کتاب "نقاشی قهوه خانه"| ماجرای پرونده هوفر از زبان متهم دادگاه میکونوس

کتاب "نقاشی قهوه خانه"| ماجرای پرونده هوفر از زبان متهم دادگاه میکونوس

کاظم دارابی متهم دادگاه میکونوس در کتاب خاطراتش ماجرای پرونده هلموت هوفر را روایت می‌کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا،‌ باگذشت دو هفته از قتل همسر دوم شهردار اسبق تهران، حواشی این پرونده همچنان ادامه دارد. در روزهای گذشته برخی از کانال معاند روایتی از پرونده «هلموت هوفر» را که در دهه 70 اتفاق افتاد بازخوانی کرده‌اند و ادعا می‌کنند که پروژه پرستو در آن پرونده مطرح است. همچنین برخی از این عناصر در صفحات شخصی خود در شبکه‌های اجتماعی این پرونده را با پرونده دادگاه میکونوس در ارتباط می‌دانند. اخیراً کتاب خاطرات کاظم دارابی متهم دادگاه میکونوس  به عنوان نقاشی قهوه‌خانه منتشر شده است.

دارابی در این کتاب به تفضیل به این قضیه پرداخته است که تهران واقعاً به‌دنبال امتیازگیری از طریق گروکشی نبوده است چرا که هوفر را چهارـ پنج ماه پس از قطعی شدن رأی دادگاه دارابی موقتاً آزاد کردند.

هلموت هوفر کیست؟

هلموت هوفر اهل هامبورگ، متولد سال 1941، تعمیرکار ماهر اتومبیل است. وی از سال 1997 در ایران در کار تجارت قطعات مرسدس، پسته (از مشهد)، و اجناس چرمی بود. این فرد، در 21 سپتامبر 1997 برای دومین بار به تهران آمد. در فرودگاه میان جمعی که انتظارش را می‌کشیدند خانم و.ق. دانشجوی 28 ساله پزشکی حدوداً 30 سال کوچکتر از خود نیز حضور داشت. هوفر مدتی کوتاهی پس از فرود در فرودگاه مهرآباد دستگیر شد.

در محافل دوستان هوفر می‌گویند وی با این دختر در طی اقامت کوتاهش در ژانویه 1997 در مشهد آشنا شده است. این دختر در لابی هتل از هوفر خواسته برایش ویزایی تهیه کند چرا که می‌خواهد برای ادامه تحصیل به غرب برود.

 قاضی دستور معاینه پزشکی این خانم را داد. گزارش پزشکی حاکی از آن است که وی رابطه جنسی داشته است. وکیل هوفر به عالی‌ترین دادگاه ایران رفت. این آلمانی حدود ده سال پیش که با یک خانم ترک به نام هاجر ازدواج کرده بود، به اسلام گرویده و از آن موقع یک مسلمان شیعی است، البته از همسرش جدا شده است. وی از زمان گرویدن به اسلام نام خود را هلموت‌-رضا هوفر گذاشته است. وکیل هوفر گفته نگهبانان زندان او را «حاج رضا» صدا می‌کنند. وکیل هوفر اسنادی مبنی بر مسلمان شدن هوفر به دادگاه ارائه کرد. وی قول داد موکلش با این خانم ازدواج خواهد کرد.

این بازرگان آلمانی در گفتگویی مطرح کرده است که:« در دومین سفرم به ایران خانم جوانی در مشهد به دیدارم آمد و خواستار گفتگو با من شد که من هم او را به نوشیدنی در هتل دعوت کردم».  

هوفر گفته بود که نیروهای امنیتی این دختر «پرستو» را بر سر راهش قرار داده بودند. هوفر افزوده که البته هدف نیروهای امنیتی از این اقدام، آزاد کردن کاظم دارابی، متهم ترور میکونوس، بوده است.

در ادامه بخشی از کتاب خاطرات کاظم دارابی را می‌خوانید:

یک آلمانی به نام هلموت هوفر در ایران به جرم جاسوسی و رابطه نامشروع با زن مسلمان محکوم و در زندان بود. گویا دولت آلمان می‌خواست به‌ ترتیبی آزادی وی را فراهم کند؛ شاید پنهانی هم با ایران مذاکره می‌کرد! خب در وانفسایی که دادگاهی در آلمان مرا به حبس ابد محکوم کرده بود، این بهترین موقعیت برای آلمان بود، می‌توانست امتیازی از ایران بگیرد. «شهروندی ایرانی را بدهد و در ازایش شهروندی آلمانی را پس بگیرد».

این مسأله از نگاه خبرنگاران دور نمانده بود، و برای آن حسابی خبرسازی کردند. اما خب آنچه مطبوعات انعکاس می‌دادند، حکایت از این می‌کرد که خبرهایی هست! اخبار منتشره گویای تماس‌ها و گفت‌وگوهایی پنهانی درخصوص این مسأله بود!‌ خود همین روزنامه‌ها هم خبر از اصل ماجرا نداشتند، بنابراین حدس و گمان‌های خود را شاخ ‌و برگ می‌دادند.[1]

یکی از خبرنگارها که قلم تند و تیزی داشت، شایدِگِس بود. او از اول ماجرای میکونوس تخصصی روی آن کار می‌کرد و هر ازگاهی مقالاتی می‌نوشت، که عمدتاً‌ با هدف کوبیدن نظام جمهوری اسلامی بود. البته در بین سطورِ نوشته‌های او گاهی نکات جالبی از برخی حقایق می‌شد یافت، مانند آنچه در خصوص «بنی‌صدر» نوشته بود و وضعیت او را روانکاوی و تحلیل شخصیت کرده بود.[2] حالا او یک مقاله‌ای در روزنامه تاگس اشپیگل نوشته و کام مرا از دیدار والدینم که به آلمان آمده بودند تلخ کرد. می‌خواهم بخشی از آن را بخوانم تا بدانید یک مطلب یا یک نوشته بی‌حساب، چه‌قدر می‌تواند ویرانگر باشد:

ایران می‌خواهد فشار ‏عمومی بر دولت آلمان را بیشتر کند، تا یک آلمانی بی‌گناه را با یک دستور کوچک نجات دهد. اصلاً نجات هوفر از طریق مبادله با یک آدم مرموز ـ اگر نگوئیم به‌حق نیست، اما ـ موجه است؟ نه، دولت باید پاسخ دهد. هوفِر باید آزاد شود، فقط‌وفقط به این دلیل که او بی‌گناه ‏است و نه به این دلیل که ما حق‌السکوت گرفته‌ایم.[3]

در شرایطی که هنوز حکم صادره من قطعی نشده بود، می‌توانست این نوع تحلیل‌ها و تخیلات تأثیر روی اذهان عمومی بگذارد. من واقعاً خبر نداشتم که اصلاً چنین چیزی هست یا نه! و طبیعی بود از انتشار این مطالب دلخور و ناراحت شوم. برای اینکه خود را تسکین دهم، تصمیم گرفتم به اظهارات خلاف این خبرنگار پاسخ دهم، به دوستی گفتم برای این مطلب از زبان من نامه‌ای بنویس، نوشت و فرستادم، نمی‌دانم به دستش رسید یا نه! من پیش‌نویس آن را دارم و می‌خوانم:

من ‏بنا به دلایل بی‌طرفانه از هرگونه اظهارنظر در خصوص دیدگاه‌های سیاسی که در پی حکم دادگاه میکونوس بوجود آمده، اجتناب می‌کنم. در این باره ‏مطبوعات داخلی و بین‌المللی اظهارات متفاوتی داشته‌اند. دست کم استفاده از سازوکارهای هدایت‌کننده‌ای که از سوی شما مطرح شده،‏ از حدود توانایی من خارج است. شاید حق دارم به شما یادآور شوم که بر اساس اصل احکام قضائی آلمان، تا زمانی که حکم قطعی نشده، احتمال بی‌گناهی متهم به قوه خود باقی است. [...] سخن گفتن از معامله کذایی در جشن سالگرد [پیروزی انقلاب اسلامی] اشتباه محض است و چه بسا استقلال دادگاه‌های آلمان که بارها از سوی قوه قضائیه اعلام شده، اجازه چنین کاری را نمی‌دهد.[4]

از این مطالب در روزنامه‌ها فراوان علیه من و ایران نوشته می‌شد، و من از کنار آن‌ها می‌گذشتم اما از این یکی نتوانستم بگذرم. شایدگس به نامه من واکنشی نشان نداد، شاید نامه‌ام به دستش نرسیده بود، شاید!

