تخریبچی تدمر و رشید ضدگلوله را بیشتر بشناسید+عکس و فیلم
باعث و بانی آتش بازیها و انفجارهای بزرگ و سخت بود اما شخصیت آرام و نجیبی داشت. آخرین بار تدمر دیدمش، صبح روز شهادت شهید حججی بود. به او گفتم :«رشید! شهید نشیها! کارت داریم هنوز!»
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، شهید مدافع حرم محمدابراهیم رشیدی "رشید" فرزند غلامعلی، متأهل و اصالتاً اهل روستای صرم قم بود که بارها برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) در سوریه حضور یافته بود. او از نیروهای تخریب تیپ مکانیزه 20 رمضان نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. این شهید 32 ساله سرانجام روز یکشنبه 10 تیرماه طی عملیاتی مستشاری در مسیر جاده تدمر- دیرالزور سوریه توسط برخورد با تله انفجاری به شهادت رسید.
او روزگاری معتقد بود اگر با تله انفجاری شهید شود از بقیه عقب میافتد اما تقدیر او اینگونه رقم خورد که با تله انفجاری به شهادت رسید و تا بی نهایت جلو افتاد از دیگر همسنگرانش جلو افتاد.
شهید "ابوالقاسم رشید"، برادر وی نیز از شهدای هشت سال دفاع مقدس است که پس از چندین سال مفقودیت، در سال 73 در گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) قم خاکسپاری شد. مادر این شهید عزیز نیز چندین سال قبل در حادثه آتشسوزی منا در اعمال حج تمتع به رحمت ایزدی پیوست.
بیشتر بخوانید:ماجرای اولین و آخرین دیدار با "رشید"؛ اینقدر به سوریه میروم تا شهید شوم +عکس
شهید رشیدی استاد تخریب بود و 14 ماه مسئول انفجارات مستند مسابقه ضدگلوله در شبکه افق سیما بود, پس از آن هم مسئول جلوههای ویژه و انفجارات مستند مسابقه فرمانده بود و فعالیتهای مؤثری در این مسابقات داشت. او مدتی نیز فرماندهی پایگاه مقاومت بسیج ویژه شهدای روستای صرم را بر عهده داشت. علاقه بسیاری برای حضور در صحنه جهاد داشت و دوستان و اطرافیان او نقل میکنند که همیشه میگفت: «من آنقدر در این مسیر قدم بر میدارم و به سوریه میروم تا شهید شوم.» دست آخر هم به خواستهاش رسید.
یکی از همکاران شهید میگوید: خیلی آدم تو دل برویی بود! خیلی! در مدتی که در برنامه ضدگلوله، در جوار این شهید بودم، با هربار دیدنش حس خوبی به من دست میداد. خیلی دوست داشتنی بود! فرض کنید کسی که باعث و بانی همه آتش بازیها و انفجارهای بزرگ و سخت بوده، در واقع شخصیت خیلی آرام و نجیبی دارد. خوش اخلاق... مسئولیت پذیر... چابک... باهوش ... و متخصص ... به شدت دوست داشتنی. یکی از دوستان میگفت آخرین بار تدمر دیدمش، صبح روز شهادت شهید حججی بود. به او گفتم :«رشید! شهید نشیها! کارت داریم هنوز!» گفت: «نه! هنوز وقتش نیست.» اما بالاخره وقتش رسید...
انتهای پیام/