نگاهی به «هوراشیو»|تفرج در متن بیلی بزرگ

نگاهی به «هوراشیو»|تفرج در متن بیلی بزرگ

جواد مولانیا در «هوراشیو» هدف را کمدی گرفته است و تلاش می‌کند از دل پارودی موجود اوفات شادی بیافریند، به دور از هر گونه رفتاری که کسی را بیازارد.

خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم

جایی گفته شده است در جهان هملت غروب نمی‌کند؛ چرا که با حرکت وضعی زمین، در هر نقطه‌ای از جهان زمان عصر است و تماشاخانه‌ای در هر کشور حداقل طبق اصل لانه کبوتری هملت را روی صحنه برده است. البته شاید گفته کمی اغراق‌آمیز آید؛ اما تجربه نشان داده است که هملت محبوبیت عجیبی در جهان درام دارد. هم عاشقی جنون‌وار دارد و هم جنون آدمکشی. هم درباره خیانت است و هم در باب وفاداری. همچنین معادله روایتی پیچیده‌ای دارد که هم تجلیل شده است - یان کات یا گوستاو فرایتاگ - و هم تقبیح شده است - کورت ون‌گات. در جهان درام نیز هیچ نمایشنامه‌ای به این اندازه مورد بحث و مداقه قرار نگرفته است و کافی است در گوگل واژه Hamlet را جستجو کنید تا با عدد 113 میلیون مورد برای جستجوی دست یابید. این عدد برای «در انتظار گودو» به عنوان مهمترین نمایشنامه مدرن رقمی نزدیک به 4میلیون مورد است.

اما چرا این نمایشنامه چنین محبوب است؟ بخش مهمش شاید در همان روایت باشد و بخش کوچک‌ترش در چارچوب منعطف آن باشد. نمایش «هملت» مملو از ابهامات دراماتیک است که مدام مورد پرسش قرار گرفته است و همین ابهامات به ساختار آن چنان انعطافی داده است که روایت آن از منظر کارگردانان و نمایشنامه‌نویسان دیگر دگرگون می‌شود. برای مثال تام استوپارد در دو تجربه متفاوت با تغییر زاویه دید و نقش راوی در هملت، یک بار آن را از زبان روزنکرانتز و گیلدنسترن در «روزنکرانتز و گیلدنسترن مرده‌اند» روایت می‌کند و یک بار در «هملت داگ» از زبان چند دانش‌آموز که چیزی از زبان انگلیسی نمی‌دانند.

این خوانش‌پذیری هملت شرایط را برای رسیدن به پارودی‌های متنوع از داستان هملت را فراهم می‌کند. برای مثال سال پیش همین روزها، تاجبخش فناییان یک پارودی ارمنی از داستان هملت را در تئاتر شهر روی صحنه برد که از منظر دن‌کیشوت روایت می‌شد و امسال نوبت به روایت هوراشیو از داستان هملت شده است که بدل به یک پارودی شده است. اثر تازه جواد مولانیا یک کنجکاوی ساده در داستان هملت است که منجر به یک روایت کمیک از این سوگ‌نامه شده است.

در نمایشنامه شکسپیر اطلاعات خاصی از هوراشیو به ما انتقال داده نمی‌شود. تنها می‌فهمیم او دوست هملت در دانشگاه ویتنبرگ انگلستان است؛ اما اینکه چرا در السینور حضور دارد، بماند. او از بدو شروع نمایش حاضر است. در کنار مارسلوس، برناردو و فرانچسکو اولین مواجهه با روح پدر هملت را تجربه می‌کند و بدل به شخصیتی می‌شود که هملت را به نوعی وارد بازی جنون‌آمیزش می‌کند. در متن انگلیسی اولین بار برناردو از هوراشیو این گونه یاد می‌کند: «if you do meet Horatio and Marcellus,The rivals of my watch, bid them make haste» در این عبارت برناردو از فرانچسکو می‌خواهد اگر هوراشیو را می‌بیند به او یادآوری کند که قرار بوده با وی نگهبانی دهد. به عبارتی نقش هوراشیو از یک دانشجو و همکلاسی به یک نگهبان تغییر می‌کند. هر چند به نظر می‌رسد قصد این نگهبانی مواجهه با روح پدر هملت است؛ اما این آغاز یک ابهام است که چرا باید هوراشیو ابتدا روح را رویت کند تا بعد هملت را وارد بازی انتقام کند.

همین مقدمه نشان می‌دهد هوراشیو شخصیتی است برای کنکاش و در نمایشنامه «هوراشیو» یک طرح و توطئه برای این شخصیت مرموز شکسپیری طراحی شده است. هوراشیو یک مشهدی است که با نفوذ به دربار دانمارک قصد دارد حکومت را از چنگ خاندان هملت درآورد و خودش با همدستی روح پدرش پادشاه شود. این هوراشیو را ما می‌شناسیم و دیگر شخصیت‌ها تا انتهای نمایش او را مردی نیک‌خصال می‌دانند. مهدی پوربلاسی در مقام نویسنده از دل یک ماجرا مشهور، یک پارودی آفریده است که بار عمده این پارودی بر دوش تغییرات عمده در داستان است. با دسیسه‌چین دانستن هوراشیو، قتل هملت بزرگ و ماجرای نمایش گونزالو همه محصول نقشه‌های هوراشیو می‌شود و ما در حال دیدن یک شخصیت تارتوف‌‌گونه روی صحنه‌ایم که قصد اغوای همه افرادی را دارد که به نوعی می‌توانند مانع حاکم شدن او شود.

این تغییر در داستان برای مخاطب آشنا به هملت جداب و شیرین است. او می‌گوید این نمایش که چنین نبود؛ در حالی که توالی رویدادها به همان گونه پیش می‌رود. تنها ترفند پوربلاسی در نشان ندادن آنهاست. مثلاً صحنه مشهور هملت و گرترود در اتاق و قتل پولنیوس به دست هملت با وجود کلیدی بودن حذف می‌شود و تنها فرانچسکو وارد می‌شود و می‌گوید پلونیوس مرده است. دیگر کنش مشهور قتل هملت با خنجرش از کار می‌افتد و شمایل خبررسانی سرباز به پادشاه به یک مضحکه بدل می‌شود.

پوربلاسی کمی با هم با واژگان بازی کرده است و آنها را از شکل و شمایل انداخته است. احترام نظامی و درباری که در متن بسیار جدی است و مشخص جایگاه اجتماعی شخصیت‌هاست، در متن پوربلاسی دیگر آن کارکرد را ندارد؛ بلکه از ریختار خود خارج می‌شود و بدل به یک شوخی می‌شود. اما برای خنداندن مخاطب گویا این کارها کفایت‌نمی‌کند. پس جواد مولانیا آستین را بالا زده و سعی کرده است از یک کمدی اسلپ‌استیک رونمایی کند. نمایش او مملو از برخوردهای فیزیکی است و بازیگران مدام در حال از دست دادن شکل و قواره طبیعی خود هستند تا به به یک جنون نمایشی دست یابند. همه چیز در هم و بر هم می‌شود تا شما بیشتر از این نمایش به فرح و شادی برسید. نتیجه کار همان است که ساعتی فارغ از جهان بیرون از دیدن لذت ببرید.

هر چند به نظر می‌رسد این تنها کارکرد نمایش نباشد. شوخی‌های نمایش تنه به تکنیک‌هایی می‌زند که در ادبیات پست‌مدرن رایج است و کمی به آگاهی درونی نویسنده از جهان روز خود خبر می‌دهد. یا به نمایش گذاشتن بخشی از انیمیشن Family Guy به عنوان تصویری از صحبت‌های هملت درباره سوقصد به عمویش، کلودیوس، برآمده از جهانی است که به هنرمند اجازه می‌دهد آزادانه از جهام منطقی رها شود و به نفع درام جهانی فانتزی بساز، کاری که مولانیا با استفاده از موسیقی و بلاس و رنگ و فیزیک انجامش می‌دهد.

اما نمایش از دو‌سوم که می‌گذرد کمی از تب و تاب می‌افتد. گویی دیگر چیزی در چنته نداشته است.نمایشی که قصد داشته هر ده دقیقه یک آس رو کند، در بخش پایانی تنها می‌خواهد تمام شود و این به پاشنه آشیل اثر بدل می‌شود. کمی خستگی از کش‌دار شدن ماجرا و وارد شدن نمایش به صحنه‌هایی که هیچ ارتباطی با متن اصلی ندارند و زاییده ذهن نویسنده است. این صحنه‌ها صرفاً قصد داغ کردن تنور بازی هوراشیو را دارد تا نشان دهد خباثت این شخصیت تا به کجا می‌رسد و چگونه یک خاندان سلطنتی را به ورطه نابودی می‌کشد. شاید این هم بخش اخلاقی ماجرا باشد که گاهی لازم است از آدم‌هایی که همه جا سرک می‌کشند حذر کرد؛ ولی خب خاندان سلطنتی توجهی به این امر ندارند و هوراشیو کارش را می‌کند.

در نهایت اگرچه هوراشیو موفق به قتل همه افراد می‌شود؛ اما در یک بزنگاه، گویی صوراسرافیل در صور خویش می‌دمد تا مه مردگان زنده شوند و هوراشیو اکنون در محاصره شخصیت‌ها کارش را نمام شده بیابد و هم آنچه بافته بوده را رشته شده ببیند. این همه از معجزات کندی است که آن را از تراژدی جدا می‌کند. در جهان فانتزی روی صحنه موسیقی می‌تواند دم عیسوی شود و مرده را زنده کند. مهم این است که آدم‌های خوب به نیکی و بدها به عقوبت برسند.

در روزهایی که ایام چندان به کام نیست و کمدی در نوعی اضمحلال به سر می‌برد، پارودی هوراشیو قابل تأمل به نظر می‌رسد. نمایشی که خنده را از فرم اجرایی و تلاش‌های بازیگران استمناع می‌کند و قرار نیست با بار کنایی در کلام و ایما و شاراه‌های جنسی ما را بخنداند. جاد مولانیا در مقام کارگردان نیز تلاش کرده است از اندک امکانات موجود در نمایش خود - از جمله یک صحنه ثابت که صرفاً یک تخت پادشاهی است - بت نکیه به تصویرساز و میزانسن اثر نمایشی خوش‌ریتمی بسازد. نمایش هر چند نفس‌گیر نیست؛ اما می‌تواند مخاطب را راضی نگاه دارد و او را با داستان نمایش همسو کند.

می‌ماند حضور جواد خواجوی، شخصیت مشهور اینستاگرامی. هر چند شاید از بیرون ماجرا خواجوی همانند دیگر شخصیت‌های مجازی بازیگر شده محبوب جماعتی نباشد؛ اما این بازیگر پیش از مجازی شدن بازیگر بوده است و قدرت بازیگریش را در «هوراشیو» اثبات می‌کند. هر چند به سبب وجوه کمیک شخصیت هوراشیو و ایستا بودن شخصیت آفریده شده در نمایشنامه نمی‌شود قدرت بازیگری خواجوی را محک زد؛ اما او بدون‌شک بازیگر آموزش‌دیده‌ای است و در نمایش نیز از خواجوی صفحه اینستاگرامیش فاصله می‌گیرد، به جز همان صحنه Family Guy.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران