روایتی ناگفته از زندگی شهید صدر؛ مجاهدی که در دل دشمن آسمانی شد
شهید سید ضیاء صدر از شهدای جاویدالاثر اهوازی که قبل از شهادت در فعالیت های فرهنگی و انقلابی حضور داشته است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اهواز؛ هسته قدیمی و مساجد اهواز با همان حس و حال قدیمی همچنان بوی جبهه، جنگ، شهادت و انتظار میدهند. دیوار نوشته های قدیمی در قلب ساختمانهای بدقواره سربه فلک کشیده همچنان زیبایی و طروات خاص خود را دارند. در پیچ و تاب این کوچههای در صفوف بهم چسبیده، خانه شهید صدر را با یک پرس و جوی ساده میتوان پیدا کرد.
خانهای که امروز در قامت استوار یک حسینیه جنگ هر هفته میزبان رزمندگان و یادگاران جبهه و جنگ است و بساط دعا و قرآن پهن است. خانهای که عکس شهید و یاد شهید جاری است. سید فخرالدین صدر برادر شهید سید ضیاء صدر که خود از یادگاران جبهه و جنگ است قرار می شود از برادر شهیدش برای ما بگوید.
سید ضیاء 14 سال داشت که وارد کارزار جبهه و جنگ شد
برادر شهید صدر اینگونه روایت میکند که در خانوادهای پرجمعیت با 4 برادر و 3خواهر بزرگ شدیم. شهید صدر بسیار اهل مسجد بود و یکی از فعالیتهای یومیه اش حضور در مسجد "آقا سید علی اهواز" بود. تاریخ حضور رسمی ایشان در جبهه و جنگ به زمانی برمیگردد که حتی پشت لب ایشان سبز نشده و به سن بلوغ نرسیده بود.
برادر شهید درباره فعالیت های انقلابی شهید اظهار می کند: شهید صدر با اینکه سن کمی داشت مرتب در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت میکرد. یادم است یکبار که ضد انقلاب ها در دانشگاه شهید چمران فعلی تجمع کرده بودند، سید ضیاء به دعوت عمومی آیت الله جنتی امام جمعه وقت اهواز برای پاکسازی دانشگاه از دست گروهکهای مسلح به دانشگاه میرود. رفتن ایشان طولانی می شود و ما از ایشان خبری نداشتیم و به بیمارستانها سر زدیم تا اینکه فردا به خانه برگشتند. یا یکبار اطلاعیههای کمونیست ها را در خیابان پاره میکرد که مورد ضرب و شتم این گروههای الحادی قرار گرفته بود.
فعالیت های جهادی در مناطق محروم اهواز
درباره فعالیتهای مسجدی شهید صدر می توان به این اشاره کرد که آقای شریفات فرماندار وقت اهواز یک موتور سیکلت به بچه های مسجد داده بود و سید ضیاء الدین مرتب با موتور به روستاهای محروم حاشیه اهواز سر میزد و کالاهای مورد نیاز آنها را تهیه میکرد.
تشکیل حلقه ازدواج در مسجد
یکی دیگر از ابتکارات شهید صدر در مسجد آقا سیدعلی تشکیل کانون ازدواج بود. در واقع شهید صدر و دوستان که دغدغه دینی داشتند تصمیم میگیرند برای آنکه دین خود را کامل کنند حلقه ازدواج تشکیل دهند و مقدمات ازدواج همدیگر را انتخاب کنند. شهید صدر از طریق همین حلقه با خواهر یکی از دوستان مسجدی خود ازدواج میکند. ثمره این ازدواج هم یک پسر است. فرزندشان وقتی کمتر از دوسال داشت سیدضیاء جام شهادت را سرکشید.
وی درباره نحوه حضور شهید در جنگ می گوید 14 ساله بود که با دوستان مسجدی وارد میدان جنگ می شود. ابتدا یک دوره آموزشی در اطراف اهواز میبیند. یکی از خاطرات شهید از دوره آموزشی ایشان این است که سال 59 یک روز ظهر نماینده بنی صدر برای بازدید از این دوره های آموزشی میآید و وقتی بسیجیها را حین خوردن نهار میبیند به تمسخر میگوید چند روزی به اینها خورشت و نهار ندهید ببینید چند نفرشان باقی می ماند؟!
اصرار برای حضور در جبهه و جنگ
سید ضیاء الدین پس از پایان دوره آموزشی به پیشنهاد دوستان به استخدام سپاه در میآید و در بخش پرسنلی سپاه به تشکیل پرونده برای متقاضیان اعزام به جبهه می پردازد. چند مدت سید ضیاء آنجا مشغول بود و مرتب به آقای خزاعی مسئول خود در سپاه خواهش میکرد که اجازه حضور ایشان در عملیات را بدهد ولی چون به ایشان نیاز داشتند مخالفت می شد.
عدم حضور ایشان در جبهه سید ضیاء را خیلی نگران و مشوش کرده بود . هر شب با عکس دوستان شهیدش نجوا میکرد. یکبار که تاب تحملش سرریز شده بود با ناراحتی وارد خانه شد و لباس سپاه و مدارک خود را تحویل ما داد و گفت به آقای خزاعی بگوید که من دیگر نمی توانم اهواز بمانم و از فردا به جبهه می روم . آقای خزاعی وقت این حالت و شوق ایشان را دید هر چند با اکراه ولی با حضور ایشان در جبهه موافقت کرد.
ایشان از سال 1359 تا 22 اسفند 1363 که شهید شدند مرتب به جبهه رفت و آمد داشتند و قبل از شهادت هم یکبار مجروح شدند. مجروحیت شهید ضیاء از این قرار بود که ظهر که در حال اقامه نماز بود ترکش پدافندی دشمن کتف ایشان را از کار می اندازد و ایشان برای مداوا به بیمارستان امام اهواز منتقل میشوند. جالب اینکه پس از ترخیص برای آنکه خانواده متوجه نشود وارد خانه و اتاق خود میشود و می خوابد .
آرزوی شهید برای جنگ با رژیم صهیونیستی
مادرم وقتی ایشان را دید فهمید که مجروح شده و به همان لهجه دزفولی گفت: "ها وای دلت دراومد"! دیگر راحت شدی ! دیگر بس است جبهه نرو! شهید گفت: مادر جان الان نروم بالاخره برای نابودی اسرائیل که باید بروم!
روح ایشان در کالبدشان سنگینی می کرد و مرتب در به در دنبال شهادت بود. یک روز آرپی چی برمی داشت و با موتور به قلب دشمن میزد. یک روز غواصی یاد می گرفت از طریق آب دشمن یورش می برد. تا اینکه بار آخر 10 ماه بود در جبهه حضور داشت. مسئول دسته گردان حضرت رسول (ص) لشگر ولی عصر خوزستان آخرین مسئولیت ایشان بود.
شهیدی که در عمق دشمن آسمانی شد
شهید صدر دو روز پس از عملیات بدر در 22 اسفند 63، به عمق 12 کیلومتری دشمن در قالب خط شکن حضور پیدا میکند. دشمن که متوجه حضور رزمندها میشود پاتک شدید انجام میدهد و شهید صدر و دوستش شهید می شوند. گردان هم که با حجم بالای آتش دشمن روبرو میشود مجبور به عقب نشینی میکند و دیدن شهید صدر برای ما همیشگی می شود.
پس از اینکه متوجه شدیم سید ضیاء برنگشته خیلی پیگیر شدیم و حتی خودم در عملیات والفجر که در همان منطقه شهادت برادرم ،حضور پیدا کردم و به این بهانه خیلی تلاش کردم که بتوانم شاید نشانی از ایشان پیدا کنم ولی نشد و بنای سید ضیاء به بی نشانی بود.
وقتی خبر شهادت برادر مان را به خانواده دادیم مادرم خیلی بی تابی می کرد ولی پدرم که خیلی سید ضیاء را دوست داشت سکوت کرد و تا زمانی که هم پدرمان فوت کرد جزء سکوت درباره غم شهادت فرزندش چیزی نگفت.
وصیت نامه شهید پر از نکات برجسته است
وصیت نامه شهید نیز مملوء از نکات برجسته است. از اینکه تاکید دارند که زن، بچه و کار نباید مانع دفاع از اسلام شود. به ما و خانواده توصیه کرده که اجازه ندهیم به انقلاب آسیبی بخورد و همچنین تاکید کردند مساجد باید فعال باشند.
خدا را شاکریم. یاد شهید برکت خانه ما شده است و پس از شهادت برادرمان مادرم مرتب تا زمانی که فوت کردند در خانه جلسات هفتگی قران و دعا برگزار میکردند. اکنون نیز این سیره را ما ادامه می دهیم و امید به شفاعت شهید صدر داریم.
گفت وگو از اکبر بهاری
انتهای پیام/ش