سرنخ قتل مرد عراقی زیر برج ایفل

سرنخ قتل مرد عراقی زیر برج ایفل

ابوالهول قرار نیست شما را چنان‌گیج کند که نفهمید چه در صحنه کوچک گذشت. نمایش ساده و بی‌پیرایه پیش می‌رود و صرفاً داستانی روایت می‌کند.

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

در ایامی به سر می‌بریم که در آن، تئاتر ایران از روایت یک داستان ساده عاجز است. داستان‌سرایی‌ها یا فاقد منطق و فرم روایی قابل اتکا هستند یا آنکه کارگردان به لطف ایده‌های ناهمگونش، متن نویسنده‌ای را چند شقه می‌کند تا شاید از آمیزه نگاه فرمی و داستان مثله شده، نمایشی بیافریند که مخاطب را هاج و واج کند. کما اینکه اساساً نمایش‌هایی از این دست خسته‌کننده، گنگ، الکن و بی‌سروته از آب درمی‌آیند. نمایش‌هایی که حتی در منطقی‌ترین شکل خود نیز حاوی اطلاعات منطقی نیست. کارگردانی که نمی‌داند چرا چنین وضعیتی روی صحنه آفریده و به این اکتفا می‌کند که سلیقه من چنین است.

با این وجود، می‌شود در هزارتوی تئاتر ایران هر از گاهی نمایش‌هایی دید که سادگیشان بیش از هر چیزی جذابیت می‌آفریند. نه خبری از تروکاژهای مرسوم تئاتر امروز است و نه خبری از دکورهایی محصول یک برند تجاری خاص یا حضور یک بازیگر با دامنه فالوئری بالا که شما را در مقام مخاطب مقهور کند و پایتان به سالن‌های نه چندان راحت باز می‌کند.

نمایش ابوالهول روایتی ساده حضور یک غریبه در میان جماعتی آشناست. همان‌هایی که مرد غریبه را را روزگاری استعمار کرده‌اند و او را فردی فروتر از خویش دانستند. غریف، مهندسی عراقی سرگردان در پاریس عاشق و شیفته  زنی می‌شود بسان سفید برفی. زنی که مردان استعمارگر دیروز تصویری ابدی از زیبایی در ذهن او حک کرده بودند. حال او که حامل اطلاعاتی مهم از دید آشنایان است، در پیچ و خم عشق رنگ زندگی را می‌بازد.

غریف یک بمب امنیتی است با اطلاعاتی ارزشمند که نشان می‌دهد خاورمیانه هم چیزهایی برای خود دارد که بابتش کشته می‌شویم؛ اما باید این روایت از زبان چند نفر بیان شود. نخست قریب مردی که برای عشقش می‌میرد. عشقی که محصولش خیانت است و  میوه‌اش رسوایی برای استعمارگر دیروز و امروز.

روایت دوم از زبان زنی است که عشق نمی‌تواند مانع کار شود. عشق یک بهانه است برای رسیدن به هدف. عشق کشتن مرد شرقی است. روایت سوم از آن مردی است که رنگش مویش  تصوری از همان‌هایی است که روزی اروپا را به آتش کشیدندٰ شاید فردا به دنبال آتش زدن دروازه‌های تمدن کهن باشند. روایت چهارم متعلق به مردی است که می‌داند نه در غرب خبری هست و نه در شرق. جهان از دید او محصول خیانت‌هاست تا عشق‌ورزی‌ها.

داوود پورحمزه در ابوالهول به دنبال  خلق پیچیدگی نیست. اگرچه او با متنی روبه‌روست که روایت‌ها چندگانه و در امتداد یکدیگر هستند؛ اما به جای آشفته کردن صحنه رو به سادگی می‌آورد. پیچیدگی راه آفرینش هنری نیست. گاهی اوقات خلاقیت در میان سادگی نهفته است. ابوالهول محصول سادگی است. این سادگی چه در شکل کارگردانی نمود پیدا می‌کند، چه در خود متن. پورحمزه می‌تواند با توجه به موقعیت مکانی و تکثر آنها در متن، آشوبی از آکسسوارها و دکورها بیافریند؛ اما رویکردش تقلیل‌گرا و بهره‌مند از مجازگرایی است.

علی شمس  نیز روایتی نه چندان پیچیده برمی‌گزیند که در آن روابط بسیار ساده و به دور از انتزاع‌های رایج در درام‌های ایرانی است. شاید با جستجویی ابتدایی در روایت اول بدانیم پایان چنین درام به ظاهر عاشقانه‌ای چیست یک عشق عجیب با حال و هوای جنایی می‌تواند همانند یک فیلم نوار فرانسوی پایانی تلخ و گزنده داشته باشد جایی که زن اغواگر  مرد قهرمان شکست خورده فرو می ریزد و در مقابل نیز قهرمان دیگر آن پیروز همیشگی نیست. جهان داستان خبر از شکست بشر از بشر می‌دهد. این یک الگوی حک شده در اذهان عمومی است.

شمس روایت‌ها را در هم می‌ریزد، پشت هم قرار می‌دهد تا نشان دهد نخستین قضاوت در نهایت بهترین قضاوت نخواهد بود. قصه‌گو می‌تواند چون خدایی سایه‌افکنده بر داستانش، شخصیت‌ها را به هر سویی ببرد و حتی برایشان معنی غیر قابل پیش بینی بیافریند جایی که مرد کافه، قاتل زن اغواگر می‌شود با کمترین ردپایی در داستان و البته منطقی‌ترین شکل ممکن.

پورحمزه نیز همین رویه را دنبال می‌کند. دکور بسیار ساده و منظم است. چند پودس و کمی ابزار صحنه کفایت می‌کند تا هم پلی روی رود سن داشته باشیم و هم خانه‌ای در پاریس. بازی‌ها هم در همین سادگی پیگیری می‌شود. قرار نیست اتفاق شاهکاری رخ دهد. قرار نیست آنان شما را شگفت‌زده کنند. آنان در خدمت متن و اجرا، سعی می‌کنند روایت‌گر باشند. آنان شرایط را به نفع خود مصادره نمی‌کنند. پس یکدستی در اجرا حکمفرماست.

پورحمزه اما در سوی دیگر با درک نگاه علی شمس در شوخی با فرم‌های روایی، به سراغ نوعی شوخ‌طبعی می‌رود. شوخ‌طبعی که در دل خود فرم روایی را نیز تقویت می‌کند. او در نقش راوی، یا خالق بر صحنه ظاهر می‌شود و با تاکیدبر ضعف‌های انسانیش همانند ترس یا عدم توانایی در پیش‌بینی خط داستانی را پیش می‌برد، مزاحم می‌کند و ما را همسو با شیطنت‌های متن راهنمایی می‌کند.

پس این شوخی‌های اجرایی نیز چندان افراطی نمی‌شود و در همان شکل و شمایل ساده و بدون ادعای تازگی روایت را به پیش می‌برد، روایتی که می‌خواهد ما یک داستان را به چهار شکل راشمون‌وار تماشا کنیم. روایتی روی پل سن با فراز اوج ایفل.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
خانه خودرو شمال
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل