هجدهمین محفل شعر قرار|قدیمی: قند پهلو در تلویزیون برای من نقطه عطف بود/هنرمند نباید رنگی بشود
صابر قدیمی در هجدهمین محفل شعر از فضای طنز کشور میگوید. او معتقد است شعر طنز هم میتواند در بخشهایی اشک مخاطب را در بیاورد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، هجدهمین جلسه از محفل شعر «قرار» با حضور صابر قدیمی، فضهسادات حسینی، حسین صیامی و جمعی از شاعران جوان در محل باشگاه خبرنگاران تسنیم برگزار شد.
این جلسه که طبق روال هر ماه در خبرگزاری تسنیم برگزار میشود با استقبال شاعران جوان و بر اساس زمان ازپیش اعلامشده آغاز شد. در ابتدا مجری فضهسادات حسینی با صابر قدیمی به گفتگو نشست که در ادامه با هم میخوانیم:
حسینی: از چه زمانی شروع به شاعری کردید؟
اولین باری که احساس کردم به شعر گفتن علاقه دارم وقتی بود 14 و 15 سالگی که به کلاس گیتار می رفتم و استاد من خودشان ترانه می گفتند و یکی از ترانه هایشان را برای من خواندند و من علاقه مند شدم. و اولین کارم را برای عموی فوت شده ام نوشتم و برای خانواده خیلی جذاب بود. اولین ترانه ای که از من منتشر شد در سن 17 سالگی در آلبوم مرهم فرامرز بهادرخان بود که یک ترانه اش به اسم انتظار هجرت برای جانبازهای عزیز بود و یک ترانه هم کار عاشقانه بود که رادیو هم پخش کرد. یادم است که آن زمان این امکانات نبود و خواننده با من تماس می گرفت و می گفت ده دقیقه دیگر ترانه ات پخش می شود و من خیلی خوشحال می شدم اما صدای خواننده به شدت بد بود از طرفی خوشحال بودم که کارم دارد پخش می شود اما صدا را که می شنیدم اعصابم خورد می شد.
حسینی: پس با ترانه شروع کردید و بعد رفتید سراغ قالب های دیگر ؟
بله از دوران دانشجویی
حسینی: جایزه هم گرفتید در این فاصله یا فقط چاپ شد و خوانده شد؟
زمانی که رفتم دانشگاه فضا برایم جذاب شد و همزمان که سر کلاس صنایع می رفتم سر کلاس ادبیات می رفتم و بیشتر در دانشکده علوم انسانی بودم تا دانشکده خودمان و جالب بود که سر کلاس حافظ فکر کنم ترم چهار پنج بود وقتی استاد سوال می پرسید و آنها جواب نمی دادند من چون علاقه داشتم خودم یک چیزهایی می خواندم جواب می دادم دانشجوها فکر می کردند من دانشجوی ارشد یک دانشگاه دیگری هستم بعد که به آنها گفتم من صنایع می خوانم برایشان خیلی جالب بود چه علاقه زیادی به ادبیات دارم.
همه کسانی دوست دارند شاعر بشوند و نویسنده بشوند زحمتی یک نویسنده یا شاعر خوب را انجام نمی دهند همیشه گفتم که تمامی بزرگان شاعر ما چه کسانی که شعر محاوره می گویند چه کسانی که شعر سپید می گویند قطعا با شعر کلاسیک بزرگ شدند. چه نیما چه شاگردان خلف ایشان که اخوان و بقیه بزرگان بودند همه اینها به شعر فارسی و نثر فارسی مسلط بودند عزیزانی که شعر سپید می گویند و می گویند برای چه باید حافظ وسعدی بخوانیم. کتاب کنار تخت احمد شاملو کتاب تاریخ بیهقی بوده است.
این صحبت مشترکی است بین تمام شاعرانی که به اینجا آمدند همه آنها توصیه می کنند که کسانی که می خواهد شعر آیینی بگویند باید ادبیات بداند کسی که می خواهد ترانه ،سپید بگوید باید دایره لغاتش گسترده باشد که بتواند کنار هم بگذارد. همه عزیزان عالی هستند ولی حمیدرضا برقعی از دوستان خوب من ایشان به شدت شاعر هستند یعنی زیبایی اثرشان این است که کنارش ذاتا یک شاعر قوی هستند در تسلطی که به مباحث آیینی دارند.
بعضی وقت ها می بینید شعر زیباست ولی خالی از معارف است، بعضی وقت ها معارفش خوب است ولی زیبایی را کم دارد این که می گویند آنچه همه خوبان همه دارند تو یکجا داری در شعر بعضی عزیزان نمود پیدا می کند.
حسینی: چه شد که به سمت طنز پردازی و شعر طنز رفتید؟
در ترانه های من و شعرهای کلاسیکم رگه های طنز وجود داشت وقتی شعر می گفتم یک یا دو بیت آن ناخوداگاه به این سمت می رفت. از همان 17-18 سالگی تمام جلسات ادبی خوب تهران را می رفتم با اینکه خودم شهرستان دانشجو بودم به گونه ای مدیریت می کردم که همیشه حضور متداول خودم را داشته باشم. و در حلقه رندان در کنار آقای فیض بودم البته حضورم در جلسات طنز تقریبا اواخر دوره دانشجویی بود که پررنگ تر شد قبل آن بیشتر شعر جدی می رفتم. یک فرهنگسرای رازی بود که نشست هایی می گذاشتند و استاد میرشکاک وبیابانکی هم آنجا بودند هندسه کلام تدریس می کردند سرکارگاه این بزرگواران من حضور داشتم و یاد می گرفتم و آنجا شعر هم نقد می کردند. می گفتند که طنز را با توجه به علاقه ای که دارید جدی تر بگیرید یکی دو تا کار رپ هم برای شوخی گفتم.
حسینی: خودتان نخواندید؟
خیر من ساز زدم و در اینترنت جستجو کنید نمونه کارهایی که خواندم و ساختم وجود دارد. بعد که صدای خودم را گوش دادم دیدم که وقت نمی کنم برای صدا وقت بگذارم به این نتیجه رسیدم که خواندن و ساز زدن را کم رنگ تر کنم و به زبان و ادبیات پرداختم.
حسینی: اولین موضوع شعر طنزی که گفتید چه بود؟
اولین شعر طنزی که گفتم بیت های طنز داشت غزلی پررنگ بود ولی طنز کامل نبود «هر چند که این شاعر بیچاره روانی است/ در دین شما خنده به دیوانه روا نیست» با این شروع می شد بعد از آن اولین شعر طنزی که نوشتم مثنوی موش بود که خیابان ولیعصر را داشتم قدم می زدم با موش ها با هم راه می رفتیم و الان انقدر اینها گربه خوردند الان در تهران گربه نمی بینیم فقط موش می بینیم تفاوت بنیادی آنها با گربه در این است که شما وقتی می روید جلو اگر فرار کرد گربه است اگر ماند و دندان نشان داد موش است آماری که خود شهرداری اعلام کردند که به ازای هر نفری که درتهران زندگی می کند بین شش الی ده تا موش وجود دارد در نهایت من راه می رفتم و آن مثنوی موش را من نوشتم و آن شعر را خواندم و استقبال شد.
حسینی: چه شد که اینها به تلویزیون رسید؟
اولین باری که من به تلویزیون آمدم برای برنامه آیینی در شبکه پنج بود یک شعری برای امام علی نوشته بودم که این کار پخش شد اما اولین کارم به طور زنده با رضا رفیع بود که قبل از قند پهلو من را دعوت کردند و آنجا شعر خواندم و بازخورد خوبی داشت و بعد در برنامه قند پهلو ما جزو کسانی بودیم که دور هم جمع شدیم و پیشنهاداتی داشتیم و برنامه را جلو بردیم سری اول خودم در قند پهلو بودم و بعد به عنوان نویسنده با آنها همکاری داشتم قند پهلو در تلویزیون برای من نقطه عطف بود.
حسینی: شعر طنز بستر مهمی است که می توان حکومت وسیاست را با آن نقد کرد، این شعرها برای شما درد سر هم شده؟
خیلی ها می ترساندند ولی این طوری که می گویند نیست . اگر شما با اصولش آشنا باشی و مطالعه کرده باشی و بدانی که چگونه باید بنویسی و تعبیری که منوچهر احترامی بزرگوار دارد که خیلی خوب می گوید طنز یعنی روی خط قرمز راه بروی ولی رنگی نشوی ایهامی دارد در این تعبیر رنگی شدن یعنی اینکه دم به تله ندهی و هم اینکه یعنی وارد سیاست سبز قرمز بنفش سفید نشوی ساحت هنر خیلی بالاتر از اینهاست شما به عنوان یک منتقد و طنزپرداز و هنرمند وظیفه ات این است که مشکلات را در هر جایی می ببینی آن را مطرح کنی من همیشه می گویم به عنوان مسلمان آن چیزی که امام علی امروز از ما توقع دارد بیش از اینکه فقط صرفا گریه باشد ما باید ابوذر علی باشیم این چیزی که ما از دیگران یاد گرفتیم که ابوذر چگونه برخورد می کرد حرفش را می زد. اما امروزه ما این کار را نمی کنیم من نگاه می کنم که مثلا من چپ هستم یا راستم یا اعتدالگرا هستم و حواسم هست که فقط راستی را بزنم یا اگر راستی هستم فقط چپی را بزنم و این آفتی است که فقط در هنر من وجود دارد اصلا هنرمند نباید رنگی بشود.
حسینی: برای اینکه مرز طنز و شوخی و هجو یکی نشود چه کار بایدکرد؟
در تعریف خیلی ساده چتر شوخ طبعی زیر مجموعه مختلفی دارد از طنز و هجو فکاهه و اساسا این اشتباه است که ما فکر کنیم هزل یا هجو یا فکاهه چیز بدی است نه هر کدام در جای خودش خوب است فکاهه در جای خودش خوب است. طنز اصلی همین است که بعد از اینکه می شنوید لبخند ساده ای می زنید ولی بیشتر به فکر فرو می روید حتی گریه شما شاید در بیاید من کاری را عملا ندیدم که صرفا همه جای آن طنز باشد یا همه جای آن فکاهه یا هزل یا هجو باشد شما وقتی می خواهی فکاهه هم بگویی یک جاهایی طنزی هم ایجاد می شود جرقه دارد یعنی صرفا فرم نیست که بگوییم این صرفا غزل است یا مثنوی است اما بسامد هر کدام که بیشتر باشد می توانیم اسم آن را بگذاریم رویش.
حسینی: اگر نکته ای دارید بفرمایید؟
ما کشور کتاب نخوانی شده ایم و فاجعه ای در مملکت دارد رقم می خورد که اصلا نمی توانیم مطرحش کنیم این که خود من انقدر درگیر تلگرام و اینستاگرام و فضای مجازی شدم که ذهنم آمادگی خواندن یک کتاب کامل را ندارد چون دچار پرش ذهنی هستیم. باید برویم به سمت اینکه بیشتر کتاب بخوانیم از لحاظ انسانی مقداری بازنگری می شویم و هم کیفیت کار ما بالا می رود .
انتهای پیام/