گزارش تسنیم| نبرد جنوب و تغییر موازنه منطقهای؛ از عقبنشینی و همراهی روسیه تا تمکین آمریکا و تسلیم شدن اردن!
ابعاد سیاسی موفقیت بزرگ جبهه مقاومت در نبرد درعا را باید مهمتر از ابعاد نظامی آن دانست. محور مقاومت با موفقیت در معادلات میدانی جنوب سوریه موفق شد اراده خود را به ابرقدرتها و نیز قدرتهای منطقهای تحمیل کند.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، محور ابوظبی و ریاض طی یک سال اخیر با همگرایی کامل رژیم صهیونیستی و تیم جدید حاکم بر کاخ سفید قصد دارد با بر هم زدن معادلات خاورمیانه و همراه کردن روسیه با خود، موازنههای فعلی منطقه را به زیان تهران و محور مقاومت تغییر دهد. در این راستا، منطقه جنوب سوریه از اهمیت بسزایی برخوردار بود و میتوانست مبدأ تضعیف میدانی و مستقیم محور مقاومت باشد.
برای درک بهتر این موضوع، بازخوانی ابعاد سیاسی عملیات جنوب سوریه ضروری به نظر میرسد. این مقاله در دو قسمت تقدیم خواهد شد. در قسمت نخست به اهمیت استراتژیک جنوب سوریه و تحولات آن تا یک ماه قبل میپردازیم و در قسمت دوم، تحولات سیاسی آن طی یک ماه اخیر و پیروزی بزرگ محور مقاومت را تشریح خواهیم کرد.
1. اهمیت راهبردی جنوب سوریه برای آمریکا، اسرائیل و اردن
منطقه جنوب سوریه به علت هممرز بودن با جولان اشغالی و کشور اردن از یک طرف و به علت تنوع مذهبی و طایفهای آن از سوی دیگر از اهمیت بسزایی برای آمریکا، رژیم صهیونیستی و اردن برخوردار است.
نقشه جغرافیایی تقسیمبندی استانهای سوریه
منطقه جنوب سوریه شامل استانهای سویدا، درعا، قنیطره و بخش جنوبی و جنوب غربی استان ریف دمشق در این نقشه را رنگ سبز کمرنگ مشخص شدهاند.
بخش آبیرنگ، منطقه جولان اشغالی است که از نظر قانونی و اداری، بخشی از استان قنیطره خاک سوریه به شمار میرود.
در کشور اردن، مهمترین اصل حفظ امنیت داخلی است. با توجه به پیوندهای هویتی، فرهنگی و اجتماعی میان اردن و کرانه باختری (فلسطین)، امنیت داخلی کشور اردن برای رژیم صهیونیستی نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است تا با استفاده از دستگاههای انتظامی و جاسوسی حاکمیت دستنشانده این کشور، هر گونه فعالیت علیه اشغالگری در میان اعراب این منطقه را مضمحل و حتی فعالیتهای جوانان مقاوم فلسطینی در کرانه باختری را نیز از طریق پیوند با اردن، مهار کند!
جنوب سوریه و مشخصا استان درعا نیز از این نظر به اردن بسیار شبیه است. بومیان درعا از نظر فرهنگی و قبیلهای پیوند عمیقی با شمال اردن به ویژه اهالی استان «اربد» دارند و از نظر سرزمینی و جغرافیایی نیز دهها کیلومتر مرز مشترک سبب افزایش مراودات روزمره اهالی اردن با درعا شده است. ضمن اینکه بخشی از مواد غذایی و کشاورزی اردن نیز از طریق کشاورزان استان درعا تأمین میشود.
برای رژیم صهیونیستی، وضعیت جنوب سوریه به مراتب مهمتر است. اکنون نزدیک به 80 درصد منطقه جغرافیایی استان قنیطره در اشغال رژیم صهیونیستی بوده که در ادبیات سیاسی به منطقه «جولان اشغالی» معروف است. بخش باقیمانده از استان قنیطره و جنوب غربی استان درعا نیز هممرز با جولان اشغالی بوده و به همین جهت از نقش بسیار مهم و مستقیمی در امنیت جولان اشغالی و سرزمینهای اشغالی برخوردار است.
