اهواز| پای صحبت والدین شهید شاهوارپور: ۱۰ سال از پیکر پسرمان خبری نداشتیم
مادر شهید امیرشاهوار پور گفت:چیزی از سفره انقلاب نمیخواهم فرزندانم با انتخاب خودشان این راه را رفتند؛ در زمان جنگ برخی زخم زبان و طعنه میزدند که سه پسرش را به خاطر گرفتن پول به جبهه میفرستد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از دزفول، مادران شهدا آن شیر زنان، قهرمانان واقعی سرزمینمان در دروان معاصراند. آنان نسلی را در دامان خویش پرورش دادند،که توانستند جنگی تحمیلی را به مدت هشت سال با سرافرازی پشت سر بگذارند و حماسهای جاودان خلق کنند؛ حماسهای که در آن ذرهای از خاک این بوم به دست دژخمیان نافتاد، مادران شهدایی که نسلی از فرزندانی جاودان برای این سرزمین تربیت کردند و آنان توانستند حماسه دفاع مقدس را رقم بزنند!
در این مصاحبه خبرنگار تسنیم در ادامه سبک و سیره شهدا شهرستان شهید پرور دزفول به سراغ یکی دیگر از ام البینین انقلاب رفته، و با مادر شهید«شهیدامیرشاهوارپور» به گفتوگو پرداخته تا بیشتر با حال و هوای معنوی و نیز راه و روسم زندگی شهیدان آشنا شویم.
روبخیر شنگلی مادر شهیدامیر شاهوارپور و رزمنده و فرمانده 8 سال دفاع مقدس سردار حاج حسن شاهوارپور در ابتدا اظهار داشت: 4پسر و 2دختر ثمره ازدواج من و حاج آقا است. امیر متولد 1343 بوده که در نوجوانی به جبهه رفت. درسش خیلی خوب بود دیپلمش را هم گرفت، زمان جنگ سرپرست زندان شده بود، و به امور زندانیان رسیدگی میکرد. با بر افروخته شدن آتش جنگ مثل بقیهی جوانان ایران زمین، راهی جبهه شد.کربلای چهار، نقطهی معراجش بود و زمان وصل به معشوق مثل بقیهی عاشق پیشهها.دیگرپسرم حاج حسن درعملیات های مختلف از ناحیه دست و پا مجروح و شیمیایی شده است.
عشق در چشمان مادر موج میزند، خاطرات فرزندش در ذهنش تداعی میشود و لبخند بر لبانش مینشیند و میگوید: همیشه آماده رفتن بود امیر با بچهها مشغول بازی فوتبال است که به یکباره وسط دو نیمه خبری از او نیست؛ زمانی که دوستانش سراغش را از من گرفتند به آنها گفتم به جبهه رفته است.
مادر که هیچگاه دوست نداشته مانع رفتن فرزندانش شود اما در آخرین دیدار با امیر در دلش غوغا بوده انگار میدانست این سفر بازگشتی ندارد، او ادامه داد: آخرین باری که امیر خواست به جبهه برود زمانی بود که زن داداشش مشغول دوختن آستین لباسهایش بوده است؛ به او گفتم « امیر تو هم میخواهی بری؟» هیچ حرفی نزد فقط سرش را پایین انداخت و رفت.
مادر شهیدامیر شاهوارپور افزود: وقتی جنگ شروع شد همه چیز را رها کرده و به جبهه رفت؛ امیر در دانشگاه علوم پزشکی اهواز قبول شده بود ولی جبهه را به دانشگاه ترجیح داد.
چشم انتظاری آن هم برای عزیزی که 10سال مفقودالاثر بوده کار سختی است درباره این سالها دوری و پر از انتظار از مادر میپرسم که در پاسخ گفت: از سال 65 که شهید و جاویدالاثر شد چشم انتظار او بودم. بعد از 10سال در سال 76 پیکر امیرم بازگشت. تمام این سالها تنها دلخوشیم عکسهای امیر بود؛ وسایلش را مثل روز اول نگه داشتهام؛ حتی شامپو و خمیر دندانش هم سالم مانده است.
وسایل شهید امیرشاهوارپور
میرزا احمد پدر شهید نیز در این باره بیان کرد: چشم انتظاری کار بسیار سختی است. هر کسی که عاشق باشد، با گذشت این همه سال باز هم نمیتواند فراموش کند و سختی نداشته باشد منتهی نیروی صبری که خداوند به ما میدهد خودش جایگزین این سختیها میشود. خدا داده و خدا هم برده نه دست من است و نه دست شماست. معامله با خداست به رضای او راضی هستم.
پدر شهید امیر و حاج حسن شاهوارپور
در سینهشان رازها و گنجینههایی نهفته که هیچ کجای دنیا قابل شنیدن نیست وقتی از او میپرسم از روزها چشم انتظاری فرزندت برایمان بگو با خنده تلخ میگوید: مادر جان از کجای روزگار برایت حرف بزنم. زمانی که جگر گوشهام 10سال مفقودالاثر بود فقط خدا میدانست در دل من و حاج آقا چی میگذرد؛ برخی از مردم میگفتند «پسرش مفقودالاثر است انگار نه انگار بی خیال است کسی چی میدانست در دل ما چی میگذرد...»
مادر در پاسخ به این پرسش که سهم شما از سفر انقلاب چیست، گفت: چیزی از سفره انقلاب نمیخواهم فرزندانم با انتخاب خودشان این راه را رفتند؛ در زمان جنگ مردم زخم زبان و طعنه میزدند که سه پسرش را بخاطر پول به جبهه میفرستد یا گفتند « حتما چیزی بهشان میدهند که راضی به رفتن فرزندانشان در میدان معرکه میشوند!».
گفتوگوازفاطمهدقاقنژاد
انتهای پیام/ ت