محمدی در میزگرد تسنیم: در سال ۹۶ پیروزیهای میدانی مقاومت، عرصه دیپلماتیک و سیاسی را بهنفع آنها تغییر داد
در سال ۱۳۹۶ اقدامات آمریکا در سوریه موجب شد روسیه به این باور برسد که امکان تعامل با آمریکاییها وجود ندارد.
بههمت گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، میزگردی با موضوع وضعیت سوریه در سال 1396 برگزار شد. در این میزگرد تخصصی دکتر هادی محمدی و آقای صبری انوشه از کارشناسان حوزه غرب آسیا به تحلیل وضعیت سوریه در سال 1396 پرداختند. این میزگرد را در دو بخش تقدیم حضور علاقمندان خواهیم کرد. بخش نخست به تحلیلهای آقای محمدی اختصاص دارد.
محمدی در سخنان خود سه روند مختلف عملیاتی را در سوریه برشمرد که مقاومت طی آنها تلاش کرد مرز سوریه و عراق و بخشهایی از شمال را آزاد کند و در مقابل جناح آمریکایی ــ غربی تلاش کردند آن را ناکام گذارند که موفق به این امر نشدند. از سوی دیگر اقدام حزبالله در مرزهای لبنان بخشی از معارضه را حذف کرد و انتقال از لبنان به معارضان را از بین برد، ضمن اینکه فرآیند دیپلماتیک و سیاسی بهدلیل همین پیروزیهای مقاومت از نشستهای ژنو به آستانه و سوچی منتهی شد که این امر خود موفقیتی قابل ذکر بود. وی نگاهی هم به ورود ترکیه به سوریه طی روزهای پایانی سال 96 داشت و این اقدام را در راستای پیچیدهتر کردن بحران سوریه توصیف کرد که بخشی از طرح آمریکا برای مانع ایجاد کردن مقابل جناح مقاومت است. در ادامه مشروح این سخنان تقدیم علاقهمندان میشود.
گام بلندی که از حلب آغاز شد
سوریه و عراق پیوند جدانشدنی از یکدیگر دارند، وقتی تحولات سوریه را بررسی میکنیم، نمیتوانیم نیمنگاهی به مسائل عراق نداشته باشیم. در عرصه میدانی در یک سال گذشته یک گام بلند در تحولات امنیتی ــ نظامی سوریه و عراق اتفاق افتاد. این گام بلند، از حلب شروع شد. عملیاتهایی که از حلب شد و جنوب شرقی و غربی آن امتداد پیدا کرد و بهسمت دیرالزور و البوکمال رفت یک دسته از عملیاتها بود. دسته دوم عملیاتها که طی سال گذشته انجام گرفت، رفتن بهسمت تدمر بود که بهموازات حرکت بهسمت شمال، مسیر تدمر و بعد بادیه بهسمت مرز و بعد هم جاماندههای داعش و النصره در شرق و شمال حمص و شرق و شمال حما، مورد توجه قرار گرفت، آنچه توسط نیروهای دولتی (بهقول خود سوریها قوات الردیفة) انجام گرفت.
بخش سوم، گامهای اخیر است که در غوطه شرقی اتفاق افتاده است، سر فصل سوم عملیاتی پاکسازی مناطق میانی است که در واقع حکومت ورزی را از جهات مختلف بتواند برای حکومت سوریه مهیا کند. این گام شاید از گام های چیزی کمتر نداشته باشد، بلکه زمینه های استحکام و قطعی کردن وضعیت حکومت را هم برای شرایط فعلی و آینده و همچنین تکمیل کردن دو سرفصل عملیاتی نخست که از حلب آغاز شده بود، فراهم سازد.
اقدامات جناح غربی- آمریکایی در سوریه
در عرصه عملیاتی و میدانی، 3 مجموعه اقدام توسط آمریکایی ها و جریان های وابسته به غرب در سوریه را شاهد بودیم.
تلاش برای بستن مرز سوریه و عراق
یک بخش از این اقدامات زمانی صورت گرفت که عملیات های جنوب شرق حلب به سمت دیرالزور ادامه می یافت. آمریکایی ها سعی کردند از پایگاهی که در داخل اردن، نزدیک مثلثِ اردن، عراق، سوریه قرار داشت، جابه جا شوند و در پایگاه «تنف» مستقر شوند. پایگاهی که نزدیک مرز و نزدیک مسیر مواصلاتی بغداد- دمشق قرار داشت. برنامه آمریکایی ها این بود که در وضعیتی که نیروهای مقاومت به سمت مرز حرکت می کنند و از داخل عراق هم پاکسازی ها با نابودی داعش با سرعت بیشتری به سمت مرزهای غربی حرکت می کرد، برای جلوگیری از پیوند ژئوپولیتیک مقاومت آمریکایی ها سعی کردند از طریق «تنف» مرز عراق و سوریه را ببندند و موجودیت خودشان را از این نقطه به «البوکمال» متصل کنند. این کار با هوشمندی و اصرار نیروهای مقاومت و رفتار محتاطانه که روس ها کردند عقیم و بستن مرز متوقف شد.
مدیریت و انتقال نیروهای باقی مانده از سازمان داعش
اتفاق دوم این بود که وقتی آمریکایی ها دیدند حلب از دست رفت، هدفگذاری خودشان برای آزادی «رقه» از داعش و نشان دادن اینکه سهمی در مبارزه با داعش دارند سعی کردند شتاب بیشتری به سمت «رقه» داشته باشند. لذا «رقه» را تبدیل به یک ویرانه کامل کردند. نکته جالب این است که چندین هزار نیروی داعشی را- که مجموعه ای از نیروهای محلی و خارجی اعم از عراق، چچنی، ازبک، ایگور و ... بودند و انواع گروه ها را در بر داشتند- به شکل مشکوکی، منتقل کردند. بخشی را که نیروهای محلی داعش بودند، به نیروهای دموکراتیک سوریه- که با عنوان «نیروهای قصد» شناخته می شوند- منتقل کردند. اینها به عنوان یک نیروی محلی لباس هایشان را عوض کردند. بخشی که نیروهای خارجی داعش بودند- که سرمایه استراتژیک آمریکا محسوب می شوند- به مناطق دیگری مثل افغانستان، صحرای سینا و لیبی منتقل شدند. بخشی از آنها نیز هم اکنون در بخش جنوبی حسکه حضور دارند که بخشی از برنامه های از حال به بعد آمریکایی ها برای سوریه و عراق محسوب می شوند.
تلاش برای اتصال گروه های معارض در جولان
سومین اقدامی که توسط این گروه ها یا کشورهای شریک آمریکا در سوریه انجام گرفت، تحرکاتی بود که رژیم صهیونیستی سعی کرد در قنیطره و جولان انجام دهد. در شمال جولان نیروهای جبهة النصرة و در جنوب آن نیروهای داعش حضور دارند. در کنار نیروهای جبهة النصرة شاخه هایی از ارتش آزاد (جیش الحر) و برخی از مجموعه های کوچک دیگر گروه ها نیز حضور دارند. اینها ارتباط هر دوی این گروه ها با رژیم صهیونیستی، براساس مشاهدات عینی و اعلام صهیونیست ها، قطعی و اعلام شده است. صهیونیست ها از ابتدا تلاش کردند از این گروه ها به عنوان یک نوار امنیتی استفاده کرده، مورد حمایت قرار دهند. این مسئله می توانست برای صهیونیست ها یک اتفاق پر هزینه باشد. چرا که باید خودشان را در کنار تروریسم ثبت می کردند. این کار به دلیل پر هزینه بودن در سقف حمایت های لجستیکی، بهداشتی و پزشکی باقی ماند. در این زمینه جبهة النصرة تلاشی عملیاتی داشت که به مناطق حضور ارتش و نیروهای مقاومت نفوذ کند و مناطق کوهستانی این جغرافیا را تصرف کند. این مناطق کوهستانی می توانست به غوطه غربی دمشق یا «قلمون» یا مزارع «شبعا» متصل شود. این اقدام به دلیل این بود که سرریز نیروهایی که در غوطه شرقی بودند بتوانند در تماس با این منطقه قرار گرفته، حفظ شوند و مورد حمایت قرار گیرند. این اتفاق هم به شدت شکست خورد. این طرح صهیونیستی صرف بود و صهیونیست ها تلاش کردند سهم خود از بحران سوریه را به این شکل پیش ببرد. این طرح می توانست مجموعه های کوچکی- که پیرامون این منطقه بودند- را به این منطقه وصل کند و با عقبه ای که در مرزهای فلسطین اشغالی دارد آنها را حمایت کند و به شدت نا امنی را مزمن کند و پاکسازی آن ناممکن شود اما این طرح شکست خورد.
حملات هوایی که تبدیل به فاجعه ای استراتژیک شد
صهیونیست ها وقتی دیدند از طریق گروه های کوچ نمی توانند به جایی برسند در گام بعد تلاش کردند از طریق فعال تر کردن عملیات های هوایی و موشک پراکنی های شان بگویند یک طرف اصلی برای تعیین تکلیف بحران سوریه آنها هستند. مقدمات این اقدام تحرکات دیپلماتیک صهیونیست ها بود. آنها با روس ها، آمریکایی ها و طرف های عربی سعی می کردند لابی سازی هایی انجام دهند. ولی با لابی سازی هایی که صهیونیست ها با روس ها داشتند، نتیجه ای نگرفتند. حمایت های اردن، عربستان و آمریکا هم به ظرفیت صهیونیست ها چیزی اضافه نکرد. تنها چراغ سبز یک سری اقدامات را دادند. این فضا طی دو ماه آخر سال 96 تبدیل به یک فاجعه فوق العاده استراتژیک برای صهیونیست ها شد. آن اتفاق این بود که ستون فقرات دکترین امنیتی آمریکا- که نیروی هوایی رژیم صهیونیستی بود- با ساقط شدن اف16 به عنوان یک سرفصل جدید امنیتی در منطقه دیده شد.
در گذشته صهیونیست ها فضای سوریه و لبنان را برای خود یک فضای امن تلقی می کردند و به راحتی با پروازهایی که انجام می دادند به اهداف خود صدمه می زدند. با این اتفاق معمای بسیار بزرگ امنیتی و تکنولوژیک برای آمریکایی ها و صهیونیست ها شکل گرفت. فکر می کنم این معما با سخنرانی پوتین- که در حقیقت رجز تسلیحاتی برای آمریکا بود و از سلاح های جدید رونمایی کرد و گفت روسیه چه قدرت و توانمندی هایی دارد- تکمیل شد. فکر می کنم دستگاه های نظامی و اطلاعاتی غربی و صهیونیست ها هنوز در شوک این اتفاق هستند تا ببینند این فن آوری که در اختیار سوریه نبوده، از کجا آمده و در اختیار که بوده است. مهمتر از آن اینکه، این اراده سیاسی در سوریه تا این سقف وجود دارد که در مقابل رژیم صهیونیستی اقدامی به این بزرگی را انجام دهد. در واقع می توان وضعیت رژیم صهیونیستی را به قبل و بعد از سقوط اف16 هم تقسیم کرد. رفتار صهیونیست ها بعد از سقوط اف16 آرام تر از گذشته است و به جز موضع گیری های سیاسی تقریبا هیچ اقدامی از سوی صهیونیست ها ندیدیم.
اقدام پیشدستانه حزب الله در مرزهای لبنان
یک سرفصل مهم مرزهای لبنان بود که با مشارکتِ حزب الله از یک طرف، در طرف مقابل ارتش سوریه و در داخل لبنان با همراهی ارتش لبنان حضور القاعده، النصرة و داعش را کاملا پایان دادند. این یکی از بزرگ ترین اقدامات نظامی بود که حتی رژیم صهیونیستی برای نجات آنها یک یا دو بار وارد میدان شد تا برای حفظ آنها عملیات هشداری انجام دهد که این اقدام انجام نشد. بدون توجه به این اقدام و با وجود فشارهای دیپلماتیک پنهانی که می آمد تا جلوی عملیات و مشارکت ارتش لبنان را بگیرد، این پاکسازی بزرگ که مناطق داخلی لبنان و سوریه را کاملا سالم سازی می کرد، به عنوان یک پیروزی بزرگ، ثبت کردند و عملا تمام ظرفیت هایی که احتمال می دادند بتواند از داخل لبنان به سوریه پیوند بخورد را پایان دادند.
شاید بتوان گفت موضعگیری هایی که سعد حریری از همان موقع تا الآن از خود نشان می دهد بخشی از آن متأثر از این باشد که حریری که امیدوار بود با پیروزی معارضه در سوریه وزن المستقبل را بالا ببرد الآن سعی می کند ضمن پیوندی که با عربستان دارد، خودش را از عربستان مستقل هم نشان دهد. یعنی سعی می کند بگوید وضعیت لبنان یک وضعیت ویژه است. من هم باید مراعات کنم، نمی توانم مثل شما حزب الله را تروریست بنامم. حزب الله یک بازیگر اصلی ساختار قدرت است که باید با آن تعامل کنم. نیرویی در صحنه است. مجبور است که قواعد لبنانی را رعایت کند. ضمن اینکه بدبینی های مربوط به اتفاقی که برای حریری افتاد و بن سلمان سعی کرد او را زندانی کند، و این مسئله هم مؤثر بود، کارکرد مسئله پاکسازی مرز، هم در سوریه هم در فرآیندهای امنیتی و سیاسی لبنان به شدت حایز اهمیت بود که این هم یکی از سرفصل های مهم بود.
تقویت دیپلماسی با پیروزی های میدانی
متناسب با این روند پرشتاب پاکسازی و سرکوب تروریست ها که عملا به اعلام پایان خلافت داعش در عراق و سوریه منتهی شد، یک برد بسیار بزرگ سیاسی، دیپلماتیک، تبلیغاتی، معنوی و عزم ساز برای نیروهای رزمنده و حکومت سوریه و کسانی که حمایت کرده بودند به وجود آورد. این پشتوانه ها طی یکسال گذشته مسیر آستانه را پر رنگ و تقویت کرد و نتایجی که از طریق آنها به دست آمد، می توان گفت یک هوشمندی طراحی شده را به نمایش گذاشت. طرف های حامی دولت سوریه اینگونه طراحی کردند که مناطقی که در اولویت عملیاتی آنها نیست فعلا تحت عنوان مناطق کاهش تنش در بیاید تا بتوانند با فراق بال به اولویت های اصلی عملیاتی خود بپردازند و پس از آن سراغ سایر گروه ها بیایند. شاید اتفاق غوطه شرقی، این مسئله را بهتر نشان دهد. به این معنی که، در حال حاضر که تکلیف داعش مشخص شده است، تکلیف النصرة هم باید معلوم شود.
تبلور این کارکرد در عرصه عملیاتی در آستانه است که 4 منطقه کاهش تنش را شکل داده است. نتیجه و دستاورد دیپلماتیک، سیاسی، تبلیغاتی اش تشکیل مثلث ایران، روسیه، ترکیه در کناردولت بوده است که می توانند بحران را به گونه ای مدیریت کنند که به نحوی که هم سرکوب تروریسم باشد، هم پایان بحران باشد و هم اینکه گام هایی را برای حل سیاسی مسئله سوریه بردارد. به همین دلیل بود که در قطعنامه هایی که به شورای امنیت پیشنهاد دادند تلاش کردند استثنائات را بردارند و مانع از بین رفتن النصرة شوند. آنها وقتی دیدند که اولویت النصرة در دستور کار عملیاتی قرار گرفته است، تلاش کردند با پیشنویسی که انگلستان ارائه کرد، آتش بس را برای النصرة، احرار الشام، فلیق الرحمان و جیش الاسلام فراهم کنند نه برای مردم. آن فرآیند به نتیجه نرسید، پشتوانه آن روند یکساله گذشته و نشست های آستانه بود که نهایتا به سوچی رسید.
نگاهی به وضعیت ترکیه در فرایند سیاسی حل بحران سوریه
این توضیح ضروری است که ترکیه یک بازیگر فرصت طلب خوب است. این بازیگر فرصت طلب که مشکلاتی با آمریکایی ها و اروپایی ها و ناتو در موضوع کردی و موضوع سوریه داشته است. سعی کرده گاهی به سمت ائتلاف غربی در جهت براندازی نظام سوریه گام بردارد و گاهی هم در کنار روسیه و ایران برای مناطق کاهش تنش نقش بازی کند. منتهی سعی کرده از این فرآیند خودش دستاورد منافع ملی و امنیت ملی تأمین کند. پوشش و توجیه آنها برای اینکه بتوانند این خواست پنهان شده را موجه کنند این بوده است که کردها را قربانی این توجیه خود قرار دادند و اینکه چرا کردها نقش فعالی دارند. به همین دلیل شاهد عملیات عفرین بودیم.
به اسم پ.ک.ک تمام کردها را هدف قرار داده اند. آنها معتقدند همه کردهای این منطقه کردهای پ.ک.ک هستند. به تعبیری می گویند ما اصلا کرد سوریه ای نداریم. هر چه کرد در سوریه است همگی کرد کوهستانی است که از ترکیه به سوریه سرازیر شده است. ترک ها از این مسئله غفلت نمی کنند. گفته شده آمریکایی ها به ترک های در این زمینه چراغ سبز نشان داده اند. در واقع پازل شرایط را به نحوی مدیریت کردند که این پازل عملا ترک ها را مجبور می کرد به چنین اقدامی دست بزنند و موضع گیری های اولیه آمریکایی ها هم این مسئله را تأیید کرد که آنها نسبت به عملیات در عفرین هیچ گونه مشکلی ندارند و این را به عنوان مرحله ای که می تواند اوضاع را پیچیده تر کند و سوچی و روندهای آستانه را تحت تأثیر قرار دهد گام مفیدی دیدند و در برابر آن اغماض کردند.
الآن گفته می شود با اقداماتی که ترکیه در عفرین کرده است، زمینه و مقدمات یک توافق پنهان بین آمریکایی و ترک ها در خصوص «منبج» هم فراهم شده است که باز این هم نیاز به آنالیز و بررسی دارد.
تحلیل رفتار آمریکایی ها با کردها و ترکیه در سوریه
چرا آمریکایی ها گاهی با تکیه بر کردها و گاهی در همکاری با ترکیه رفتارهای زیگزاگی را به اجرا می گذارند. آنها به خوبی می دانند که کردها نیروهای محصور به آمریکا ارزیابی نمی شوند، و اگر امروز کردها با آمریکایی ها همکاری می کنند این را یک رفتار تاکتیکی می دانند. آمریکایی ها هم از شرایط تاکتیکی فعلی برای استقرار 20 پایگاه خودشان در مناطق شرق فرات استفاده کردند. از طرف دیگر آمریکایی ها نمی خواهند ترکیه را که عضو جنوب شرقی ناتو و بزرگترین ارتش زمینی آن است از دست بدهند. نه تنها از ترکیه را از دست بدهند بلکه ترکیه به شریک جدید راهبردی روسیه تبدیل شود. یا در کنار ایران قرار بگیرد. ضمن اینکه معتقدند اردوغان باید مطیع محض سیاست های آنها باشد.
آنچه در شمال سوریه اتفاق می افتد این است که آمریکایی ها در برآورد و سنجش نهایی وضعیت خودشان در سوریه به این نگاه می کنند چه دارند که بتوانند براساس آن مطالبه گری و چانه زنی کنند. به جز جغرافیای شرق فرات که از نگاه استراتژیک یک جغرافیای موقت است و آنها نمی توانند استمرار حضور برای خودشان را تضمین کنند و می دانند هر لحظه زیر پای آنها خالی خواهد شد و صدمه خواهند دید. آنها باید به اهرم های جدید و رفتار های جدید و پیچیده کردن اوضاع تکیه کنند. حضور ترکیه درعفرین و ورودش به خاک سوریه یکی از عوامل پیچیده تر شدن است. وقتی ترکیه وارد سوریه می شود دولت سوریه دچار مشکل خواهد شد و مواضع ایران دیگر همسو با ترکیه نخواهد بود و این مسئله آثار خودش را در آستانه و سوچی خواهد داشت. کما اینکه برنامه 2 روزه سوچی را تبدیل به یک برنامه یک روزه کرد.
تلاش آمریکا برای کنار زدن آستانه و سوچی و روی آوردن به ژنو
نکته دیگر اینکه آمریکایی ها نمی توانستند تماشاچی روندهای سیاسی و میدانی باشند که از کنترل آنها خارج است و ببینند که اوضاع به گونه ای جلو می رود که هیچ گونه اراده و دخالت آمریکایی نمی تواند در آن تأثیر بگذارد. در نتیجه در یک هماهنگی که با غربی ها داشتند تلاش کردند جسد گفتگوهای ژنو را زنده کنند و بگویند ژنو نقطه و ایستگاه اصلی برای تصمیم گیری خواهد بود. در مقابل آستانه و سوچی را زیر سؤال ببرند. لذا در بخش های مربوط به سوچی چه قبل و چه بعد از سوچی اصرار آمریکایی ها بر این است که اصالت به روند ژنو دهند و ژنو9 را مبنای نشست های بعدی قرار دهند که قرار است شکل بگیرند. اما آمریکایی ها می دانند که تکیه کردن به یک نشست سیاسی بدون عقبه های میدانی دستاورد عملی برای آنها ایجاد نخواهد کرد. لذا بین ژنو- آستانه و ژنو- سوچی هم تلاش می کنند شرایطی را به وجود آورند.
به وجود آمدن باور عدم امکان تعامل با آمریکا در روسیه
اتفاق های میدانی دیگری هم در سال گذشته در سطح میدانی رخ داد که به نظر من، به شکل گیری یک باور استراتژیک در روس ها کمک کرد. آمریکایی ها با اینکه بازنده بزرگ بازی سوریه و عراق هستند اما باز می خواهند به منطقه باز گردند و نه تنها می خواهند باز گردند بلکه می خواهند به گونه ای بازگردند که ایران و روسیه را نیز حذف کنند. لذا در سطح میدانی هم شاهد بودیم که با دادن تسلیحات به احرار الشام پایگاه حمیم مورد هدف قرار گرفت و چند فروند هوپیمای روسی صدمه دید. همچون دادن موشک های دوش پرتاب به جبهة النصرة موجب سقوط هواپیمای سوخوی 25 روسیه در غرب حما شد. پس از آن اقداماتی که آمریکا در شرق حما علیه نیروهای روسی به کار گرفتند کمک کرد روس ها به این باور برسند که با آمریکایی ها نمی توانند زمینه تعامل سازنده داشته باشند. لذا تصور می کنم روس ها هم در کنشگری میدانی خودشان حتما با استحکام بیشتری عمل می کنند و در عرصه های سیاسی هم سعی می کنند ضمن اینکه دست رد به سینه آمریکایی ها نزنند با هوشمندی به فرآیندهای سیاسی نگاه کنند تا آمریکایی ها مجال بازیگری محور نداشته باشند. موضعگیری های اخیر پوتین هم نشان می دهد که روس ها با اراده جدی تری که از گذشته زمینه هایش به وجود آمده توانسته این فضا را تضمین کند که روسیه با قدرت تمام در مقابل آمریکایی ها قصد ایستادن دارد.
اولویت آمریکایی ها در مرحله اخیر و سال آینده، در کنار رژیم صهیونیستی، عربستان و شرکای غربی خودش این است که ایران نفوذ منطقه ای اش در سوریه و عراق را از دست بدهد لذا ما باید شاهد تحرکات جدی اینها در سوریه و عراق باشیم. اگرچه در هیچ کدام از این دو جغرافیا اهرم جدی در اختیار آنها نیست ولی دیپلماسی، رسانه، حتی ترکیب جدید حکومتی آقای ترامپ با آمدن خانم هاسپریعنی دیپلماسی با رهبری یک فرد اطلاعاتی مثل آقای پمپئو ممکن است شکل دهنده بخشی از تنش های عملیاتی- امنیتی در سوریه و عراق بین ما و آمریکایی ها یا بین آمریکایی ها و دوستان ما در گروه های مقاومت را به نمایش بگذارند.
درگیری معارضان سوری و مسئله غوطه شرقی
با وجودی که احرار الشام و گروه الزنکیِ مورد حمایت ترکیه در غرب و شمال حلب و شمال ادلب با جبهة النصرة درگیر شدند و از یکدیگر تلفات زیادی گرفتند اما وزن جبهة النصرة باقی است. به شدت صدمه دیده اند. اما همه این فشارها برای این است که شکاف و انشعاب به وجود آمده در جبهة النصرة به نتیجه برسد. ولی در نهایت آنچه از جبهة النصرة باقی می ماند یک جریان تند خواهد بود. ایگورها هنوز در کنار جبهة النصرة هستند. در سطح جنوب اردنی ها دیدند چیزی دست آنها را نگرفته است. بخشی از رهبران النصرة یا در اردن زندانی، یا در کنترل ارتباطی اردن بوده اند. صهیونیست ها، آمریکایی ها و اردنی ها برای آنکه کارت بازی در جنوب برای خودشان طراحی کنند شکل های مختلفی از فعال سازی را سعی کردند تجربه کنند. این یک تجربه جدید است. حراس الدین، پاسداران دین یک کارت بازی جدید است. چیز جدیدی در صحنه نیست، فقط یک اسم است. همان جریان های جنوب اند.
اتفاق دیگر این است که عربستان در حال خارج شدن از صحنه سوریه است. اگر جیش الاسلام در غوطه شرقی سرکوب، تسلیم شود یا سلاحش را تحویل دهد می توانیم بگوییم دیگر عربستان کارت بازی مستقیم در سوریه ندارد. جبهة النصرة با ترکیه، آمریکایی ها و قطر ارتباط دارد. احرار الشام و گروه الزنکی هم دارند با ترکیه کار می کنند. لذا عربستان بزرگ ترین کارتش را که جیش الاسلام بود و حتی در مذاکرات آستانه هم شرکت کردند از دست خواهد داد.
در مقابل حرکت های هوشمندانه ای که در غوطه به اجرا در آمد، اشتباهی که اینها انجام دادند این بود که به جای آنکه خودشان را جدا کنند، آمدند در کنار القاعده قرار گرفتند. به جای آنکه بگویند ما جریان معتدلی هستیم و کاری به جریان های افراطی نداریم، جنگ افروزی کردند و منطقه کاهش تنش را نقض کردند. آنها می توانستند در این دام قرار نگیرند اما با این اقدام آنها کل غوطه شرقی هدف عملیات قرار گرفت. پیش از این روس ها به جیش الاسلام کاری نداشتند. تنها یک بار به جیش الاسلام یک سیلی زدند و آن هم کشتن زهران علوش بود که در تلافی صدمه ای که جیش الاسلام به روسیه زد، این اقدام را انجام دادند ولی در دیگر موارد کاری به جیش الاسلام نداشتند.
به دلیل اینکه جیش الاسلام هوشمندی خود را از دست داد و در کنار القاعده گرفت و منطقه کاهش تنش را برهم زد، وقتی که در شمال حما عملیات برای آزادی فرودگاه ابوضهور انجام می شد، جیش الاسلام غوطه را فعال و عملا آتش را نقض کردند و این بهانه را دادند که عملیات بعدی پس از ابوضهور در اینجا صورت بگیرند. لذا در نتیجه الآن تمام گروه های غوطه شرقی هدف عملیات نظامی هستند.
انتهای پیام/