«بند به بند با گام دومــ۱۱»|چرا قیامهای مارکسیستی الگوی انقلاب اسلامی نبود؟
قیامهای مارکسیستی علاوه بر اینکه الگویی برای انقلاب اسلامی نبودند، بلکه پس از وقوع انقلاب اسلامی تحت تاثیر این انقلاب قرار گرفتند و به عقیده رهبر انقلاب اگر انقلاب اسلامی پیروز نشده بود و ایران جمهوری اسلامی نمیشد.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم ــ بیانیه «گام دوم انقلاب اسلامی» که بعد از 22 بهمن 97 و از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی منتشر شد، سرآغاز فصل جدیدی در جمهوری اسلامی ایران است، فصلی که از این پس باید با امید و تکیه بر جوانان بر مشکلات گذشته و ناکامیها غلبه کرد و این کار جز با شناخت نقاط ضعف و قوت 40ساله انقلاب میسر نمیشود.
خبرگزاری تسنیم، در راستای تبیین این بیانیه، در سلسله گزارشهایی به بررسی بندهایی از این بیانیه میپردازد تا شناخت رهنمودهای رهبر انقلاب در شروع فصل جدید جمهوری اسلامی راحتتر صورت گیرد.
در ادامه یازدهمین گزارش را با موضوع غیرقابل الگو بودن قیامهای مارکسیستی برای انقلاب اسلامی میخوانید:
امام خامنهای در بیانیه گام دوم انقلاب عنوان فرمودهاند: «بدیهی است که قیامهای مارکسیستی و امثال آن نمیتوانست برای انقلابی که از متن ایمان و معرفت اسلامی پدید آمده است، الگو محسوب شود».
مارکسیستها از طریق انقلاب کارگران، لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کارمزدی و ایجاد جامعهای بیطبقه به دنبال سقوط نظامهای سرمایهداری (کاپیتالیسم) در کشورهای مختلف بودند.
پایههای فکری مارکسیستها مبتنی بر مادیگرایی، دیالکتیک و اقتصاد است. مارکس معتقد بود که در دنیا فقط ماده وجود دارد و این بدان معناست که هر چیز غیرمادی از جمله خداوند وجود ندارد. این مبنای فکری مارکسیستها اولین نقطه اختلافی با دینگرایان است. از این رو یک انقلاب مارکسیستی، نمیتواند به لحاظ فکری و ایدئولوژیک الگوی یک انقلاب دینی و به خصوص انقلاب اسلامی باشد.
یکی دیگر از مبانی فکری مارکسیسم، نظریه و مفهوم زیربنا و روبنا مارکس است. مارکس معتقد بود که اقتصاد و ابزار و روابط تولید زیربناست و ایدئولوژی، هنر، حقوق، خانواده، مذهب، فرهنگ، فلسفه، آموزش، علم، سیاست و رسانه روبنا است، اما اسلام موافق این مفهوم و نظریه نیست. این اختلاف مبنایی نیز موجب میشود تا قیامهای مارکسیستی الگوی انقلاب اسلامی که مبانی و اهداف آن را رهبر انقلاب در بیانیه گام دوم برشمردهاند، نباشد.
علاوه بر دو اختلاف مبنایی بین اسلام و مارکسیسم که بدان اشاره شد، این دو مکتب تفاوتهایی در حوزههای فکر، عمل و انقلاب دارند که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.
قیامها و حکومتهای مارکسیستی همراه با خشونت بوده است. در کشور افغانستان پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، مارکسیستها و چپگراهای وابسته به شوروی دولت داوودخان را که موسس جمهوری افغانستان بود سرنگون کردند و دست به اقدامات خشونت آمیزی در آن کشور زدند. به طوری که در دانشگاه کابل، افراد وابسته به حزب خلق، دانشجویانی را که مخالف با آنان بودند را میزدند. برخی از دانشجویان به دلیل این خشونتها کشته شدند. خشونتهایی که در ایران هم تکرار شد؛ اما این خشونتها نه از سوی نیروهای انقلابی مسلمان بلکه از سوی منافقین و گروههای مارکسیستی بود، به طوری که دانشگاه تهران به محل انبار اسلحههای سازمان مجاهدین خلق تبدیل شد. بدین ترتیب قیامهای مارکسیستی که همراه با خشونت بوده نمیتوانسته الگوی انقلابی باشد که رهبر آن دستور تقدیم گل به سربازان ارتش داده بود.
نکته دیگر اینکه قیامهای مارکسیستی برخلاف ادعاهای خود مردمی نبوده بلکه کودتا بوده و یک حزب با کودتا بر سر کار آمده است. قیامهایی که پیش از انقلاب اسلامی برمبنای تفکرات مارکسیستی در برخی از کشورها به وقوع پیوست، مردمی نبودن و کودتایی بودن آن را نشان میدهد.
احزاب و رژیمهای به اصطلاح انقلابی مانند جمال عبدالناصر و قذافی که در شمال آفریقا روی کار آمدند همگی با کودتا حکومتها را به دست گرفتند و خبری از حرکت مردمی و انقلاب به معنای حقیقی نبود اما در انقلاب اسلامی ایران مردم و گروههای مردمی در صحنه حضور داشتند و میداندار بودند.
البته گروههای سیاسی هم بودند و نقش هم داشتند، اما نقش اصلی برعهده توده مردم بود؛ لذا آنچه در عمل از قیامهای مارکسیستی دیده شد، موجب شد تا آن قیامها به عنوان الگوی انقلاب شناخته نشود.
جمال عبدالناصر و معمر قذافی که هر دو با کودتا در مصر و لیبی روی کار آمدند
کمونیستها و مارکسیستها در حوزه سازماندهی احزاب و تبلیغات بسیار قوی بودند. آنان اگرچه امکاناتشان نسبت به غربیها کمتر بود، اما در تبلیغ بر غربیها غلبه داشتند. تبلیغات آنان به دلیل ماهیت مادیگرایانه مارکسیسم علیه دین و اسلام نیز بود و آنان الحاد و بیدینی را ترویج میکردند. حال مکتبی که الحاد و بیدینی را تبلیغ میکند، آیا میتواند الگوی یک انقلاب دینی و اسلامی باشد؟ آیا یک مکتب ضددینی میتواند الگوی یک انقلاب با هدف تحقق آرمانهای دینی و الهی باشد؟
همچنین در مبارزات اسلامی، تبیین، بیان واقعیت و رساندن واقعیت اهمیت بسیاری دارد، اما بر اساس تفکر مارکسیستی که پیش از انقلاب اسلامی نیز رایج بوده است مبارزه سنتی بوده که تحقق خواهد یافت و آنان اعتقادی به تبیین نداشتند. دیالکتیکی که آنها تفسیر کرده بودند، لازمهاش این بود که این مبارزه، احتیاج به تبیین ندارد.
رهبر انقلاب در این رابطه میفرمایند: «در سال 49 یک جوانی از همین کسانی که مشهدی بود، با ما هم آشنا بود، وابستهی به یکی از همین گروهکهائی بود که آن روز تازه سر بلند کرده بودند، کمونیست بودند- گروه جنگل و امثال اینها- یک جائی با من ملاقات کرد؛ شرح داد که میخواهیم این کارها را بکنیم. من گفتم توی این زمینهی اجتماعی که نمیشود؛ یکقدری با مردم صحبت کنید، تبیین کنید، حرف بزنید، به مردم تفهیم کنید چهکار میخواهید بکنید. با کمال بیاعتنائی گفت: آن روش اسلامی است! بله، روش اسلامی همین است. روش اسلامی تبیین است و همین تبیینها موجب شد که انقلاب اسلامی بر بسیاری از این پیشزمینههای تاریخی و تربیتهای غلط فائق بیاید و فائق آمد.»
قیامهای مارکسیستی علاوه بر اینکه الگویی برای انقلاب اسلامی نبودند، بلکه پس از وقوع انقلاب اسلامی تحت تاثیر این انقلاب قرار گرفتند و به عقیده رهبر انقلاب اگر انقلاب اسلامی پیروز نشده بود و ایران جمهوری اسلامی نمیشد، نظامهای کمونیستی به زودی متلاشی نمیشدند و شکست نمیخوردند. امام خامنهای در این رابطه میفرمایند: «تمام مسایلی که در دنیای اروپای شرقی و کلاً بلوک شرق بهوجود آمد، ریشهاش به معجزهی انقلاب اسلامی بر میگردد. شروع این تحرک در لهستان بود و هنوز چند ماهی از پیروزی انقلاب ما نگذشته بود که در آنجا اتحادیهی همبستگی، فعالیتهای خود را به شکل زیرزمینی و مخفی آغاز کرد. دعوای آنها با دولت لهستان به خاطر این بود که میخواستند مراسم مذهبی خود را انجام بدهند، ولی دولت کمونیست نمیگذاشت. آن وقت در شورای انقلاب، با دوستان همین قضیه را مطرح کردیم و گفتیم عجیب است که در یک کشور کمونیستی و در یک نظام محکم ضد دینی، چنین خواستهیی مطرح شود. واقعاً چه کسی خیال میکرد که درون اینها اینقدر خالی است؟ کشورهایی که حاکمیت قدرت فکری و تشکیلات حزبی، قویترین حاکمیتها بر نظام آنهاست، ناگهان از درونشان چنین حرکتهایی پدید میآید.»
انتهای پیام/