زمان ثابت کرد، که تهران واقعاً به‌دنبال امتیازگیری از طریق گروکشی نبود، چرا که هوفر را چهارـ پنج ماه پس از قطعی شدن رأی دادگاه من موقتاً آزاد کردند. روزنامه‌ها خودشان می‌بریدند، می‌بافتند و می‌دوختند.[5] وقتی هومباخ (وزیر دفتر صدراعظمی) به ایران رفت، طوری فضاسازی کردند که انگار ایران می‌خواهد هوفر را بدهد و مرا بگیرد. هوفر برایش حکم صادر شده بود و باید به قید وثیقه آزاد می‌شد حالا هومباخ برای مذاکره سر وثیقه به ایران رفته بود. هوفر اول با پرداخت وثیقه به‌صورت موقت آزاد شد.[6] رسانه‌ها دیدند ای بابا دارابی معامله نشد! نوشتند که هومباخ تن به معامله نداد! چهار‌ـ پنج ماه بعد هم که هوفر کلاً آزاد گردید و به آلمان بازگشت، نوشتند ایران به دلایل اقتصادی‌ حاضر به آزادی هوفر شد. خلاصه این مطبوعات هر طور که می‌خواستند وقایع و اتفاقات را دل‌بخواه خود تفسیر و تحلیل می‌کردند، و برآن بودند تا بر اوضاع سیاسی حاکم بین برلین و تهران تأثیر بگذارند.[7]

(کتاب نقاشی قهوه خانه، خاطرات متهم دادگاه میکونوس کاظم دارابی، نوشته محسن کاظمی، انتشارات سوره مهر، صص 461-463)

*پی نوشت:

[1] برای اطلاع از یکی از خبرسازی‌ها بنگرید به: کتاب نقاشی قهوه خانه، آویز 5، مطبوعات، Die Presse 25.

[2] بنگرید به: کتاب نقاشی قهوه خانه، بوم دهم، شاهد صدر.

[3] Scheidges, 31/10/1998.

[4] سند D146.

[5] برای مثال بنگرید به مطلبی از هانس لِیندِکِر در روزنامه زوددویچه‌سایتونگ در: کتاب نقاشی قهوه خانه، آویز 5، مطبوعات، Die Presse 26.

[6] «جای خواب موقتی هلموت هوفر از هر نظر راحت است: خانه مؤسسه باستان‌شناسی آلمان که وی به یک اتاق جادار آن نقل مکان کرده، در شمال مرفه‌نشین تهران واقع شده است. درست مجاور آن سفیر آلمان در یک باغ وسیع مستقر است.

آشپزان نمایندگی [سفارت] آلمان در ایران غذای هوفر 57 ساله را تأمین می‌کنند، سفیر شخصاً شلوارها و پیراهن‌ها را از اتاق لباسش سوا کرده و برای او برده است. نیروهای امنیتی حراست از مرزهای فدرال و وزارت کشور ایران از جان این تاجر اهل هامبورگ که موقتاً آزاد است، اما اجازه ترک تهران را ندارد، محافظت می‌کنند.

پس از آنکه هواپیمای نیروی هوایی حامل بودو هومباخ، وزیر دفتر صدراعظمی از حزب سوسیال‌دمکرات SPD، در فرودگاه تهران به زمین نشست، تا آزادی [هوفر] ده ساعت هم طول نکشید. [...]» ("Kleinkrieg in der Nacht", 16/1999)

[7] «[...] ابتدا قرار است روابط تجاری که یک وقتی پررونق بودند، احیا شوند. ایرانی‌ها نیاز مبرم به سرمایه دارند تا اقتصاد بیمارشان را روی غلتک بیندازند. کنسرن‌ها [تراست] آلمان خواستار بازار فروش با 70 میلیون انسان هستند. همین حالا هیئت‌های شرکت‌های آلمانی سفری به خلیج [فارس] را برنامه‌ریزی می‌کنند، جلوتر از همه دایملر کرایسلر. هومباخ [اظهار داشت] «علاقه بسیار شدید است.» [...]» ("Kleinkrieg in der Nacht", DER TAGESSPIEGEL‎. 16/1999)

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران