با قد رعنا و چشم مست و خال دلبرش/ میشود ارباب ما مست علی اکبرش
خبرگزاری تسنیم بهمناسبت سالروز ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان تعدادی از سرودهها و اشعار آیینی را منتشر میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، امروز هشتم اردیبهشت و یازدهم شعبان مصادف با سالروز ولادت حضرت علیاکبر(ع) است. حضرت علی اکبر(ع) فرزند ارشد امام حسین(ع) و از شهدای والامقام حادثه کربلاست. وی از شیعیانی بود که به بزرگی مقام و کرامت اخلاق و شبیهترین شخص به رسول گرامی اسلام(ص) شناخته میشد تا حدی که امام حسین(ع) در روز عاشورا پس از آنکه علی اکبر(ع) از ایشان اذن میدان خواست، فرمود: «خدایا، شاهد باش جوانی به میدان مبارزه میرود که شبیهترین مردم از جهت خلقت و خُلق و کلام به رسول توست و ما هنگامی که اشتیاق دیدار پیامبرت را داشتیم، به او نگاه میکردیم؛ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ(ص) وَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّكَ نَظَرْنَا إِلَیه».
در ادامه اشعاری را به همین مناسبت باهم میخوانیم:
سیدرضا مؤید
منت خدای را که شب غم سرآمده
صبح وصال با همه خوبی برآمده
در مشرق جلالت خورشید کربلا
ماهی ز آفتاب فروزانتر آمده
خورشید هم به گرد شکوهش نمیرسد
این ماه کز حریم حسینی برآمده
زیبارخی که آمده در خانهی حسین
پیغمبر است یا که علی اکبر آمده
در خلق و خلق و صورت و سیرت چنان نبی
باور کن ای مدینه که پیغمبر آمده
تبریک بر حسین که امشب پدر شده
لیلا عروس فاطمه هم مادر آمده
سرچشمهی جداشده از کوثر بهشت
آئینهی تمام پیام آور آمده
دارد حسین شوق مضاعف که بهر او
تنها نه یک پسر که بر او یاور آمده
نام علی برای حسین است افتخار
این افتخار با پسرش اکبر آمده
آن خال هاشمی که ز زینب ربوده دل
سیراب بوسهی پدر و مادر آمده
عشق مجسم است که در دیده جلوه کرد
روح مجرد است که در پیکر آمده
گیسوی او روایت حبل المتین کند
ابروی ذوالفقاری او صفدر آمده
کمتر گلی بهخوبی او دیده شهر وحی
گلخانهای که آن همه گلپرور آمده
زیبایی جمال علی را نداشته است
هرجا ملک بهصورت انسان در آمده
یوسف که دلبرانه دل از مصریان ربود
دیوانهی کرشمهی این دلبر آمده
قرآن کند وجاهت یوسف بیان ولی
یوسف بیا ببین ز تو زیباتر آمده
اکبر که حُسن از رخ او وام برده است
اکبر که چرخ در بر او اصغر آمده
از منطقش مپرس که چون مصطفی(ص) بود
از صولتش مگوی که چون حیدر آمده
انگشتر رسالت خیرالانام را
از مخزن مشیت حق گوهر آمده
بهر دفاع از حرم قدس کربلا
این تکسوار عشق به جان و سر آمده
شش گوشه قبر حضرت او عقل دید و گفت
جانم که پیش پای پدر با سر آمده
از ما سلام باد به ششگوشه مرقدش
آنجا که قبلهی حرم داور آمده
فردا بهشت عاشق و مشتاق زائری است
که امروز عاشقانه سوی این در آمده
منت خدای را که مؤید دوباره هم
مدحتگر حسین و علی اکبر آمده
غلامرضا سازگار
امشب دل نسل جوان دارد سرور دیگری
امشب خدا در هر سری افکنده شور دیگری
امشب به جان اهل دل تابیده نور دیگری
دل پیش دلبر یافته فیض حضور دیگری
ماه محمد طلعتی از برج زهرا(ع) آمده
یا بار دیگر در حجاز احمد(ص) به دنیا آمده
لیلا در آغوش سحر شمس الضحی آوردهای
قرآن گرفتی در بغل یا مصطفی آوردهای
زادی علی دیگری یا مرتضی آوردهای
حسن خداوند است این یا مجتبی آوردهای
یا لله عجب شوری تو در نسل بتول انداختی
الحق که آل الله را یاد رسول انداختی
تکرار کن والشمس را عکس جمالش را ببین
بگشای قرآن را سپس خلق و خصالش را ببین
با بال جان پرواز کن اوج کمالش را ببین
در بین آل فاطمه قدر و جلالش را ببین
آری تو ثارالله را مرآت داور زادهای
گویی که همچون آمنه امشب پیمبر زادهای
در بوستان فاطمه سرو روان است این پسر
جان رسول الله را آرام جان است این پسر
هم یک جهان جان است و هم جان جهان است این پسر
در پیشه قرآن و دین شیر ژیان است این پسر
هم اشرف الخلق است این هم اشجع الناس است این
هم در ره عشق و وفا همگام عباس است این
این است کاندر کودکی روح عبادت یافته
پا در جهان نگذاشته را سعادت یافته
ناکرده تر از شیر، لب رمز شهادت یافته
رشد و نمو نایافته درس رشادت یافته
نسل جوان را این پسر در هر زمان رهبر بود
چشم و چراغ فاطمه(ع) نامش علی اکبر بود
در ماه شعبان کامده آئینه دل منجلی
بر زاده خیرالبشر زاده دو مادر دو علی
آن شمع بزم عارفان این شیر میدان یلی
آن در ولا حق را ولی این بر بلا گفته بلی
آن ماه تابانی بود، در دست لیلای عرب
این مهر رخشانی بود ز آن مام ایرانینسب
یاد آرد از حسن نبی عشق رخ دلجوی او
تفسیر آیات نبی در خال و خط روی او
نور نبوت جلوهگر در خلق و خلق و خوی او
بس دل که گم گردیده در پیچ و خم گیسوی او
آری مه لیلاست این کز پرده بیرون آمده
وز شوق دیدارش جهان یکباره مجنون آمده
ماهی که میبخشد به جان فیض لقاء الله را
ماهی که برق خندهاش سوزانده مهر و ماه را
ماهی که مجنون ساخته یادش دل آگاه را
ماهی که بر نسل جوان روشنگر آمد راه را
ماهی که خط سبز، آن از وهمها بالا شده
ماهی که در معراج خون، مهر سپهر لا شده
ماهی که چشم مست دل گردیده و شد گردون او
دردا که با خون شسته شد رخساره گلگون او
روی حسین ابن علی شد لالهگون با خون او
لیلا به صحرای بلا از غصه شد مجنون او
مهری که از تیغ ستم فرق منیرش چاک شد
در محشر کرب و بلا یک نی بلند از خاک شد
تا پیکر صدچاک او گردید در خون غوطهور
آمد کنار کشتهاش ریحانه خیرالبشر
بگرفته همچون جان خود، آن جسم خونین را ببر
آنسان که گویی داد جان آنجا پسر هم با پدر
بر بند لب خاموش شو "میثم" ز شرح ماتمش
ترسم که بگذارد جهان جان بر سردار غمش
ولیالله کلامی زنجانی
از کوی صفا بوی وصال آمده امشب
زیباصنمی ماه جمال آمده امشب
پیچیده به شهر نبوی عطر محمد(ص)
بر چشمهی جان آب زلال آمده امشب
میلاد همایون علیبن حسین است
جانانه ببین با چه جلال آمده امشب
بر اهل ادب میرسد از غیب بشارت
خوش باش شب دفع ملال آمده امشب
از پرده برون گشته به شعبان مه لیلا
به به چه درخشنده هلال آمده امشب
ای سایهنشینان لوای علی اکبر
بر مجلستان حسن و کمال آمده امشب
مرغ دل یاران همه در جشن ولادت
چون طبع «کلامی» به مقال آمده امشب
سیدمحمدجواد شرافت
ای که بر روشنای چهرهی خود نور پیغمبر سحر داری
نوری از آفتاب روشنتر رویی از ماه خوبتر داری
تو کدامین گلی که دیدن تو صلواتی محمدی دارد
چقدر بر بهشت چهرهی خود رنگ و بوی پیامبر داری
هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد سلوک تو بود
کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری
باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو
چه غرورآفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری
با لب تشنه بودی و میسوخت در تف کربلا پر جبریل
وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری
از میان تمام اهل جهان عرش پایین پا نصیب تو شد
عشق میداند و جنون که چقدر شوق پابوسی پدر داری
شوق پابوسی تو را داریم حسرت آن ضریح ششگوشه
گوشهچشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری
در مدیح تو از مدایح تو یا علی هرچه بیشتر گفتیم
با نگاهی پر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری
حسن لطفی
دریا شُدی حسین گُوهَر در بیاوَرَد
طوبیٰ شدی که عشق ثَمَر در بیاوَرَد
یا آسمان که شمس و قمر در بیاوَرَد
از رازِ چشمهای تو سر در بیاوَرَد
امشب زِ خندههای تو پَر در بیاوَرَد
سر تا به پا حسن شده، پا تا به سر حُسین
از هر طرف پیمبری از هر نظر حسُین
با برگ و بار و رویِ تو شد باروَر حُسین
شیرینتر از عسل شدهای تا مگر حُسین
با بوسه از لبِ تو شکر در بیاوَرَد
جبریل آمده به سلام ِشما رِسَد
شاید به فیضِ حَظِ کلامِ شما رِسَد
جایی نداشت تا سرِ بامِ شما رِسَد
خواهد اگر به پایِ غلامِ شما رِسَد
باید که چند بالِ دگر در بیاوَرَد
محرابِ اَبروانِ تو شد قتلگاهِ ما
شد مُشتَبه زِ قبله به میخانه راهِ ما
ای بهتر از هزار یقین اشتباهِ ما
در دستِ چشمِ توست تمامِ صَلاحِ ما
تا جانِ ما به نیمنظر در بیاوَرَد
پیغمبرانه خَلقاً و خُلقاً فقط تویی
اعجازِ بیتهای مُطَنطَن فقط تویی
طوفانِ تند بادِ تَهَمتَن فقط تویی
کابوسِ سختِ زَهرهیِ دشمن فقط تویی
تیغت کجاست تا که جگر در بیاوَرَد
تفریح میکنی به همین تارومارها
بگذار تا کمی بنشیند غُبارها
تا بنگرم که پُر شده خاک از مزارها
پیچیده است نالهیشان اَلفَرارها
حیدر رسیده است پدر در بیاوَرَد
ای در سُرادِقاتِ الٰهی مَحافِلَت
سجّادهیِ حسین شکوهِ نوافِلَت
ای جلوهیِ جمالیاش اخلاقِ کامِلَت
ای جذبهیِ جلالِ خدا در حَمایِلَت
از ما نگاه توست که زَر در بیاوَرَد
از پُشتِ در ببین که گدا سر به شانه است
از پُشتِ در ببین که بهانه اِعانه است
از پشتِ در ببین که گدایی بهانه است
در غیبتِ پدر پسر آقایِ خانه است
ارباب دستِ معجزه گر در بیاوَرَد
عرشی شدیم با نفسِ جاودانهات
با بویِ سیبِ زمزمههایِ شبانهات
از اشکهایِ نیمهشبِ عاشقانهات
تو در دعا و دامنِ تو بینِ خانهات
صدها شکوفه وقتِ سحر در بیاوَرَد
ما را که کُشته کربُبَلایت هنوز هم
ما را به خون نشانده صدایَت هنوز هم
پایینِ پا فقط شده جایَت هنوز هم
اربابزادهای و گدایَت هنوز هم
سر را گرفته است که بر در بیاوَرَد
مجید تال
شاه امروز آفریده شاهکار دیگری
احتیاجی نیست بعد از این به یار دیگری
لشکر ارباب میگیرد وقار دیگری
مرتضی باید بسازد ذوالفقار دیگری
بیشتر امشب شب خوشحالی سقا شده
چونکه حالا یک نفر مثل خودش پیدا شده
او برای زینب کبری رکاب آورده است
عمه زینب هم برای او نقاب آورده است
هدیهای را هم برایش بوتراب آورده است
مرکبی در شأن پیغمبر... عقاب آورده است
نیست جایی خوشقدوبالاتر از این آینه
ام لیلا تکیه زد بر جایگاه آمنه
از فراز خانهاش نور کرامت میگذشت
قدر او که هیچ قدش از قیامت میگذشت
غرق در ذات خدا بود از علامت میگذشت
بود در شأنش ولیکن از امامت میگذشت
شیر دارد بیامان با شیر بازی میکند
تا که اکبر با عمو شمشیربازی میکند
پهن کرد از دست خود بر خواهرش سجادهای
بعد پیغمبر به او دل داده هر دلدادهای
ای فقیران سفره دارد، سفرۀ آمادهای
اوست آقازادهام آن هم چه آقازادهای
در مقام او جهانی بانگِ یا هو میزند
وقت مدحش ناصرالدین شاه زانو میزند
وقت معراجش رسول و وقت خیبر مرتضی
بین خانه چون پیمبر؛ بین لشکر مرتضی
سر، رسول الله هست و هست پیکر مرتضی
نیمی از پیکر نبی و نیم دیگر مرتضی
دستهایش چون که بر هم سخت محکم میشود
باز هم عید غدیر خم مجسم میشود
مثل مادر آسمانها را تماشا میکند
آسمان در گیسویش خورشید پیدا میکند
کیست این آقا که ما را نیز آقا میکند
خواهر کوچکترش هم کار زهرا(ع) میکند
صاحب بالاترین عنوان و منصب میشود
شانهی او تکیهگاه عمه زینب میشود
کعبه از ششگوشۀ ارباب کم میآورد
نام او افلاک را زیر قدم میآورد
صحبت از شش گوشه شد؛ حرفی که غم میآورد
باز هم دارد مرا سمت حرم میآورد
هرچه باداباد من این روزها لیلاییام
هرکه جایی را پسندد من که پایین پاییام
مرهمی بعد از تو بر داغ پدر پیدا نشد
خواست برخیزد حسینبن علی از جا نشد
خواست جسمت را بگیرد در بغل اما نشد
آخرش هم پیکر تو در عبایش جا نشد
داد زد بابای پیرت، آه زینب، اکبرم...
ای جوانان بنیهاشم بیایید از حرم
مجتبی خرسندی
با قد رعنا و چشم مست و خال دلبرش
میشود ارباب ما مست علی اکبرش
میوهها هرچند یکسانند در ظاهر ولی
بیشتر دل میبرد از مشتریها نوبرش
کوچههای شهر یکباره پر از مجنون شدند
تا نقاب از روی او برداشت لیلا مادرش
منطقاً، خَلقاً و خُلقاً مثل پیغمبر، ولی
میرسد بوی علی دیگری از منبرش
مست برمیگردد از دیدار او هر عاشقی
میرسد گویی اویس از محضر پیغمبرش
کیست بنویسد مقام آن کسی را که ادب
دست روی سینه زانو میزند در محضرش
در دل ممسوس فی الله علی جز عشق نیست
این حرم بیت خدا بود از ازل سر تا سرش
چون که سر تا پا شبیه حیدر کرار بود
پس چه جای عیب اگر باشند مردان قنبرش
انتهای پیام/*