سمنان| ماجراهای عجیب رزمنده سمنانی که در عملیات فتح خرمشهر "شهید زنده" شد
تنها جانباز ۷۰ درصدی عملیات بیت المقدس در استان سمنان، این عبارت و عنوان بود که ما را بر آن داشت تا هر طور که شده قرار مصاحبه با وی بگذاریم.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از سرخه، تماس گرفتیم و قرار شد عصر روز سوم خرداد به منزل وی در سرخه برویم تا پاسخگوی سؤلات ما باشد.
آدرس را که از او میگرفتم، فکر نمیکردم که اینقدر شوخ طبع و بانشاط باشد؛ تصورم از وی با فردی که درب را برای گروه ما باز کرد کاملا متفاوت بود.
گپ و گفتی چند ساعته باهم داشتیم. از همه چیز، از رفتنش به جبهه، از مخالفتهای پدرش با اعزام او به جبهه، از نحوه جانبازیاش، از نحوه شفا گرفتنش توسط سقای دشت کربلا و خیلی حرفهای دیگر که با بیان شیرین خود آن را تعریف میکرد.
آنچه می خوانید حاصل گفتوگوی چندساعته خبرنگار تسنیم با "محمد اسلامی"، " تنها جانباز 70 درصدی عملیات بیت المقدس در استان سمنان" که همرزمانش وی را شهید زنده فتح خرمشهر میدانند است. پس با ما همراه شوید...
تسنیم: برای سؤال نخست بگویید چطور شد که به جبهه رفتید؟
اسلامی راد: درباره انگیزه و چگونه رفتن ما به جبهه باید بگویم که من تقریباً زمان اعزام به جبههها کمی بیشتر از 15 سال سن داشتم. یادم میآید که آقای روحانی رئیسجمهور کشورمان که همشهری ما هم هستند و آن زمان هم نایبرئیس دوم مجلس بودند – ازآنجاییکه سرخهای هستند- در مسجد ولیعصر (عج) سرخه سخنرانی کردند و مردم و جوانان هم زیاد جمع شدند.
ایشان در سخنرانی حرفهایی زدند که احساسات جوانان را یک مقدار جریحهدار کرد؛ و جوانان سرخهای هم جذب حرفهای ایشان شده و به جبههها رفتند. البته این در یک مقطع بود چراکه میدانید شهرستان سرخه در اعزام به جبهه تقدیم شهید و جانباز جزو شهرستانهای برتر کشور است.
تسنیم: آقای روحانی در سخنرانی خود چه گفتند؟ چیزی از آن سخنرانی به یادتان میآید؟
اسلامی راد: بله، مثلاً ایشان در آن سخنرانی به مردم گفتند امروز عراق به کشورمان حمله کرده و مردم آبادان، خرمشهر را آواره کردند، دختران و ناموس ما در آن شهرها را جمع کرده و با خود بردند؛ و بیدرنگ- اگر جلوی آنها را نگیریم- آنها میآیند به تهران و سمنان و سرخه و مهدیشهر و هم شهرهای ما را میگیرند و دختران و ناموس ما را جمع کرده و میبرند.
ایشان (حجتالاسلام روحانی) – در آن سخنرانی_ میگفتند که الآن جوانان اهوازی و آبادانی و خرمشهری دارند افسوس میخورند که چرا اینگونه شده و این بلا بر سر آنان آمده و فردا روزی این افسوس شامل شما هم خواهد شد، پس تا دیر نشده باید برویم به جبههها و جنگ با این رژیم منحوس و متجاوز تا فردا افسوس آن را نخوریم. این شد که ما برای ثبتنام اعزام به جبهه پسازآن سخنرانی رفتیم.
تسنیم: تنها بودید برای اعزام به جبهه؟
اسلامی راد: خیر، نهتنها من بلکه خیلی از جوانان سرخهای در آن زمان داوطلب شدند که به جبهه بروند، میدانید که سرخه ازنظر آمار و ارقام ایثار و شهادت جزو یکی دو شهرستان اول کشور است.
تسنیم: از احساستان در اولین اعزام به جبهه برایمان بگویید؟
اسلامی راد: اولین بار که به جبهه اعزام شدم قبل از عید نوروز سال 1360 بود. تعدادی داوطلب «بچهسن» 15 و 16 ساله بودیم که ما را به پادگان 21 حمزه سید الشهداء (ع) تهران بردند. در آنجا آموزشهای فشردهای را دیدیم تا شب عید هم آنجا بودیم. بعد از عید نوروز هم ما را به منطقه جنوب اعزام کردند. باید بگویم که واقعاً خوشحال بودیم و آن را در همه رفتارهایمان نشان میدادیم.
