برج آزادی در اشغال گرگها
نرگس هاشمپور در یک تور دراماتیک از فضا عجیب و اندکی رعبآور برج آزادی مفاهیمی چون جنگ و آزادی را بازنمایی میکند، بازنمایی که محصول انتزاعی است برآمده از اتمسفر برج آزادی.
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
«پینو دی بودو» سال گذشته در باغ موزه قصر نمایشی با عنوان «شهر نامرئی» براساس مجموعه داستانی از ایتالو کالوینو اجرا کرد. کارگردان ایتالیایی و البته پرکار در ایران یکی از اجراهای قدیمی خود را به جشنواره فجر آورده بود تا شکل کمتر دیده شدهای از جهان تئاتر را به مخاطبان معرفی کرد که شاید بتوان آن را تورتئاتر نامید.
تابستان 1395 گروه واحه نمایشی با محوریت تئاتر شهر و ساختمان زیبای آن در قالب پروژه قشقایی پدید میآورد. نیکو ممدوحی کارگردان نمایش به مدت یک ساعت به مخاطبان تئاتر شهر اجازه میدهد جهان رویین و زیرین این بنای جادویی را کاوش کنند و از داستانهایش برداشت شخصی به دست آورند. از مجسمه گمشده محصص در ضلع غربی بنا تا برف مردادی در ضلع جنوبی.
هر چند نمایش دیبودو برای زندان قصر طراحی نشده بود؛ بلکه فضای مدنظر این کارگردان ایتالیایی شباهت بسیاری به زندان داشت. با این حال همه چیز به چند جرقه خلاصه میشد، جرقههایی که اساساً در جشنواره فجر نمود پیدا میکنند و با فروکش کردن تب جشنواره محو میشوند. شرایط تئاتر نامتعارف در ایران نیز بیش از آنکه وابسته به محیط باشد، سعی میکند خود را با شرایط سالنها و البته اجتماع وفق دهد.
در چنین شرایطی است که اجرای «بچه گرگها» در برج آزادی اهمیت مییابد. نمایشی که قصد دارد از جرقههای جشنوارهای فاصله بگیرد و برخلاف دو مورد پیشین در فضایی کمتر دیده شده اجرا شود. برج آزادی مدتهاست از چشم تئاتریها افتاده است و دیگر خبری از نمایش در آن نیست. شرایط فرهنگی - اجتماعی پیرامون برج نیز دلیلی است بر این افت توجه جامعه تئاتری به این سازه ملی است.
«بچه گرگها» قصد دارد از همین شرایط بهره ببرد. برای مخاطبان شبانگاهی برج آزادی، فضای نمایش تداعیگر سکوتی است که برج را فرامیگیرد. هجوم ماشینها در اطراف برج و جداسازی آن از بافت انسانی تهران، باعث میشود برج آزادی دیگر یک پیاتزا (میدانهای محبوب و محل تجمع عموم) نباشد. گویی برج آزادی در محاصره گرگهای ماشینی، زندانی مفهوم شهر تهران شده است. از همین رو است که به محض ورود به برج آزادی راوی نمایش قصد دارد برج را مرموز جلوه دهد. این مرموزبودگی نیز برای مخاطب قابلدرک است.
برج آزادی اساساً در ساعت اجرای نمایش تعطیل است و فضای رعبآوری بر آن حاکم است. نورپردازی برج و البته عدم استفاده گروه از نورهای موضعی گالریها، شرایط را برای تحریک ترس بیشتر میکند. هر چند به مرور زمان تماشاگران نیز به بچه گرگها تازهوارد بدل میشوند. اتمسفر برج را میپذیرند و به هوای آن عادت میکنند. بچهگرگها در لباسهای سفید در برابر مخاطب ظاهر میشود و او را با داستان انتزاعی خود آشنا میکند. این انتزاع با انتزاع مکان آمیخته میشود تا جایی که به بخشی از حقیقت بدل شود. حقیقتی که میتوان تنها آن را لمس کرد و این لمس را مکان به مخاطب میدهد. برای مثال، زمانی که یکی از بچه گرگها در درگاهی راهپله شمالی برج، زیر نور ضعیفی دیکته مینویسد و از مشقات تجربه کردن جنگ میگوید، حقیقت بمباران، خاموشیها و سیستم آموزشی آن دوران را تداعی میکند.
مثال دیگرش زمانی است که بچه گرگها مرز نژادی را طی میکنند و به یک جامعه همگن دست پیدا میکنند تا قطعهای آماتوری با سازهای ساده بنوازند. برای مخاطبان برج آزادی همگنی نژادی امری آشناست. جایی که عروسکهای ملل در ورودی برج، در پناه مفهومش، همنشین یکدیگر شدهاند. حال این حقیقت در قالب زندهاش و با اجرایی موسیقایی شدنی میشود. حقیقتهای دیگری نیز نمود پیدا میکنند، همانند قطعه عروسک و حتی موقعیت رپخوانی. اینها همه برآمده از حقایقی است که نرگس هاشمپور از جامعه و زیست خود کسب کرده است.
هر چند نمایش در کلام به انتزاع گرایش پیدا میکند؛ اما این انتزاع تلاش میکند خود را جدا از شرایط اجتماعی و فرهنگی نبیند. او برج آزادی را به عنوان یکی از شرایط موجود معرفی میکند و در همان ابتدا به دلایل ساخت آن اشاره میکند و حتی با آن شوخی هم میکند. برایش افسانهسرایی میکند و از شایعاتی میگوید که برای مخاطب آشنا نیست؛ اما به شدت وابسته به درک عمومی از شرایط خود است. مفاهیم چون فرار و گریز و تداخلش با مفهوم جنگ میتواند ما را به دورانی سوق دهد که ترک خانه یک هدف به حساب میآمد.
ترک و جلا خانه رابطه دوگانهای با آزادی پیدا میکند. از سوی بشر در مواجهه با چنین شرایط اسیر موقعیت میشود و از سوی دیگر خود را در چند انتخاب معلق مییابد که به نوعی خود تداعیگر آزادی است، آزادی در انتخاب ماندن و رفتن و پذیرفتن تبعات هر کدام. از مسئله همه زیر برج آزادی به چالش کشیده میشود. آزادی که در دل نمایش نیز نمود پیدا میکند. در نمایش هیچ مکان اجرایی ثابتی وجود ندارد. شما آزادید با گروه حرکت کنید یا خیر، با آزادی کامل، در یک آنارشی خودخواسته از مکان مدنظر خود به نمایش خیره شوید. میتوانید در آن مشارکتی نداشته باشید و حتی در هر لحظهای که خواستید آن را ترک کنید. هیچ در بستهای برای شما وجود ندارد و این یک آزادی محض برای مخاطب تئاتر است.
«بچه گرگها» یک تور برج آزادی است؛ ولی نه آن برجی که شما بدان فکر میکنید. فضای نمایش از طبقه زیرین فراتر نمیرود و در نهایت به سالن نمایشی رهنمون میشود که بنواند تئاتربودگی خود را تثبیت کند. نمایش یک اتفاق جذاب در عرصه تئاتر است که میتواند با رشد آن شرایط مناسب دوطرفهای برای تئاتر و مکانهای عمومی فراهم کرد. میتوان از قبل این گونه آثار توجه عمومی را به شرایط یک سازه فرهنگی یا تاریخی جلب کرد. میتوان حتی از آن فرصت توریستی ساخت، به شرط آنکه درک درستی از مکان داشته باشیم. انتزاع آن نیز بایستی در یک شرایط منطقی تعریف شود؛ وگرنه میتوان هر چیزی را هر جایی اجرا کرد بدون آنکه بگوییم علت این انتخاب چه بوده است.
انتهای پیام/