نگاهی به سه عنوان کتاب از ادبیات بوسنی
سه عنوان کتاب با موضوع ادبیات جنگ بوسنی توسط انتشارت کتابستان معرفت وارد بازار نشر شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، جنگ بوسنی یکی از فجایع قرن بیستم است که طی آن، نسل کشی مسلمانان در اروپا از سوی قدرت های بین المللی آغاز شد و صرب ها هم عامل اصلی این کشتار بودند. این نبرد خانمانسوز از پنجم آوریل 1992 آغاز شد و تا 14 دسامبر 1995 ادامه یافت و طی آن بیش از 100 هزار نفر جانشان را از دست دادند، جنگی که به قتل عام گسترده مسلمانان غیر نظامی، در دست گرفتن کنترل نیمی از کشور توسط صربستان و امکان وتوی سیاست های ملی در بوسنی انجامید. یکی از اتفاقات تلخ جنگ بوسنی، کشتار سربرنیتسا یا نسلکشی سِربْرِنیتساست که به قتل بیش از 8 هزار نفر از ساکنین بوسنیایی شهر مسلماننشین سربرنیتسا توسط ارتش جمهوری صرب بوسنی اطلاق میشود. این قتل عام وحشیانه بعد از جنگ جهانی دوم، بزرگترین نسلکشی در اروپا نیز محسوب میشود.
ادبیات کشورهای کمتر شناختهشده که دوران پرتلاطمی داشتهاند همیشه برای مخاطب جذاب بوده است. باز کردن پنجره آنها به روی مخاطب ایرانی کمک فراوانی میکند تا او وضعیت متکثر جهان پیرامون خود را بهتر بشناسد.
حال در این زمینه، انتشارات کتابستان معرفت، در سال 1397 پروژهای را در این زمینه شروع کرده است که نویدبخش روزهای خوش است. مجموعهای که تاکنون سه جلد از آن ترجمهشده و به دست مخاطب رسیده است. لبخند من انتقام من است نوشته جوا آودیچ، کارتپستالهایی از گور و خداحافظ سارایوو.
«لبخند من انتقام من است»
نویسنده در این کتاب در قالب بیان زندگینامه خود به ماجرای جنایت و نسل کشی مسلمانان سربرنیتسا در تابستا سال 1995 و در جریان جنگ در صربستان و بوسنی پرداخته است.
نویسنده این کتاب که خود متولد سربرنیتسا به شمار میرود پس از آغاز تجاوز به بوسنی از خانه و ماشانه خود مهاجرت و در حوالی سارایوو مستقر میشود و در جوانی پس از تحصیل در رشته روزنامهنگاری تصمیم به نوشتن کتابی گرفت تا این فاجعه و جنایت رخداده در آن از حافظه جمعی مخاطبان پاک نشود.این کتاب روایتی است که او از آن به عنوان ماجرای کودکی از یادرفته خود یاد کرده است و در این باره گفته است: با نوشتن آرامشی برای رح و روانم یافتم. مرهمی برای قلبم و عقوبتی برای جنایت.
نویسنده در بخشی از این اثر حس خود را درباره موضوعی که برای نوشتن انتخاب کرده است چنین بیان میکند:«سربرنیتسا» و شهدای آن هنوز در میان خاطرههایمان زنده هستند و زندگی میکنند. آنها برای ما صدای سکوت «پوتوچاری» را به امانت گذاشتهاند، منطقهای پوشیده شده از نشانهای سفیدرنگ بر بالای قبرها، تا برای همیشه و بدون آنکه احساس خستگی کنیم درباره قربانیانش و موجودیتش صحبت کنیم.
کتاب لبخند من انتخاب من است در واقع بیان و روایت خاطرات شخصی با نگاهی عاطفی به وقایع سربرنیتسا است نکته منحصر به فرد آن این است که راوی کتاب یک کودک است که در زمان حادثه سربنیتسا 9 سال داشته است.
نویسنده کتاب می گوید درباره پیام این کتاب گفته است :پیام اصلی کتاب برای من این است که خیر و نیکی همیشه پیروز است؛ وجود ما که از چنین فاجعه ای جان سالم به در بردیم باعث شد آن را به ثبت برسانیم و بگوییم خیر و نیکی پیروز است .او با اشاره به ممنوعیت صحبت از جنگ سربنیستا گفت: در کشور بوسنی هرزگوین صحبت کردن از این قضیه ممنوع است و فشار زیادی وارد می شود که در مورد این موضوع صحبت نکنند.
آودیچ در هنگام رونمایی ترجمه کتاب دا در بوسنی و هرزگوین ضمن مقایسه فاجعه سربرنیتسا با وقایع جنگ تحمیلی در خرمشهر گفت: آنهایی که وحشت روزهای جنگ را پشت سر گذاشتهاند و از آن جان سالم به در بردهاند، حالا به هر زبانی صحبت کنند و هر کجای عالم که باشند، حرف هم را بهتر میفهمند. سرنوشت بر این مقدر شد بود تا ترجمه کتاب «دا» اثر نویسنده ایرانی را در مارس 2017 یک نفس بخوانم. با خواندن کتاب دریافتم که گذشتهای یکسان در دو دوره متفاوت ما را در برگرفته است. جمله «تاریخ تکرار میشود» فقط یک جمله معمولی نیست. مدرک اثباتش شاهدان زنده هستند، سرنوشت انسانها.
ایران دهه 80 و بوسنی دهه 90. خانواده حسینی و خانواده آودیچ. خرمشهر و سربرنیتسا. گورستان جنتآباد و گورستان پوتوچاری.
کتاب «دا» و کتاب «لبخند من، انتقام من» برای این به نگارش درآمدهاند تا از قربانیان سخن گفته شود تا جنایت جنایتکاران تا ابد فراموش نشود. چیزی که تا دنیا دنیا است، نباید از خاطر برود و تکرار شود.
خداحافظ سارایوو
«خداحافظ سارایوو» روایتی تکان دهنده و جذاب از شجاعت، امید و مهربانی باورنکردنی انسانها در میانه خونینترین جنگ اروپا پس از جنگ جهانی دوم است. خداحافظ سارایوو کتابی است درباره محاصره شهر زیبای سارایوو، پایتخت بوسنی هرزگوین که به همین دلیل کتاب منحصر به فردی است. چون اغلب کتابهای چاپ و ترجمه شده جنگ بوسنی و هرزگوین به تجاوزها میپردازند اما این کتاب به محاصرهای اشاره دارد که از 1992 با اعلام استقلال بوسنی از یوگسلاوی شروع میشود و تا 3 سال ادامه مییابد، چون استقلال مسلمانان در دل اروپا به مذاق صربهایی که در رؤیای صربستان بزرگ هستند خوش نمیآید.
«هانا دوازده سال داشت که آتکای 21 ساله، او و خواهر دیگرشان، نادیای 14 ساله، را سوار اتوبوس مخصوص پناهندگان کرد که زنان و بچهها را از شهر جنگ زده خارج میکرد. آتکا در شهر ماند تا مراقب پنج خواهر و برادر دیگرش باشد؛ آن ها تصور میکردند جنگ چند هفته بیشتر دوام نخواهد آورد اما...»
مریم برادران نویسنده و برگزیده جایزه جلال در یادداشتی برای این کتاب اینگونه نوشت: از نقاط قوت کتاب، چند صدایی است؛ تصویرهای مختلف از آدمهای متفاوت. هم وطنی که برای منافع خودش بازار سیاه راه میاندازد یا رشوه میگیرد تا بیگانهای که دوستانه یاری میکند. مثلاً لوری مزدوری انگلیسی است که با جنگ بوسنی به موستار میرود تا کرواتها را آموزش بدهد. وقتی کرواتها با مسلمانان درگیر میشوند و آنها را آواره میکنند، لوری موضعش را تغییر میدهد و از مسلمانها حمایت میکند.«خداحافظ سارایوو» در کمال صداقت، تصویری از مردمی دوست داشتنی میسازد که خواننده میتواند به خوبی اجزای فرهنگی مردم آن کشور را بشناسد؛ روابط، عقاید، خوراک و هر چیزی که نشانی از فرهنگ دارد.
«کارت پستال هایی از گور»
هرکاری کنیم نام «سربرنیتسا» با قتل عام یازدهم جولای گره خورده است، اما آن واقعه وحشتناک تنها یک کارت پستال از سه سال محاصره این شهر است و البته فجیع ترین آن.سربرنیتسا کارت پستالهای دیگری هم دارد که کمتر کسی آنها را دیده و یا در موردشان شنیده شده است. «کارت پستالهایی از گور» مثل سایر کارت پستالها چشمنواز نیستند، درد آورند، تلخاند و حتی شاید غیرقابل باور، اما واقعیت دارند.
سربرنیتسا کارت پستال های دیگری هم دارد که کمتر کسی آنها را دیده و یا در موردشان شنیده شده است. «کارت پستال هایی از گور» مثل سایر کارت پستال ها چشم نواز نیستند، درد آورند، تلخ اند، و حتی شاید غیرقابل باور، اما واقعیت دارند.
امیر سولیاگیچ، نویسنده کتاب «کارت پستال هایی از گور» در نشستی که در تهران برگزار شده بود گفت: اولین بار نوشتن را به عنوان خبرنگار در سال 2001 در بوسنی آغاز کردم؛ من هیچ وقت دنبال این نبودم که کتاب بنویسم و به عنوان نویسنده معرفی شوم علاقه ای به این کار هم نداشتم همیشه آن چیزی که در جبهه مقابل من قرار می گرفت و نمی گذاشت بنویسم احساسات من درباره این قضایای سربرنیتسا بود؛ بعد از آن هم سعی می کنم مطالبی را بنویسم که خواننده توان و کشش خواندن آن را داشته باشد.کتاب «کارت پستال هایی از گور» حاصل نبردی بین تمام چیزهایی است که می خواهم فراموش کنم و چیزهایی است که نمی خواهم فراموش شود.
سولیاگیچ در خاطرات قابل توجه خود از زندگی در شهر محاصره شده مینویسد: «من زندهام زیرا ژنرال ملادیچ (فرمانده صربهای بوسنی) در همان روز احساس خدایی میکرد.» او قدرت مطلق برای تصمیمگیری در مورد زندگی و مرگ داشت. من عادت کرده بودم ماهها خوابش را ببینم و خودم را برای مواجهه با او آماده کنم… زمانی که میخواستم به خودم توضیح دهم که چرا او مرا مستثنا کرده احساس میکردم دیوانه شدهام، من هم میبایست برای او به اندازه دوستانم که توسط او اعدام و قتلعام شدند، ناچیز مینمودم. اما هرگز پاسخی پیدا نکردم. از بهار 1992 تا ژوئیه 1995، سربرنیتسا و مناطق اطراف آن توسط سربازان ژنرال ملادیچ محاصره شدند. این یک محاصره بیرحمانه بود و البته پایان آن بیرحمانهتر. در واقع، دادگاه رسیدگی به جنایات جنگی سازمان ملل متحد در لاهه آن را نسلکشی نامیده است.
انتهای پیام/