نقد و بررسی رمان دفاع مقدس؛ «پشت درِ بهشت»صحنه سازیهای فوقالعادهای دارد
مراسم رونمایی و نقد کتاب «پشتِ درِ بهشت» مجموعه داستان دفاع مقدس به قلم مریم شیدا با حضور جمعی از منتقدین و کارشناسان ادبی برگزار شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، مراسم رونمایی و نقد کتاب «پشتِ درِ بهشت» مجموعه داستان دفاع مقدس به قلم مریم شیدا با حضور نویسنده اثر، «محمد قاسمیپور» مسئول دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری مراکز استانی حوزه هنری کشور، «احسان رضایی» نویسنده و منتقد و «حامد صلاحی» کارشناس حوزه کتاب در خبرگزاری تسنیم برگزار شد.
مریم شیدا نویسنده کتاب در ابتدای این نشست گفت: دغدغه دفاع مقدس را داشتم. به این علت که از زمانی که با دنیای بیرون آشنا شدم به من گفته شد خواهر شهید هستید و چشم انتظار برادر دیگر بودم که در اسارات به سر میبرد.
روزهای متمادی گذشت و با توجه به اتفاقاتی که من در زندگی برادر جانباز و آزادهام دیدم، این دغدغه برای من به وجود آمد که دست قلم ببرم و کتاب «پشت در بهشت» اولین کتابی نیست که از من به چاپ رسیده است. اما اولین نوشته من کتاب «پشت در بهشت بود» و به دلایلی دیرتر به چاپ رسید.
وی ادامه داد: این رمان را از زندگی واقعی و تجربیات تلخ زندگی خود و اطرافیانم برداشت کردم و شروع به نگارش کتاب کردم. موضوع کتاب هم دفاع مقدس است. کتاب به 8 سال دفاع مقدس مرتبط نیست بلکه به سالهای بعد از جنگ مرتبط است و اتفاقاتی که برای شخصیت اصلی این قصه در سالهای بعد از جنگ رخ میدهد.سعی کردم زاویهای را ببینم که تا الان کمتر کسی درباره آن صحبت کرده است. البته یکی از علت هایی که چاپ این کتاب عقب افتاد همین بود که شاید جامعه ما ظرفیت پذیرش برخی صحبتها را در این کتاب ندارد.
رضایی منتقد و نویسنده در ادامه این نشست گفت:در کتاب پشت در بهشت ما 3 شخصیت حسین و محمود و احمد را در این داستان داریم و هر کدام یک تیپ از رزمندگان ما هستند و یک نوع رفتار را در سالهای بعد از جنگ دارند.
حسین به چیزی که برای آن جنگیده است بسیار وفادار است. اسیر بوده است. کسی همانند احمد خیلی سواستفادهگرانه برخورد میکند و کسی همانند محمود که بینابین این دو نفر است. گاهی حتی بین این دو نفر تکلیف خود را نمیداند.داستان خیلی سریع است. با شهادت شخصیت اصلی داستان شروع میشود و ما خط اول میخوانیم که به خانه این شهید رفتیم و برخوردهای همسر و مادر شهید که خیلی غافلگیرکننده است شروع میشود. همین طور با سرعت خوبی داستان جلو می رود.یک داستان معمایی داریم که در نهایت پاسخ به این معماها مطرح میشود. دو خط داستانی داریم که یکی خواهر شهید، حدیث، مطرح میکند که راوی اول شخص است و یک خط داستانی ماجراهای حسین است که مدام فلش بک به ایام جبهه میزند.
