خرمشهر را در اوج محدودیت و تحریم آزاد کردیم
سوم خرداد ۱۳۶۱ یک روز تاریخی برای مردم ایران است. روزی که بهترین جوانان ایران برای آزادی وجب به وجب خاک کشورشان خونشان ریخته شد و اجازه ندادند ذرهای از این خاک در اشغال دشمن بماند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، آزادسازی خرمشهر در تاریخ دفاع مقدس یک حماسه بزرگ به شمار میرود. پس از آزادسازی این شهر دشمنان حساب دیگری روی رزمندگان باز کردند و جنگ سرنوشت دیگری پیدا کرد. سوم خرداد 1361 یک روز تاریخی برای مردم ایران است. روزی که بهترین جوانان ایران برای آزادی وجب به وجب خاک کشورشان خونشان ریخته شد و اجازه ندادند ذرهای از این خاک در اشغال دشمن بماند. سردار جمشید تخمافشان از نیروهای اطلاعات عملیات تیپ 46 فجر در کنار دیگر نیروها نقش مهمی در آزادسازی خرمشهر داشت. هرچند او به خاطر مجروحیت در مرحله سوم عملیات بیتالمقدس، سوم خرداد در خرمشهر حاضر نشد ولی از نزدیک در بطن کارها و تلاشهای فرماندهان و رزمندگان به منظور پیروزی در این عملیات بزرگ بود. تخمافشان به واسطه مسئولیتش ارتباط نزدیکی با شهید حسن باقری و دیگر فرماندهان داشت و بر نقش تأثیرگذار شهید باقری تأکید میکند. این جانباز دفاع مقدس در گفتوگویش با «جوان» کار بزرگی که انجام شد را تشریح میکند و از نقش مهم رزمندگان در عملیات بیتالمقدس میگوید.
شما یکی از نیروهای اطلاعات عملیات بودید. توضیح بدهید قبل از تشکیل اطلاعات عملیات به دست شهید باقری وضعیت جبههها به چه شکل بود؟
زمانی که شهید باقری به ستاد عملیات جنوب آمد جبههها وضعیت گنگ و مبهمی داشت. هیچکس از خطوط و وضعیت دشمن اطلاعی نداشت. ایشان اطلاعات عملیات را در همه محورها راه انداخت. یکی از محورهای اصلی در اولین سالهای جنگ که مقاومت زیادی کرده بود آبادان و خرمشهر بود و ایشان اهمیت تشکیل اطلاعات عملیات در این منطقه را فهمیده بود. در خرمشهر احمد فروزنده، آبادان هم احمد امیری، شوش شهید زینالدین و دزفول شهید سوداگر را به عنوان مسئول اطلاعات عملیات منصوب کردند. آن زمان من در یکی از عملیاتهای شبیخون مجروح شده و در شیراز بودم. وقتی کمی حالم بهتر شد و به جبهه برگشتم، دوستان من را به آقای امیری معرفی کردند و جانشین ایشان در اطلاعات عملیات شدم و با هم آنجا را سازمان دادیم. ایشان تجربه خدمت در ارتش را داشت و با اطلاعات نظامی و نقشهخوانی آشنا بود. من از آقای امیری خیلی چیزها یاد گرفتم. همچنین سرگردی در ستاد جنگ ارتش به نام امجد به ستاد عملیات در هتل آبادان میآمد و آموزشهای اولیه را به ما میداد. ما وسیعترین محور بودیم و آنجا سازماندهی میشدیم.
اگر این سازمان را شهید باقری از همان روزهای اول جنگ تشکیل میدادند خرمشهر باز هم سقوط میکرد؟
قطعاً خرمشهر سقوط نمیکرد. رزمندگان بدون سلاح و تجهیزات بیش از 30 روز مقابل دشمن مقاومت کردند و دشمن تا دندان مسلح را پشت دروازههای خرمشهر نگهداشتند و اگر امکانات و تجهیزات و اطلاعات کامل بود وضعیت به شکل دیگری رقم میخورد. آن زمان حتی بیسیم عادی هم نداشتیم تا از وضعیت نیروها در خیابان کناری اطلاع بگیریم. اگر امکانات و سازماندهی وجود داشت وضعیت دفاعی و نظامی ما هم تغییر میکرد. با این وجود نیروها باروحیه و صلابت با اسلحه مقابل تانک و توپخانه میجنگیدند. خودم در جاده آبادان آرپیجیزن بودم. دو گلوله من و دو گلوله کمکم داشت. با همان چهار گلوله دشمن را عقب راندم و اگر گلولههای بیشتری داشتم بهتر میجنگیدم و تلفات بیشتری از دشمن میگرفتم. قطعاً اگر مهمات و سلاح بیشتر بود میتوانستیم از پیشروی دشمن جلوگیری کنیم. برنامه و سازماندهی هم نداشتیم. مردان و زنان شریفی داشتیم که بدون سازماندهی با دستهای خالی میجنگیدند. نباید نقش زنان را در مقاومت خرمشهر نادیده بگیریم. همسران رزمندگان همراه شوهرانشان بودند و به آنان دلگرمی میدادند. رزمندگانی داشتیم که در شهر دیگری ازدواج کردند و حجله عروسیشان را به آبادان، شهر در محاصره آوردند. این همراهی و روحیه بالا خیلی مهم بود.
نقش زنان در دفاع و آزادسازی خرمشهر خیلی مهم است. حتی بسیاری از زنان در کارهای امدادی و پشت جبهه هم فعال بودند.
آن زمان به خاطر وضعیت جبهه و خط، زنان بیشتر به مسائل فرهنگی و امدادی مشغول شدند. آنها آموزشهای اولیه را دیده بودند در بیمارستانهای آبادان و خرمشهر مشغول شدند. حساب کنید دخترهای 17 و 16 ساله با شهید متلاشی شده چطور برخورد میکردند و چه روحیهای داشتند. بانوان با صلابت کارهای امدادی را انجام میدادند یا شهدا را جابهجا میکردند. باعث شدند امدادرسانی به رزمندگان در شهر محاصره خیلی خوب انجام شود. وقتی شهری در محاصره است زندگی در آن بهسادگی و راحتی نیست. وضعیت آب و غذا و برق مشخص نیست دیگر چه برسد به وضعیت امدادسانی ولی زمان جنگ همه اینها در آبادان بود. ستاد عملیات جنوب کارها را طوری سازماندهی کرده بود که با امکانات کم و به وسیله لنج و جاده باریکی که باقی مانده بود همه چیز به شهر آورده میشد. حتی مادرها و خواهر و خانوادهها حاضر نبودند از شهر خارج شوند و داوطلب انجام کار بودند. زمانی که امام حکم کرد که از شهر خارج شوید باز برخی از بانوان که مسئولیت امدادی داشتند در شهر ماندند و به رزمندگان کمک کردند.
زمانی که عملیات فتحالمبین را انجام دادید میدانستید که با یک فاصله زمانی کوتاه عملیات بیتالمقدس را هم انجام خواهید داد؟
قرار بود عملیات بیتالمقدس را قبل از فتحالمبین انجام دهیم. شهید باقری اکیپی از بچههای آبادان، خرمشهر، ماهشهر و اصفهان را مأمور شناسایی روی خرمشهر کرده بود. مواضعی را سمت دارخوین در اختیار داشتیم که با عبور از کارون و قسمتهای دیگر وارد خرمشهر میشدیم و شناساییها را انجام میدادیم. فیلمها و اطلاعات خوبی از شهر آورده شد. یکسری فیلمها را آقای رضایی پخش میکرد و وضعیت شهر را میدیدیم. از سمت خرمشهر حتی موتورسیکلت برده بودیم، چون منطقه غرب کارون تا جاده خرمشهر خیلی وسیع است و پیاده امکان شناسایی وجود نداشت و نیروهای پیاده نمیتوانستند بدون وسیله کار شناسایی را انجام دهند. چون شناساییها خیلی طول کشید و بعد بحث تهدید شوش و بستن جاده استراتژیک خوزستان به لرستان پیش آمد، عملیات فتحالمبین جلو افتاد. شناساییها برای آزادی خرمشهر هم باید تکمیلتر میشد. در عملیات فتحالمبین تیپ 46فجر که متشکل از بچههای خوزستان، آبادان، بهبهان و ماهشهر بود نقش خیلی مهمی داشت. در عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس و رمضان تمام سازمان این تیپ از هم پاشید. چون بیشتر نیروهایش شهید شدند و نفرات زیادی باقی نماندند. اولین یگانی که اولین عملیات هلی برد سپاه را در جنگ انجام داد تیپ 46 فجر بود که در فتحالمبین در منطقه رقابیه این کار را انجام داد. هلیبرد هم به این صورت بود که دشمن در این منطقه مقاومت شدیدی داشت. تا خط اول نتوانستیم برویم و دستور عقبنشینی آمد. روز بعد ما را هلیبرد کردند و تمام نفرات و تجهیزات را به دشت عباس به پشتیبانی تیپ امام حسین (ع) و تیپ نجف اشرف بردند. آنجا شهید خرازی منتظر ما بود. من، چون مسئول شناسایی و اطلاعات بودم به اتفاق ایشان به دشت عباس رفتیم و مرا توجیه کرد و ما کارمان را شروع کردیم. همزمان با وارد شدن نیروهایمان، عراق از دشت عباس و ابوقریب عقبنشینی کرد.
شما به عنوان یک نیروی اطلاعات عملیات، با بررسیهایی که انجام داده بودید احتمال آزادسازی خرمشهر را در عملیات بیتالمقدس میدادید؟
بله، کاملاً امیدوار بودیم. تکلیفی بود که باید منتج به پیروزی میشد. پیروزیهایی که به لطف خدا در ثامنالائمه، طریقالقدس و فتحالمبین به دست آمده بود ما را آماده پیروزی در بیتالمقدس هم کرده بود. خرمشهر تکه و پاره تن کشور و همه رزمندگان بود و اصلاً کسی فکر عدمالفتح را نمیکرد. همه روزهای طولانی در منطقه بودند ولی باز هیچکس به مرخصی نمیرفت و میگفت: فعلاً باید کار عملیات و شناسایی را پیش ببریم. بعد از فتحالمبین با روحیه خوبی که داشتیم شناساییها شروع شد. تمام فرمانده تیپها به جاده رسیدند. ملاک شهید باقری در جلسات این بود که باید به جاده برسید و تا فرمانده تیپ نرسد و محور را شناسایی نکرده باشد نمیتواند آماده عملیات شود. ما در قرارگاه نصر تحت فرماندهی شهید باقری بودیم. بچهها با تمام توانشان آماده عملیات شدند. شناساییها را بهخوبی انجام دادیم و اسحاق عساکره جزو اولین فرماندهانی بود که به جاده رسید. شهید خرازی و حاج احمد متوسلیان هم اعلام کردند که به جاده رسیدهاند. آن زمان خبر رسید که تحرک عراق بیشتر شده و آنها احتمال میدادند که پس از فتحالمبین به سراغ خرمشهر خواهیم رفت. خرمشهر را دژ تسخیرناپذیر کرده بودند ولی پس از شکست در فتحالمبین نگران نفوذ رزمندگان بودند. عراقیها از روی ضعف و ترس به آب نچسبیدند و اگر این اتفاق میافتاد عبور برای ما خیلی سخت میشد. ما اطلاعاتی گرفته بودیم که عراق میخواهد به کارون بچسبد و اصرار داشتیم که عملیات زودتر انجام شود تا به غرب کارون برویم و جای پایی ایجاد کنیم. به لطف خدا یکی از هواپیمای عراق سرنگون شد و خلبانش را اسیر کردیم و در بازجوییها تمام اطلاعات را داد. گفت: ما فهمیدیم شما میخواهید حرکاتی کنید و میخواهیم به وسیله هواپیما تجهیزاتتان را بمباران کنیم تا نیروهای زمینی سریع هجوم بیاورند. با این اطلاعات عملیات یک هفته، 10 روز جلو افتاد. طوری بود که رزمندگان پوتین و لباس کامل نداشتند. عملیات با ارتش ادغام بود و نیروهای شناسایی را با قایق عبور دادند و بعد پلها زده شد. ما خودمان را به جاده رساندیم و یک ماشین یخ عراقی را هم گرفتیم. عراق چندین کمین ستارهای مستقر کرده بود که به محض درگیری اعلام خطر کند. اینها ضربهگیر اول بودند تا بعد خطر را به سایر نیروها اعلام کنند. ما خیلی بیسر و صدا این کمینها را گرفتیم و در مرحله اول به جاده رسیدیم و روی جاده پدافند کردیم. مرحله دوم عبور از جاده بود که تلفات زیادی در این مرحله دادیم.
گویا شهید قجهای و وزوایی یکی از پدافندهای هوایی را میگیرند که خیلی کمکمان میکند؟
تیپ حضرت رسول (ص) جناح راست ما بود و مسئول اطلاعاتش هم شهید شد. عراق به شکلی پدافند و تیربارهایش را چیده بود که از ارتفاع سه متری همه را مثل سیبل در دشت میدید. کار خدا بود که آنها کر و کور شدند و توانستیم منهدمشان کنیم. رزمندگان 16، 17 ساله با فرماندهی جوانان 18، 19 ساله کارهای خیلی بزرگی انجام دادند که در ذهن نمیگنجد. سالها بعد وقتی با ماشین کولردار به خرمشهر و آبادان رفتیم از گرما هلاک بودیم. میگفتیم خدایا این رزمندگان چه آدهایی بودند. کلام امام چه نفس و روحی در مردم دمیده بود که کسی گرما، تشنگی و بیغذایی را نمیفهمید.
شما روز سوم خرداد همراه دیگر رزمندگان وارد شهر شدید؟
من در مرحله سوم عملیات مجروح شدم و سوم خرداد در اصفهان بودم. شهید کاظمی و شهید خرازی که شهر را محاصره کردند و آن سیل اسرا به راه افتاد تمام ایران را شور و شادی گرفت. وجودمان لبریز از حس غرور بود و کسی سر از پا نمیشناخت. آزادسازی خرمشهر یک کار خدایی بود که رزمندگان انجام دادند. وحدت کلمه و ولایتپذیری از امام و توکل بر خدا رمز این پیروزی بزرگ بود.
پس از آزادسازی خرمشهر دیگر نگاه دنیا و عراقیها به نیروهای ایرانی عوض شد؟
صدام قبلاً اعلام کرده بود اگر ایرانیها خرمشهر را بگیرند من کلید بصره را به آنها میدهم. خرمشهر یک دژ محکم برای ارتش بعث عراق بود و تصور فرو ریختنش را نمیکردند. از جهات مختلف دژهای عظیمی را برای جلوگیری از نفوذ رزمندگان زده بود. حتی ماشینها را سر به هوا کرده بود تا هلیبرد نکنیم. در دورههای نظامی و کتابهای نظامی برای همه عجیب است که ایرانیها چطور توانستند خرمشهر را آزاد کنند. همه متحیر ماندند کشوری که محاصره و تحریم است چگونه با کمترین امکانات خرمشهر را آزاد کرد و آن حجم بالا از نیروهای دشمن را به اسارت درآورد.
آزادسازی خرمشهر یک نقطه عطف در تاریخ جنگ بود که سرنوشت جنگ را تغییر داد...
ارتش بعث عراق با طرح شعارهای پان عربیسم به دنبال اشغال آبادان هم بود. 320 درجه از شهر آبادان را محاصره کرده بود و اگر به اروند میچسبید کار تمام بود. وقتی از اشغال آبادان ناامید شد با تمام قوا مشغول حفظ خرمشهر شد. دشمن میخواست خرمشهر را در اختیار داشته باشد تا هر بار ما را به اجبار به مذاکره بکشاند و امتیازاتی از ما بگیرد و چیزهایی را به ما تحمیل کند. خیلیها به ما میگفتند ما دیگر خرمشهر را بگیریم جنگ خاتمه پیدا میکند. در صورتی که هنوز یکسری نقاط در تصرف دشمن بود و خرمشهر و آبادان زیر آتش و بمباران و موشک قرار داشت. ضمن اینکه صدام آدم قابل اعتمادی برای مذاکره نبود. همین که این حربه بزرگ را از دستش بیرون آوردیم کمر ارتش عراق کاملاً شکسته شد.
شهید باقری، حاج احمد متوسلیان، شهید کاظمی و دیگر فرماندهان بزرگ چه نقشی در این عملیات داشتند؟
فرماندهان در دفاع مقدس نقش بالا و مؤثری داشتند. فرماندهان مثل یک نیروی شناسایی همراه دیگر رزمندگان میآمدند و کار میکردند. به جاده رسیدند وشناساییها را انجام دادند. فرماندهان فقط دستور حمله نمیدادند و خودشان در نوک محور بودند. دوشنبهها برای آبادان و خرمشهر جلسات مخصوص اطلاعات داشتیم که از ابداعات شهید باقری بود و همه به هر وسیلهای باید خودشان را به جلسه میرساندند و گزارش محورها را میدادند. ایشان گزارشها را میشنیدند و دستور جلسات را میدادند. به همت شهید باقری اطلاعات عملیات سازماندهی خیلی خوبی پیدا کرده بود. اطلاعات چشم و گوش یگان نظامی است و این چشم و گوش باید بیدار باشد. اطلاعات را کامل میگرفت و وارد عملیات کرد. فرماندهان با استفاده از این اطلاعات و شناساییها طرحریزیهای عملیات را انجام میدادند. در این راه نیروهای زیادی شهید و اسیر و جانباز شدند. همه مسئولان و فرماندهان از آبادان و خرمشهر رشد پیدا کردند. به نوعی آنجا امتحان پس دادند. توپخانه و زرهی هم از همینجا شکل گرفت. با دو تانک زرهی و با دو خمپاره و توپ ادوات تشکیل شد. با هر عملیات غنیمت گرفته شد و رفته رفته وسعت پیدا کرد. آزادسازی خرمشهر واقعاً برای تاریخ دفاع مقدس و فرماندهان یک نقطه عطف بزرگ بود.
در پایان اگر نکته یا موضوع خاصی از این عملیات بزرگ دارید برایمان بگویید
شهید باقری میگفتند شاید لازم باشد نیروهای اطلاعات عملیات برای نجات کشور نیست شوند. میگفتند همه شماها نشان شدهاید که این مسئولیتها را به عهده گرفتهاید و این را کم نگیرید. تأکید میکردند اگر کم بگذارید باید جوابگو باشید و خدا از شما نمیگذرد. روی سلامتی نیروها هم خیلی تأکید داشتند. میگفتند باید از خودتان مواظبت کنید تا سالم بمانید و شناساییها دقیق انجام شود. آدم متعجب میشود که چطور آنقدر دقیق شناساییها را انجام میدادیم. خودم محصل سال آخر دبیرستان بودم و اصلاً نظامی نبودم و از مدرسه به سپاه آمدم ولی کارها را خیلی دقیق و منظم انجام میدادم. بقیه نیروها هم وضعیتشان شبیه من بود. شهید باقری میگفت: شما باید جلوتر از بقیه باشید و باید تلفات را به جان بخرید تا یگان ضربه نخورد، چون یگان آسیب ببیند عملیات به تأخیر میافتد. برای هر منطقهای که آزاد شده و برای هر وجب این خاک خونهای زیادی ریخته شده است. شهید جوکار یکی از شهدای این عملیات بود که شهادتش را پیشبینی کرده بود. روز شهادتش حتی نمیخواست اسلحهاش را ببرد و میگفت: من فردا رفتنی هستم. بچهها به جایی رسیده بودند که شهادتشان را هم پیشبینی میکردند.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/