئله محرومیتزدایی، مسئله آداب مشروع و موجه ازدواج، مسئله مسکن، مسئله تورم، مسئله معیشت و اشتغال، مسئله ترافیک، مسئله آب، مسئله ریزگرد و ... مسئله حجاب.
این هم مصداق؛ چه کسی اینها را حل کند؟ شاید در مغالطهای بگویند - و میگویند - خب، ما متفکریم؛ متفکر، فکر میکند و «اجرایی»ها باید مسائل را حل کنند. راستش را بخواهید بعد از 4 دهه به این راحتی نمیشود از پاسخ طفره رفت؛ ببخشیدها، آن «اجرایی»ها را چه کسی تربیت کند تا این مشکلات را حل کنند؟ (دیدید؟!)
حال بیایید جواب بدهیم؛ اگر بگوییم متولی پاسخ به این امور دانشگاه است ممکن است تکفیر شویم، که چرا متولی امر دینی را علوم با مبنای غربی گرفتهایم؛ اگر هم بگوییم حوزه است باز ممکن است تکفیر شویم، که چرا حوزه را به کمکاری محکوم کردهایم. خب، شما بفرمایید: نهاد دیگری برای حل و فصل این مسائل میشناسید؟!
اما بحث حجاب
بیایید مصداقی(تر) بحث کنیم. آیا حجاب در اسلام واجب است؟ بله، البته؛ آیا الزام حکومتی به حجاب هم واجب است؟ اگر نیست که هیچ؛ اگر هست چرا این همه قوانین و نظام اجراییِ یک بام و دو هوا داریم؟ مثلاً چرا در تلویزیون «فیلم هندی» پخش میکنیم؟ چرا قانون مبارزه با بیحجابی و بدحجابی اینقدر شُل و غیرالزامآور - بیشتر شبیه تعارف - است؟ (در مورد مالیات و جریمه بانکی هم همینطور است؟!) بدتر از اینها چرا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (همان اداره مجوزهای فرهنگی غربیها) در شبکه خانگی به فیلمهایی مجوز میدهد که برای تماشای دور همی و خانوادگی آنها باید تن مردم بلرزد که فلان؟ چرا جمهوری اسلامی طوری پیش رفته که قوانینِ روابطِ نظاممند و مترقی «محرم و نامحرم»ِ اسلام، زمین مانده، و جایگزین آن طی سه دهه «یلگی» را داشتیم و الآن گرفتار مدلهای روزآمد مثل «همباشی سیاه» شدهایم؟ چرا آمار فزاینده طلاق به یک به چهار در کشور و یک به سه در تهران رسیده است؟ دیگر پیشتر نمیروم، اصل موضوع این است که سرگشتهایم، چون کار تئوریک و علمی قوی نکردهایم.
سالها فحص و بحث کردهام که بیابم متولی رفع این حیرانی و سرگشتگی کدام فرد یا نهاد است؟ راستش اگر فکر کنیم از این دانشگاه، مدل تعالی در میآید که سادگی کردهایم؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب: کار همین حالا دست دانشگاه است، که این شده. ماموریت دانشگاه ما با این مدل فعلی، تبعیت ساختاری از یافتههای غربی، یا دستبالا حل مسائل آنان است.
میماند حوزه که آن هم تا حالا بیشتر شعار داده و در عرصه عمل خیلی ورود نکرده است. گرچه با توجه به ایجاد جزیرههای کمتعداد اما موثر کار علمی در 4 دهه پس از انقلاب، هنوز امیدها به حوزه است؛ اما به عقل ناقص من، در این عرصه به حوزههای علمیه سه اشکال جدی وارد است:
1. روش تحقیق غربیها، به مراتب دقیقتر و عمیقتر از روش درس و بحث ماست. شاید در یک انقلابواره نیاز باشد روش فکر کردن را از آنها بیاموزیم. در این مورد بحث زیاد دارم که میگذرم، «کلاسهبندی علوم» و «تعمق مبناگرا» دو اشکال اساسی ما در این زمینه است. (لابد توجه دارید که روش صغری کبری و فکر، غیر از محصول آن فکر با مبانی معیوب است.)