یک بخشهایی از داستان است به صحنهپردازی و توصیف می پردازد فوق العاده است. مثلاً جایی که حسین پرستار دیگری را با فاطمه اشتباه میگیرد و سراغ او میرود و او میگوید اشتباه گرفته است و در لحظه آخر میفهمیم که در اوج درد دچار هزیان و اشتباه شده است.صحنهای که مربوط به خنثی کردن بمب است، حسین بدون این که خود سر رشتهای از این امر داشته باشد به میدان، رفته و مشغول این کار شده است و یکباره مسئول میرسد و حسین فرار میکند و این صحنه بسیار جالبی از کار در آمده است.و خلق صحنههای کمدی و برخلاف تم اصلی داستان که داستانی غمگین است قدرت قلم شماست. در جاهایی که شوخیها را بیان میکنید خیلی قلم زندهتر و جذابتری دارید و خیلی روان است.
نکته آخر درباره داستان این است که روانی قلم خواننده را با خود میبرد به طوری که حس میکنیم در یک مجلس و در یک نفس کل داستان و یکباره روایت شده است.طرح جلد کتاب هم بخشی از داستان را در خود دارد که همان شهادت حسین است و اندیشه هایی که در سر یک رزمنده بعد از گذشت سالها از جنگ است، در این طرح جلد وجود دارد. و طرح جلد کاملاً متناسب با متن داستان است.نکاتی است که در معرفی کتاب میتوانستم بازگو کنم و در نوبت بعدی در نقد داستان نکاتی را بیان خواهم کرد.
معمولاً در اولین رمانها یک شتابزدگی وجود دارد
در ادامه «محمد قاسمیپور» مسئول دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری مراکز استانی حوزه هنری کشور گفت: که یکی از موارد بلاتکلیف کتاب که آقای رضایی هم اشاره کردند تکلیف این بخشها مشخص میشد، یا عنواندار میشدند و جا دارد هر کدام عنوانی به خود بگیرند و ما بدانیم منتظر چه هستیم یا در هم تنیدگی و پیش بردن دو زاویه دید در کار وجود دارد بعد از خواندن قسمتی از فصل متوجه میشوید راوی کدام است.از نظر همزادپنداری خواننده ایرانی جنس روایت را ترجیح میدهد به اینکه به یک زاویه دید دل دهد.در فصل یک و دو کار مستندگرا یا خاطرهپژوهی ایجاد میشود و راوی میخواهد کاووش و جستوجوی را آغاز کند. نام و نام خانوادگی نویسنده خود نمادین است. میخواستم بپرسم که این نام مستعار است یا واقعاً خواهر شهید شیدا هستند.من هیچ شناختی نداشتم و حتی به اعتبار بهنشر که به نوعی برای حومه امام رضا (ع) میدانستم، فکر میکردم نویسنده مشهدی باشد. این کتاب تقریباً هیچ عقبه اقلیمی و فرهنگی از نویسنده به من نداد. اینجا فهمیدم که اولین رمان است و معمولاً در اولین رمانها یک شتابزدگی وجود دارد برای جلو بردن ساختار و آن شتاب و عجله باعث میشود در دام گزارشنویسی بیفتند و گزارش بدهند. این آرامشی که وجود دارد خوب است اما جای تامل دارد به خصوص بازخورد آن را با خواننده غیرحرفهای باید سنجید که چه اندازه کشش و گیرایی برای خواننده عام میتواند داشته باشد.
این که نویسنده عجله ندارد همه حرفها را بگوید. فکر میکنم قدری برای خواننده عام ریتم را کند، کند و نیاز به کشش و ریتم تندتری باشد.کار خوب ایشان این است که از نظر طراحی ساختار و طراحی ماجراها و رویدادها فکر کردند و عجله نکردند و حسابگرانه نظم هندسی و مهندسی ایجاد کردند.زمان و مکان در خاطره رکن هستند و تعیینکننده ای برای ارتباط با خاطره و گیرا شدن داستان هستند. نویسنده را نسبت به این دو کم توجه و کم عنایت دیدم. ما میتوانیم حدس بزنیم کدام دهه است، اما سال را نمیدانیم و حتی فصل و ماه شروع را نمیدانیم. چرا به لحاظ زمان تاریخی این اندازه مجهول است؟ اگر عناصر و قیدهای زمانی را بدهیم خواننده یک چیزهایی را میسازد. از اخبار و رویدادهای پیشین خود کمک میگیرد و بیشتر در جریان قرار میگیرد. متن از این بابت خسیس است و کمک نمیکند. در مورد مکان این مسئله خیلی بیشتر است. به موقعیتها هرگز نمیتوانیم جغرافیا بدهیم. جغرافیا یک بعد فرهنگی به فضاها میدهد.
در تهران و شیراز و غیره میتوانیم کافیشاپ داشته باشیم. این کافی شاپهایی که بخش زیادی از گفتوگو در آن شکل میگیرد تقریباً هویت ندارد. خانهها هم همین طور است. این را از باب کلاهی که سر خودم رفته عرض میکنم چون خیلی طول کشید تا بنده بفهمم اینها شیاز هستند چرا که هیچ اشارهای نبود.
اینجا خانه مادرزن حسین، خود حسین و جاهایی که خواهر حسین میرود، عقبه فرهنگی ندارند. پرسپکتیو و عمق جغرافیایی ندارند همواره تصور میکنم خواستهاید این کار را ایران شمول کنید و تا هر کسی بتواند با آن همراه شود.
این نوع ماجرا و این نوع سیر تدریجی که به نظر میرسد نویسنده کمفروشی میکند. محمود که میتواند گرهگشا باشد و رمزگشایی در دست او است عجلهای ندارد. همواره بیعجله هستند و همه سر حوصله جلو می روند. این میان آن چه میتوانست به ما کمک کنند این بود که از محلهها و کوچهها و فضا یک چیزی بگیرم تا این گفتوگوها تحملپذیر شود یعنی جذابتر و زیباتر شود و با لذت خوانش همراه شویم. البته تحملپذیر هست.
خواهش من این است که در داستانهای دفاع مقدس به موقعیتپردازی، طراحی و توصیف صحنهها اهمیت دهیم که خیلی مهم است. اما در اینجا تمام صحنهها به شکل کاملاً حداقلی توصیف شده است. اگر هر کدام به قدری بیشتر توصیف شود بهتر است، اما راوی اصلی ما را با موضوع و آدمهای خود تنها گذاشته است.
اگر به من بگویند بیمارستان نمازی کیلومترها از آن دور هستم اما نمازی را در چند تجربه خود دارم و حتی در سینما و فیلمها دیدهام و این معنادار میشود. بیمارستان بیماران روانی این خیلی خشک است و باید قدری موقعیت از آن به خواننده داد تا از تمام بیمارستانهایی که دیده و در فیلمها و سریالها تمییز قائل شود و متمایز کند و در این با آن همراه شود.
ترجیح میدهم در نوبت بعدی قدری درباره زبان کار صحبت کنم اما کار را در این حجم و با توجه به تجربه اول نویسنده در حوزه رماننویسی خوب ارزیابی میکنم و شایسته خداقوت است. انشاالله زحمت ایشان هدر نرفته و بازتاب و بازخورد خوبی بین خوانندگان داشته باشد.
«پشت در بهشت» جزو کارهایی بود که به شخصه با آن ارتباط برقرار کردم
در بخش دیگری از این مراسم «حامد صلاحی» کارشناس کتاب گفت: نکاتی که من به ذهن دارم را سرفصلوار بیان میکنم که خیلی صحبت من طولانی نشود.خود کار برای من که سالها است در کنار تحصیل دانشگاهی این رشته علاقه مند ادبیات هستم، این کار جزو کارهایی بود که به شخصه با آن ارتباط برقرار کردم. ضمن این که سه نفر باید کار را میخواندیم و توفیق اجباری بود که زودتر بخوانیم اما برای من دشوار نبود که تا چه زمانی تمام کنم. اتفاقاً با لذت خواندم و خوش خوان بودن نشانه توفیق ایشان در کار اول به عنوان رمان است و جای تبریک دارد.
یک نکته دیگر خود ایشان هم اشاره کردند اینکه ملموس بود که این نوشته تجربه زیستی نویسنده را در متن احساس میکردم. تنها کسی میتواند این تجربیات را در نوشته خود منعکس کند که خود آن را زیسته باشد. مثلاً بحث بنیاد شهید و امثالهم به عنوان تجربه اجتماعی و برای کسی که در این گستره نفس کشیده باشد ملموس است. با نوشتهای همراه میشویم که حوادث پرتپش معاصر را روایت میکند. همین که چنین نوشتهای کمتر به شعارزدگی دچار شود نقطه قوت است اما معارض نگاه رسمی از جنگ است.
مثلاً قصه جاسوسی و لو دادن فرمانده در جریان اسارت نکته عجیبی نیست اما کمتر گفته می شود. یا جریان این که با جانبازی مواجه میشویم که سهتیغه کرده و میفهمیم آزاده هم هست و شهیدی که در طول داستان شهید میشود اتهام رشوه دارد و اینها جاهایی است که لغزشگاههایی است که ممکن است نویسنده اثر خود را قربانی کند و حتی ممکن است برای این مسائل اثر ممیزی بخورد و محدود شود. این که نویسنده خودسانسوری نکرده و دست خود را در این موارد نبسته است جای تبریک دارد.نکته دیگر این که ما در عین حال که با همسر شهید مواجه هستیم اما یک همسر متفاوت را میبینیم و این می تواند علل جذابیت داستان باشد.
همواره همسران شهدا را گل و بلبل دیدهایم و اینجا با همسری مواجه هستیم که مقابل این شخصیت میایستد و تلخی را لحظه به لحظه به کام او میریزد. نکاتی دیگری هم نوشتهام و بهتر است در نوبت بعدی عنوان کنم.
احسان رضایی: همانطور که عرض کردم و دوستان هم اذعان داشتند ما با یک داستانی مواجه هستیم که روایت رسمی و معمول و مرسومی که از سالهای جنگ و دفاع مقدس است را نمیبینیم و این نقطه قوت و ویژگی اصلی کار است و یکی از سه رزمندهای که سرگذشت آنها را در سالهای بعد از جنگ دنبال میکنیم کسی است که فرمانده خود را در سالهای اسارت لو داده و باعث شهادت ایشان شده است.
بعد دچار عذاب وجدانی است و کار او به بیمارستان کشیده میشود. خود حسین با این که آرمانها و علائق خود را حفظ کرده است ولی ظاهر متفاوتی پیدا کرده و بنگاه ماشین دارد. نکته مهمی که بتوانم همه نقدها را در آن دستهبندی کنم و حول محور آن بیاورم این است که ما با رمانی مواجه هستیم که سریع نوشته شده است. شاید نگارش آن 5 یا 8 سالطول کشیده باشد ولی به نظر میرسد آن ایده که رمان از آن نشات گرفته سریع در ذهن ایشان شکل گرفته و تا آخر به هسته اصلی وفادار بودند و خیلی روی آن وقت نگذاشتند.
این سرعت نوشتن و نداشتن بازخوانی های متعدد و مکرر به نظرم میرسد در کار نشان داده میشود. با اشکالات زبانی در کار مواجه هستیم. مثلاً در فصل 22 خنثی کردن بمب عمل نکرده به جای راکت با دال نوشته شده است.
مثلاً در روایتهایی که فصل و خط داستانی که مربوط به حسین است میخوانیم که دوست جانیاش که منظور دوست جان جانی بود که این چنین بیان شد. جانی در زبان فارسی معنی دیگری دارد. معلوم است که منظور جون جونی است.داستانی داریم که در شیراز اتفاق میافتد و سه نشانه برای این امر وجود دارد. یک جا محمود میگوید مستندی در حافظیه می سازند و در جای دیگر راوی میگوید من آرامگاه حافظ را گرفتم و آمدم و که این سه مورد را حذف کنیم میتواند هر جای دیگری باشد.به نظرم میرسد به دلیل این است که داستان سریع شکل گرفته است.
در واقع اگر شیراز را از داستان بگیریم هیچ اتفاقی رخ نمیدهد. با سووشون خانم دانشور مقایسه کنید که اگر شیراز را از آن داستان بگیریم داستان آسیب میبیند.این زمان میتوانست به شکلگیری فضاها و شخصیتها و داستان کمک کند. در مورد شخصیتها همینطور است و سریع از کنار شخصیتها عبور کردیم و آنها شخصیتپردازی نشدند. مثلاً میبینیم حسین با هما دچار اختلاف شدیدی است و طبیعی است که این اختلاف از اول نبوده است چون با هم ازدواج کردند.چه تحولی در هما اتفاق افتاده که به شدت در نقطه مقابل حسین قرار گرفته است؟ این را در داستان نمیبینیم.این نشان می دهد داستان بازخوانی نشده است. بازخوانیهای متعدد برای شکل گیری اثر نیاز است و در این امر دیده نمیشود.
داستان همان تفنگ است که گفته میشود اگر تفنگی در داستان در جایی آویزان بود باید در جایی شلیک کند خیلی تفنگها داریم که شلیک نمیکند و آویزان به دیوار میماند. دوست دارم درباره فضای زنانه کار بگویم. ما راوی خانم داریم و در جاهایی دقتهای زنانه را داریم همانطور که انتظار میرود. مثلاً در جایی که به کافیشاپ میروند مدام درباره این که محمود چه میخورد دقت دارد و در این دقت زنانه وجود دارد ولی در باقی ماجرا این را نداریم و فرقی ندارد راوی مرد یا زن است.
رمانهای خوبی داریم که به سرعت نوشته شدهاند و معلوم است نویسنده یک بار هم برنگشته است. مثلاً دایی جان ناپلئون یک بار نوشته شد و یک بار هم توسط نویسنده خوانده نشده است و راوی در طول داستان اسم ندارد. این مسئله چیزی از زاویه نگاه و ورود شما به امر جنگ، داستان خوبی از جنگ پیدا کردن کم نمیکند در عین حال خود میدانید و اما به خواننده منتقل نکردید و خواننده نمیداند همانند شیراز و زمان داستان! مثلاً 5 بحث ازدواج در رمان داریم.نویسنده شخصیت ها را کامل میشناسد ولی در مورد انتقال به خواننده در برخی مواقع موفق نبوده است و فکر میکنم به دلیل سرعت نوشتن است.مهمترین نقدی که میتوان داشت همین است که داستان سریع نوشته شده است.
قاسم زاده: اگر بر روی نکات قوت و مثبت مکث نمیکنیم چرا که داستان کم نمیشود و تاکید بر نارسایی دلیل بر مغرض بودن نیست. فضا این نیست که خصومت وجود داشته باشد و از باب دردودل است که اگر این نکات بود بهتر میشد. ویرایش به معنای علائم نگارشی خوب است ولی دو الی سه غلط بزرگ در نوشتن بود که ویراستار باید توجه کند و موظف است اصطلاحات را چک کند. همیشه به ویراستار بیان میکنیم که فاز پژوهشی برای آشنایی با فضا و موقعیت و ادوات و امکانات جنگ لازم است.
«مریم شیدا» نویسنده رمان پشتِ درِ بهشت با تاکید بر اینکه خوشحال میشوم اساتید سختگیری رمان من را نقد کنند چرا که موجب پیشرفت کارم میشود، گفت: من قبل از نوشتن این داستان اصلا از عناصر داستانی اطلاعی نداشتم به همین خاطر از حس درونی خودم کمک گرفتم به همین خاطر تمام ایرادات وارده را میپذیرم و سعی میکنم در کارهای آینده آنها را تکرار نکنم.
انتهای پیام/