سیری در تاریخچه استحاله فرهنگی|چه‌کسی به‌‌دنبال ایدئولوژی «اسلام سلطنتی» در ایران بود؟ + عکس

سیری در تاریخچه استحاله فرهنگی|چه‌ کسی به‌ دنبال ایدئولوژی «اسلام سلطنتی» در ایران بود؟ + عکس

از چهار جریان اصلی که در گزارش اول برشمردیم (بهاییت، باستان‌گرایی، لائیسیته فرانکوفیل و اسلام سلطنتی) سه جریان اول کاملاً ضددین و جریان آخر به‌دنبال «استحاله» دینی بوده و «هست».

خبرگزاری تسنیم ــ سهیل صفاری

همان‌گونه که در قسمت اول این مجموعه گزارش‌ها اشاره شد، سیستم فرهنگی پهلوی دوم، یک سیستم یک‌پارچه و یک‌دست نبود و در آن چند جریان، چند خط‌مشی را پیش می‌بردند که در نقاطی با هم همپوشانی و در نقاطی مفارقت داشتند و البته همه آن‌ها در یک نقطه به هم می‌رسیدند و آن از بین بردن «اسلام اصیل» بود.

از چهار جریان اصلی که در گزارش اول برشمردیم (بهاییت، باستان‌گرایی، لائیسیته فرانکوفیل و اسلام سلطنتی)، سه جریان اول، کاملاً ضددین و جریان آخر به‌دنبال «استحاله» دینی بوده و «هست». درباره دو جریان اول در گزارش‌های گذشته توضیحاتی داده شد، جریان سوم، یا «لائیسیته فرانکوفیل»، در گزارش‌های بعدی به آن پرداخته خواهد شد. اما در این قسمت به جریان چهارم یعنی «اسلام سلطنتی» می‌پردازیم.

با وجود سرکوب شدید نیروهای سیاسی مذهبی در خرداد 1342، شاه به‌طور کامل نمی‌توانست از الزامات و ملاحظات حکومت بر یک کشور مسلمان شیعه برکنار بماند و لاجرم تا زمانی که بر اثر فعالیت سه جریان فرهنگی ضددین، زمینه‌های جامعه برای تقابل کامل و اساسی (به‌سبک رضاخان) با دین فراهم شود، محمدرضا نیازمند مدارا با مذهب تاریخی ملت ایران، یعنی «اسلام شیعه اثنی‌عشری» بود. برای این‌که شاه و کانون‌های زرسالار و جهان‌وطن حامی او بتوانند جامعه مذهبی ایران را کنترل، و از سیاسی شدن آن جلوگیری کنند، روی مفهومی به‌نام «اسلام سنتی» بسیار تکیه داشتند. «اسلام سنتی» در تقابل کامل با مفهومی بود که امام خمینی(ره) از اسلام شیعه داشت و آن وجه ستیزنده، مبارز و به‌شدت سیاسی آن بود و البته در طول خوانش حضرت امام، چهره‌هایی چون مرحوم دکتر شریعتی هم با تأکید بر جامعه‌شناسی تاریخی شیعه، بر اسلام انقلابی تأکید داشتند و البته جریانی التقاطی چون مجاهدین خلقِ متقدم هم (که متأثر از اندیشه شریعتی بود) در تأکید بر «سیاسی» بودن اسلام و تقابل با «اسلام سنتی و غیرسیاسی» با مکتب امام همپوشانی داشت.

در اینجا وارد مبحث گسترده روحانیون سنتی که با مشی سیاسی امام به‌شدت مخالف بودند و کارکرد سیاسی دین را تقبیح می‌کردند (و البته در برهه سال 42 در حوزه در اکثریت بودند) نمی‌شویم، چرا که مجال مفصل و مستقل دیگری را می‌طلبد. سخن ما در اینجا درباره بخشی از دستگاه فرهنگی رژیم پهلوی است که به‌نوعی رابط دستگاه سلطنت با دستگاه روحانیت سنتی بود و از طریق حمایت و برجسته کردن آن، قصد داشت نهضت امام را کمرنگ و در نهایت خنثی کند. بخشی از این مأموریت با دستگاه اوقاف حکومت بود که با تزریق بودجه، معامله و فشار و تهدید در پشت صحنه، حوزه‌های علمیه و دستگاه روحانیت را کنترل می‌کرد که در ادامه به‌مناسبتی مشخص به آن گریزی می‌زنیم.

اما در این بخش، نام یک چهره از دولتمردان پهلوی بیشتر از همه به‌چشم می‌آید، کسی که در لوای دلبستگی به «سنت» و «مطالعات اسلامی» به‌دنبال نوعی ایدئولوژی اسلامی برای سلطنت و نوعی اسلام خنثی و غیرسیاسی (به‌سبک اهل‌سنت یا اهل‌تصوف) برای جامعه ایران بود: "سید حسین نصر".

عضو شور‌ای عالی فرهنگستان شاهنشاهی علوم‌‌ ایران، عضو هیئت امنای بنیاد فرح، عضو هیئت امنای فرهنگ‏سر‌ای نیاوران، عضو هیئت امنای موزه فرش، عضو هیئت امنای هنرهای معاصر، عضو هیئت امنای نگارستان، عضو هیئت امنای مرکز تحقیقات تاریخی، عضو هیئت امنای آبگینه، عضو هیئت امنای بنیاد شاهنامه فردوسی، رئیس کتابخانه ادبیات دانشگاه تهران (1347‌ــ‌1337)، سرپرست برنامه دکترای دانشجویان دانشکده ادبیات تهران (1347‌ــ1338)،‌ رئیس شور‌ای عالی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران (1346)، رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران (1347)، اولین رئیس هیئت مدیره مؤسسه فرهنگی منطقه‌‌ای (.R.C.D) (1345)، عضو شور‌ای عالی فرهنگ از بدو تأسیس، عضو انجمن فلسفه و علوم انسانی‌ ایران (1338)، عضویت در کنگره انقلاب آموزش در رامسر (1347)، عضو شور‌ای مرکزی آموزش کشور، رئیس کتابخانه دانشگاه تهران، نیابت دانشگاه صنعتی آریامهر (1351)، رئیس انجمن شاهنشاهی فلسفه‌ ‌ایران، عضو بنیاد سلطنتی تحقیقات اسلامی و رئیس دفتر فرح پهلوی...، این مسئولیت‌های متعدد فرهنگی و سیاسی به‌خوبی جایگاه سیدحسین نصر را در دستگاه پهلوی نشان می‌دهد.

 

و جالب این‌که او یکی از نادرچهره‌های حلقه نزدیکان فرح بود که اعتقاداتی از خود بروز می‌داد و خود را یک مسلمان متشرع می‌دانست، در حالی که حلقه اطرافیان فرح عموماً افرادی لائیک، ضددین و بعضاً با تمایلات چپ فرانسوی بودند، و این‌که یک «مسلمان متشرع» بین این‌همه ضددین به ریاست دفتر فرح برسد، خود اندکی ماجرای دینمداری سید حسین نصر را قابل تأمل می‌سازد.

«حسین نصر» متولد تهران است و در (19 فروردین 1312) از خاندانی کاشانی‌تبار به دنیا آمده است. اما در زندگی‫نامه‌ها و مصاحبه‌هایش وقتی به تبار خود اشاره می‌کند اصرار دارد خود را از تبار شیخ فضل‌الله نوریبخواند و از اشاره صریح به خانواده پدری طفره می‌رود، برای نمونه، در مصاحبه با رامین جهانبگلو می‌گوید:

"من در خانواده‌ای از علما دیده به جهان گشوده‌‏ام. پدربزرگ و نیای مادری‌ام از روحانیون سرشناس بودند. نیای مادری‌ام ــ شیخ فضل‌الله نوری ــ از بزرگ‌ترین روحانیون حاضر در صحنه انقلاب مشروطه سال 1906 بود که در همان روزگار اعدام شد".(1)

حسین نصر در لباس ریاست دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف فعلی) و والده، تهران، 1353

این که نصر در صحبت از اجداد خود، تنها به اعقاب مادری خود (شیخ شهید مشروطه، شیخ فضل‌الله نوری اشاره می‌کند)، از سوی اهل‌نظر تلاشی برای انحراف توجه از پیشینه پدری او در نظر گرفته شده است، برای نمونه، «عبدالله شهبازی»، مورخ برجسته که مهم‌ترین منبع شناخت نصر را با عنوان «مریمیه؛ از فریتوف شوان تا سید حسین نصر» منتشر کرده، در این باره چنین اشکال کرده است:

"این خیلی طبیعی است که توقع داشته باشیم فرد به‌هنگام معرفی تبار خود، اگر به خاندان مادری اشاره می‌کند به همان میزان به معرفی خاندان پدری خود نیز بپردازد، مگر آنکه از تأکید بر معرفی خاندان مادری و تغافل نسبت به خاندان پدری مقصودی داشته باشد، حداقل نتیجه این تغافل آن است که اکنون اغلب او را نواده شیخ فضل‌الله نوری می‌دانند.

با توجه به اطلاعاتی که ما تاکنون گردآوری کرده‌ایم شجره خاندانی حسین نصر، به‌ترتیب زیر قابل ترسیم است: پدر «حسین نصر»، «ولی‌الله نصر» فرزند «میرزا احمد طبیب کاشانی» (ملقب به نصرالاطبا)، فرزند (احتمالاً) «میر عبدالوهاب» (ملقب به آقای حکیم) فرزند «عسکر» است".(2)

عبدالله شهبازی

شهبازی بعد از به‌دست دادن شرحی تفصیلی از سابقه ماسونی پدر سید حسین نصر، «دکتر ولی‌الله خان نصر»، و عضویت او در «لژ بیداری ایرانیان»، انتساب خودخوانده حسین نصر به «سادات پشت‌مشهدی» کاشان را زیر سؤال می‌برد و  می‌نویسد:

"نصر در خانواده‌ای با پیشینه ماسونی به دنیا آمد، تا سه پشت پیش از نصر، پدرانش در کاشان تعلقات صوفی‫گرانه داشتند و پدر نصر عضو بلندپایه متنفذترین سازمان ماسونی تاریخ ایران بود، سازمانی که تعلقات عمیق به تئوصوفیسم داشت و مروج اصلی آن در ایران به‌شمار می‌‏رفت". (سایت شخصی عبدالله شهبازی. مقاله نصر: از تئوسوفیسم تا مریمیه)

شهبازی در مقاله دیگری، درباره سابقه «طبیبان» کاشانی که ظاهراً اجداد پدری نصر به آن‌ها می‌رسد، چنین گفته است:

"در دوران قاجار طبیبان کاشانی شهرت داشتند و این شغل موروثی بود. تعدادی از آنها مسلمان بودند مثل میرزا ابوالفضل طبیب و میرزا مهدی طبیب کاشی، و گروهی یهودی مانند حکیم نورمحمد و حکیم ریحان... صوفیان کاشان، مانند صوفیان مشهد و شیراز، با صوفیان یهودی این سه شهر پیوند عمیق داشتند... بسیاری‏ از یهودیان طبیب کاشانی جدیدالاسلام یا بهائی شدند و خاندان‏هایی متنفذ از خود بر جای نهادند. (همان)

ملا مهدی (با نام یهودی ملا ماشی‌یح عجون)، ملا فینحاس، ملا الیاهو، ملا نیسان و آبراهام موشه از صوفی یهودی‌ها (کابالیست) هستند. در میان یهودیان ایران «ملا» لقب «خاخام» بود... آنان مانند دراویش مسلمان، حشیش می‌کشند، آواز می‌خوانند، و می‌کوشند در هستی، که آن را «خدا» می‌نامند، ذوب شوند".(3)

و خود نصر انتساب اجداد پدری‌اش را به طریقت صوفیه اذعان کرده است:

"پدر، پدربزرگ و نیای پدری‌ام همگی وابسته به سنت تصوف و آرمان رواداری... بودند. اما جامعیت تصوف در تربیت من، که هم دینی و هم به‌دور از تعصب بود، حضوری پررنگ داشت".(4)

مشاهده می‌شود که درست به‌مانند «شجاع‌الدین شفاء» که عامل اصلی حذف تقویم هجری و جایگزینی تقویم شاهنشاهی و ترویج فرهنگ باستان‌گرایی بود، نسب نصر هم به «طبیبان» کاشانی مشکوک به یهودی بودن می‌رسد.

شجاع‌الدین شفاء (اول از راست)، سید حسین نصر (نفر چهارم از راست با کراوات قرمز)، داریوش همایون هم در عکس دیده می شود (دوم از چپ)

جالب این‌جاست که پدر حسین نصر، یعنی ولی‌الله خان نصر کاشانی، پزشک مخصوص رضاخان و رییس مدرسه سیاسی (که شالوده شکل گیری دانشگاه تهران محسوب می‌شد) و معاون دانشگاه تهران، کنار محمدعلی فروغی، علی اصغر حکمت و علی اکبر سیاسی از چهره‌های فرهنگی اصلی عصر پهلوی اول بودند که نقش پررنگی در سکولاریزاسیون و البته ترویج فرهنگ باستان‌گرایی داشتند. خود نصر، پدرش را «پدر آموزش عالی نوین ایران» خوانده است:

ولی‌الله‌خان نصر معروف به «نصر الاطباء»

"بسیاری پدر من را بنیان‌گذار نظام آموزشی نوین در ایران می‌دانند که بی‌گمان چنین است. کسانی چون دکتر صادق علم و دکتر سیاسی زیر نظر پدر من کار می‌کردند. او خواهان پست وزارت فرهنگ نبود، هرچند برای مدتی عنوان سرپرست وزارت فرهنگ را پذیرفت، چرا که در دوره رضا شاه همواره وزرا در حال تغییر بودند و پدرم می‌خواست که در نظام آموزشی، که از دوره قاجاریه پا گرفته بود، پایگاه استواری داشته باشد. ایشان، از آنجا که "پدر آموزش نوین در ایران" بود، کل نظام آموزشی را مدیریت می‌کرد". (نصر. در جستجوی امر قدسی. ص17)

با پدر و مادر، دکتر سید ولی‌الله نصر و ضیاء اشرف نصر (کیا)، تهران 1313

در عین حال، نصر در مصاحبه‌ای با مجله «مهرنامه» (شماره 30) عضویت پدرش را در لژ‌های ماسونی تأیید کرده است و اذعان کرده که پدرش نه یک عضو عادی که حایز رتبه  33(بالاترین رتبه در تشکیلات ماسونی) بود.(5)

و بیخود نبوده که سید حسین نصر ارادت خود را به رضاخان، بابت سازماندهی یک نهاد رسمی از ماسون‌ها برای تغییر ذهنیت عمومی جامعه ایران طبق افکار کانون‌های زرسالار و جهان‌وطن به‌صراحت به‌زبان آورده است:

