محمد حنیف: ادبیات غیرمتعهد و شخصی در سالهای اخیر نمود آشکاری دارد/ فاصله نقدها با آثار
محمد حنیف میگوید: ادبیات متعهد به راه خود ادامه میدهد، اما در دوره معاصر ادبیات غیرمتعهد و شخصی نمود بسیار آشکار یافته است. با این حال رمانهایی در نوع خود شاخص در سالهای اخیر کم نداشتهایم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا،از اواسط دهه 80 و بهویژه از ابتدای دهه 90 سیر صعودی ادبیات داستانی ایرانی اگر نگوییم روند نزولی به خود گرفته است، دیگر شتاب سابق را ندارد، بسیاری از نویسندگان شاخص حوزه انقلاب، دفاع مقدس و حتی اجتماعینویسها کمتر دست به قلم برده و آثار خلقشده در این سالها نیز رمان دندانگیری از آب در نیامده است. عدم معرفی برگزیده بخش ادبیات در دورههای متعدد جایزه کتاب سال و جایزه جلال آلاحمد در این سالها خود گواه این ادعاست. کنار این سکوت نسبی نویسندگان شاخص دهههای 70 و 80، جوانگرایی البته در ادبیات داستانی دهه 90 رشد یافته و آثار خوبی از نویسندگان جوان در این سالها منتشر شده است، با این حال منتقدان بر این باورند که در دهه 90 ما با تولید انبوه اما ضعیف آثار ادبیات داستانی روبهرو هستیم.
بهباور این گروه داوری، سهولت در چاپ، شتابزدگی و تعدد مراکز عرضه داستان کوتاه، مسئلههای نازل و شخصی نویسندگان، نبود دردمندی و رسالت اجتماعی، نبود اقلیمها و گویشهای محلی در داستانها، استفاده از مفاهیم و دغدغههای تکراری در رمانهای اجتماعی از جمله مهمترین ضعفهای داستان کوتاه در سالهای اخیر بوده است. اما در حوزه رمان نیز وضعیت چندان مطلوب نیست، داوران جوایز مختلف ادبی، منتقدان و... معتقدند که رمان ایرانی در سالهای اخیر گرفتار عجول بودن نویسندگانش شده است، از این رو رمانهای ناپخته، گرفتار ضعفهای تکنیکی و ساختاری فراوان در این سالها منتشر شده است.
تسنیم پیش از این در گفتوگو با نویسندگانی چون محمد کشاورز، مصطفی جمشیدی، ابراهیم اکبری دیزگاه، سعید تشکری و ... به بررسی این موضوع پرداخت، موضوعی که به هر حال در ادبیات داستانی ما غیرقابل انکار است. محمد حنیف نیز از دیگر نویسندگانی است که در سالهای اخیر دستی در داوری جوایز ادبی داشته و امسال نیز از داوران یازدهمین دوره جایزه جلال آل احمد است، از این رهگذر معتقد است که اتفاقاً برخلاف آنچه که بسیاری از منتقدان میگویند، ادبیات داستانی در سالهای اخیر رو به رشد بوده است، هر چند رشد آن مطلوب نیست، اما رمانهایی در نوع خود شاخص پدید آمده است.گفتوگوی تسنیم با محمد حنیف را میتوانید در ادامه بخوانید:
* تسنیم: ادبیات داستانی در سالهای اخیر به باور بسیاری از منتقدان و داوران جوایز ادبی به سمت تولید انبوده پیش رفته است، اما این تولید انبوه را آثار ضعیف همراهی کردهاند. به نظر میرسد، در این میان نبود وسواس کافی برای توجه به ساختار فنی داستان و حال و هوای آن موجب این رخداد شده است تا جایی که میتوان گفت بر خلاف دهه 40 تا 70 که ما شاهد انتشار داستانهای درخشان ادبیات فارسی هستیم، در دهههای اخیر اتفاق جدیدی رخ نداده است.
