لرستان| روایت مادرانه از شهیدان «حیدریان» برای جلیلی+فیلم
دیدار سعید جلیلی با مادر شهیدان حیدریان در لرستان دیداری متفاوت، با رنگ و بوی شهدا و روایتی مادرانه از شهدا بود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از خرمآباد، خبر را که به او دادهاند نفسش بریدهبریده میشود. دست میبرد برای عکس روی دیوار. قاب را میآورد توی آغوش. دستهایش در تبوتاب میرود، گهواره میشود برای عکس. چشم برهم میگذارد. میخواهد برای یک آن شهادت فرزندش را تجسم کند. نمیتواند. نهیب ترکش و فروافتادن علیرضا در خون را مگر میشود در یاد آورد؟ میآید توی حیاط. برگهای پاییز افتاده کنار حوض. قلب او هم میریزد. با چشمهای شُره از داغ فرزند خیره میشود به آسمان. زیرلب شُکر میگوید. از آن روزها دیگر مادر پسر را ندید. جنگ در 12 آذر سال 61 علیرضای 22ساله را از مهرانگیز حیدریان گرفت.
19 سال گمنامی
مادر یک پسر دیگر هم داشت. غلامرضا. کوچکتر از علیرضا. او هم مانند برادر بزرگتر خانه و زندگی را پشت سر گذاشت. عازم جبهه شد. روزی که رفت 2 فرزند کوچکش را هی بوسید، هی بویید. چیزی ته قلبش میگفت این سفر بیبازگشت است. امانت زن و بچههایش را سپرد به دستهای پیر مادر.
از آن روز که غلامرضا رفت 19 سال برای مادر به بیخبری گذشت. به گمنامی مزار. در آن سالها هر بار که صدای زنگ در میآمد، رنگ چشمهایش روشن میشد. قلبش چونان گنجشکِ گریخته از تیر صیاد تندتند میزد. میریخت روی زمین. نکند خبری از غلامرضا آورده باشند. بعد که خبری نبود با پای افتانوخیزان کُلون در را از پشتِ پای اندوه میانداخت. سالها گذشت به چشمانتظاری. به بیخبری.
آشنا به تربت شهید
حالا در زمستان 97 رفتهایم به خانه مادر شهیدان علیرضا و غلامرضا حیدریان سرابی. تسبیحها دانهدانه توی دستهای مادر صلوات میشود. چشم میبرد به 2فرزند توی یک قاب. قاب از او دل میبَرد:«در سال 80 یک تکه استخوان را برای من آوردند. گفتند این تنها نشان غلامرضاست از سالهای گمنامی. هیچ نشانی از او را با خود نداشت، اما همین یکتکه استخوان هم غنیمت بود. از آن روز به بعد فرزند من شد، پاره تنم. خدا خواست و در غربت نماندم. آشنا شدم، آشنا به تربت غلامرضا. مزار او شد آرام سالهای بیقراری.»
مهمان مادر شهیدان
ستونِ مادر خیره در قاب خمیده میشود، اشکِ غلتان میریزد روی نقشهای چادرِ گلدار. او را میبرد به سالهای کودکی فرزندان. به روزی فکر میکند که قرار بود علیرضا و غلامرضا عصای روزگار پیریاش باشند. میان گُلانداختن خاطرات به مادر خبر میدهند سعید جلیلی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی میآید به خانهشان. چشمهایش شوق میشود. خانه را برق میاندازد:«مهمان حبیب خداست. چه مهمانی بهتر از او که بوی«آقا» را با خود دارد. همین که بیاید کمی از گرههای این قلب هم وا خواهد شد.»
اشتیاق شنیدن
مهمان که میآید، چشمهای «مادر شهدا» قربانصدقهاش میرود. مینشیند روبهروی او. صبر مادر لبریز شده. حرف که میزند، سعید جلیلی با مهربانی و تواضع مثال زدنی نشسته و خاطرات فرزندان شهید را میشنود. با طمأنینه دو دستش را درهم گره زده و میخواهد بیشتر از شهیدان بداند. پس گوش میدهد، چنان دانشآموزی نشسته در پای آموزههای یک استاد. برای او خانواده شهدا چشموچراغ هستند و واجبالتعظیم.
سوغات راه
حالا برای مادر جای علیرضا و غلامرضا دیگر خالی نیست. کتاب«راسته مسجدیها» را از گنجه بیرون میآورد. این کتاب زندگی و نحوه شهادت فرزندانش علیرضا و غلامرضا از شهدای اصناف لرستان را روایت کرده، آنرا با دست گشاده به همرزم شهدا(جلیلی) تعارف میکند. سوغات راه مهمان میشود.
در کلیپ زیر این دیدار صمیمی سعید جلیلی نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی با مادر شهیدان حیدریان در خرمآباد را ببینید.
انتهای پیام/ن