محمد هاشمی: در شرایط فعلی نمیتوان به آمریکا اعتماد کرد
محمد هاشمی رفسنجانی گفت: ما هم معتقدیم با این وضع نمی شود به آمریکا اعتماد کرد، در آمریکا اشخاص و احزابی که آمدند متفاوت بودند، مثلاً اوباما ظاهراً می خواست قضیه را حل کند، اما در عمل طورِ دیگری بود.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، محمدهاشمی از جمله معدود چهرههای سیاسی است که اگرچه سابقه بسیاری را در فعالیت سیاسی با خود داشته است اما نه تنها از موقعیتش سوءاستفاده نکرده است بلکه همواره حامی و پشتیبان نظام بوده است.
مسئولی که به گفته خودش در تمام عمر کاریش نه عضو جناح چپ بوده است و نه جناح راست اما با همه رفیق است، دوستی که میان چپ و راست تفاوتی قائل نمیشود و شاید اختلاف سیاسی با یکدیگر داشته باشند اما این مسئله تاثیری بر رفاقت او با دیگر مسئولان سیاسی ندارد.
محمدهاشمی در 7 شهریور ماه 1321 تنها یک سال بعد از واقعه شهریور ماه 1320 و سقوط رضاخان و روی کارآمدن محمدرضا پهلوی به دنیا آمد. خانواده پرجمعیتی که او آخرین فرزند خانواده 15 نفرهای آنان بود و 5تن از آنان به دلیل نبود پزشک و بهداشت در زمان دولت پهلوی در منطقه نوق در روستای بهرمان از دنیا رفتند.
اگرچه برادرانش به تحصیل علوم حوزوی پرداختند اما نگاه او با بقیه متفاوت بود و تحصیل در علوم کلاسیک از جمله مشغولیتهایی بود که او را به مدارس شبانه کشاند تا بیشتر بداند. روزهایی که فعالیت برادرش در حوزه علمیه برای او الگویی ویژه شد و دعوت مرحوم هاشمی از امام راحل برای صرف شام در خانهای واقع در محله صفاییه در قم جرقهای را در دل او روشن کرد تا بنیانگذار کبیر انقلاب را بشناسد و شیفته او شود و نقطه عطفی برای آغاز فعالیت سیاسی برای مبارزه با حکومت فاسد شاهنشاهی شود.
محمدهاشمی در گفتوگوی خود به تشریح عملکرد روحانی در زمینه اقتصادی و گلایههای او از انتقادات اصلاحطلبان نسبت به مرحوم آیتالله هاشمی اختصاص دارد. متن این گفتوگو به شرح زیراست:
واقعیت زندگی برادرم نظر موسوی خوئینیها را تایید نمیکند
با عرض سلام و احترام از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، پس از فوت برادر بزرگوارتان شاهد انتقادات برخی چهرههای اصلاحطلب نسبت به مشی و زندگی ایشان هستیم. پیش از این هم شاهد بودیم کهآقای موسوی خوئینی ها یکسری اظهاراتی مطرح کردند و گفتند آقای هاشمی معتدل نبودند و سوپرچپ بودند و به دنبالِ مهندسی انتخابات بودند، نظر شما در رابطه با این موضوع چیست؟
هاشمی: بالاخره هر کسی میتواند هر نظری داشته باشد و نظرش را بیان کند. ما که نمیتوانیم به مردم بگوییم شما نظری نداشته باشید، اما واقعیتِ زندگی سیاسی آقای هاشمی آن چیزی که آقای موسوی خوئینی گفتند، نیست.
آقای هاشمی همیشه فراجناحی عمل کردند و تا امام در قید حیات بودند کنار ایشان بودند و هر کاری هم میکردند با نظرِ امام بود و بعد هم که امام رحلت فرمودند همیشه در کنار مقام معظم رهبری بودند و همانطور که هم رهبری و هم آقای هاشمی هر دو در این قضیه گفتند که دو نفر مثلِ آنان پیدا نمی شود. یعنی اینها به مدت طولانی یعنی 59 سال با هم بودند، در شرایطِ سخت مبارزه، در زمانِ پیروزی، در حزب جمهوری، در ادارۀ حکومت و جنگ با هم بودند، بنابراین حیاتِ سیاسی آقای هاشمی و تجربهای که وجود دارد و از ایشان باقی مانده است، نظر آقای موسوی خوئینیها آن را تایید نمیکند؛ حالا ایشان به هر دلیلی نظری داشتند این اظهارات را بیان کردهاند.
برادرم اعتقادی به پاسخ دادن به اظهارات منتقدانش نداشت
شما به این مسئله اشاره کردید که ایشان همواره مشی معتدلی را داشتند اما در دهه 70 اصلاحطلبان در مقالات خود به ایشان لقب عالیجناب سرخ پوش را داده بودند، موضع ایشان آن زمان نسبت به این انتقادات چه بود؟
هاشمی: شاید حرفی که بخواهم بگویم تعبیرِ بلندی باشد اما به نظر من آقای هاشمی در زندگی سعی میکردند تا مشابه رفتارِ حضرت محمد (ص) با مخالفینش رفتار کنند، شما در تاریخ خواندید و حتماً می دانید حضرت رسول وقتی که از کوچه های مدینه عبور می کردند بعضاً از بالای بوم خاکستر روی سرشان میریختند یا سنگ پرتاب میکردند که حتی دندانشان شکسته بود یا توهین میکردند، ولی حضرت در برابر این اهانتها عکس العملِ منفی نشان نداده و انتقام نمیگرفتند، مقابلِ به مثل نمیکردند. حتی عکس آن میگفتند که شما اگر بیماری یا مسالهای داری بگو تا برایت حل کنم؟
آقای هاشمی هم در زندگی خود از اول همین شیوه را داشتند، وقتی بعضی از افراد در برخی از رسانه ها یا تریبونها به ایشان توهین میکردند ما به ایشان میگفتیم جواب بدهید، میگفتند خیر، چرا جواب بدهیم؟ حالا یک نفر یک چیزی گفته است!
آیت الله هاشمی به دنبال انتقام از مخالفینش نبود
یعنی پاسخ نداشتند؟
هاشمی: پاسخ داشتند، ولی خودشان را درگیر نمی کردند، ایشان همواره میگفت اصلاً مهم نیست، حالا یک نفر یک حرفی گفته چرا شما پاسخ بدهید؟ شما خودتان را درگیر این مسائل نکنید.
یعنی شیوهای که در زندگی انتخاب کرده بودند، مبتنی بر اخلاق بود تا با طرف مقابله نکنند و بعد نکتۀ جالبش این است که همین افرادی که بعضاً توهین میکردند و چیزی مینوشتند، یک زمانی متوجه میشدند که کارشان درست نیست و اشتباه کردند پیش برادرم میآمدند و از او عذرخواهی میکردند.
فکر میکنم سفرِ آخر یا ماقبلِ آخر ایشان بود که من هم در سفر به مکه و مدینه با ایشان همسفر بودم و حتی در خاطراتِ ایشان هم آمده است، وقتی دربِ منتسب به حضرت زهرا(س) را در حرمِ حضرت رسول(ص) را برای ایشان باز کردند و ما به داخل حرم رفتیم، من شنیدم که در آنجا گفتند من همۀ مخالفینم را بخشیدم، هر کس هر ظلم و یا هر توهینی به من کرده است من همه را بخشیدم و می بخشم.
برادرم روحیه انتقام و مقابله به مثل را نداشتند، صبر کرده و سختیها را تحمل میکردند، مفهومِ واقعیِ این آیه کریمه بودند که خداوند میفرماید: وَاسْتَعِینُوا بِالصبر وَ الصَلاة، یعنی به صبر و نماز توسل بجوییم، در نتیجه ایشان واقعاً در زندگیِ خصوصی و شخصی شان به این صورت زندگی میکردند.
یعنی ناراحت هم نمیشدند؟
هاشمی: کسی که از دلِ کسی خبر ندارد که ناراحت می شود یا نمیشود، طبعاً بی تاثیر نبود، مثلاً وقتی ما ناراحت میشدیم طبیعتاً ایشان هم ناراحت می شد، ولی ایشان صبرِ زیادی داشتند و ضمناً گذشت میکردند و خیلی درصدد انتقام گیری نبودند.
هاشمی نه به جناح چپ وابسته بود و نه راست
به نظر میرسد ایشان در سالهای ابتدایی انقلاب بیشتر به جریان راست نزدیک بودند، ولی در سال های آخر عمرشان به جریان چپ نزدیک شدند، با توجه به روحیهای که از برادرتان شاهد بودیم، فکر میکنید احزاب خودشان را به آقای هاشمی نزدیک کردند یا اینکه آقای هاشمی در اواخر سالهای زندگیشان تغییر موضع دادند؟
هاشمی: آقای هاشمی به طرفداری از مظلوم اعتقاد داشتند، اگر به کسی ظلم میشد یا در تنگنا و فشار قرار میگرفت مثلاً او را به انزوا میکشاندند یا کم محبتی و بی محبتی میشد، ایشان در رفتارش طوری رفتار میکرد که از او دلجویی بکند.
در اوایل جریانِ راست به عنوان اصولگرا شناخته میشوند، بعضاً مورد بی مهری قرار میگرفتند و آقای هاشمی از آنها دلجویی میکرد و در کنار آن هم وقتی جریان چپ به انزوا کشیده و به آنها بی محلی شد، آقای هاشمی از اینها هم دلجویی کردند، ولی از نظر افکار و اندیشه، چپ و راست نبودند و واقعا معتدل بودند و از نظر سیاسی فراجناحی عمل میکردند ورابطۀ فردی و شخصی برادرم غیر از رابطه سیاسی ایشان بود.
خود من هم که اکنون در خدمت شما هستم، 20 سال عضو مجمع بودم با تعدادی از اعضای مجمع در این 20 سال با هم بودیم و با هم رفیق بودم و خانۀ همدیگر رفتیم، اما بعضی از آنها مثلاً جناح راست یا چپ بودند.من دارای تفکرِ خاصی خود بودم و عضویتی در هیچ جناحی نداشتم، اکنون هم اگر همدیگر را ببینیم، با هم با احترام برخورد میکنیم، ولی از نظر سیاسی اصلاً آنطور نیست که بگوییم ما مثلِ هم فکر میکنیم یا در انتخابات نظرِ یکسانی داشته باشیم.
هاشمی در برههای موسوی خوئینیها را رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک کرد
اظهارات شما به این معناست که ایشان هیچگاه چپ یا راست نبوده و نظرشان همیشه فراجناحی بوده است؟
هاشمی: آقای هاشمی هیچ وقت چپ یا راست نبودند، البته مثلاً قبل از انقلاب روحانیت مبارز را تشکیل دادند و عضو جامعه روحانیت مبارز بودند و بعد از انقلاب هم با آنها حَشر و نَشر داشتند و تا یک زمانی در جلسات آنها هم شرکت میکردند، اما ایشان هیچ وقت راست نبودند.
از طرفی ایشان با اکثر نیروهای چپ و روحانیون مبارز ارتباط داشتند، حتی در مجلس مثلاً آقای کروبی نائب رئیس مجلس بود، آقای موسوی خوئینیها را برادرم به عنوان رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک انتخاب کردند، یعنی این نوع روابط را داشتند، در حالی که آقای هاشمی هیچ وقت چپ نبود که بگوییم جزء نیروهای چپ یا جناح راست است.
در اوجِ زمانی که او را متهم میکردند که تو راست هستی، به آقای موسوی خوئینیها حکم میدهد که شما رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک باشید، یکسری از نیروها مانند آقای حجاریان و آقای عبدی در کنارِ آقای موسوی به آنجا میروند و زیر چترِ آقای هاشمی بودند.
یا مثلا در عینی که میگویند آقای هاشمی شما چپ هستید، می بینیم که میآیند و با جریانِ این طرف مینشینند و صحبت میکنند و با او مشورت میکنند و ایشان هم جواب میدهد و در محفل آنها شرکت میکند.
اگر شما خاطرات آقای هاشمی را نگاه کنید می بینید در یک روز چند نفر با ایشان دیدار داشتند و چه کسانی بودند، از یک جناح که نبودند! میبینید همه اعم از چپ، راست، بی خط، اعتدالی با آقای هاشمی مشورت میکردند و اگر کاری داشتند، درخواست رفع مشکل و کمک میکردند یعنی رفتار ایشان اینطور نبود که با رفتارِ جناحی طرف یک جناح را بگیرند.
ممکن است روحانی بخواهد از موقعیت آیتالله هاشمی استفاده کند
آقای هاشمی واقعیت این است که برخی معتقدند که اکنون جریان چپ و حتی رئیسجمهور قصد دارند به نوعی ایشان را به خودشان منتسب کرده و به نفع خودشان مصادره کنند.
هاشمی: حالا ممکن است آقای روحانی بخواهند از این موقعیت استفاده بکنند، اما من میگویم آقای هاشمی واقعاً اعتدالگرا بود.آقای هاشمی یکی از شخصیتها یا تنها شخصیتی بود که از اول نهضت اسلامی تا زمانی که در قید حیات بودند، همراه جریانِ انقلاب و نهضت و جمهوری بود و یک روز هم فاصله نگرفت و از آن جدا نشد؛ مسئلهای که شما این را در کمتر شخصیتی در نظام می بینید.
یک عده ای 4 سال یا 6 سال در فعالیتهای سیاسی حضور داشتند و بعد منزوی و خانه نشین شدند و نبودند، ولی آقای هاشمی از روزی که نهضت را در سال 1336 یا قبل از آن پایه گذاری شد، همراه نظام جمهوری اسلامی بود و این مسئله تا روزی که ایشان از دنیا رفت، ادامه داشت.
میخواهم بگویم که حتی یک روز هم فاصله نداشتند؛ بنابراین یک شخصیتِ حکومتگرا بود و به دلیل اینکه در حکومت موثر بودند رفتارشان نسبت به مردم و دیگران رفتاری توام با عاطفه و مهربانی و با کمک بود. ایشان با کسی قهر نبود و با کسی نمی خواست تسویه حساب کند و خرده حسابی با کسی نداشت.
اصلاً این رفتار یک رفتاری است که شما کافی است یک روز از خاطرات ایشان را بخوانید و ببینید از ساعت 6 صبح تا ساعت 10 و 11 شب چه کسانی پیش ایشان میرفتند بنابراین وقتی یک نفر اینطوری است نمیتواند متعلق به یک جناح و خط باشد، او فراجناحی و فراحکومتی است و همواره از موضع فراجناحی عمل میکرد.
امام رابطۀ ایران و آمریکا را رابطۀ گرگ و میش میدانستند
آقای خوئینیها در بخشی از اظهاراتشان گفته بودند که مرحوم آقای هاشمی فقط زمان امام راحل با تسخیر لانۀ جاسوسی موافق بودند، از طرفی شما هم یک جایی هم گفته بودید که قطع رابطه با آمریکا به نفع کشورمان بود، صحبت آقای خوئینی را درباره مواضع برادرتان در سیاست خارجی چگونه ارزیابی می کنید؟
هاشمی: نمی دانم، زمانی که لانه جاسوسی تسخیر شد، آقای هاشمی ایران نبودند و ایشان با آقای خامنهای در حج بودند و خبر را در آنجا شنیده بودند، ولی اینکه موافق یا مخالف بودند را نمیتوانم روی این اظهارنظر قطعی داشته باشم.