"من شخصاً برای رضاشاه، که در کودکی به‌چشم شگفتی به او می‌نگریستم، احترام بسیاری قائل بودم به این دلیل که او دستور اجرای برنامه‌ای به‌نام "پرورش افکار" را داده بود که هفته‌ای یک بار برگزار می‌شد... جلسات پرورش افکار زمستان‏ها در دارالفنون و تابستان‏ها در باغ فردوس برگزار می‌شد. در بیش‌تر این جلسات پدرم و گاهی نیز دیگران سخن می‌گفتند. اغلب اوقات که پدرم سخن می‌گفت، خود رضا شاه نیز می‌آمد. این جلسات تقریباً غیررسمی بود. رضا شاه به‌منظور تشویق این نشست‌ها در آن‌ها حضور می‌یافت. البته بسیاری از مقامات مملکتی نیز در کنار بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان برجسته‌ای همچون فروغی، حکمت، گلشائیان، اسفندیاری و رهنما در آن‌ها شرکت می‌جستند. به‌یاد دارم که شاه در ردیف جلو می‌نشست و پدرم درست در پشت سر رضا شاه می‌نشست و مرا نیز همیشه همراه خود می‌برد و در کنارش می‏‌نشاند. هنوز پشت سر رضا شاه را به‌یاد دارم چون ساعت‌ها با فاصله یک متر و نیم یا کم‫تر و بیش‌تر پشت سر او می‏‌نشستم. در پایان هر جلسه، مقامات سرپا می‌ایستادند و رضا شاه با آن‌ها خداحافظی می‌کرد و همه حاضران از جمله من با او دست می‌دادند، به همین دلیل، من چهره او را خوب به‌یاد دارم. البته او هرگز با من صحبت نکرد اما گه‌گاه نگاه دقیقی به من می‌انداخت... او چهره پرجذبه‏‌ای داشت و شخصی با اتوریته باورنکردنی بود، به‌گونه‌ای که همگان از او حساب می‌بردند مگر پدر من زیرا هیچ چشم‫داشتی از او نداشت..."‌.(6)

«احسان شریعتی»، پسر مرحوم دکتر شریعتی، سیدحسین نصر را از مخالفان اصلی برنامه‌های حسینیه ارشاد (با محوریت شریعتی و مطهری) می‌داند:

"ازسوی دیگر، جو حسینیه با حضور دکتر شریعتی قدری به‌لحاظ سیاسی تند شده بود و تیپ‌هایی مثل سیدحسین نصر و امثال او نیز که ادعای نزدیکی به استاد را داشتند، نسبت به این موقعیت و جوّ حسینیه ارشاد احساس خطر می‌کردند و فشار می‌آوردند و هشدار آن را نیز به حکومت می‌دادند. اتهام آنها این بود که اینجا مکان و پاتوقی برای محافل رادیکال و انقلابی می‌شود".

استاد شهید مرتضی مطهری و مرحوم دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد

 او در ادامه به نقش سید حسین نصر در ایجاد یک نوع ایدئولوژی «اسلام سلطنتی» هم اشاره می‌کند:

"آقای نصر رئیس دفتر و دست‌راست علیاحضرت فرح دیبا بودند. آقای دکتر مظفری، استاد دانشگاه کپنهاگ که آن زمان به ایران آماده بودند و کتابی زیر عنوان «نظام‌های تک‌حزبی» نوشته بودند و تلقی می‌شد که در زمان نهاوندی به دستگاه نزدیک می‌شود، در خاطراتشان تعریف می‌کردند که «در مجلسی نزد خانم فرح رفتم و اعلام کردم که در خصوص اسلام‌ و شیعه‌شناسی مطالعات و پژوهش‌هایی داشته‌ام و می‌خواهم در اینجا کار کنم. خانم فرح در جواب گفنتد که سیاست فرهنگی اسلامی ما را دکتر نصر ترسیم می‌کند، پیش ایشان بروید». از سوی دیگر، ایشان اخیراً ادعا کرده‌اند که با مرحوم مطهری ارتباط خوبی داشته و اتهام زده که به‌توصیه‌ استاد چنین مسئولیت‌هایی را پذیرفته تا «نظام سلطنتی اسلامی» بسازد و میان علماء و دستگاه شاه پادرمیانی کند! خلاصه این گونه عناصر هم آتش‌بیار معرکه‌ها بودند".(7)

و البته دکتر رضا داوری اردکانی که خود شاگرد سیدحسین نصر بود، درباره اختلاف مبنایی نصر با شریعتی نظر خود را دارد که تأییدکننده دیدگاه ما درباره نوع اسلام مدنظر نصر است:

"اما اختلاف دکتر نصر با دکتر شریعتی به تلقی آنها از دین بازمی‌گردد. دکتر نصر از جوانی دلبسته سنن و مئاثر دینی بود و جهان را در سایه قدسی و امر قدسی می‌خواست. اما دکتر شریعتی نگاه سیاسی و اجتماعی به دین داشت. دکتر نصر اکنون هم مدرنیته بدون ترادیسیون و غافل از سنت را دوست نمی‌دارد. اما دکتر شریعتی فکر می‌کرد که دین باید راه ما را به بعضی منزل‌های مدرنیته بگشاید".(8)