به نظر بنده بسیاری از این ادعاها گمانهزنی است و بر اساس مطالعه وسیع و ارزیابی درست و دقیق نیست، به همین دلیل به این سؤال نمیتوانم پاسخ موافق یا مخالف بدهم، تصور نمیکنم کسی هم باشد که با ضرس قاطع بتواند پاسخ منطقی بدهد، به دلیل اینکه باید آثار را خوانده یا بررسی کرده باشد.
محفلنگریهای ادبی در طبقات مختلف فکری موجب دیده نشدن آثار ادبی در سالهای اخیر شده است
این درست است که دهه 40 تا 70 اوج ادبیات داستانی ماست، اما در سالهای اخیر هم آثار قوی در حوزههای مختلف منتشر شدهاند، ولی ضعف نقد، نبود منتقد حرفهای، محفلنگری ادبی از جانب طبقههای مختلف فکری موجب شده بسیاری از کارها دیده نشود، مثلاً سال گذشته من در حد توانم مطالعاتی در رمانها داشتم و کارهایی چون «سرزمین عجایب» را به لحاظ ساختار و درونمایه کار بسیار ارزنده و تازهای دیدم.
به نظر من در سالهای آینده درباره این رمان صحبت خواهد شد، چرا که تصویر درستی از جامعه هویت باخته ما به ویژه در نسل جوان در آن دیده شده است، تمام داستان یک پاراگراف است، 160 صفحه را در یک پاراگرف نوشته است، بدون اینکه نقطه سر سطر باشد. این اثر دارای ویژگیهایی است که کار را منحصر به فرد میکند.
آثار ادبی سه سال اخیر از رشد قابل قبولی برخوردار بوده است
اغلب این آثار هم از نظر ساختار و زبان و هم از نظر درونمایه و شخصیت حائز اهمیت هستند. برخی چون «زخم شیر» و «هرس»، ساختار محکمی دارند. بعضی چون «باغ استخوانهای نمور»، «بند محکومین»، «بالزنها» و «تذکرة اندوهگینان» بُعد زبانی آنها سنگینی میکند. پارهای چون برخی از کتابهای دفاع مقدس نیز در زمره آثار قابل توجه است. البته در این میان آثار ارزنده دیگری هم بودند همچون رمان «بگذار تروا بسوزد» که ساختار و زبان تحسینکنندهای داشتند، اما درونمایه آنها سرگردان میان حوزه نخبهپسند و عامهپسند است. به هرحال اگر آنگونه که گفتهاند یکی از رسالتهای اصلی رمان، شناساییِ جنبههای پنهان در معرض خطر هستی انسانی باشد، اغلب این این آثار، به زوایایی پنهان از زندگی بشری پرداختهاند. شیوه برخورد نویسنده با عناصر داستانی نیز در پارهای از داستانها به گونهای بوده که خواننده را با خود تا پایان داستان همراه میسازد. برخی چون «هرس»، «زخم شیر» و ... تا مدتها نیز ذهن مخاطب را درگیر میسازد. پس بیراه نیست اگر گفته شود، متوسط آثار دهه حاضر، یا حداقل آثاری که در دو سه سال اخیرمنتشر شده، با توجه به عوامل مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی (که در هرحال در رونق رشد ادبیات داستانی، به ویژه رمان موثر هستند) از سطح رشد قابل قبولی برخوردار بوده است.
در هر دو طیف روشنفکر و انقلابی نقدها با آثار تناسب ندارد
* تسنیم: اگر این موارد را بپذیریم، این سؤال پیش میآید که چرا در سالهای اخیر رمان در جامعه ما چندان دیده نشده است؟
آنچه مهم است، در هر دو سوی این طیف چه رمانهای روشنفکران و چه رمانهای نویسندگان نقطه مقابل، عدم تناسب نقد با آثار است. این امر دو علت دارد؛ نخست اینکه بازار نقد داغ نیست، دیگر اینکه مطالعات عمیق، گسترده و پایهای وجود ندارد. اینکه منتقدی بیاید و بگوید من این مطالعات را داشتهام و به نتیجه مشخصی رسیدهام، دیده نمیشود؛ بنابراین ما میتوانیم درباره محتوای رمان در سالهای اخیر قضاوت کنیم، اما طرح این مسئله که اثر خوبی نداشتهایم، باید بر پایه مطالعات جامع باشد.
ادبیات متعهد به راه خود ادامه میدهد، اما ادبیات غیر متعهد و شخصی نمود بسیار آشکار یافته است
* تسنیم: به قضاوت درباره محتوا اشاره کردید، وضعیت محتوایی داستانهای ایرانی در سالهای اخیر را چگونه ارزیابی میکنید؟ این باور وجود دارد که نویسندگان ما به مسائل و دغدغههای شخصی خود بیشتر میپردازند تا به دردمندی و رسالت اجتماعی خویش.
هرگاه یک نویسنده موضوع و درونمایهای برایش مهم میشود، در مورد آن مینویسد. گاه آن حرف، حرف کل جامعه است و گاهی نه. این انتخاب بر میگردد به روح زمانه و به ویژگیهایی که آن برهه زمانی وجود دارد، مثلاً در دهه 50 و 60 تا پایان جنگ این احساس مسئولیت در برابر جامعه وجود داشت و این یک اصل بود که انسان باید جامعه را انتخاب کند، بنابراین نویسندگان روشنفکر و غیر روشنفکر اینگونه مینوشتند، علی اشرف درویشان، سید محمود گلابدرهای، سیمین دانشور، جلال آل احمد و ... بیشتر از مسائل جامعه مینوشتند تا دغدغههای شخصی خود. اما امروز روح زمانه متفاوت شده است، امروز بین فرد و جامعه بسیاری فرد را انتخاب میکنند، آن اعتماد اجتماعی که در دورههای 50 تا 60 بود چه در دوره جنگ و چه در دوره مبارزات انقلابی در ادبیات نیز خود را نشان داد. البته نمیتوان گفت که ادبیات متعهد دیگر وجود ندارد، ادبیات متعهد وجود دارد و همچنان به راه خودش ادامه خواهد داد، اما نمود بسیار آشکار ادبیات غیر متعهد و شخصی در این دوره قابل توجه است.
به هر حال برخی از دغدغههایی که امروز مطرح میشود، مثل مهاجرت، به بخشی از جامعه مرتبط است، هرچند درد اکثریت مردم نیست، اما درد بسیاری از روشنفکران است. چندین میلیون ایرانی در سالهای اخیر مهاجرت کردهاند، این مهاجرتها هویت باختگی یا حداقل التقاط فرهنگی پیش میآورد، ما چندین میلیون آواره مهاجر در کشورهای مختلف داریم، طبیعی است که در دورهای که فقر، فساد، رشوه و اختلاسهای نجومی وسیع است، مهاجرت چندان محلی از اعتبار ندارد، اما برخی نویسندگان که دغدغه شخصی نسبت به موضوع دارند، به آن میپردازند. در چنین مواقعی، انتخاب موضوعی مثل التقاط فرهنگی، مهاجرت و حتی انزوای انسان در قوطی کبریتهای بلند شهری مسئلهای شخصی نیست.
ستارههای درخشانی در ادبیات داستانی پدید آمده است
*تسنیم: چرا ژرفنگری در زمینههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در داستان ایران محدود است. آیا نویسندگان ما اساساً چنین توانایی ندارند، یا اینکه خط قرمزهایی برای این نوع پرداخت وجود دارد؟
نه، من این را قبو ل ندارم که ژرفنگریهای نویسندگان ما اندک شده است. همانطور که گفتم، آثار بسیار برجسته هم داریم. برخلاف کسانی که میگویند ادبیات داستانی ما دچار رکود شده است، من ستارههای درخشانی را میبینم که اگر پیشداوریها راکنار بگذاریم، آثار بسیار رو به رشدی هستند.
گاهی در دورهای حرفی باب میشود و بخشی از جامعه هم توان گفتن آن را دارند، نویسنده نیز به خاطر ایمانی که به آن سخن دارد، حاضر است هزینهاش را بپردازد و حرفش را بزند. گاهی نیز نه، چنین امری ریشه در توانمندی یا عدم توانایی نویسنده در پرداخت به موضوعات سیاسی، اجتماعی ندارد، بیشتر متوجه روح زمانه و مسائلی است که خارج از بحث تواناییهای نویسنده قرار میگیرد. اگر نگاهی به «بند محکومین» داشته باشیم، میبینیم با وجود ایراداتی که از منظر واقعنمایی دارد، اثری کاملاً متعهد است، ادبیاتی که برای افرادی که به دلایل مختلف در شرایطی قرار گرفتند که پایشان به زندان باز شده است، دل میسوزاند. حالا نویسنده با لطافت توانسته، تنها با ذکر یک تاریخ، اثرش را به حوادث سیاسی پیوند دهد. همین هم خارج از انتظار است.
زهره یزدانپناه قرهتپه نیز رمان «نشانی روی آب و رد کبوترها» را در نقطه مقابل بند محکومین نوشته است. هر دو نیز با نوعی تعهد به یک مسئله نگاه کردهاند.در مقابل، «رژیسور» که سوای صفحاتی که نویسنده با ذکر اشعار بسیار، به روح زیبای کلیت اثر لطمه زده است، اما باز دارد حرفی میزند که در کنه آن، گفتنش آسان نیست. درست است که اثر ماجرا به بمباران بارگاه امام هشتم(ع) مرتبط است، اما نویسنده در زمانهای دارد از آرزوی پتر کبیر مبنی بر دست یافتنش به آبهای گرم و از طریق ایران سخن میگوید که روح زمانه حرف دیگری میزند. صادق کرمیار نیز در «مستوری» رزمندهای را نشان داده که به فساد اقتصادی آلوده شده است. رضا امیرخانی، محمدرضا مرزوقی و دیگران نیز به نوعی خلاف جریان رود حرکت کردهاند. اینها تنها برخی از نمونههای نقض ادعای شماست.
بسیاری از رمانهای حال حاضر ادبیات ما دردمندانه است
متأسفانه بسیاری از روشنفکرنماها اعتقاد دارند اگر نویسندهای از موضوع مورد علاقه آنها ننوشت، کار اشتباهی کرده است، یا متعهد نیست. بسیاری از سیاستمداران فرهنگی ما نیز اینگونه هستند و تصور میکنند که اگر نویسندهای از انقلاب و جنگ یا از مسائل اجتماعی و انسانی ننویسد، اشتباه کرده، انقلابی و ادبیاتش متعهد نیست، اما اگر به همه انسانها این حق را بدهیم که مستقل بیندیشند، در این صورت موضوع فرق میکند؛ بنابراین بسیاری از رمانهای حال حاضر ادبیات ما دردمندانه است، مگر کارهای سعید تشکری غیردردمندانه است؟ کارهای احمد دهقان، شهریار عباسی، مرعشی، خانجانی، طاهری، کرمیار، حسن بیگی و ... غیر دردمندانه است؟
علاوه بر این فضای فرهنگی جامعه آنقدر رکودزده نیست که ما امروز بگوییم نویسندهای نمیتواند کار خلاقانه تولید کند. هر چند نمیگویم شرایط عالی است، اما میتوانست بسیار بهتر باشد؛ چنانکه در دورههای مختلف تحت تأثیر شرایط فرهنگی تغییر کرده است؛ بنابراین من اعتقاد ندارم ادبیات داستانی رو به رشد نیست.
انتهای پیام/