گزارش تسنیم-۱| آیا باید در انتظار موج جدیدِ انقلابهای رنگی در آسیای مرکزی باشیم؟
اگرچه موج نخست انقلابهای رنگی در آسیای مرکزی سپری شده و هراسها نسبت به وقوع آن کاهش یافته است، اما مشاهده برخی تحرکات طی یک سال اخیر نشان از گمانهزنیها و هشدارهایی برای بازگشت موج جدیدی از این بیثباتیها در منطقه دارد.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم ، بعد از حوادث 11 سپتامبر و ورود گستردهتر ایالات متحده و ناتو به منطقه آسیای مرکزی و افغانستان با احداث پایگاههای نظامی و سازماندهی جریانات اجتماعی- سیاسی به بهانه مبارزه با تروریسم، چندین سال بیثباتی را در منطقه شاهد بودیم. منشاء و مرجع این بیثباتیها را میتوان در انقلابهای مخملی سازماندهی شده در برخی از این کشورها و هراس ناشی از تسری این امواج سیاسی- اجتماعی به دیگر کشورها در نظر گرفت. با وجود آن که چندین سال از این جریانات میگذرد و شاهد فروکش هراس مذکور هستیم، اما تحولات اخیر در این کشورها مجددا گمانهزنیهایی در خصوص بازگشت این جریانات به منطقه به وجود آورده است. در این راستا در قرقیزستان میتوان به شکافهای سیاسی و شکلگیری سهقطبی آتامبایف- جینبیک- اپوزوسیون، و در ازبکستان اصلاحات سیاسی- اجتماعی گستردهای که توسط میرضیایف صورت گرفته اشاره کرد. در قزاقستان نیز با نزدیکی به انتقال قدرت و قدرتیابی برخی جریانات اپوزوسیون و ملیگرا، شاهد تحرکاتی هستیم. در کنار تمام این موارد نیز با جدیتر شدن فاکتورهای اقتصادی، شاهد حضور پررنگتر غربیها پس از یک بازه حضور کم رونق در نتیجه سیاستهای محافظهکارانه دولتهای منطقه پس از تحولات 2005 و 2010 در این کشورها هستیم. پیروزی پاشینیان در ارمنستان به شیوهای نوین که موضع خاص مسکو نسبت به این تحولات را نیز در بر داشت میتوان عامل مهم دیگری در نظر گرفت. تمام این موارد باعث شده تا برخی تحلیلگران نسبت به بازگشت موج جدیدی از انقلابهای رنگی در این منطقه هشدار بدهند. ذیلا با بررسی ریشهها و عوامل تاثیرگذار موج نخست انقلابهای رنگی در آسیای مرکزی، به بررسی پیشزمینههای شکلگیری موج دوم میپردازیم.
موج اول انقلابهای رنگی در اوراسیا
پیشزمینه این تحولات را میتوان در انقلاب اکتبر 2000 در صربستان در نظر گرفت. زمانی که غرب نخستین دستاورد روش جدید سیاسیاش را با برکناری اسلوبودان میلوشویچ تجربه کرد. با این حال تکامل در روند شکلگیری و تاثیرگذاری انقلابهای مخملی را میتوان در اقدامات میخایل ساکاشویلی علیه ادوارد شواردنادزه در گرجستان در نظر گرفت. روش جدیدی که با سازماندهی گسترده گروههای مردمی و پشتیبانی مالی، رسانهای و سیاسی، با اعتراض به تقلب در انتخابات، تظاهرات گسترده برای ابطال آن، برکناری حکام غیرغربگرا و روی کار آمدن روسای جمهور و گروههای نخبگان غربی آغاز شده و پایان مییافت. تکرار این سناریو در انقلاب نارنجی اوکراین به رهبری یوشچنکو باعث شد تا غرب برای بهکار گیری این روش که مبدع و حامی معنوی آن، جورج سوروس بود دست به کار شود.
کشورهای که در آنها پتانسیلهایی از جمله «غربگرایی کنترلشده» و یا «واگرایی نسبی از شرق» ملاحظه میشد، سریعا به گزینهای مطلوب برای اجرای این سناریو بدل میشدند. طبیعتا پس از فتح نسبتا مسالمتآمیز اروپای شرقی و قفقاز، آسیای مرکزی به عنوان حیاط خلوت روسیه و چین، مهمترین گزینه غرب بود.
انقلاب گل لاله در قرقیزستان
در قرقیزستان عسکر آقایف از بدو فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان یک آکادمیسین و تنها رهبر غیرکمونیستی در آسیای مرکزی بر روی کار آمده بود. وی به صراحت دیدگاههای غربگرایانه خود را مطرح میکرد و در عین حال به دلیل تحصیل در روسیه و روابط خوب با مسکو، ملاحظات شرقی را نیز در نظر میگرفت. با این حال طی دوره ریاست جمهوری وی، با مطرح شدن شعارهایی نظیر «جزیره دموکراسی» و یا «سوئیس آسیا» زیرساختها و ملزومات سختافزاری و نرمافزاری انقلابهای رنگین ایجاد شد. در این دوره با آزادی نسبی که در کشور به وجود آمده بود، دهها سازمان مردمنهادِ غربگرا به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم در این کشور تاسیس شده و فعالیتهای گستردهای را در زمینه تشکلیابی نیروهای مردمی و سازماندهی جریانات اجتماعی، صورت دادند.
جرقه نخستین انقلاب گل لاله در قرقیزستان از انتخابات پارلمانی سال 2004 و پیروزی حزب برمت (وابسته به برمت آقایوا، دختر عسکر آقایف) آغاز شد. در این دوره اتحاد سه چهره کلیدی مخالف آقایف یعنی خانم رزا اتونبایوا، وزیر امور خارجه و دیپلمات با سابقهای که در انتخابات پارلمانی تایید صلاحیت نشده بود، بعلاوه فلیکس کولوف (نخست وزیر سابق) و کورمانبیک باقیاف (وزیر امنیت سابق و از نمایندگان پارلمان) نخستین اعتراضات را با در دست گرفتن پرچمهای نارنجی (با تاثیرپذیری از انقلاب نارنجی اوکراین که اندکی پیش از آن به وقوع پیوسته بود) صورت دادند. با افزایش اعتراضات توسط گروههایی نظیر «جنبش مقاومت جوانان کلکل» در میدان گل لاله شهر بیشکک در مقابل دفتر رئیسجمهور و تسخیر برخی مراکز دولتی، نهایتا تیر خلاصی به دولت قرقیزستان با گریختن آقایف به مسکو زده شد و انقلاب پیروز شد.
حوادث اندیجان و واکنش سخت اسلام کریماف
حکام 4 جمهوری دیگر آسیای مرکزی که همه برای 15 سال ریاست جمهوری را در این کشورها در دست داشته و قصد ترک آن را نداشتند با مشاهده تحولات قرقیزستان و سرنگونی آقایف در نتیجه جریانات سازماندهی شده مردمی، سخت به هراس افتادند. درست در میانه همین شوک سیاسی بود که ناآرامیهایی در ماه مه سال 2005 در اندیجان، شهری کوچک در جنوب شرقی ازبکستان مشاهده شد. اگرچه پیش از این نیز تنشها و ناآرامیهای متعدد و محدودی در منطقه فرغانه در ازبکستان مشاهده شده بود، اما هراس از تسری جریانات قرقیزستان از سوی حاکمان و امید نسبی معترضان به تکرار سرنوشت قرقیزستان موجب افزایش دامنه این اعتراضات گردید.
افرادی که عمدتا کشاورز بوده و به وضعیت فساد و نابرابریهای سیاسی در ازبکستان در مقابل سفارت ایالات متحده آمریکا در تاشکند گرد هم آمده و یک تجمع اعتراضی را شکل دادند. با این حال این گروه توسط پلیس ازبکستان متفرق شده اعتراض آنها به جایی نرسید. با افزایش موجب بازداشتها، اعتراضات جدیدی در اندیجان شکل گرفت که در نتیجه آن تظاهرات گستردهتری به وقوع پیوست که شمار آن تا 2 هزار نفر نیز برآورد میشود. با این حال نقطه اوج درگیریها زمانی آغاز شد که گروهی از ازبکهای قرقیزستان که مسلح هم بودند در همین حین به یک پاسگاه و یک زندان حمله میکنند که منجر به آزادی چند هزار زندانی و مسلح شدن آنها میشود. این موضوع با واکنش سخت اسلام کریماف، با ورود هزاران نیروی نظامی و تجهیزات زرهی به این شهر کوچک مواجه شد. در نهایت با کشته شدن صدها نفر و زخمی شدن شماری بیشتر، کریماف توانست نظم را در شهر برقرار کرده و به زعم خود از شکلگیری جریان جدید انقلاب اجتماعی در کشورش پیشگیری کند.
نقش فاکتورهای غیرسیاسی
یکی از نکات مهم که وجه تمایز انقلابهای رنگی در آسیای مرکزی با قفقاز و حتی اروپای شرقی بود، تقلیل نقشآفرینی مولفههای سیاسی و تاثیرگذاری بیشتر مولفههای اجتماعی و قومی بود. در انقلاب قرقیزستان شاید بتوان شکاف اجتماعی- اقتصادی شمال- جنوب را بیش از مولفههای صرفا سیاسی مد نظر قرار داد؛ اگرچه این عامل نیز بعدتر هویت سیاسی یافت. جنوبی که ساکنان آن عمدتا ازبکها، مسلمانان و اقشار ضعیف اقتصادی و غیرسهیم در قدرت بودند در مقابلِ شمالِ قرقیز و روسگرا و بهرهمند از موقعیتهای اقتصادی بهتر قیام کردند. در جناحبندیهای سیاسی نیز این امر بسیار تاثیرگذار بود؛ کما این که باقیاف، از مخالفین آقایف خود یک جنوبی بود و در نهایت به قدرت رسید و با چالش دیگری در جنوب در سال 2010 از قدرت خلع شد. فساد گسترده و نقش عوامل نزدیک و خانواده افراد بانفوذ دیگر عامل کلیدی گسترش این اعتراضات بود.
در ازبکستان نیز شاهد چنین روندی بودیم. کشاورزان و مردمی که از فساد و ناکارآمدی به تنگ آمده و تحت تاثیر جریانات به وجود آمده از گروههای اسلامگرا نظیر حزبالتحریر قرار داشتند، لب به اعتراض گشوده و در صدد اعمال تغییرات بودند.
انتهای پیام/