لرستان| عاشقانههای سیده زهرا برای بابای شهیدش؛ ۴۰ روز دلتنگی در فراق «نور خدا»
سیده زهرا از دلتنگیهایی میگوید که تا ابد باقیست و این روزها اتاق پدر مأمنی برای تسکین دردهایش شده است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از خرمآباد، بار دیگر قلمبهدست گرفته و مینویسم از مجاهدی فی سبیل الله که گوهر زیبای عمل خود را به زَخارف دنیا محک زد و شراب حضور یار را سرکشید و در پی نوشیدن این شراب ترک جان کرد و به اقیانوس بیانتها متصل شد.
سیدی آسمانی که مشعل توحید را با ایثار خود برافروخت، درراه حق جانفشانی کرد و زیباترین جلوه عشق خدا بر روی زمین شد؛ 40 غروب غمانگیز از عروج آسمانی «سید نور خدا» گذشت، شهیدی که 10 سال نگاهش را از زمین گرفت و خیره به آسمان، چشمانتظار روز وصال بود.
انتظار 10 ساله روز وصال
خوشا آنان که در پروازشان اسیر قفس نشدند و رهیدند؛ آنان که شهادت را انتخاب کردند و شهید شدند تا با رفتن خود چگونه ماندن و زندگی کردن را به ما بیاموزند.
مقام شهید اوج بندگی، سیر و سلوک در عالم معنویت است و شهادت درراه خدا چیزی نیست که بتوان آن را با سنجشهای بشری و انگیزههای مادی ارزیابی کرد چراکه شهدا مصداق اکمل سلوک عشقاند و در پیش خدای تبارکوتعالی "عند ربهم یرزقون" اند.
شهید سید نور خدا موسوی زیباترین تفسیر عشق، شجاعت و ایثار بود و 10 سال ماند و نفس کشید تا به ما نشان دهد راه عزت و شهادت هیچگاه بسته نخواهد شد، او قرب الهی را برگزید و به پیشگاه خداوند شتافت و حال 40 روز از آسمانی شدنش میگذرد و سیده زهرا از دوری و فراق 40 پدر میگوید.
اتاق پدر مأمن دلتنگیهای زهرا
او از بابایی بودنش میگوید از دلتنگیهای یک دختر در نبود پدرش، از اینکه در این دنیا هیچچیز نمیتواند جای پدر را بگیرد و هنوز پس از 40 روز، رفتن پدرش را باور نکرده؛ از درد دلهایش با پدر میگوید و اتاقی که مأمن دلتنگیهایش شده است.
زهرا از 40 روزی میگوید که در نبود پدرش بهسختی گذشته، دلتنگی که تا ابد حس میشود، او گفت: 40 روزی که در نبود پدرم گذشته نامش را زندگی نمیگذارم، این دوری از پدر قلبم را میسوزاند و فقط با صحبت کردن با پدرم و اینکه میدانم در کنارمان و نظارهگر کارهایمان است آرام میشوم.
وی بیان کرد: خیلی دوست دارم پدرم را در خواب ببینم، پدرم عزیز کرده این دوره نبود بلکه او از همان لحظه تولد نظرکرده خدا بود و برای انجام یک مأموریت بزرگ آمده بود و خیلی زود رفت.
سید نورخدا نظر کرده خدا
سیده زهرا از خاطرات با پدر میگوید: مثل هر پدر و دختری روزهای خوبی در کنار هم داشتیم و شاید تنها چیزی که فرق داشت آن حس بالندگی بود که من نسبت به خودم داشتم، همیشه میگفتم پدر من بهترین بابای دنیاست و از اینکه در کنارش نفس میکشیدم افتخار میکردم.
وی گفت: بازهم این حس افتخار نسبت به قبل بیشتر شده و با خود میگویم شاید پدرم الآن رفت که درک من بالا باشد؛ من خوشحالم که پدرم برای مردم و کشورم رفت تا در این نظم و امنیت سهمی داشته باشد و مطمئن هستم این راه هنوز ادامه دارد و امیدوارم من هم بتوانم ادامهدهنده راه پدرم باشم.
سید محمد این روزها بار غم نبود پدر، بیتابی مادر و خواهرش را به دوش میکشد، او دلتنگیهای خود را در پس چهره آرامش پنهان کرده است تا تکیهگاهی برای مادر و خواهرش باشد، اما نام پدر که میآید او نیز بیاختیار خاطرات روزهای بودن پدر را مرور میکند و میگوید: پدرم 10 سال بر روی تخت بود و روزها را در انتظار شب و در کنار پدر خوابیدن میگذراندیم، به حضور و نگاههای پدرم عادت کرده بودیم، پدرم مرد بزرگی بود و این بزرگی در روز تشییع پیکرش را بیشتر فهمیدم، روزی که هزاران نفر آمدند و او را تا بهشت بدرقه کردند.
خوشحالی فرزند شهید از پیام رهبری
وی عنوان کرد: پدرم خیلی عزیز بود و دوست داشتم خودم از او پرستاری کنم، وقتی کاری برای مادرم پیش میآمد دعا میکردم مادرم برای انجام کارش برود و خودم با پدرم تنها باشم و با او صحبت کنم و احساس میکردم متوجه صحبتهای من میشود، لحظاتی که بهتنهایی از پدرم مراقبت میکردم به خودم افتخار میکردم.
سید محمد گفت: لحظهای که پدرم آسمانی شد من و مادرم کنارش بودیم و پدرم روی دست مادرم شهید شد، وقتی این صحنه را دیدم فهمیدم که حق مادرم بود که روی دستان او به شهادت برسد چون مادرم در این 10 سال برای پدرم زحمت کشید و برای من و خواهرم پدری و مادری کرد.
وی بیان کرد: از پیام رهبری خیلی خوشحال شدم و از اینکه فرزند سید نور خدا هستم به خود بالیدم، من هم میخواهم ادامهدهنده راه پدرم باشم و درراه خدا همانند پدرم جانفشانی کنم.
پرستاری از سید نورخدا بهترین روزهای زندگی
کبری حافظی همسر شهید سید نور خدا موسوی روزها پرستاری از آقا سید را بهترین روزهای زندگی خود میداند، روزهایی که در نبود آقا سید خاطراتش را با خود تکرار میکند، از چشمانی آسمانی میگوید که مایه دلگرمی او بوده ولی امروز از خانهای میگوید که دیگر بیفروغ شده است.
وی گفت: زمانی که آقا سید بود هرلحظه که از دلبستگیهایم به او میگفتم چشمانش را میبست و صحبتهایم را تأیید میکرد اما الآن کنار تخت خالیاش مینشینم ولی کسی نیست که دلتنگیهایم را با چشمانش تأیید کند.
او از زیباییهای همسرش میگوید: هرروز معصومیت و نورانیت چهره آقا سید بیشتر میشد، عطر نفسهای آقا سید و نورانیتش زیبایی منزلمان بود و چشمانش نگهبان من بود ولی از وقتیکه او رفته احساس میکنم منزلمان سرد است و نور از خانهمان رفته است.
شهادت سید نورخدا در شب رحلت پیامبر(ص)
وی میگوید: آقا سید در این 10 سال روحش در آسمان و جسمش گرفتار تختشده بود ولی الآن آزاد است، در نبود سید نور خدا فقط به وعده خداوند دلخوش هستم، به اینکه خداوند در قرآن وعده داده شهدا زندهاند و ناظر خانوادهشان هستند.
همسر شهید گفت: سید نور خدا عزیز و انتخابشده بود، خیلیها در این 10 سال التماس دعا از آقا سید داشتند و خیلیها میگفتند که از او حاجت گرفتهاند، سید نور خدا نظرکرده خدا بود و شهادتش نیز زیبا بود.
روزگاری دروازهای برای شهادت بود و حال معبری تنگ که برای عبور از آن باید دل را صیقل داد؛ آری شهادت هدیهای است از جانب خدای تبارکوتعالی برای کسانی که لایق هستند، کسانی که به سبزترین سیرت و سرخترین صورت تاریخ نائل شدند.
سید نور خدا موسوی بزرگمردی از خطه لرستان درراه حق جانفشانی کرد و پای دفاع از میهن خویش ایستاد، او در زاهدان فرماندهی یگان تکاوری را به عهده داشت که در 17 اسفندماه سال 87 در منطقه لار با گروهک تروریستی ریگی درگیر شده و مورد اصابت مستقیم تکتیرانداز دشمن قرار گرفت و یک گلوله دو زمانه به سرش اصابت کرد و به درجه رفیع شهادت نائل شد، وی 10 سال در کما به سر میبرد که سرانجام شامگاه سهشنبه 15 آبان ماه 97 در شب رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) به شهادت رسید.
گزارش از فاطمه بیرانوند
انتهای پیام/ن