شکرخدا گودرزی: نقش امام خمینی (ره) به من شخصیت بازیگری داد / عبدالرضا اکبری: "سیدحسن خمینی" عمامهاش را بر سر من گذاشت
عبدالرضا اکبری و شکرخدا گودرزی هر دو شخصیت امام خمینی(ره) را با هنرنمایی ایفا کردند یکی با فیلم سینمایی "فرزند صبح" از این شخصیت برای اولین بار رونمایی کرد و دیگری در قاب تلویزیون، شخصیت امام(ره) را از ابعاد مختلف، به تصویر کشید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، ساخت فیلم یا سریال با موضوع زندگی رهبران سیاسی بزرگ دنیا، یکی از مهمترین علایق فیلمسازان و اتفاقاً فرصتی برای نقشآفرینیهای فاخر به بازیگران میدهد. چرا که زندگی اغلب رهبران بزرگ دنیا آنقدر دراماتیک است که سازنده اثر نیازی به درامپردازی و تخیل ندارد و با اندکی تلاش میتواند تضمینکننده ساخت اثری موفق و تماشایی باشد و مردم به واسطه تاریخی بودن شخصیت و نوع تفکراتش به این آثار علاقه زیادی نشان دادهاند. تاکنون زندگی شخصیتهای سیاسی دنیا همچون «عمر مختار»، «ماهاتما گاندی» و... ساخته شده اما «فرزند صبح» تنها فیلم تولید شده در سینمای ایران با موضوع زندگی امام خمینی(ره) ساخته شد. ادای دین سینمای ایران به زندگی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران با همین یک فیلم صورت گرفت و فیلم دیگری با عنوان « یازده دقیقه و سی ثانیه» که در بخش مسابقه ویدئویی جشنواره بیست و هفتم فیلم فجر به نمایش درآمد و قرار بود به 35 میلیمتری تبدیل شود که محقق نشد. هر دو فیلم توسط بهروز افخمی ساخته شد و در هر دو اثر «عبدالرضا اکبری» نقش حضرت امام خمینی(ره) را ایفا کرد. اما عدم اکران عمومی این فیلم باعث شد تا سناریوهای دیگری به روی میز ساخت فیلم بیایند و راه برای فیلمسازان باز شود. به همین خاطر بیشتر مخاطبین با شخصیت امام(ره) در قاب تلویزیون و سریال "معمای شاه" انس و الفت پیدا کردند؛ نقشی که به شکرخدا گودرزی بازیگری که پیش از آن مخاطبین در سریالهای شب دهم، همسایهها، حلقه سبز و بارها در مقام تدریس، کارگردانی و نویسندگی تئاتر دیدهاند، واگذار شد. در آستانه بیست و نهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) خبرگزاری تسنیم میزگردی با حضور عبدالرضا اکبری و شکرخدا گودرزی از بازیگران نامآشنای سینما، تئاتر و تلویزیون برگزار کرد که بخش دوم گپ و گفتهای این دو بازیگر را میتوانید در ادامه بخوانید:
*جایی گفته بودید برخی دوست نداشتند این فیلم ساخته بشود؛ ماجرا از چه قرار بود؟
برای اولین بار چهره امام(ره) به تصویر کشیده میشد
عبدالرضا اکبری: این سوالی است که باید افخمی جواب بدهد. بارها جلوی کار گرفته شد؛ با این که فیلمسینمایی کار میکردیم اما چهار سال طول کشید. چرا که اولین بار بود چهره امام به تصویر کشیده میشد و یک عده معتقد بودند نباید این اتفاق بیفتد. بسیاری میگفتند خانواده امام(ره) منتقد ساخت این فیلم بودند اتفاقا آنها بیش از همه کمککار این پروژه بودند تا این کار به سرانجام برسد. بعدها گفتند با افخمی مشکل داشتند، البته بخش عمدهای به نگاه سلیقهای برخی از سیاستمداران هم برمیگردد. دو سه بار به دلایل مختلف کار را متوقف کردند. چند مورد به خاطر هنرپیشهها بود که این بازیگران نباید در این فیلم بازی کنند. به خاطر این اتفاقات بارها این پروژه با وقفههای 15 روزه مواجه میشد و ساخت پروژه را به مراتب طولانیتر میکرد.
* آقای گودرزی! آیا این فشار بر روی سریال "معمای شاه" هم بود؟
باید وجوه عرفانی امام(ره) را درک میکردیم
شکرخدا گودرزی: به طورکلی این فشارها وجود دارد چون ما یک جامعه سیاستزدهای داریم. من روز اول یک سکانس داشتیم که به طورکلی از فیلم درآمد. بنابر اسناد تاریخی من دو مقطع را بازی کردم؛ مقطع سال 40 تا 42 و هم مقطع 57. بنابر اسناد تاریخی مرحوم آیتالله بروجردی به حضرت امام(ره) مأموریتی میدهند که معظمله با شاه دیدار کنند و آن را به طور کل درآوردند. اولین سکانسی که از من گرفته شد، آن بود. یک فرصتی که تمام کائنات برای من ایجاد کردند یک سال و نیم فرصت دیدن و خواندن داشتند. من حتی یک مستند روحالله که محمد دبوق ساخته بود را دیدم و آثار مختلف صحیفه امام راحل را نیز مطالعه کردم. جالب است روز اول فیلمبرداری "معمای شاه" 40، 50 نفر پشت مانیتور نشسته بودند؛ گفتم: چرا این همه آدم نشستند. به من گفتند آیین گشایش بازی حضرت امام(ره) است. برای ورود به هر شخصیتی به یک کلید واژههایی نیاز دارید که تو را متحول کنند. به تعبیر مهدی اخوان ثالث کسی راز مرا داند که از این رو و آن رویم بگرداند. یعنی بتواند حال آدم را از این رو به آن رو کند. در بین تمام چیزهایی که من دیده بودم یک جمله پنجرهاش را باز کرد و من را به خودش راه داد. دولت موقت بازرگان، سحابی، یزدی، امیر انتظام هه نشسته بودند و حضرت امام(ره) از خاطرات نجف به پاریس حرف سخن میگفتند. چگونه شد از نجف به کویت رفت و از کویت به پاریس تبعید شد. ما هرچه فکر میکردیم یک طور دیگری میشد. امام ساده سخن میگفتند: "اصلاً خودمان هم نمیدانستیم چرا این طور میشود. بنابراین من چیزی برای خودم قائل نیستم برای شما هم قائل نیستم".
شب فیلمبرداری "معمای شاه" خوابم نمیبرد
من دیدم یک انسانی که از زمین کنده میشود و حرکت رو به بالا دارد اصطلاحاً از لحاظ فلسفی یک سبکی در درون او ایجاد میشود. چون آدم باید از لحاظ فلسفی بایستی این سبکی روح را داشته باشد که بتواند اینقدر دنیا را رها کند. این سبکی یک حال خاصی را میخواهد و به نظرمن بخش عرفان امام(ره) و لطافت شعریاش برای این بخش است. این جمله مرا وارد نقش کرد. کسی که بخواهد چنین نقشی را بازی کند به چیزهای جزئی توجه نمیکند اما با همه اینها شب فیلمبرداری خوابم نمیبرد. اصلا اضطراب مثل رفتن به روی صحنه است؛ بازیگران جوان بدانند که اگر بازیگر این اضطراب را نداشته باشد اصلاً بازیگر نیست. اضطراب نمایانگر یک حالتی از مسئولیت است.
چطور بر استرس غلبه کردید؟
این نقش به من شخصیت بازیگری داد
شکرخدا گودرزی: یک شب تا صبح نخوابیدم. قرار بود ساعت 6 صبح کاخ سعدآباد باشم. دیدم نمیتوانم بخوابم دوش گرفتم سوار ماشین شدم ناخودآگاه به سمت مرقد امام رفتم. یک عده داشتند نماز میخواندند یک عده خوابیده بودند من هم تکیه دادم و ایستادم. یک باره دیدم ساعت 6 و 15 دقیقه است. من قرار بود 5 و 45 دقیقه سعدآباد باشم. با یک سرعتی رفتم و دیدم همه نگران هستند که چه اتفاقی افتاده، ساعت 7 و 45 دقیقه رسیدم. 6 ساعت گریم بر روی من انجام شد و من رفتم جلو و این حالتی که به هیچ چیز توجه نمیکند جز آن چیزی که عمق جهانبینی نگاهش است که در من ایجاد شد. اصلاً انگار یک حالتی که دیگر این فاصله ایجاد شده بود و این فاصله یک اتفاق مبارکی است. در جریان تصویربرداری "معمای شاه" اصلاً برایم مهم نبود که با ناظر پخش، رئیس شبکه و... دیدار کنم و این نقش یک وقار و جایگاه والایی به من داده بود.
عمامهگذاری را خود "ورزی" انجام میداد
همهچیز حساسیت و دقتنظر خودش را میطلبید؛ حتی عمامهگذاری را خود "ورزی" کارگردان "معمای شاه" را انجام داد. هیچوقت یادم نمیرود تا آخر کار هرجا من میرفتم همه پشت من حرکت میکردند. یک قدم از همه جلوتر بودم! قبل از فیلمبرداری از آقای ورزی خواستم لحظاتی را با عوامل کار صحبت کنم. همه را جمع کردم و گفتم من بازیگر خیلی حرفهای نیستم، من یک بازیگری هستم که نگاه شما خیلی بر روی من تأثیر دارد. شما باید با من مهربان باشید و این نقش هم نقش سادهای نیست، به من کمک کنید. این بچهها آن چنان مهری در طول این کار و الفتی میان ما ایجاد شد.
ماجرای گریه طلبهها و اولین حضور امام(ره) در "معمای شاه"
اولین سکانسی که در قم بیت امام(ره) فیلمبرداری کردیم، خرداد و تیر در آن گرمای سوزان بود که با آن همه لباس و گریم نبایستی تعرق ایجاد میشد. این عدم ایجاد تعرق یک نوع تکنیک و مراقبه در بازیگری به حساب میآمد. هیچوقت یادم نمیرود آن روز 300، 400 طلبه را از حوزه آوردند بعد یک سخنرانی دو سه صفحه ای به من دادند که به دلیل تئاتری بودن، آن مونولوگ بلند را حفظ کردم. چند دوربین در پشت صحنه قرار گرفته بود و طلبهها نشسته بودند. آن سکانس درباره قدرت اسرائیل و سخنان آتشین حضرت امام(ره) در این باره بود. چند بار جای من چک شد تا وقتی من بیایم دیگر هیچچیزی جا به جا نشود. وقتی من آمدم یک عدهای با دیدن چهرهام شوکه شدند. ما شروع کردیم سخنرانی آرام آرام صدای گریههای واقعی طلبهها بلند شد. بعد از این سخنرانی یک سکوتی همه جا را فراگرفت و بدون کات، صحنه ادامه پیدا کرد و همه صلوات فرستادند.
* شما با خانواده امام(ره) ارتباط داشتید و صحبتی کردید؟
آقای اشراقی میگفت اجازه بدهید با جدمان عکس بگیریم!
شکرخدا گودرزی: وقتی گریم کامل درآمد عکسها را به سیدصادق طباطبایی نشان دادند. وقتی آلبوم را برای ایشان باز کردند به یک باره سیدصادق گفت: تاکنون این عکسهای امام(ره) را ندیده بودم. این را کجا گرفتید و این را از کجا پیدا کردید. رو کردند به من و گفتند ایشان است...! بعد از سیدصادق به محضر مادر سیدحسن خمینی رسیدیم و با ایشان دیدار داشتیم. یک روز هم حجتالاسلام اشراقی پشت صحنه آمدند و آن روز تصویربرداری ماجرای نوفل لوشاتو بود. آقای اشراقی به شوخی میگفت ما آن موقع بچه بودیم زیاد یادم نمیآید، لااقل اجازه بدهید با جدمان عکس بگیریم. یک چنین مراوداتی در طول کار بود. اما در عین حال یک تنشی به نام تنش سوم برایمان ایجاد میشد؛ از دوربین گرفته تا اینکه آن سوی دوربین چه کسی هست و یا چه کسانی بعدها این دوربین را بازبینی میکنند. بازیگر باید راحت باشد اما راحتی را بازی نکند. چون معلم بزرگ ما میگوید نگاه عامل درونی ارتباط با نقش است. و فیزیک دست، پا و همه اینها عامل ارتباط بیرونی است اگر ما به آن ارتباط درونی برسیم رنگ نگاهمان درست میشود.
*صحنههایی در طول بازی در "فرزند صبح" و یا "یازده دقیقه و سیثانیه" پیش آمد که خیلی سخت باشد؟
فضای من خیلی فضای محدودی است
عبدالرضا اکبری: برای من نه. ما در این فیلم سینمایی و آن کار و برای دیگران در یک مقطعی از ما این زندگی شخصیت را بازی کردیم. خیلی خوب است یک سریال ساخته شود و یک بازیگر به راحتی تمام ابعاد و جزئیات شخصیتی آن انسان را به معرض نمایش بگذارد و آنجا راحتتر میتواند خودش را نشان دهد. یک مقاطعی حساس فرض کنید در جاده قم حضرت امام(ره) ما باید در آن المان درست برگزیده شده کارگردان آن شخصیت را پیدا کنیم. لحظهای است که کنار دستی امام میلرزید و امام با نگاههای آرامشبخش او را آرام کرد. یا لحظه نماز خواندن که امام از راننده خواستند در مسیر نگه دارد که نماز بخواند. میگفتند نمیشود؛ ایشان فرمودند: زیاد طول نمیکشد من در مسیر میخوانم. میگفتند آب نداریم و ایشان خواستند که تیمم کنند. این لحظه خاصی است و تمام شخصیتی این کاراکتر نیست. این که میگویم فضای من خیلی فضای محدودی است چون همواره در ماشین و هواپیما روایت میشود و سخنرانی هم قرار بود باشد، سازندگان از گرفتن این تصویر منصرف شدند. نقش سیدحسن هم بسیار مهم بود. این ویژگیهای رفتاری امام(ره) سادهزیست و حتی لحن ساده و آیندهنگری و ... خیلیها نمیتوانند ببینند ما این فرصت را نداریم آن ابعاد را به مخاطبین نشان بدهیم. همان لحظاتی را که در فیلم برای ما درنظر گرفتند.
انتقاد از پخش نادرست برخی از سریالها و پروژههای نیمهتمام تلویزیون
شکر خدا گودرزی: زمان پخش و شرایط پخش یک طور دیگری برای این کارها دیده شود متأسفانه طور دیگری برنامهریزی میشود. "فرزند صبح" به دلایلی اکران نمیشود و "معمای شاه" را هفتهای یک بار و یا هر شب در کنداکتور قرار دادند. یک همچنین چیزهایی به نظرمن خیلی فرق دارد این بودجه بیت المال است. ما یک کاری را کار می کردیم چاه پنجاه، 60 درصد فیلمبرداری شد و حدود دو میلیارد برای آن هزینه کردند و چند پروژه نیمه تمام که هنوز تکلیفشان روشن نشده است، یا چند پروژه که درست پخش نشدهاند.
سیدحسن خمینی عمامهاش را بر سر من گذاشت
عبدالرضا اکبری: اولین برخوردی با سیدحسن خمینی داشتم خیلی بهت زده بود و همواره پشت دست میزد و میگفت الله اکبر. نگاهش به لباس من افتاد این چیست و چرا این لباس را پوشیدی! درست است که امام سادهزیست بودند ولی نه این طور. قرار بود آن روز کلید بزنیم. سیدحسن خمینی عمامهاش را بر سر ما گذاشت و آن عمامه را یک طوری بست و رفت. ما تا آخر کار عمامه را با نهایت احتیاط، برمیداشتیم و هیچکس نباید جلو میرفت؛ در واقع 45 روز عمامه سیدحسن خمینی دست من بود.
* بحث تکرار شدن برخی از سوژهها و موضوعات سریالهای تاریخی امروز مطرح میشود که برخی از سریالهای تاریخی آن دلچسبی گذشته را ندارد؛ چرا این اتفاق افتاده است؟
باید به این باور برسیم دنیای تصویر موثرتر از وعظ و خطابه است
عبدالرضا اکبری: کار فیلمسازی غیر از اینکه هنر است یک صنعت محسوب میشود. در آن سوی دنیا همان طوری که ما به نفتمان میبالیم، آنها به صنعت سینمایشان مینازند و پول درمیآورند. ما با چنین کمبودی مواجه هستیم. ما سینما را جدی نگرفتیم با اینکه تأثیرات آن را دیدیم این دنیای تصویر، سینما و قصهگویی چقدر میتواند موثرتر از یک وعظ و خطابه باشد. بنابراین باید خرج کرد و از همه مهمتر اتفاقاً در این کارهای تاریخیمان که هزینهها خودشان را نشان می دهد. متأسفانه امروز کارهای مقاومتمان کم شده، برخی میگویند سوژه کم داریم که به نظرمیرسد پژوهش نکرده صحبت میکنند. چراکه هنوز از دل جنگ جهانی موضوع درمیآورند، تاریخ ما که مملوء از موضوع است. پیش از این، سیما فیلم سریالهای تاریخی الف ویژه را در اولویت قرار میداد، ولی الان دچار مشکلات بودجهای هستیم. یک زمانی سریال "پهلوانان نمیمیرند" با انتخاب آن همه بازیگر نخبه، متن قوی، طراحی صحنه مناسب و موسیقی وزین، بسترهای لازم برای ساخت یک سریال فاخر فراهم شد، به جایی رسید که هنوز این کار جذاب و ماندگار شده است. این کارها وقت زیادی می برد و به همان نسبت تأثیر زیادی میگذارد و ماندگار میشود.
گفتگو از مجتبی برزگر
انتهای پیام/