ماجرای سرقت از کوملهها و هدیه رهبر انقلاب به فرمانده شهید
شهید کاوه در میان کوملهها نفوذ میکند؛ آنها تا حدی به او اعتماد میکنند که مسائل اقتصادی و بودجهشان را به او میسپارند. سرانجام روزی همراه با ۲ میلیون پول از آنجا فرار میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، پس از 32 سال، هنوز یاد و خاطره فرمانده تیپ ویژه شهدا در میان مردم زنده است؛ فرمانده شهیدی که هنوز عکسش در کردستان روی دیوار خانهها دیده میشود. جوانی اهل مشهد که خیلیها در کردستان به یادش، اسم فرزندشان را کاوه میگذارند.
چندی پیش جامعه قرآنی کشور و جمعی از قاریان و فعالان حوزه قرآن و عترت در راستای تجلیل از مقام والای شهیدان قرآنی با حضور در منزل شهید محمود کاوه ضمن یاد و خاطره این شهید والامقام با خانواده این فرمانده شهید دیدار کردند.
شهید محمود کاوه سال 1340 در مشهد در خانوادهای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت وطهارت (ع) متولد شد. پدرش که از کسبه متعهّد به شمار میرود، در دوران ستمشاهی و اختناق، با علما و روحانیون مبارز، از جمله حضرت آیتالله خامنهای و شهیدان هاشمینژاد و کامیاب ارتباط داشت؛ وی برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قائل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت میبرد و از این راه، او را با مکتب اهلبیت(ع) و تعالیم انسانساز اسلام آشنا کرد.
رهبان اللیل و اسد النهار
مقام معظم رهبری در توصیف شهید کاوه چنین میفرماید: «من در خود سپاه عناصر بسیار خوبی را سراغ دارم که اینها آمادگی خودسازی و دیگرسازی داشتند و دارند، خوب است من از برادر شهید عزیزمان محمود کاوه یاد کنم؛ که من او را از بچگیاش میشناختم. پدر این شهید جزو اصحاب و ملازمان همیشگی مسجد امام حسن(ع) بود که بنده آنجا نماز میخواندم و سخنرانی میکردم؛ دست این بچه را هم میگرفت با خودش میآورد، و من میدانستم همین یک پسر را دارد، پدرش هم میشناسید شما دیگر؛ قاعدتاً برادرهای مشهدی میشناسند از همان وقتها همین جور بود. پرشور و بیمحابا در برخورد، گاهی حرفهای تندی هم میزد که در دوران اختناق آنجور حرفی کسی نمیزد. این بچه آنجور توی این محیط خانوادگی پرشور و پرهیجان تربیت شد و خوراک فکری او از دوران نوجوانیاش که شاید آن سالهایی که من دیدم ایشان مثلاً دوازده، سیزده سال؛ چهارده سال بیشتر نداشت، حالا دقیقاً البته درست یادم نیست؛ عبارت بود از مطالب مسجد امام حسن(ع) که اگر از شماها برادرهایی آن وقت بودند، میدانند چه صنف مطالبی بود و میشود فهمید دیگر. از نوارها و آثار آن مسجد [میشد فهمید] که چه نوع مطالبی بود. در یک چنین محیط فکری این جوان تربیت شد، و جزو عناصر کمنظیری بود که من او را در صدد خودسازی یافتم؛ حقیقتاً اهل خودسازی بود هم خودسازی معنوی و اخلاقی و تقوایی، هم خودسازی رزمی. در یکی از عملیاتهای اخیر دستش مجروح شده بود که آمد مشهد و مدتی هم اینجا بیمارستان بود، مدت کوتاهی ظاهراً، بعد برگشت دوباره جبهه. تهران آمد سراغ من؛ من دیدم دستش متورّم است. بنده درباره این کسانی که دستهایشان آسیب دیده یک حساسیتی دارم، فوری میپرسم دستت درد میکند؟. پرسیدم دستت درد میکند؟ گفت که نه. بعد من اطلاع پیدا کردم، برادرهایی که آنجا بودند، برادرهای مشهدی که آنجا هستند، گفتند دستش شدید درد میکند، این همه درد را کتمان میکرد و نمیگفت که این مستحب است، که انسان حتیالمقدور درد را کتمان کند و به دیگران نگوید یک چنین حالت خودسازی ایشان داشت. یک فرمانده بسیار خوب بود، از لحاظ اداره واحد خودش که تیپ ویژه شهدا تیپ ویژه آن روز شهدا فکر میکنم حالا لشکر شده، آن وقت تیپ بود یک واحد خوب بود جزو واحدهای کارآمد ما محسوب میشد و به این عنوان از آن نام برده میشد، خود او هم در عملیات گوناگونی شرکت داشت و کارآزموده میدان جنگ شده بود؛ از لحاظ نظم اداره واحد، مدیریت قوی، دوستی و رفاقت با عناصر لشکر و از لحاظ معنوی، اخلاق، ادب، تربیت توجه و ذکر یک انسان جوان امّا برجسته بود. این هم یکی از خصوصیات دوران ماست، که برجستگان همیشه از پیرها نیستند، آدم جوانها و بچهها را میبیند که جزو چهرههای برجسته میشوند. "رهباناللیل و اسدالنهار" غالباً توی همین بچههایند، توی همین جوانهایند. ما نشستیم از دور داریم نگاه میکنیم حسرت میخوریم و آرزو میکنیم کاش برویم توی محیط آنها. کمتر وقتی است که بنده همین حالاها، دلم پرواز نکند به سمت محفل سنگرنشینان؛ آنجا انسان ساخته میشود و خوب هم ساخته میشود، و این جوانها خوب ساخته شدند و شهید کاوه حقیقتاً خوب ساخته شد".
طاهره کاوه خواهر فرماندهی شهید در توصیف برادر برومندش میگوید: «زندگی محمود ابعاد مختلفی داشت. لازم است ابتدا از پدرم بگویم که محمود را با قرآن و انقلاب آشنا کرد. هر درختی که به بار مینشیند ریشهای دارد. ریشه محمود، پدرم بود. چند سال بعد از ازدواج پدر و مادرم؛ خداوند یک دختر و سپس محمود را به آنها عطا کرد. پدرم پیش از بهدنیا آمدن برادرم، خوابی دیده بود که منجر شد بعد از بهدنبال آمدن او، پدرم خطاب به خداوند بگوید که این فرزند را به من عطا کردی و من او را به راه خودت میفرستم.
وضعیت مالی متوسطی داشتیم. پدرم میگفت: "من هرگز نمیخواهم محمود برای من درآمدزایی کند. او باید تنها برای رضای خدا زندگی کند. محمود پیش از دوران مدرسه به مکتب میرفت و قرآن میخواند. ما در مدرسه اسلامی درس خواندیم".
محمود به مطالعه و فوتبال علاقه داشت. وقتی پدرم محمود را بهدنبال کاری میفرستاد، او ابتدا به فوتبال میرفت و بعدش، کار پدرم را انجام میداد. گاهی از محمود میپرسیدیم که اگر جنگ تمام شود، چه کاری انجام میدهی؟ او پاسخ داد: «درسم را ادامه میدهم».
محمود در جلسات قرائت قرآن ماه مبارک رمضان که در لشکر ویژه شهدا برگزار میشد، شرکت میکرد. یکسال پیش از شهادتش، او مقام سوم قرائت قرآن را کسب و جایزه این مسابقه را به یکی از بسیجیان تقدیم کرد. این نمونهای از بُعد معنوی شهید کاوه بود.
پدرم و محمود پیش از دوران انقلاب به مسجد کرامت میرفتند. محمود در آن مسجد نزد مقام معظم رهبری تفسیر قرآن آموخت. در یک روز زمستانی، محمود با خوشحالی همراه پدرم به خانه آمد. او تعریف کرد که حضرت امام خامنهای سوالی مطرح کردند و من درست جواب دادم. ایشان هم کتابی به من هدیه دادند. در همان هنگام، ساواک وارد مسجد شد و برخی را دستگیر کرد. پس از آنکه کتاب را خواندیم، متوجه شدیم که رساله حضرت امام(ره) با جلد کتاب را کاوه آن روز هدیه گرفته بود.
با اوجگیری انقلاب، او که جوانی با نشاط، فعال و مذهبی بود، با شرکت در محافل درس مساجد جوادالائمه و امام حسن مجتبی (ع) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز مشهد بود از هدایتها و تعالیم حضرت آیتالله خامنهای بهرههای فراوانی برد. وی ره توشههای همین تعالیم را با خود به محیط دبیرستان و میان دانشآموزان منتقل میکرد، تا آنجا که در دبیرستان، بهعنوان محور مبارزه شناخته شد. محمود با علاقه وافر، به پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) همت گماشت و فعالانه در راهپیماییها و درگیریهای زمان انقلاب، شرکت میکرد.
محمود بعد از پایان دوران راهنمایی به مدت سه سال درس طلبگی خواند. زمانی که حضرت آقا به مشهد تبعید شدند، پدرم به سختی خودش را به مشهد رساند تا با حضرت آقا دیدار کند. آقا در این دیدار از پدرم میخواهند تا محمود به مدرسه برگردد. پس از این دیدار، محمود به تحصیل برگشت. آن زمان مصادف با اوج فعالیتهای انقلابی بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، محمود به جهت اینکه دورههای چریکی را گذرانده بود، محافظ حضرت امام(ره) شد. با شروع غائله کردستان، محمود به آنجا رفت. در آن دوران، کسی محمود را نمیشناخت. او در میان کوملهها نفوذ میکند. آنها تا حدی به او اعتماد میکنند که مسائل اقتصادی و بودجهشان را به او میسپارند. سرانجام روزی محمود همراه با 2 میلیون پول از آنجا فرار کرد. سرکرده کوملهها برای سرش جایزه یک میلیون تومانی گذاشته بودند. پس از آغاز جنگ تحمیلی نیز خودش را به میدان نبرد رساند و در این راه بارها مجروح شد تا آنجایی که هفت مرتبه تا دم شهادت رفت. در زمانی که برادرم مسئولیت لشکر ویژه شهدا را بر عهده داشت، جوانان درب خانه مادرم صف میکشیدند تا همراه با او به عملیاتها بروند.
روحیه والا و انساندوستی او به قدری در اطرافیان اثر گذاشته بود که با وجود تبلیغات سوء دشمنان و ایجاد جو مسموم علیه او و یگان تحت امرش، هنگامی که به درجه رفیع شهادت نائل آمد، مردم مهاباد با پای برهنه در تشیع پیکر پاک و مطهرش بر سر و سینه میزدند، اشک میریختند و ضد انقلاب را نفرین میکردند..
*** او با الهام از سخن خداوند در قرآن که در وصف مؤمنان میفرماید: «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» در قلب مردم و نیروها جای گرفته بود، چراکه هیچ انگیزهای جز خدمت به انقلاب و احیای ارزشهای الهی نداشت.کاوه در عین حال که تمام وقتش را برای مبارزه به کار میبست، از پرداختن به تکالیف دینی و انجام مستحبات نیز غافل نبود. او از مروجین قرآن کریم بود و با عشق خالصانه به اسلام و مکتب، آیات جهاد را تلاوت میکرد و در صحنه جنگ و مقاتله با دشمنان، آن را در عمل تفسیر میکرد.
روحیه اطاعتپذیری و ولایتمداری، هوش سرشار، چابکی در عملیاتها، مسلح بودن به سلاح تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بیباکی، سادهزیستی و صمیمیت با نیروها از جمله ویژگیهای شخصیتی آن شهید والامقام است.
با این که در مقابله با ضد انقلاب، سازش ناپذیر، جسور و با شهامت بود، امّا با نیروهای تحت امر خود، برخوردی بسیار متواضعانه و توأم با صفا و صمیمیت داشت؛ تواضع او سبب شده بود که محبوبیت خاصی در بین نیروها کسب کند. تا آنجا که بر قلب نیروهای بسیجی و سپاهی فرماندهی میکرد. او مصداق بارز تلفیق محبت و قاطعیت در امر فرماندهی نظامی بود.
سرانجام محمود در 10 شهریور سال 1365 در عملیات کربلای 2 به درجه رفیع شهادت رسید. پدرم در توصیف محمود میگفت: «او مثل ماشینی تندرو بود که از ما سبقت گرفت و رفت.»
انتهای پیام/