2. ما اصلاً درس نمیخوانیم؛ و اظهار فضلمان از مطالعهمان به مراتب بیشتر است. اساساً مطهری و بهشتی و خامنهای و چمران و خمینی و هر کسی از این شجره طیبه سراغ بگیرید، اشتغالش مطالعه بوده نه اجرا. برخلاف بسیاری از ما که قبل از مطالعه و کسب فضل، میخواهیم قهرمان باشیم. آقا در دیدار با طلاب در مهرماه سال جاری به این موضوع پرداختند، و به طلاب فرمودند «بیمایه فطیر است»:
«اوّلاً درس خواندن را دستِ کم نگیرید. این حرفهایی که شما زدید، این عبارات خوب، این مطالب خوب، معنایش این نیست که شما خوب درس خواندهاید؛ معنایش این است که شما خوشفکرید، خوشبیانید؛ امّا آیا درس هم خوب خواندهاید؟ از این حرفها نمیشود فهمید که شما خوب درس خواندهاید. باید خوب درس بخوانید.
من مشهد درس رسائل و مکاسب میگفتم، هر چند وقت یکبار هم ما را میگرفتند، زندان میبردند، شاگردهای ما متفرّق میشدند؛ بعد که از زندان میآمدیم، درس را شروع میکردیم، باز جمع میشدند میآمدند؛ شوق مبارزه و ملاحظهی حال بنده -آن کتکخوریِ ویژهای که ما آن روز از دستگاه داشتیم- گاهی آنها را نسبت به این درسی که ما به آنها میدادیم، دچار تردید میکرد؛ حالا جزئیّات فرمایش شیخ در مکاسب یا مثلاً کفایه که مراد از عبارت این است [را وقتی میگفتم]، من میدیدم دچار تردیدند؛ همیشه من به اینها میگفتم: بچّههای عزیز من! بدانید اگر درس نخوانید نمیتوانید تاثیرگذار خوبی باشید؛ به اینها میگفتم بیمایه فطیر است، باید درس بخوانید.
اگر میخواهید افکارتان، پیشنهادهایتان، خصوصیّات برجستهای که روحیّهی شما بحمدالله از آن برخوردار است، در جامعه تاثیر بگذارد، باید باسواد باشید، باید درس بخوانید، باید ملّا باشید. درس را جدّی بگیرید؛ نگویید حالا دنیا دارد براساس پیشرفتهای فنّی و فنّاوری و مانند اینها اداره میشود، ما نشستهایم داریم مثلاً فرض کنید حاشیهی ملّاعبدالله میخوانیم یا فرض کنید منطق مظفّر میخوانیم! نه، این منطق مظفّر را باید بخوانید؛ این کتاب نحو را یا کتاب صرف را بهعنوان مقدّمه باید بخوانید؛ این کتاب فقه را و کتاب اصول را باید بخوانید تا بتوانید بهعنوان یک روحانی -که حالا عرض خواهم کرد روحانی یعنی چه- اثرگذار باشید. باید درس خواند. ما در بین روحانیّون کسانی را داشتیم که ازلحاظ مبارزه چیزی کم نداشتند، امّا ازلحاظ علمی، نصاب لازم را نداشتند؛ اینها نتوانستند تاثیر قابل توجّهی در پیشرفت این مبارزه یا در ایجاد این حرکت عظیم بگذارند. آن کسی توانست که -مثل امام- در حدّ نصاب کامل بود. درس بخوانید! این توصیهی اوّل من است؛ درس را جدّی بگیرید.»
3. ساختار حوزه بسوی حل مسائل جامعه جهتگیری نکرده است. اصولاً داب حوزه بر این است که منتظر بنشیند که سوالی از جانب کارشناسان مطرح شود و متخصصان حوزه با غور در منابع، پاسخی درخور و مناسب برای آن بیابند.
