خاموشی بورژوازی
رضا گوران و نیما دهقان در حالی اقتباسی آزاد از رمان بروله را روی صحنه بردهاند که این تصویر به تمجیدی از سکوت بورژواهای فرانسوی بدل میشود؛ در حالی که فیلسوف اساس آلمانی تلاش میکند با سخنوری سکوت آنان را بشکند و این امر متناقض است.
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
یک مأمور اساس وارد منزل زوجی فرانسوی میشود، دلیلش مشخص نیست؛ اما او قرار است در یک گردهمایی مهم در فرانسه شرکت کند و سخنرانی تاریخی قرائت کند. سخنرانی که میتواند این مأمور اساس فیلسوف را از فرش به عرش برساند؛ اما در مواجهه با زوج فرانسوی چیزی جز سکوت عایدش نمیشود. او مدام حرف میزند تا شاید زوج فرانسوی لب به سخن بگشایند؛ اما هر تلاشی به بنبستی منجر میشود که روی دیوارش نوشته شده است سکوت. مأمور اساس برای تحریک مرد فرانسوی ناموسش را نشانه میگیرد و به حریم خصوصی آنان تجاوز میکند، او حتی درباره روابط زناشویی آن دو اظهار نظر میکند؛ اما مرد فرانسوی تنها به چشمان زن فرانسوی نگاه میکند که با چند حرکت پلک و انقباض و انبساط مردمک میگوید آرام باش. آنان سکوت میکنند تا در نهایت مأمور اساس چنان دچار فروپاشی شود که سخنرانیش به یک فاجعه بدل شود و محصولش یک خودکشی نازیوار در خانه زوج فرانسوی باشد. خودکشی که هم یک وداع به این مقاومت جانانه است و هم میتواند انتقامی سخت از این زوج منفعل به حساب آید.
این خلاصه نمایش «خاموشی دریا» نوشته رضا گوران و کارگردانی از راه دور نیما دهقان است. نمایشی که در ابتدای دهه نود شمسی در تئاتر شهر به واسطه بازی خاص شهرام حقیقتدوست محبوب میشود و حالا پس از گذشت چندین سال، در وانفسای ترک صحنه نمایشهای در نوبت ایرانشهر، ناگهان بازاجرا میشود. آن هم در حالی که کارگردان نمایش در ایران به سر نمیبرد و دو بازیگر آن نیز دستخوش تغییر شدهاند. نمایش نیز از یک فضای بلکباکسی روی صحنه قابصحنهای رفته است؛ اما گویی چیزی دستخوش تغییر نشده است. میزانسنها همانی است که در ابتدای دهه رخ داده است و روایت به همان شکل و شمایل.
نمایش گویا اقتباسی از رمان «خاموشی دریا» نوشته نویسندهای به نام ورکور است که بعدها مشخص میشود نام مستعار ژان بروله، نویسنده فرانسوی است. در روایت ورکور یک سرباز آلمانی وارد خانه یک مرد فرانسوی میشود که با دختر برادرش به تنهایی زندگی میکند و با مرد آلمانی مواجههای جز سکوت ندارد. در رمان اشاره میشود افسر آلمانی فرانسوی را بلد است؛ اما آن را با لهجهای غلیظ ادا میکند. او مدام از علاقه خود از فرانسه میگوید و البته از بورژوازی فرانسه نیز بد میگوید. از سویی مرد آلمانی یک موزیسین است که بدونشک سکوت تنها چیزی است که با او عجین نیست. زندگی پرسکوت مرد فرانسوی در نقش راوی با افسر آلمانی به نحوی است که او رویه محترمانه و البته رومانتیک افسر را تحسین میکند و با وجود مقاومت در سکوت از او تعریف میکند. در نهایت نیز افسر با حزن منزل مرد فرانسوی را ترک میکند.
رمان بروله که در سال 1941 نگاشته شده است، بعدها توسط ژان پیر ملویل مورد اقتباس سینمایی قرار میگیرد. «خاموشی دریا»ی ملویل اقتباسی وفادارانه به متن است که در آن آنچه بیش از همه مشهود است امیدی سرد به رسیدن به اروپای آزاد و متحد است. خبری از خشم آلمانی و نفرت فرانسوی نیست، با آنکه فیلم پنج سال از خاموش شدن شعله جنگ ساخته شده بود. ملویل تصویری انسانی از رابطه میان دو قوم را نشان میدهد که عنصری به نام هنر میتواند بینشان وحدت ایجاد کند.
با این حساب نسخه گوران/دهقان یک اقتباس آزاد از رمان بروله یا ملویل است. نمایشی که برخلاف خالقان فرانسویش، تصویری خشن از یک آلمانی و مقاوم از دو فرانسوی را نشان میدهد. حتی عناصری چون شهوت را به اثر تزریق میکنند که جایی در دو اثر اصلی ندارد. چنانچه تبدیل کردن دختر برادر به همسر و اتفاقات پس از آن نشان از حربه دراماتیکی میدهد تا به نوعی مخاطب ایرانی را به واسطه ذائقهاش بر صندلی میخکوب کند. با این حال این اختلافات در اقتباس امری نیست که میتواند «خاموشی دریا»ی ایرانی را جدلآمیز کند؛ بلکه مفهومی است که در شکل مواجهه آلمانی/فرانسوی و در نهایت ترویج تفکری است که از اساس سستبنیاد است.
آلمانی نمایش ایرانی یک موزیسین نیست. او مردی زیرک است که خشونت خود را در لفافه زبان مخفی میکند. او سکوت حاکم بر فضای خانه بورژوایی فرانسوی را با حرفهایی قلمبهسلمبه میشکند تا بدون نیاز از اسلحه به جنگ دشمنان شاتوبریان خود برود. او فهمیده است که در یک جنگ تمام عیار حاضر شده است که تنها راه پیروزی شکستن سکوت است؛ اما مجهز به زبانی است که گویا شخصیتهای فرانسوی آن را درک میکنند. این نخستین گاف نمایش است. چیزی که در رمان آن را در همان ابتدای کار رفع و رجوع میکند و علاقه وافر مرد آلمانی به ادبیات فرانسوی، به بخشی از شخصیتپردازی او بدل میشود. در مقابل، در نسخه ایرانی این آلمانی از فرانسه متنفر است و حتی ادبیات فرانسه را در سحطی فروتر از ادبیات آلمان میداند. او یک ناسیونالیست دوآتشه است. دریافتی که یک ایرانی از یک آلمانی دارد؛ فارغ از اینکه درست است یا خیر.
مرد آلمانی گوران فلسفه میداند. با کمی تیزگوشی میتوان فهمید این مرد آلمانی بلغوری از هایدگر و نیچه و گهگاهی بنیامین نثار فرانسویها میکند و حتی در گفتاری آنان را متهم میکند که عاری از فلسفه هستند؛ چرا که از منظر او ارتش آلمان مجهز به یک فلسفه قوی است. در اینکه سخن افسر آلمانی اغراقآمیز است و همین اغراق خودکشی پایانی را رقم میزند، شکی وجود ندارد؛ اما چنین آلمانی زیرک و فلسفهدانی چنین یکجانبه به جهان اطراف خود مینگرد؟ او در حالی در یک فضای بورژوازی علیه خانواده فرانسوی میشورد که محصول فلسفه فرانسوی را همین بورژوازی موجود میداند.
در عوض این بورژوازی با سکوتش کمر افسر آلمانی را میشکند. او که مغرورانه و سرمست از فتح فرانسه وارد خانه فرانسویها میشود، با مرگ فرانسه را ترک میکند. گویی سکوت بورژواها اسلحه مخوفی است که آلمانیها را از پای درآورده است، بدون آنکه ما تا پایان نمایش بدانیم آیا این فرانسویها زبان فاتح آلمانی خود را درک میکنند یا خیر.ما فقط میتوانیم یک چیز را با قطعیت بیان کنیم و آنکه ما زبان متجاوز آلمانی را میفهمیم و گویی ما نیز بخشی از این تجاوز به حساب میآییم. ما نیز به زبان متجاوز تکلم میکنیم و این ناشی از عدممشخص شدن وضعیت زبانی فرانسویهاست. جایی اشاره نمیشود که مرد آلمانی فرانسوی میداند یا خیر. اگرچه در رمان آمده است.
حال پرسش این است که چرا باید در نمایش آلمانی مقتدرِ کنشگر چنین ذلیل شود و در عوض بورژواهای فرانسوی با زیرکی سکوت، زیر پا گذاشتن و نادیده گرفتن مهمترین اصول اخلاقی خود پیروز معرکه باشند؟ پاسخ برای نگارنده به خواست مؤلفان نمایش بازمیگردد که تمایل دارند خاستگاهی شبیه به خاستگاه فرانسویها داشته باشند. آنان تمایل دارند به مثابه یک بورژوا دیده شوند و البته زیستی بورژوایی داشته باشند. البته یک عیب نیست؛ بلکه یک خواست اجتماعی است. مشکل از جایی آب میخورد که گوران در مقام نویسنده چنان مست و سرخوش از شخصیت آلمانی خود است که آموختههای فلسفیش را ریز ریز در دهان مرد آلمانی میکند، بدون آنکه میان این گفتارها رابطه علّی معینی وجود داشته باشد. این جملات و عبارات صرفاً آراینده کلامی میشود که قرار است سکوت را مقهور خویش کند و در نهایت خود در نظام قهریه سکوت مصلوب میشود.
به ابتدای مطلب بازگردم که گفتم تفاوت اقتباس گوران/دهقان با اقتباس ملویلی در آزاد بودن در مقابل وفادار بودن است و این دو نگرش موجب یک تناقض میان داستان اصلی و خوانش ایرانی از آن شده است. این تناقض اگرچه یک عیب به حساب نمیآید؛ اما ادامه آن باعث شده است که مؤلفان ایرانی خود دچار تناقض شوند تا جایی که محصول نهایی با انبوهی علامت سؤال ما را تا خروج از سالن نمایش بدرقه کند. محصول نهایی و پیامدش مبهم و سردرگم است. حتی میتوان گفت مرد آلمانی کشته شده، بارقههایی از بنیامین - فیلسوف مورد علاقه رضا گوران - را در خود حمل میکند، به خصوص آن خودکشی نهایی و مهمتر از همه درگیری مرد آلمانی با مفهومی به نام زبان.
شاید بد نباشد به یاد بیاوریم مردان متفکر آن دوران فرانسه، برخلاف رویه سکوتطلبانه یک خانواده بورژوا، در قالب پارتیزان یا سرباز در خط مقدم فعالیت داشتند. این هم من باب یادآوری است.
انتهای پیام/