بهار خود را با یک تئاتر کمدی آغاز کنیم
نمایش تازه هادی عامل اگرچه هدایت هاشمی ندارد؛ ولی قرار است یک کمدی باشد. بهار فصل کمدیهاست.
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
تعطیلات به بسیاری خوش میگذرد و برخی هم نه. به خصوص این روزها که طبیعت وجه خشمگینش را به مردمان نشان داده است و مایه حیاتش را، مایعی ویرانی برگزیده است؛ اما این دلیلی بر پایان زندگی نیست. زندگی جریان دارد و در کنار ویرانیها، هستند کسانی که ساختن پیشه میکنند. ساختن چیزی که شاید حیاتی تولید نکند؛ اما در حفظ حیات میسر است. چیزی که امید به حیات را افزایش میدهد و روزگار ناخوش را به ساعاتی خوش بدل میکند. ساعاتی که فراموش کنی طبیعت چه میکند و شاید به یادآوری طبیعت چقدر در حقت لطف کرده است. میگویند این مهم وظیفه هنر است و هنر هم تعطیلی ندارد. شاید فرودهایی داشته باشد؛ اما در فرودش هم تداوم دارد. هدف دارد و یکی از اهدافش شاد کردن و سرگرم ساختن است.
در همین روزهای دردآور است که میدانی بسیار از هنرمندان تئاتر این روزها مشغول به تمرین هستند تا با پایان ایام نوروز، ساعاتی شاید شاد، شاید غمگین برای مخاطبانشان رقم زنند. در این ایام البته شانس کمدیها زیاد است. هوای بهار هم ناپایداریهایش جانشیفته زیاد دارد. روزهایی است که از یک نسیم خنک لذت میبری و دلت میخواهد بیشتر از هر وقت دیگری بخندی. حس میکنی گاز خنده در هوا نشتی کرده است و در ریههایت N2O به دو مولکول نیتروژن و یک واحد مولکولی اکسیژن تقسیم میشود و از همین هم میخندی.
پس در چنین شرایط چه بهتر کمدی ببینی و چه بهتر پای تمرین یکی از کمدیها بروی. «آلفرد» یکی از آن کمدیهاست که شروع نشده کمی حاشیهدار شده است. کافی است پای یک غیرتئاتری به تئاتر باز شود تا حاشیه شروع شود. اگرچه هر کسی واجد این آزادی است که در تئاتر حیات کند، باید پله پله پیش رفت تا به آن نقطه ایدئال برسی. باید اول از همه مشق کنی و بعد دست به عمل زنی. پس هر از گاهی کافی است کسی بیمشق وارد تئاتر شود تا ننوشته مداد قرمز ظهور کند. این بار نوبت «آلفرد» است و هنوز محصول نهایی مشخص نیست؛ اما قضاوتها زودتر از رویداد موجودیت مییابد. پوریا پورسرخ که عصر موفقی در سینما تجربه کرد و سپس به افول و کلیشه شدن در تلویزیون مسیرش ادامه یافت؛ قرار است ستاره نمایش هادی عامل باشد که نمایشهای پیشینش ستارهاش هدایت هاشمی بوده.
زمان تمرین این کمدی هادی عامل در ایام دید و بازدید و سرک کشیدن به کار یکدیگر است و موضوع نمایش پاسکال نوواکی چندان به دور از چنین وضعیتی نیست. داستان یک غول حلقه به گوش و برخوردش با همانهایی که به زندگانی اربابش سرک میکشند. نقش بامزه ماجرا هم به نادر فلاح رسیده است. ساعت پنج عصر است و در هوای خنک بهاری، در سالن بزرگ خانهای نسبتاً قدیمی، تمرین در جریان است. در بطن تمرین نادر فلاح ایستاده و دیالوگهایش را میگوید. تلاش میکند تا بهترین بازیش را داشته باشد و کمدین باشد، چیزی که بارها ثابتش کرده است. کافی است رجوع کنیم به نمایش «زهرماری» و یادآوری نقشی که او آفریده بود. برادری که میخواهد به زور مذهبی به نظر آید و منافعی کسب کند.
نادر قلب نمایش هادی عامل است. دیالوگهایش را میگوید و نگاهی به عامل میاندازد. عامل چیزی نمیگوید. هر از گاهی لبخندی میزند از دیدن بازی نادر و پارتنرهایش. دقیق است و برایش زمان مهم است. با آنکه باید طبق وعدهاش برود، برای چند دقیقه باقیمانده شرایط تمرین مهیا میکند و میگوید آن صحنه را با رابعه اسکویی تمرین کند. او قرار است انرژی نمایش باشد و شاید ریتم و ضرباهنگ نمایش را به چنگ آورد. همان چیزی که در یک کمدی روح اثر را حفظ میکند.
تمرین بیحاشیه پیش میرود. کمحرف و آرام. عامل و دستیارانش چون مخاطبانی به نمایش مینگرند. آخرین تمرینهاست و رسیدن به بهترین اکتها. سالن به دو بخش تقسیم شده است. یک کمد چوبی قدیمی که کارکرد گذشتهاش بوفه بوده، با همراهی یک ستون در میانه سالن، سالن را شمالی جنوبی کرده است. تمرین در بخش جنوبی و استراحت در بخش شمالی سالن. نیروهای کارگردان هم خط حائل به شمار میروند. متن نمایشنامه، در دست دستیار کارگردان خودنمایی میکند. سرک میکشم تا ببینم ترجمه هومن حسینزاده چه ادبیاتی دارد. در میان آن همه خط و خطوط ادبیات مخفی شده بود. گویی با نمایش تازهای روبهروییم و شاید این هم خاصیت کمدی باشد.
سر تمرین بد هم نمیگذرد. در حالی که به مجادلات نادر فلاح و رابعه اسکویی مینگرم و گوش میسپارم، آن میان، میانوعدهها نیز خودنمایی میکنند. یک پذیرایی مختصر؛ اما شیک. در چنین فضایی به کسی حتماً بد نمیگذرد. بخش شمالی، آرام و کمصداست. بازیگران در رزرو مانده با هم گپهای آرام میزنند و گوش من چند دسیبل باقی مانده را جذب نمیکند. بهتر است به تمرین بازگردیم. جایی که شخصیتها از حضور پوریا پورسرخ در حمام میگویند و همین باعث میشود پشتسرش حرف بزنند. اسکویی میرود و پورسرخ از حمام خیالی خارج میشود و این پایانی بر حضور نادر است. میرود با همه انرژیش و حالا نوبت پورسرخ است در برابر مونا کرمی ایفای نقش کند.
بازیگر کمتر شناختهشده نمایش مونا کرمی است. جوان و سرحال و خب نقشی کوتاهتر از دیگران. ترکیبی از تجربه تئاترهای آماتوری و دو سه سریال. شروعی که همان پلهپله رفتن را رقم زده است و شاید آیندهای درخشان برای بازیگری جوان. «آلفرد» مهمترین تجربه اوست. هرچند پیشتر با افشین زمانی در ایرانشهر روی صحنه رفته؛ اما نه آن نمایش آن روزها دیده شد و نه نقش مونا کرمی در میان آن همه بازیگر پررنگ. این بار چهار بازیگر است وصحنههای خلوت. جایی برای عرضاندام و فرصتطلببودگی.
نمایش بیحاشیه پیش میرود. آرامش بهاری تهران به نمایش هم سرایت کرده است. جز بازیگران در حال تمرین چندان کسی جنبشی ندارد. سردی مزاج بهار بر گرمی تن غلبه میکند. تمرین رو به پایان است و همه چیز ختم به خیر میشود. نمایش نسبتاً آمده است و همه چیز به اجرا بستگی دارد. نمایش هم از آنهاست که فرصت سرزبان افتادنش در همان شبهای نخست است، شبهای پیشرویی که میتواند لذت پرسه زدن در پارک هنرمندان و اطراف تماشاخانه ایرانشهر را دوچندان کند. به هر حال باید دید هادی عامل که دو سال پیش در ایرانشهر «حساب پرداخت نمیشه» داریو فو را روی صحنه برده بود با ترکیب تازه بازیگرانش چه میکند. نمایشی که قرار است از از 19 فروردین در تماشاخانه ایرانشهر سالن استاد ناظرزاده کرمانی روی صحنه رود و قول داده است مفرح و سرگرمکننده باشد.
انتهای پیام/