حواسمان نیست که این روش مناسب هزارهای است که حکومت در اختیار ائمه و علمای دین نبوده است. وقتی حکومت در اختیار نهاد دین قرار میگیرد، بر اساس حجتهای گوناگون، دین باید مسائل جاری مردم را حل و فصل کند. اساساً میشود چنین سطحی از عدم توازنهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کشور را به عهده دیگرانی دانست که حکومت را در اختیار ندارند؟!
خب، با این شرایط و ذیل این ساختاری که متفکرانش - فردی و ساختاری - به حل مسائل اهتمام جدی ندارند، طبیعی است مردم در سرگشتگی بمانند، به تعبیر قرآن «لا الی هولاء و لا الی هولاء». متعاقب این حیرانی، خیلی طبیعی است که نظریهپردازان، کمپانیها و بنیادهای بینالمللی به پشتوانه تجربه چند صد ساله استعماریشان، بر شناخت و ادراکسازی برای جامعه ایران متمرکز شوند و با لق کردن شاخصهای هویتی، از این شرایط بهره اتمّ و اکمل ببرند؛ و یکی از این شاخصهای هویتی، «حجاب» است.
بخش چهارم؛ در حملات غرب، اصلاً حجاب موضوعیت ندارد
مبارزه با حجاب، و ادراکسازی واژههایی مانند «اجبار» برای این ارزش متعالی، تنها وجه فرهنگی ندارد. این مسیری است که جمهوری اسلامی را از درون تهی خواهد کرد. برای اینکه مسئله روشنتر شود توجه شما را به این فراز که در کانال یکی از ضد انقلابهای فعال و شاخص در مسئله حجاب درج شده، جلب میکنم:
«مطلب ارسالی از یکی از همراهان در باره برنامه صفحه دو بیبیسی فارسی "دختران خیابان انقلاب": سعید برزین در بی.بی.سی میگوید حجاب میتواند در جمهوری اسلامی لغو شود (آنهم با تلاش اصلاح طلبها!) و بعد لغو اعدام برای قاچاقچیهای مواد مخدر را مثال میزند!
آزادی حجاب، فقط آزادی برداشتن روسری نیست. وقتی پوشش زن آزاد شود، حتما او به استادیوم هم رفته، حتما حق ورزش با لباس باز را هم گرفته، و حتما خوانندگیاش هم آزاد میشود(آزاد شدن صدای زن به مراتب محتملتر از آزاد شدن پوشش است).
در چنین شرایط فرضی، حتما روابطِ زن هم آزاد شده است(تصور کنید گشت ارشاد جمع شده ولی پلیس اخلاق در خیابان گیر بدهد که شما با هم چه نسبتی دارید!). در جامعهای که پوشش، صدا، ورزش و روابط زن و مرد آزاد شده، آیا میشود برای الکل مجازات شلاق اجرا کرد؟ پس حتما آنهم آزاد شده. با آزادی الکل و پوشش و هنرِ زن، عملا و رسما تمام مجازاتهای اسلامی لغو شده است.
فرض که چنین رخدادی زیر نامِ جمهوری اسلامی (چنانکه اصلاحطلبان خارج از کشور میگویند) رخ دهد، اگر تا آن لحظه حکومت سقوط نکرده باشد، پس از آن سقوط میکند...
دختران خیابان انقلاب، دنبال رئیس جمهور شدن یک زن نیستند. دنبال آزادیهای فردی خودشان هستند. میخواهند مثل یک انسان متمدن قرن بیست و یکمی زندگی کنند. هیچ چیز دیگری هم برایشان "مسائل مهمتر" نیست. ولی چنانکه مسیح علینژاد تاکید میکند چون حکومت بر پایه سلب این آزادیهای فردی شکل گرفته، رفع حجاب اجباری، امروز یکی از سیاسیترین و انقلابیترین و رادیکالترین شعارهاست.»
به این ترتیب فروکاستن مسئله حجاب به یک کنش اجتماعی ساده یا یک مسئله فرهنگی اختلافی، چرخ آسیاب دشمن را میگرداند. ببخشید، کمی طولانی شد.
منبع:الف
انتهای پیام/