کمدی معاصر|کمدیهای سیاسی که نساختیم
تماشای فیلم سیاسی «من برگشتم» نشان میدهد سینمای ایران فاقد بینش سیاسی لازم است تا در شرایط امروز بدون قضاوت کردن شخصیتها، پیشگویانه از آینده سیاسی کشور بگوید.
خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم
جشنواره جهانی فجر برای این دوره خود، در بخش ویژه به سراغ سینمای کمدی معاصر رفته است و در ساعات پایانی جشنواره یک فیلم کمدی روز را در سالن شماره یک خود روی پرده میبرد. شب گذشته فیلم ایتالیایی «من برگشتم» محصول 2018 و به کارگردانی لوکا مینیرو اکران شد تا به عنوان دومین فیلم کمدی ایتالیایی در ادوار جهانی فجر - در قالب جدیدش - لقب گیرد. فیلمی که داستان بازگشت معجزهوار موسولینی پس از هفتاد و دو سال به رم و آغاز سفرش در سراسر ایتالیا با یک فیلمساز را روایت میکند تا در نهایت در ایتالیایی درهموبرهم این موسولینی باشد که با همان مشی فاشیستی خود در آستانه مجدداً رهبری ایتالیا قرار بگیرد. موسولینی از گور برخاسته با همان دیدگاه و الگوهایی قدیمی موفق میشود مردم ایتالیا را جذب کند تا دریابد همانا فاشیسم را او ابداع نکرد؛ بلکه از درون ایتالیاییها آن را استخراج کرده است.
سال گذشته نیز در بخش مرور سینمای ایتالیا فیلم «قانون میگه!» به کارگردانی سالواتوره فیکارا و ولنتینو پیکونه در جشنواره جهانی فیلم فجر اکران شد. در آن فیلم نیز شاهد آن بودیم با وجود مشخصههای دموکراسی در جامعه ایتالیا؛ اما این ایتالیا در خطر اجتماعی - سیاسی عجیبی قرار گرفته است. فیمل «قانون میگه» که یک کمدی سیاسی بود، نشان میداد چگونه فرهنگ کنونی ایتالیاییها وجوه دموکراسی را مخدوش کرده است و در دل هر ایتالیایی یک فاشیست کوچک خفته که بر آن باور است قانون تنها برای دیگران است و او از اجرای قانون مبراست.
در فیلم «من برگشتم» وضعیت خندهدار و مضحک فیلم «قانون میگه» به یک وضعیت پیشگویانه بدل میشود. فیلم که از دو بخش سینمایی و مستند تشکیل شده است نشان میدهد ظهور موسولینی پس از 72 سال چگونه میتواند مورد توجه عموم قرار گیرد؛ به خصوص زمانی که موسولینی پایش به یوتیوب و تلویزیون باز میشود. پیشوای روزنامهنگار در مییابد تلویزیون چه قدرت جادویی در کنترل اذهان عمومی دارد و چگونه مردم با ناآگاهی کامل، در این خیال که او یک موسولینی جعلی است، از او تبعیت میکنند؛ در حالی که میدانند در گذشته موسولینی چه جنایاتی در گتوها و یا اتیوپی و مصر و لیبی انجام داده است. هر چند موسولینی نشان میدهد دولت کنونی ایتالیا در عراق و افغانستان چندان رویکردی متفاوت با فاشیستها در جنگ جهانگیر دوم نداشتهاند.
آقای لوکو مینیرو در نهمین فیلم خود از فیلم آلمانی «ببین کی برگشته» ساخته دیوید ونندت اقتباس کرده است. مینیرو تلاش میکند در فیلم تصویری از موسولینی ارائه دهد که در آن ایتالیای جدید منعکس شود. جایی که ایتالیاییها ملیت و نژاد خود را اکنون دستخورده و آمیخته با دیگر فرهنگها مییابند؛ اما در وجودشان همان ایتالیاییهای در هه سی و چهل را میبینند. آنان در انتظار پیشوای منجیگری هستند که پس از شکستهای متوالی دموکراسی، آنان را رستگار کند؛ اما خودشان تمایلی به تلاش ندارند. آنان میخواهند مالیات ندهند و کار نکنند.
به گفته منتقدان اروپایی مینیرو در فیلم موسولینی را قضاوت نمیکند؛ در عوض نشان میدهد موسولینی امروز رسانهای است که به واسطه آن میتواند بار دیگر فاشیسم را احیا کند و آتش جنگ را بیافروزد. مینیرو تلاش میکند نشان دهد جامعه ایتالیا خسته از بوروکراسی و فساد اداری، چگونه آمادگی پذیرش فاشیسم در شکل مدرنش را دارد. هر چند تجربه سیاسی یک دهه اخیر در اروپا نشان میدهد دستراستیهای افراطی روز به روز بر قدرتشان افزوده میشود و ایتالیا نیز از این مسأله مصون نمیماند.
اگرچه فیلم مینیرو اثری بسیار ساده است و ویژگیهای سینمایی چندانی ندارد؛ اما نکته قابل توجهش در قیاس با سینمای سیاسی ایران عیان میشود. در سینمای کمدی سیاسی ایران همه چیز بر پایه قضاوت و برابرسازیهای کلیشهای است. برای مثال کمال تبریزی در «مارموز» تلاش میکند تصویری از احمدینژاد بیافریند و صرفاً او را از منظر جایگاه اجتماعی و حتی روانیش قضاوت کند. در عوض موسولینی «من برگشتم» قضاوت نمیشود و حتی وجوه انسانیش - همانند عشق ورزیدن به همسرش - ستوده میشود. فیلم نقبی به گذشته نمیزند و در گذشته نمیماند؛ بلکه تلاش میکند نشان دهد اگر موسولینی بازگردد جامعه ایتالیایی چه خواهد کرد.
در فیلم کمال تبریزی اما همه چیز در همان گذشته میماند. تصویری نشان مخاطب داده میشود که همه میدانیم چیست و صرفاً آن را در بدترین شکل ممکن مرور میکنیم. او نمیتواند آینده را نشان دهد و بگوید در آینده چه رخ میدهد. مهمتر آنکه در فیلم تبریزی مردمی وجود ندارند و نشان نمیدهد نسبت مردم با سیاست در چیست.
در فیلم مینیرو و حتی «قانون میگه!» مهمترین مسأله مردم هستند. هر دو فیلم نشان میدهد رکن مهم سیاست مردم هستند و این مردم هستند که سیاستمدارانش را میسازند. همانند همان جملهای که موسولینی درباره شکلگیری فاشیسم در فیلم میگوید. همان تصویری که اینیاتسیو سیلونه در «مکتب دیکتاتورها» نیز از موسولینی نشان میدهد، اینکه چگونه مردم در ظهور و سقوطش نقش داشتند.
اگرچه سینمای کمدی سیاسی کمرمق و کماثر است؛ اما با نگاهی به همان چند فیلم نشان میدهد چگونه این فیلمها در گذشته دستوپا میزنند. آثار ابوالحسن داوودی همگی از یک گذشته حرف میزنند و از اینکه حال را نشان دهند واهمه دارد، چه برسد آینده را در برابر چشمانمان به تصویر بکشد. سینمای مسعود دهنمکی عقبمانده است و از همان لطایف توییتری فراتر نمیرود. فیلمی چون «ایرانبرگر» ایرانی را به تصویر میکشد که در دهه شصت شدنی بود و در امروز ایران جایی ندارد. تنها فیلم سینمایی مهران مدیری نیز در جایی جز ایران رخ میدهد و او خود را در نهایت در قامت پیشوایی نشان میدهد که توهمش را دارد.
کمدیهای سیاسی ایرانی برخلاف آنچه در دو فیلم ایتالیایی مذکور دیدم، با تکهپرانی و قضاوت کردن افراد امر سیاسی را به تصویر میکشند که از قضا پستترین وجه آن است و متأسفانه خبری از آن نگاه هنرمندانه - به اصطلاح مرسوم ایران دغدغهمندانه- نیست و شرایط نیز نشان میدهد تمایلی برای رسیدن به جایگاه روایتی، همانند فیلم «من برگشتم» در ایران وجود ندارد؛ چون نه فیلمنامهنویسش وجود دارد و نه عوامل سازنده مناسبش و نه بینش سیاسی لازم در فیلمسازان ایرانی؛ وگرنه در شرایط دو سال گذشته کسی دست به کار میشد و از بارگشت رضاخان میرپنج چیزی میساخت تا نشان دهد خطر رضا پهلوی در آینده نزدیک چیست.
انتهای پیام/