نصر در راستای تأسیس یک نوع ایدئولوژی دینی برای سلطنت پهلوی، در بهار سال 53 مؤسسه‌ای را با نام «انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه ایران» تشکیل داد و تلاش کرد با گرد هم آوردن اساتید و دانش‌آموختگان فلسفه و حکمت از ملیت‌های مختلف (هانری کربن، توشی هیکو ایزوتسو و...) حتی روحانیونی چون شهید مرتضی مطهری، یک نوع اسلام غیرسیاسی بر پایه تصوف را ساماندهی کند که در سپهر آن جایگاه سلطنت هم تئوریزه شده باشد. البته شهید مطهری خیلی زود از این حلقه فاصله گرفت. «علی مطهری»، فرزند استاد مطهری در مصاحبه‌ای گفته است که پدرش بعد از مشاهده عکس دکتر نصر در حال دستبوسی فرح پهلوی، برای همیشه ارتباطش را با انجمن و نصر قطع کرد.(9) البته نزدیکی پیش از آن مطهری به نصر هم بیشتر روی این ملاحظه بود که جلوی نفوذ  بیشتر کمونیست‌های سابق را در حکومت پهلوی بگیرد، کمونیست‌هایی چون منوچهر آزمون، پرویز نیکخواه، کوروش لاشایی، گنجی، نهاوندی، باهری و دارودسته اطرافیان فرح که در پاریس به‌مانند خود او مشرب کمونیستی داشتند و بعد از ازدواج او با محمدرضا به‌همراه فرح به ایران آمدند و منصب‌دار شدند.

چند ماه بعد از تأسیس این انجمن، بحث یکپارچه شدن احزاب و شکل‌گیری یک حزب واحد به‌سبک حکومت‌های فاشیستی یا کمونیستی به‌میان آمد و در تأسیس حزب «رستاخیز» هم باز حسین نصر نقش مهمی دارد. او عضو کمیته مبانی نظری حزب رستاخیز بود.

«ابراهیم فیاض»، جامعه‌شناس و پژوهشگر جریان‌های فکری دوران پهلوی، درباره نقش نصر در تدوین ایدئولوژی برای پهلوی نظرات جالب دارد:

"‌(سید احمد) فردید اساسنامه حزب رستاخیز شاه را نوشته بود و سعی می‌کرد یک فلسفه شاهنشاهی بازتولید کند مثل همان کاری که سید حسین نصر انجام می‌داد. بعد از ماجرای 15 خرداد 1342 در راستای اینکه برای حکومت مشروعیت اسلامی درست بشود و از حالت ملی‌گرایی صرف بیرون بیاید، سیدحسین نصر تلاش می‌کند نظام شاهنشاهی را به‌صورت اسلامی بازتولید کند. صوفیسم اسلامی و فلسفه اسلامی از جمله محورهای این بازسازی بودند و اصل و اساس آن فلسفه شاهنشاهی و به‌شدت ضدانقلاب است.

حرکت جوهری (ملا صدرا) یک نظریه کاملاً ضدانقلابی است. بر اساس این نظریه حرکت در وجود و هویت است نه ماهیت که شاخصه خارجی وجود است، در حالی که انقلاب یک مقوله ماهوی است نه وجودشناختی، ملاصدرا به‌شدت ضدانقلاب است وبه همین دلیل سیدحسین نصر و شاگردانش و فردیدی‌ها همه ضدانقلاب‌اند. شاگردانشان مثل (ابراهیم) دینانی و (رضا) داوری ادامه‌دهنده همین جریان هستند".(10)

و البته درباره گرایش‌های فرقه‌ای و صوفی‌گری سید حسین نصر شواهد و قراین بسیاری در دست است.

ظاهراً نصر از همان زمانی که در دانشگاه هاروارد در رشته فیزیک تحصیل می‌کرد، در سلک مریدان فردی به‌نام «فریتیوف شوان» (Frithjof Schuon) یا «شوئون» درآمد. شوان که در جوانی شیفته و شیدای آیین‌های هندی بود، در جوانی اسلام آورد و نام اسلامی «شیخ عیسی نورالدین احمد» را برای خود برگزید. اما «اسلام» شوان در واقع نوعی فرقه برساخته او بود که با الهام از سنت‌گرایان حقیقی اسلامی همچون «رنه گنون»، تلاش کرد اسلام را با تصوف و هندوئیسم در هم بیامیزد. نحله فکری شوان که ذیل تفکری به‌نام «ترادیشنالیزم» (سنت‌گرایی) جای می‌گرفت، در حقیقت نوعی آیین «تئوسوفیستی» و «وحدت ادیانی» بود که اعتقاد داشت ذات و گوهر همه دین‌ها و طریقت‌ها یکی است و هیچ کدام را بر دیگری برتری نیست و باید با گذشتن از ظواهر (آیین‌ها و احکام) به حقیقت دست یافت. اما در واقع ترکیب اسلام با تصوف و هندوئیسم، و ملغمه غیرسیاسی و محفلی که از دل آن بیرون می‌آمد، بهترین گزینه برای ایدئولوژی بی‌خطر «اسلام سلطنتی» مدنظر نصر بود. جالب این‌جاست که دیگر متفکر شاخص عصر پهلوی، یعنی دکتر «داریوش شایگان» هم کار خود را با مطالعات مفصل روی آیین‌ها و طریقت‌های هندی آغاز کرد و بعد تلاش کرد به‌مانند نصر خود را به چهره‌هایی چون علامه طباطبایی نزدیک کند و با پیوند زدن هندوئیسم با عرفان اسلامی نوعی اسلام صوفی‌مشرب و بی‌خطر را (برای نظام سلطه) تئوریزه کند.

فریتیوف شوان (شوئون)

(گفتنی است که در یک جست‌وجوی اینترنتی در یوتیوب، بیشتر فیلم‌هایی که در اینترنت از شوان موجود است، بحث درباره متون هندو چون «بهگواد گیتا» و «وداها» و مفاهیم مرتبط با آیین‌های هندوست تا مباحث اسلامی).

اولین بار، عبدالله شهبازی بود که در جهان فارسی‌زبان، با انتشار یک کتاب مفصل، پرده از چهره فرقه‌ای نصر برداشت و او را سردمدار و اصطلاحاً «شیخ» طریقتی به‌نام «مریمیه» معرفی کرد که در واقع همان فرقه برساخته فریتیوف شوان بود. طبق تحقیقات استاد عبدالله شهبازی، سیدحسین نصر که از زمان جوانی و تحصیل در دانشگاه هاروارد به «فریتیوف شوان» مؤسس فرقه تئوسوفیست «مریمیه» جذب شد، سال‌ها بعد و پس از درگذشت شوان، رهبر این فرقه شد و شهرت او در خارج از کشور (به‌عکس داخل) به همین جایگاه فرقه‌ای او برمی‌گردد.

حجت الاسلام دکتر محسن الویری، عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع)، در نقل خاطراتش از سفر به آمریکا، از زبان خود نصر بر جایگاه فرقه‌ای او صحه گذاشت. الویری که در این سفر موفق به دیدار و مصاحبت با نصر شده بود، چنین نوشت:

"‌پس از صحبت عمومی ایشان فرصتی دست داد تا در گپی خصوصی نامه‌ای که به‌هنگام نوشتن رساله دکتری‌ام برایشان نوشته بودم و پاسخ ایشان را به‌خاطرشان بیاورم و به‌صورت فشرده درباره مسائل مختلف با ایشان صحبت کنم، از جمله از ایشان پرسیدم که «آیا درست است که شما آمدن خود به ایران را مشروط به دعوت رهبر معظم انقلاب کرده‌اید؟»، گفت «بله، ولی نه به این معنا که ایشان شخصاً مرا دعوت کند بلکه به این معنی که شخص ایشان تضمین کند که برای من مشکلی ایجاد نمی‌شود؛ زیرا من در اینجا به‌عنوان یک رهبر دینی هم شناخته می‌شوم و اگر با مشکلاتی مانند دستگیری و زندانی شدن مواجه شوم در ذهن مردم در اینجا این نکته خطور می‌کند که این رهبر مذهبی فردی خلافکار است و ذهن کسی متوجه مسائل سیاسی نمی‌شود و این به دینداری لطمه می‌زند".(12)

همان‌طور که گفته شد فرقه صوفی «مریمیه»، یک نوع ایدئولوژی «وحدت ادیانی» دارد که رازورزی و طریقت‌محوری در آن نقش اساسی دارد. فریتیوف شوان، مؤسس این فرقه به‌دنبال ترکیب هندوئیسم با صوفیسم اسلامی بود و البته به‌سان بسیاری از فرقه‌های تئوسوفیت و کابالیست، در نهایت کار آن به مراسم عشرت جمعی و برهنگی و مناسک جنسی رسید، در واقع فرقه‌سازی فریتیوف شوان در ادامه فرقه‌سازی افرادی چون شبتای زوی و یعقوب فرانک بود که با مبنا قرار دادن آیین شیطانی و مشرکانه «کابالا»  به‌عنوان پایه فرقه خود، به سنن طریقت‌های «تئوسوفیستی»، از جمله عریان‌گرایی و عیاشی جمعی (orgy) می‌رسید. پیروان فرقه کابالیستی یعقوب فرانک هم در لهستان در مراسم به‌اصطلاح آیینی خود «مناسک جنسی» و پرستش زن انجام می‌دادند و این سنتی بود که در فرقه «مریمیه» هم امتداد یافت و عکس‌های برهنه شوان و نقاشی‌های او از زنان برهنه موجود است و چند تن از افراد حلقه شوان بعد از جدایی از فرقه درباره این مناسک درون آن افشاگری کرده‌اند که تفصیل آن در کتاب «مریمیه؛ از شوان تا نصر» عبدالله شهبازی آمده است.

در اواخر حکومت پهلوی، زمانی که شعله‌های انقلاب اسلامی اوج می‌گرفت، کانون‌های حامی سلطنت پهلوی تلاش کردند با ارتقاء مقام نصر در دربار، با استفاده از صبغه «مذهبی» و ارتباطات سابق او با برخی چهره‌های اسلامی چون علامه طباطبایی و مرتضی مطهری، اصطلاحاً ترمز انقلاب را بکشند و با روحانیت انقلابی به‌نوعی مصالحه بر سر «حکومت سلطنتی اسلامی» برسند که در آن روحانیون سیاسی مثل امام هم تریبون داشته باشند، از این رو، نصر به ریاست دفتر ملکه رسید و به‌قول خودش «دولتمرد چهارم» رژیم پهلوی از لحاظ جایگاه شد. بنا به اقوال و گزارش‌های متعدد، نطق تلویزیونی معروف شاه در سال 57 که در آن گفت «صدای انقلاب شما را شنیدم»، محصول قلم نصر بود. خود او دراین‌باره گفته است:

"این امر را پذیرفتم چرا که پای آینده کشور در میان بود … احساس می‌کردم که تنها کسی بودم که می‌توانستم همچون میانجی به ایجاد موقعیتی کمک کنم که در آن مثلاً آیت‫‌الله خمینی با شاه مصالحه کند و نوعی «حکومت سلطنتی اسلامی» برپا گردد که در آن علما نیز درباره امور مملکتی اظهارنظر کنند، اما ساختار کشور دچار تحول نشود".

به هر حال امواج انقلاب در آن مقطع آن اندازه توفنده و قدرتمند شده بود که از اسلام «باطنی» و «صوفی‌مشرب» نصر با ریشه‌های مشکوک فرقه‌ای کاری برای مهار آن برنیاید. نصر به‌مانند بخش عمده کارگزاران پهلوی پیش از پیروزی انقلاب از کشور خارج شد و با فراغت از مشاغل و مناصب سیاسی در آمریکا اوقات خود را بر آن‌چه «ترادیشنالیسم» (سنت‌گرایی) خوانده می‌شود و البته فعالیت‌های خود به‌عنوان «شیخ» فرقه مریمیه متمرکز کرد، لیکن نفوذ نصر در داخل ایران به همین‌جا ختم نشد.

رامین جهانبگلو؛ امتداد ایدئولوژیک نصر؟

رامین جهانبگلو، دکترای فلسفه و مدتی عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران، خواهرزاده و داماد دکتر سید حسین نصر است. نام رامین جهانبگلو البته در محافل روشنفکری و دانشگاهی شناخته شده بود، لیکن زمانی نام او به عرصه عمومی راه یافت که در 11 اردیبهشت 85 توسط دستگاه‌های اطلاعاتی ایران دستگیر شد.

جهانبگلو که به‌تأسی از دایی خود به ادیان و آیین‌های هندی و شرق آسیا (به‌ویژه بودیسم) علاقه‌مند است و مطالعات زیادی روی آن‌ها انجام داده، در دوران اصلاحات نفوذ بسیاری در حوزه فرهنگ و هنر ایران پیدا کرد. او در واقع به معلم جریان‌های روشنفکری و شبه‌روشنفکری فعال در حوزه فرهنگ و هنر و سیاست ایران تبدیل شد تا پروژه «ایدئولوژی‌زدایی» از جامعه ایران را با آن‌چه گسترش «جامعه مدنی» (همنوا با شعار سیاسی عصر اصلاحات) از طریق آیین‌ها و ادیان خشونت‌پرهیز و نوعی سکولاریزاسیون خزنده خوانده می‌شد، به‌پیش ببرد، پروژه‌ای که با دستگیری جهانبگلو و بعد آزادی و خروج او از کشور، برای برهه‌‌ای متوقف شد.

گفتنی است که در یک دهه گذشته، نشریات وابسته به جریان کارگزاران، همزمان با ترویج نوعی فرهنگ و  زیست بورژوایی و لیبرالیستی و بزرگداشت و تطهیر تکنوکرات‌های عصر پهلوی، در حوزه اندیشه با غلظتی عجیب به‌دنبال مطرح کردن نام سیدحسین نصر و زمینه‌سازی برای برگشت او به کشور بوده‌اند. جالب این‌که در برهه‌ای، نشریه «مهرنامه» برای تقابل با جریان موسوم به «روشنفکری دینی»  تلاش زیادی برای احیای اندیشه «سنت‌گرایی» نصر (کنار پروژه ایرانشهری سیدجواد طباطبایی) به‌خرج داد. این‌که تفکرات «سنت‌گرایی» چون نصر چه‌نسبتی با مسلک لیبرالیستی طیف کارگزاران دارد، خود نیازمند مجال مستقل و مفصلی برای شرح و ایضاح است.

تکمله: نمونه‌کاوی محصولات یک «اسلام سلطنتی»

سید حسین نصر از شاگردان «سید محمدکاظم عصار» بود.(13) خود نصر در شرح دوستان نزدیک پدرش، به مرحوم عصار هم اشاره می‌کند:

"...پدرم چند دوست صمیمی، همچون هادی حائری، سید محمدکاظم عصار، و شیخ عبدالله حائری، داشت که از اندیشمندان بزرگ بودند... شیخ عبدالله حائری هم رئیس یکی از شاخه‌های متصوفه بود... پدرم دوستان دیگری مانند فروغی داشت که آن‌ها هم "ادیب" و هم از جمله دولتمردان بودند. معمولاً این محافل ادبی را هفته‌ای یک بار با این دوستان برگزار می‌کرد و شکوه‌الملک نیز، که بعدها رئیس دفتر ویژه رضا شاه شد، در آن‌ها شرکت می‌جست. او دوست نزدیک پدرم بود و با ما در یک خیابان زندگی می‌کرد. پدرم معمولاً مرا با خود به این جلسات می‌برد...".(14)

سید محمدکاظم عصار تهرانی (متوفی 1353ش) از اساتید فلسفه و حکمت و علوم عقلی در حوزه و استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران بود.(15) او کنار سید نصرالله اخوی و محسن صدر و شیخ علی بابا فیروزکوهی و عبدالله حائری و منصور عدل و شیخ ابراهیم زنجانی (که حکم اعدام نیای مادری نصر یعنی شیخ فضل‌الله نوری را صادر کرده بود) از نویسندگان قانون مدنی ایران در عصر ریاست علی اکبر خان داور بر عدلیه رضاخانی بودند.

سرنوشت سه فرزند شیخ محمدکاظم، شاید به‌نحوی نمادین تفاوت نوع اسلام مدنظر سیدحسین نصر و مطلوب دستگاه پهلوی و کانون‌های جهان‌وطن حامی آن حکومت را به‌خوبی نشان دهد. او پسری به‌نام «نصیرالدین» داشت که علاوه بر این‌که سال‌ها دیپلمات ارشد دستگاه پهلوی در آنکارا و نیویورک بود، در 1342 به مدیرکلی دفتر نخست‌وزیری رسید.(16) یک سال بعد، با سمت معاونت نخست‌وزیر به سرپرستی سازمان اوقاف منصوب گردید و مدت چهار سال در آن سمت باقی ماند. سازمان اوقاف مسئول اصلی کنترل تشکیلات روحانیت در ایران در پیوند نزدیک با سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بود.

نصیرالدین عصار

نصیرالدین برادر دیگری با نام «سیف‌الدین»(17) داشت که افسر ارتش مأمور به ساواک شد و مدتی رییس زندان قزل‌قلعه بود.(18) نکته مهمی که در زندگی این افسر ساواک وجود دارد این است که سرهنگ سیف‌الدین عصار، مأمور دستگیری امام خمینی(ره) در خرداد 42 بود. او این مأموریت را آن‌چنان خوب انجام داد که ساواک برای او تقاضای تشویقی کرد.

پرویز ثابتی در کتاب خاطرات خود با نام «در دامگه حادثه»، سیف‌الدین عصار را «رفیق فابریک و شریک دود و دم» مسعود بهنود (از مسئولان شبکه بی‌بیسی فارسی) خوانده است.(19) نکته مهمی که در زندگی این افسر ساواک وجود دارد این است که سرهنگ سیف‌الدین عصار، مأمور دستگیری امام خمینی(ره) در خرداد 42 بود. او این مأموریت را آن‌چنان خوب انجام داد که ساواک برای او تقاضای تشویقی کرد.

دختر سید محمدکاظم با نام اصلی «شمسیه»، در نوجوانی به مدرسه ژاندارک (مدرسه محل تحصیل فرح دیبا) رفت و در 16سالگی راهی فرانسه شد. او در فرانسه با یک فرانسوی به‌نام «نیکلا گوپی» ازدواج کرد. شمسیه بعداً تابعیت بریتانیایی گرفت و با نام هنری «شوشا گاپی» وارد وادی موسیقی شد و در حوزه موسیقی فولکلور شهرتی به‌هم زد. او به سه زبان فارسی، فرانسوی و انگلیسی آواز می‌خواند.(20)

شوشا گاپی یا همان شمسیه عصار

*پی‌نوشت:

1 ــ (در جستجوی امر قدسی. ص11)

2 ــ http://1agazade.blogfa.com/post/218

3 ــ https://www.shahbazi.org/pages/Crypto_Jews_Mashhad_Iranian_Messianism.htm

4 ــ (نصر، در جستجوی امر قدسی، ص13)

5 ــ https://www.cgie.org.ir/fa/news/4659

6 ــ http://22bahman.ir/show.php?page=post&id=8919

7 ــ http://farhangemrooz.com/news/12669

8 ــ https://www.fardanews.com/fa/news/459782

9 ــ http://www.tabnak.ir/fa/news/341078

10 ــ https://www.parsine.com/fa/news/180630

11 ــ http://www.shahbazi.org/pages/Maryamiyya1.htm

12 ــ https://www.parsine.com/fa/news/11504 

13 ــ http://fa.wikishia.net/view/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85_%D8%B9%D8%B5%D8%A7%D8%B1

14 ــ (در جستجوی امر قدسی، صص12و13)

15 ــ http://abdulazim.com/ar/node/914#portlet-mosts-visited

16 ــ http://www.dehbashi.com/?action=oral-history-single&oid=2&lang=fa

17 ــ http://chalemaydan.blogspot.com/2006/10/blog-post.html

18 ــ http://www.hvm.ir/DetailNews.aspx?id=37450

19 ــ https://www.mashreghnews.ir/news/455871

20 ــ https://www.radiofarda.com/a/f2_IV_Azar_nafisi_1/441160.html.

انتهای پیام/*

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران