با بزرگان دیار نصفجهان| تبدیل خانه کودکی شهید مدرس در زواره به مجموعه فرهنگی - گردشگری
خانه کودکی آیتالله سیدحسن مدرس طباطبایی در شهر زواره به مجموعه فرهنگی ــ گردشگری تبدیل میشود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، کار مرمت و بازسازی خانه کودکی شهید مدرس در زواره که به خانه سید سالار (جد مادری شهید مدرس) معروف است امسال همزمان با هشتاد و یکمین سالروز شهادت آیت الله سید حسن مدرس، با حضور نایبرئیس مجلس شورای اسلامی آغاز شد.
این خانه تاریخی در محله دشت زواره واقع است. برخی از کارشناسان قدمت این خانه را بیش از 300 سال تخمین زدهاند. سید حسن مدرس تا سن 6سالگی بههمراه مادرش خدیجه در این خانه تاریخی زندگی میکردند و از 6سالگی از زواره به اسفه شهرضا مهاجرت نمودند.
این خانه تاریخی بهشماره 31988 در سال 1396 در فهرست آثار ملی کشور بهثبت رسیده است.
مالک این خانه قدیمی گفت: این خانه تاریخی برای بازدید و آشنایی بیشتر مردم با سادهزیستی و معنویت آیت الله مدرس به مجموعه فرهنگی ــ گردشگری تبدیل میشود.
یاسر نعنایی افزود: این خانه تاریخی را برای بازسازی از بستگان شهید مدرس در زواره و تهران خریداری کرده است.
زندگینامه شهید مدرس
سیدحسن مدرس بر حسب اسناد تاریخى و نسبنامهاى که حضرت آیتالله العظمى مرعشى نجفى(ره) تنظیم کرده از سادات طباطبایى زواره است که نسبش پس از 31 پشت به حضرت امام حسن مجتبى(ع) مىرسد.
سید اسماعیل طباطبائى (پدر شهید مدرس) که از طایفه میرعابدین محسوب مىشد و در روستاى سرابه به تبلیغات دینى و انجام امور شرعى مردم مشغول بود، براى آنکه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زوارهاى قطع نکند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندى را تجدید و تقویت کرده، سنت حسنه صله ارحام را احیا کند.
به همین سبب پدر شهید مدرس دختر سید کاظم سالار را که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایى زواره بود بهعقد ازدواج خویش درآورد. ثمره این پیوند بامیمنت فرزندى بود که به سال 1278 قمری چون چشمهاى پاک در کویر زواره جوشید؛ پدر وى را حسن نامید، همان کسى که مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعههایى نوشیدند.
پدرش غالباً در سرابه به امور شرعى و فقهى مردم مشغول بود ولى مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش بهسر مىبردند تا آنکه حادثهاى سبب شد که پدر فرزندش را که شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش میرعبدالباقى ببرد و محله فضلآباد این شهر را بهعنوان محل سکونت خویش برگزیند.
این در حالى بود که میرعبدالباقى قبلاً از زواره به قمشه مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیتهاى علمى و تبلیغى مشغول بود. سیدعبدالباقى بیشترین نقش را در تعلیم سیدحسن ایفا کرد و او را در مسیر علم و تقوا هدایت کرد و بههنگام مرگ در ضمن وصیتنامهاى سیدحسن را بر ادامه تحصیل علوم دینى تشویق و سفارش کرد. زمانى که سیدعبدالباقى دارفانى را وداع گفت مدرس چهاردهساله بود.
عزیمت به اصفهان در سال 1298
وى در سال 1298ق. بهمنظور ادامه تحصیل علوم دینى رهسپار اصفهان شد و بهمدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از 30 استاد را درک کرد. ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول شد و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدى چون میرزا عبدالعلى هرندى آموخت.
در محضر آخوند ملامحمد کاشى کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل کرد. یکى از اساتیدى که دانش حکمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حکیم نامدار میرزا جهانگیرخان قشقایى است.
مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سید محمدباقر درچهاى و شیخ مرتضى ریزى و دیگر اساتید در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و در اصول آنچنان مهارتى یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزى را که حاوى 10 هزار سطر بود، بنگارد.
سفر به نجف اشرف و دریافت درجه اجتهاد
شهید مدرس چکیده زندگینامه تحصیلى خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه شرح رسائل که بهزبان عربى نگاشته، آورده است. وى پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان 1311 قمری وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیت الله میرزاى شیرازى در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلى اصفهانى همحجره شد.
مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سیدمحمد فشارکى و شریعت اصفهانى بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانى، سیدمحمد صادق طباطبائى و شیخ عبدالکریم حائرى، سید هبةالدین شهرستانى و سید مصطفى کاشانى ارتباط داشت و مباحثههاى دروس خارج را با آیة الله حاج سید ابوالحسن و آیة الله حاج سیدعلى کازرونى انجام مىداد.
مدرس بههنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته به کار مىپرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگى خود مىکرد. پس از 7 سال اقامت در نجف و تأیید مقام اجتهاد او از سوى علماى این شهر بهسال 1318 قمری (در 40سالگى) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیارى راهى اصفهان شد.
علت شهرت شهید مدرس
مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاه در قمشه بهویژه روستاى اسفه و دیدار با فامیل و بستگان، قمشه را بهقصد اقامت در اصفهان ترک و در این شهر اقامت کرد. وى صبحها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه مىگفت و در روزهاى پنجشنبه طلاب را با چشمههاى زلال حکمت نهجالبلاغه آشنا مىکرد.
تسلط وى بههنگام تدریس در حدى بود که از این زمان به مدرس مشهور گشت. وى همراه با تدریس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم بهستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت کرد.
زمانى پس از شکست کامل قواى دولت در درگیرى با نیروهاى مردمى، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتى سپرده شد. صمصام السلطنه که بهعنوان فرمانده نیروهاى مسلح عشایر بختیارى نقش مهمى در ماجراى مشروطیت داشت در رأس حکومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتى را که در جنگ با استبداد قاجاریه به ایشان وارد آورده بود بهعنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب کرد.
مدرس که در جلسه انجمن ولایتى اصفهان حضور داشت و نیابت ریاست آن را عهدهدار بود با شنیدن این خبر بهشدت ناراحت شد و گفت "حاکم چنین حقى را ندارد و اگر شلاق زدن حد شرعى است پس در صلاحیت مجتهد است و آنها (حاکمان قاجار) دیروز به نام استبداد و اینها امروز به نام مشروطه مردم را کتک مىزنند".
صمصام السلطنه با مشاهده این وضع دستور توقیف و تبعید مدرس مبارز را صادر کرد اما وقتى ماجراى تبعید این فقیه به گوش مردم اصفهان رسید کسبوکار خود را تعطیل و بهدنبال مدرس حرکت کردند. این وضع کارگزاران صمصام را بهشدت نگران کرد و خشم مردم، حاکم اصفهان را ناگزیر به تسلیم کرد و با اجبار و از روى ناچارى در اخذ مالیات و دیگر رفتارهاى خود تجدید نظر کرد و مدرس هم میان فریادهاى پرخروش مردم که مىگفتند «زنده باد مدرس»، به اصفهان بازگشت.
مدرس در ایام تدریس به وضع طلاب و مدارس علمیه و موقوفات آنها رسیدگى مىکرد و متولیان را تحت فشار قرار مىداد تا درآمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسلیمناپذیرى او در مقابل کارهاى خلاف و امور غیرمنطقى بر گروهى سودجو و فرصتطلب ناگوار آمد و تصمیم به ترور او گرفتند. اما با شجاعت مدرس و رفتار شگفتانگیز او این ترور نافرجام ماند و افراد مذکور در اجراى نقش مکارانه خود ناکام ماندند.
آیتالله شهید سیدحسن مدرس در سنین جوانى به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هرچند حاضر به چاپ رساله عملیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینى آثارى مفصل و عمیق از خود بهیادگار نهاد و آیت الله العظمى مرعشى نجفى(ره) تألیفات فقهى او را ستوده و افزوده است که از مدرس اجازه نقل حدیث داشته است.
آیتالله حاج سید محمد رضا بهاءالدینى در مصاحبهاى اظهار داشته است مرحوم مدرس یک رجل علمى و دینى و سیاسى بود و این گونه فردى مهمتر از رجل علمى و دینى است زیرا این مظهر ولایت است که اگر ولایت و سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامى تحقق کامل نمىیابد.
مدرس با ورود به تهران در نخستین فرصت درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى کنونى) آغاز و تأکید کرد که "کار اصلى من تدریس است و سیاست کار دوم من است".
طرح امتحان طلاب برای نخستین بار توسط شهید مدرس
وى در 27 تیرماه 1304 که عهدهدار تولیت این مدرسه گشت براى اینکه طلاب علوم دینى از اوقات خود استفاده بیشترى کنند و با جدیت افزونترى به کار درس و مباحثه بپردازند براى نخستین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و بهمنظور حسن اداره این مدرسه، نظامنامهاى تدوین کرد و امور تحصیلى طلاب را مورد رسیدگى قرار داد و براى احیا و آبادانى روستاها و مغازههاى موقوفه مدرسه زحمات زیادى را تحمل کرد.
عصرهاى پنجشنبه اغلب در گرماى شدید تابستان به روستاهاى اطراف ورامین رفته و خود قناتهاى روستاهاى این منطقه را مورد بازدید قرار مىداد و گاه به داخل چاهها مىرفت و در تعمیر آنها همکارى مىکرد و از اینکه با چرخ از چاه گل بکشد هیچ ابایى نداشت. در این مدرسه شخصیتهایى چون آیتالله حاج میرزا ابوالحسن شعرانى، آیتالله سیدمرتضى پسندیده، شیخ محمدعلى لواسانى و... تربیت شدند.
سرتیپ درگاهى رئیس شهربانى تهران که عداوتى خاص با مدرس داشت در پى فرصتى مىگشت تا عقربصفت زهر خود را فرو ریزد، به همین منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهرماه 1307 بههمراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته، پس از مضروب و مجروح کردن اهل خانه و زیر کتک گرفتن شهید مدرس وى را سربرهنه و بدون عبا دستگیر کردند و به قلعه خواف تبعید کردند.
آن شهید والامقام دوران تبعید را با وجود اوضاع مشقتبار با روحى شاداب و قیافهاى ملکوتى سپرى کرد. آن فقیه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف بهدنبال اجراى نقشه رضاشاه روانه کاشمر شد و در حوالى غروب 27 رمضان 1356 قمری مطابق با دهم آذر 1316 شمسی 3 جنایتکار و خبیث بهنامهاى جهانسوزى، خلج و مستوفیان نزد مدرس آمده و چاى سمى را بهاجبار به او دادند و چون دیدند از اثر سم خبرى نیست عمامه سید را در حین نماز از سرش برداشته، بر گردنش انداختند و آن فقیه بزرگوار را به شهادت رساندند. مشهد این فقیه فرزانه در شهر کاشمر زیارتگاه عاشقان معرفت و شیفتگان حقیقت است.
آثار قلمى آیتالله مدرس
تعلیقه بر کفایة الاصول آخوند خراسانى؛ رسائل الفقهیه که بهکوشش استاد ابوالفضل شکورى بهتازگى انتشار یافته است؛ رسالهاى در ترتب (در علم اصول فقه)؛ رسالهاى در شرط متأخر (در اصول)، رسالهاى در عقود و ایقاعات، رسالهاى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه؛ کتاب حجیة الظن (در اصول)، شرح رسائل شیخ مرتضى انصارى، حاشیه بر کتاب النکاح مرحوم آیة الله شیخ محمد رضا نجفى مسجدشاهى، دوره تقریرات اصول میرزاى شیرازى، رسالهاى در شرط امام و مأموم، کتابى در باب استصحاب (در علم اصول)، کتاب احوال الظن فى اصول الدین، شرح روان بر نهجالبلاغه، اصول تشکیلات عدلیه (با همکارى دیگران)، زندگینامه ((خودنوشت )) که براى روزنامه اطلاعات فرستاده است.
انتهای پیام/ز*