نقشه استان قنیطره (شامل جولان اشغالی)
آبی: مناطق اشغالی رژیم صهیونیستی
سبز: ائتلاف تروریستهای ارتش ازاد و جبهه النصره
سیاه: تروریستهای داعش
قرمز: ارتش سوریه
علاوه بر آن بیش از نیمی از اهالی استان قنیطره و اکثریت قاطع استان سویدا دروزیمذهب هستند و اسرائیل امیدوار است از طریق ایجاد تضادهای مذهبی میان مسلمانان به ویژه ایجاد اختلاف میان دروزیها و اهل تسنن، پروژههای خود را در جوامع مسلمین پیش ببرد. آنها در این زمینه تا آنجا جلو رفتهاند که بخشی از دروزیهای سرزمینهای تاریخی فلسطین و جولان اشغالی را در نهادهای امنیتی و نظامی خود جذب و حتی بعضا گردانهایی از دروزیها در ارتش صهیونیستی دائر کردهاند!
سومین نکتهای که توجه خاص اسرائیل را نسبت به جنوب سوریه برمیانگیزد، حجم بالای آوارگان فلسطینی است که – بخشی از آنان - اعتقاد به مقاومت در برابر اشغال سرزمین مادری را از کودکی به فرزند میآموزند. در بخشی از جنوب سوریه - مانند اردوگاه یرموک، جرمانا، سبینه، بیت جن و... – آوارگان فلسطینی در اردوگاهها زندگی میکنند و در بخش وسیعی - مانند حوض یرموک، نوی، درعا و... – طی دههها در جامعه سوریه هضم شده و هویتی سوری فلسطینی پیدا کردهاند. با توجه به اینکه بیش از 65 درصد آورگان فلسطینی در جنوب این کشور (به ویژه سه استان ریف دمشق، درعا و قنیطره) سکونت دارند، رژیم صهیونیستی بیشترین حساسیت و نگرانی را نسبت به جنوب سوریه در مقایسه با دیگر مناطق این کشور دارد.
حجم آوارگان فلسطینی در جنوب سوریه بسیار بالاست و بخش مهمی از آنان طی دهههای مختلف با جامعه سوریه در هم آمیختهاند و هویت «سوری-فلسطینی» پیدا کردهاند.
وضعیت جنوب سوریه برای آمریکا نیز از حساسیت بسیار بالایی برخوردار است. عمده حساسیت آمریکا در مورد جنوب سوریه به تأثیر امنیتی آن برای سرزمینهای اشغالی (اسرائیل) و اردن برمیگردد؛ اما بحران سوریه نیز مزید بر علت شد تا آمریکا وضعیت جنوب سوریه را با حساسیت خاصی دنبال کند.
بحران سوریه در مارس 2011 از اعتراضات شهر درعا آغاز شد و به صورت کلی نیز استان درعا نخستین استانی بود که در ماههای ابتدایی بحران، شاهد شورشهای گسترده علیه دولت قانونی سوریه بود. به همین علت، درعا جایگاه نمادینی برای بقا یا پایان بحران سوریه دارد.
2. توافقنامه سهجانبه برای آتشبس در جنوب و جنوب غرب سوریه
نگرانی نسبت به وضعیت امنیتی جنوب سوریه سبب شد آمریکا از طریق اردن، ساز و کار ویژهای برای مهار گروههای تروریستی این منطقه طراحی کند که خروجی نهایی آن در سال 2014 اتاق عملیات موسوم به «موک» بود. اتاق موک ابتدا از تروریستهای ارتش آزاد برای مقابله با نظام سوریه حمایت و پشتیبانی میکرد؛ اما در ادامه به بهانه حمایت مالی و تسلیحاتی توانست بر معارضین تحکم کند و با تقویت و تعمیم شبکه عوامل خود در داخل گروههای مسلح، آنان را به آتش بس با نظام سوریه وادار کرد؛ زیرا تداوم وضعیت جنگی و عملیاتی در جنوب سوریه از سویی افزایش آوارگان در اردن را در پی داشت و از سوی دیگر با گسترش دامنه ناامنی و افراطیگری میتوانست امنیت اردن و جولان اشغالی را تحت الشعاع قرار دهد!
اتاق عملیات موک، از مؤثرترین و جدیترین ابزارهای آمریکا برای در اختیار گرفتن گروههای تروریستی جنوب سوریه بود.
پس از آزادسازی حلب و در ادامه موج گسترده آزادسازی مناطق اشغالی داعش، نظام سوریه و جبهه مقاومت در اوج قدرت قرار داشتند. در این وضعیت، پاکسازی کامل شرق سوریه از تروریستهای داعش، از نظر زمانی اولویت جبهه مقاومت محسوب میشد و همین موضوع سبب شد فرماندهان محور مقاومت نیز برای توافق آتش بس چراغ سبز نشان دهند.
در چنین وضعیتی به موازات نشستهای آستانه و توافقهای موسوم به «مناطق کاهش تنش» که سبب ایجاد آتش بس موقت در بخشهای وسیعی از سوریه شد، روسیه با آمریکا و اردن بر سر آتش بس در جنوب و جنوب غربی سوریه توافق کرد. محور مقاومت نیز با پذیرش آتش بس بر آزادسازی شرق سوریه و مرزهای سوریه و عراق تمرکز کرد.
3. خط و نشان اسرائیل برای خروج جبهه مقاومت از جنوب سوریه
با آزادسازی شهرهای بزرگ شرق سوریه و پایان حکومت خلیفه خودخوانده گروه تروریستی داعش، جبهه مقاومت به صورت طبیعی بار دیگر جنوب سوریه را مورد توجه خود قرار داد. همزمان نظام سوریه نیز با رهایی از خطر داعش، برخورد با گروههای تروریستی کوچکتر وابسته به ارتش آزاد را در دستور کار قرار داد.
همزمان تحولات مهمی در سطح جهان و منطقه رخ داد که رژیم صهیونیستی را به برخورد با جبهه مقاومت در جنوب سوریه امیدوار کرد. در آمریکا ترامپ بر سر کار آمد که از حمایت کامل نتانیاهو برخوردار بود و تلآویو امیدوار بود با استفاده از فرصت حضور وی، بتواند معادلات خاورمیانه را با حمایت ویژه واشنگتن به سود خود تغییر دهد. این نکته زمانی اهمیت مضاعفی مییافت که ترامپ و پوتین از روابط نزدیکی برخوردار بودند و ترامپ امیدوار بود از طریق پوتین نیز بتواند فشارهایی بر محور مقاومت وارد کند.
علاوه بر تغییر در واشنگتن، دربار آل سعود در ریاض نیز در همین مدت شاهد تغییرات جدی بود. محمد بن سلمان که از دو سال قبل برای دستیابی به جایگاه ولیعهد و در ادامه پادشاهی خیز برداشته بود، با کنار زدن بن نایف عملا سر رشته امور را به دست گرفت و به سرعت پروژه همگامی با امارات برای تشکیل یک قطب بزرگ علیه ایران و اخوان را به اصل اول در سیاست خارجی تهاجمی ریاض تبدیل کرد. او که در مسیر دستیابی به پادشاهی از حمایت ابوظبی و تل آویو بهره برده بود، پروژه عادیسازی روابط با اسرائیل را در دستور کار قرار داد و به این ترتیب مثلث ابوظبی، ریاض و تلآویو به یکی از بلوکهای مهم معادلات جدید خاورمیانه برای مقابله با ایران و محور مقاومت تبدیل شد.
امارات نیز در این دوره خود را در موقعیت استثنایی و بیبدیلی دید که میتواند با همراهی ریاض و سرمایه فراوان، خود را به بازیگر درجه اول منطقه تبدیل کند. آنها از زمان کودتای السیسی، اصلیترین پشتیبان مالی حکومت ژنرال در مصر بودند و حالا با استفاده از این فاکتور و البته حساسیت مشترک نسبت به اخوان المسلمین، قاهره را به طور کامل با خود همراه کردند.ابوظبی در این مقطع دو پروژه بسیار مهم را نیز در مسکو و واشنگتن دنبال کرد تا به این ترتیب بتواند محور مقاومت را تضعیف کند.
مجموعه این تحولات سبب شد اسرائیل برای اولین بار از ابتدای بحران سوریه، این اعتماد به نفس را به دست آورد تا رأسا و بیواسطه به پرونده سوریه ورود کند. تلآویو که روند و سرعت تحولات در سوریه را به زیان خود میدید، به غرب هشدار میداد که اگر دو سال دیگر صبر کنند، اخراج ایران از سوریه غیرممکن خواهد شد!
به همین جهت تلآویو تلاش کرد تا از یک طرف با حملات مستقیم موشکی و جاسوسی و از طرف دیگر به کمک فشارهای سنگین آمریکا و کشورهای دیگر علیه ایران، تهران و محور مقاومت را به خروج از سوریه یا دست کم جنوب سوریه وادار کند. آنها در این مسیر حتی رویکرد تفکیک میان دمشق و تهران را نیز دنبال کرده و حاضر بودند با وساطت روسیه امتیازاتی به دمشق بدهند که در ازای آنها میان دمشق و تهران فاصله بیندازند! این گونه بود که طرح پاکسازی جنوب سوریه به هدف مشترک دمشق و تهران تبدیل شد.
در قسمت بعدی این گزارش، طرح پاکسازی جنوب سوریه و تحولات سیاسی این عملیات طی یک ماه اخیر را تشریح خواهیم کرد.
انتهای پیام/