تسنیم: چگونه خوشحالی خود را نشان میدادید؟
اسلامی راد: مثلاً آن زمان میگفتند هر رزمندهای که برای صبحگاه حاضر نباشد در آموزشها دیر شرکت کند یا اینکه مثلاً این کار را انجام ندهد او را برمیگردانند. برای همین هم واقعاً کسانی که باید برمیگشتند واقعاً مانند کسانی بودند که عزا دارند میگفتند ما برگردیم جواب دیگران را چه بدهیم؟ حالا تصور کنید که یک عده بچه 15 و 16 سالهای بودیم که همه کارهای خودمان را از خوشحالی حضور در جبهه و ترس از خط خوردن و بازگشت از جبهه روی نظم و انضباط انجام میدادیم، یعنی شاید کسانی که در منزل پدری خود درس و تکلیفشان را بهسختی انجام میدادند تا آنجا در جبههها با چه شور و شوقی تمرینات و آموزشهای سخت و فشرده نظامی را گذراندند و در همه کلاسهای بعدازآن منظم حضور داشتند.
تسنیم: چهکارهای سختی انجام میدادید که ممکن است هم سن و سالان شما از پس آن برنمیآمدند؟
اسلامی راد: مثالی برای شما میزنم، در آموزشهای نظامی برنامهای داریم به نام «خشم شب»، در این خشم شب یکدفعه ساعت 2 یا 3 شب فرماندهان به خوابگاههای رزمندگان میریختند و با سروصدا و تیراندازی هوایی بچهها را بیرون به خط میکردند و آنها را به مانورهای شبانه میبردند.
تسنیم: گفتید که یک گروه از سرخهایها بودید که پس از سخنرانی آقای روحانی به جبهه رفتید درست است؟
اسلامی راد: بله ما 21 نفر بودیم که باهم به جبهه اعزام شدیم و همه باهم رفیق بودیم.
تسنیم: یادتان میآید که از آن جمع چند نفر شهید شدند؟ چند نفر جانباز شدند و چند نفر ماندند؟
اسلامی راد: خیلیها از این جمع الآن در بین ما نیستند.
تسنیم: اولین اعزامتان به خط مقدم در کدام عملیات بود؟ کمی از آن برایمان توضیح دهید؟
اسلامی راد: همین عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر بود، خب میدانید این عملیات را امام خمینی الی بیتالمقدس عنوان کردند و عقیده داشتند که این عملیات تا آزادسازی قدس ادامه دارد.
عملیات فتح خرمشهر در 4 مرحله انجام شد و ما به مرحله سوم آن رسیدیم یعنی وقتی ما به آنجا رسیدیم 2 مرحله اول آن انجامشده بود.
تسنیم: مرحله سوم عملیات بیتالمقدس شامل چه بود؟
اسلامی راد: این مرحله مربوط به آزادسازی جاده شمال غربی شلمچه بود، یعنی جادهای که عراقیها برای تدارکات و پشتیبانی نیروهای خود در خرمشهر از آن استفاده میکردند. درواقع این مرحله شامل چند عملیات ایذایی خیلی مهم برای ما بود تا این جاده را بگیریم و مسیر تدارکاتی آنها را قطع کنیم. در این عملیات گردان موسی بن جعفر (ع) سمنان شرکت کرد که 21 نفر از بچههای سرخهای هم در آن گردان بودند.
تسنیم: شهید هم در این مرحله دادید؟
اسلامی راد: بله، از ما 21 نفر رفقای سرخهای که در این عملیات شرکت کردیم 4 نفر از دوستان ما بهنامهای «شهید خدامی»، «شهید احسانی»، «شهید عربی» و «شهید فخرو» در این شهید و تعداد زیادی از بچههای ما هم مجروح شدند، تعداد خیلی کمی از آن جمع ماندیم، تقریباً حدود هفت یا هشت نفر بودیم که من هم یکی از آنها بودم.
تسنیم: پس تا اینجا مجروح نشدید؟
اسلامی راد: خیر من در شب فتح خرمشهر بود که مجروح شدم.
تسنیم: خب از مرحله اصلی عملیات بیتالمقدس میگفتید؟
اسلامی راد: بله در آن زمان – دوران دفاع مقدس- مرسوم این بود که اعزامها همه سهماهه بود و رزمندگان در صورت عدم حضور در عملیات پس از سه ماه برمیگشتند. اگر هم در عملیات شرکت میکردند بازگشت آنان بلافاصله بعد از عملیات بود تا بازگشت آنان تسلی خاطر خانوادههای آنان باشد؛ اما به دلیل اینکه زمان مرحله چهارم و اصلی بیتالمقدس برای آزادسازی خرمشهر نزدیک بود، ما چند نفری که از مرحله سوم عملیات سالم ماندیم را ترخیص نکردند و باوجوداینکه گردان ما در مرحله سوم عملیات کلاً متلاشیشده و از 240 نفر حدود 25 نفر پای خاکریز بودیم.
عملیاتی بود که در منطقه نعل اسبی مانند انجام شد و در دو طرف و مقابل ما نیروهای عراقی حضور داشتند و ما فقط از پشت میتوانستیم پیشروی کنیم و آن منطقه را هم عراقیها با رهاسازی آب در آن به باتلاق تبدیل کردند.
تسنیم: کمی بیشتر از مرحله سوم عملیات برایمان بگویید؟ وقتیکه برای اولین بار میخواستید به عملیات بروید بهعنوان جوان 15 ساله چه حس و حالی داشتید؟
اسلامی راد: ببینید واقعیت را اگر میخواهید بدانید این است که شو و حال جوان 15 سال یا 16 ساله زیاد است؛ اما جوانان ما در جنگ شهامت خود را هم به نمایش گذاشتند، الآن جوانان به ما میگویند که شما با تیر و تفنگ هیجان خود را در آن زمان نوجوانی تخلیه کردید، اما باید گفت که این تخلیه هیجان درواقع گذشتن از جان بود؛ یعنی هیجان به همراه گلوله، هیجان به همراه شهادت، هیجان به همراه قطع عضو بود؛ یعنی ما در آن زمان میدیدیم که جلوی ما خمپاره فرود میآمد و دوستانمان پرپر میشدند، در برخی مواقع تکهتکه میشدند در حدی که جنازههای آنان را در نایلون بستهبندی میکردند تا بازگردند.
آن شب عملیات در مرحله سوم هم از ساعت 8 ما را راه انداختند تا ساعت یک یا یک و نیم دقیقه بامداد ما را به سمت محل عملیات راه میبردند، خب به یک خاکریز نزدیک محل عملیات رسیدیم. پشت آن خاکریز فرماندهان حضور داشتند و نیروها را توجیه کردند که باید چگونه عملیات کنیم.
تسنیم: یادتان میآید که چه به شما گفتند؟
اسلامی راد: بله، میگفتند شما باید بدون سروصدا حدوداً 3 کیلومتر جلو بروید و چند خاکریز را رد کنید تا به خاکریز عراقیها برسید. وقتی به خاکریز عراقیها رسیدید با فریاد اللهاکبر به آنطرف خاکریز رفته و با عراقیها درگیر شوید.
ما هم همین کار را کردیم اما وقتی به خاکریز عراق رسیدیم دیدیم که عراقیها سلاحهای کالیبر 50 خود را به کار گرفتند و از هر سه جهت ما را میزدند. این شد که پس از 300 تا 350 متر پیشروی در آخرین خاکریز فرمانده گروهان به ما دستور عقبنشینی داد. ما هم به پشت خاکریز برگشتیم.
دیگر عراقیها هم بیدار شده بودند و از همه طرف به سمت ما شلیک کردند؛ اما دستور آمد که حتی اگر 10 گردان هم شهید شوند باید این عملیات به سرانجام رسیده و خاکریز را از عراقیها بگیریم. خلاصه بعد از نیم ساعت توجیه مجدد دوباره بچهها را راه انداختند، ما هم به سمت خاکریز دشمن میدویدیم. بااینحال یادم نمیرود که تیر از همه طرف به سمت ما میآمد یعنی من از همه طرف عبور گلولهها را اطراف خودم حس میکردم.
اینطور شد که از 240 تا 250 نفر که بودیم تنها 25 نفر به خاکریز دشمن رسیدیم. بقیه یا شهید شدند یا مجروح. بعدازآن باید یک خاکریز دیگر بهصورت نبرد پارتیزانی جلو میرفتیم. وقتی به خاکریز اصلی دشمن رسیدیم آنها از ترس اینکه نیروهای ایرانی برسند خودشان خاکریز را خالی کرده بودند. وقتی ما آنجا رسیدیم سلاحهای چهار لول دشمن را دیدیم که 6 تا 10 لوله ذوبشده آن هم کنار آن سلاحها وجود داشت.
شاید کنار هر آتشبار آنها 5 کیسه پوکه مهمات میتوانستید جمعآوری کنید که با آن بچههای ما را هدف قرار میدادند. 2 تن از شهدای سرخهای ما در آن شب با اسلحه کالیبری 50 ه با آن هواپیما و بالگرد میزنند هدف قرار دادند که این عزیزان از وسط تنه به دوتکه تبدیل شدند.
تا ما به آنجا برسیم صبح شده بود. خب بعدازآن نیروهای پاکسازی آمدند و خاکریز را تحویل گرفتند.
خب از آنجا برگشتیم به مقر اصلی خودمان، اما از آنجا ما را به یک سایت جنگی که به «5 طبقه» معروف بود بردند. ما هم با توجه به اینکه تعداد زیادی از دوستان شهید و مجروح شده بودند خیال میکردیم که حتماً ما را برمیگردانند.
تسنیم: یعنی نمیخواستید در مرحله چهارم عملیات باشید؟
اسلامی راد: نه اینطور نیست، ما تا شب قبل از مرحله چهارم عملیات بیتالمقدس نمیدانستیم که قرار است در این عملیات شرکت کنیم. خلاصه آمدند و به ما گفتند که شما باید اینجا بمانید و سازماندهی شوید. ما هم گفتیم که اینجا کسی نیست که بخواهیم ساماندهی شویم. بعدازآن بود که ما را به گردان آذری زبانها بردند. فرمانده آنها هم فردی به نام «مشت هاتان» بود. آنجا سازماندهی شدیم و یک هفتهای را آنجا ماندیم و بعدازآن بود که مرحله چهارم عملیات در دوم خرداد آغاز شد.
تسنیم: بنا به فرمایش شما؛ تا شب عملیات نمیدانستید قرار است در روزهای آینده دست به این کار بزرگ بزنید؟
اسلامی راد: خیر نمیدانستیم؛ اما نه آنگونه که شما فکر میکنید. ببینید جنگ یک سری قواعدی دارد که میطلبد اسرار حفظ شود. ما حتی شب قبل از عملیات هم نمیدانستیم کجا میخواستیم برویم. بعضیها هم فکر میکردند این اتوبوسها آنها را به راهآهن میبرد تا برگردند.
تسنیم: به سخنرانی آقای روحانی در آن زمان اشاره کردید و ایجاد شور و هیجان در جوانان برای اعزام به جبهه. جناب اسلامی راد، خود شما بهعنوان جوان ایرانی آن زمان، وقتی وضعیت خرمشهر و تجاوز به خاک میهنمان را میشنیدید؛ چه حس و عکسالعملی داشتید؟
اسلامی راد: ببینید من بارها این را گفتهام که اغراق در برخی از روایتگریهای خاطرهای و هنری از دفاع مقدس سبب شده تا نسل جدید ما امروز انقلاب را بهدرستی نفهمد و آن را درک نکند.
بهطور مثال واقعیت این است که دورنمای عراقیها خیلی ترسناک بود و سربازان عراقی بیشترشان قویهیکل و ترسناک بودند؛ اما به دلیل اینکه آنها انگیزه برای جنگ نداشته و بازور و پول وادار به جنگ شده بودند؛ همواره ازنظر نیروی نظامی از ما شکست میخوردند و ما ـ حتی با تعداد کمتر ـ بر آنان غلبه میکردیم.
تسنیم: لطفاً کمی بیشتر این موضوع را بازکنید؛ یعنی به عقیده شما واقعیت دفاع مقدس چیز دیگری است؟
اسلامی راد: خیر. من این را نمیگویم؛ اما عرض من این است که همه رزمندگان دفاع مقدس ما "نماز شب خوان " نبودند و شاید خیلی از جوانان 15 ـ 16 ساله در خانه خود با دادوفریاد پدر و مادر برای نماز صبح بیدار میشدند؛ البته جوانان "نماز شب خوان " هم در میان رزمندگانمان کم نبودند؛ اما افراد عادی هم آنجا بودند. افراد معمولی و شوخ هم آنجا خیلی بود.
اینطور نیست که ما بگوییم هرکسی که به جبهه رفت از ابتدا نماز شب خوان و قاری قرآن بود.
تسنیم: پس چه چیزی امثال شما را به جبههها کشاند؟
اسلامی راد: ببینید ما چیزی داریم به نام عرق ملی به آبوخاک. وقتی به جوان ایرانی بگویند ناموس این مملکت را جمع کردند و بردند؛ دل انسان به درد میآید؛ رگ غیرتش میجُنبد. حالا شاید خیلی هم مقید به نماز اول وقت نبود؛ اما غیرت داشت.
نماز و روزه گرچه از اوجب واجبات است؛ اما بهتنهایی نمیتواند کشور را نگاه دارد. جلوگیری از هجمه دشمن اقدام عملی و جهاد میخواهد. مثل این است که من در اینجا (سرخه) بنشینم و بگویم "اللهاکبر "، "اللهاکبر " انشاءالله که دشمن نیاید. مگر چنین چیزی ممکن است؟
پس درواقع این بود که خیلی از جوانان در آن زمان فارغ از شدت و حدت تدین خود، برای دفاع از ناموسشان به جبههها آمدند و خیلی از آنها هم آسمانی شدند.
البته همه آنها در جبههها نماز خود را میخواندند، روزه خود را هم میگرفتند؛ اما شوخی هم میکردند.
پایان بخش نخست
گفتوگو از محمدرضا خزر
انتهای پیام/م