اما این نکته را باید گفت که آقای هاشمی سه تا مساله را به امام گفته و نوشته بودند و از امام خواستند که سه تا مساله را شما باید خودتان حل کنید و اگر شما حل نکنید، ما هم نمیتوانیم آن را حل کنیم، یکی بحث مسالۀ جنگ، قانون اساسی و متمم و شرایط رهبری و دیگری هم مسئله رابطه با آمریکا است.
امام جنگ را حالا با کمک آقای هاشمی حل کردند، مسالۀ قانون اساسی را هم همینطور؛ به صورتی که امام بعد از آن دو سه ماه بیشتر از آن زنده نبودند که دستورِ بازنگری قانون اساسی را دادند و متمم قانون اساسی تصویب شد، در زمینه مسئله آمریکا هم نکته ای که امام فرموده بودند این بود که اگر آمریکا آدم بشود یعنی بپذیرد و با احترام مقابل و منافع ایران تامین شود، رابطه اشکالی ندارد، اما رابطۀ ایران و آمریکا را امام رابطۀ گرگ و میش میدانستند، در بحث رابطه با آمریکا کارِ عملی انجام نشد در عین اینکه سعی میکردند این حل شده و رابطه برقرار شود، ولی صورت نگرفت.
بخشی از آن هم به این مسئله اختصاص داشت که آمریکاییها نمی خواستند و یعنی علت این عدم رابطه تنها به ما باز نمیگردد.در زمانی یکسری از وسایل و تجهیزاتمان تکنولوژیِ آمریکایی داشت و در نتیجه نمیتوانستیم قطعات آنها را به دست بیاوریم و چگونگی تعمیر و نگهداری آنها را نمیدانستیم، در کنار اینکه رابطه اقتصادی هم نداشتیم، آقای هاشمی زمان ریاست جمهوری خود در شورای امنیت ملی یک مصوبهای را گذاشته بودند که روابطِ اقتصادی، آموزشی و فرهنگی ایران با آمریکا غیر از رابطه سیاسی بتواند برای حفظ منافع برقرار باشد، مثلاً بانک مرکزی برای آمریکا گشایش اعتبار می کرد، اما آقای کلینتون قبول نکرد.
علت آن هم به این مسئله بازمیگشت که وقتی کُنِکو در عسلویه به مناقصه گذاشته شد، کُنکو به عنوان یک شرکت آمریکایی برنده شد و آقای هاشمی هم اعلام کرد بیایید، اما آقای کیلنتون که در آن زمان رئیسجمهور بود، وِتو کرد و بعد مصوبه ای 40 میلیون دلار گذاشتند که هر کسی با ایران بیشتر کارِ اقتصادی انجام دهد، تحت تحریم و مجازاتِ آمریکایی ها قرار میگیرد؛ بنابراین داستانِ رابطه با آمریکا داستانِ مفصل و طولانیای است که من هم حضور ذهن ندارم و آشنا نیستم.
در شرایط فعلی نمیتوان به آمریکا اعتماد کرد/ اوباما میخواست با پنبه سرمان را ببرد
اخیرا مذاکرات در قضیه برجام با آمریکا انجام شد که ما از آنان بدعهدی را شاهد بودیم، ارزیابی شما از این مسئله چه بود؟
هاشمی: خیلی بد، ما هم معتقدیم با این وضع نمی شود به آمریکا اعتماد کرد، در آمریکا اشخاص و احزابی که آمدند متفاوت بودند، مثلاً اوباما ظاهراً می خواست قضیه را حل کند، اما در عمل طورِ دیگری بود، به قول معروف اوباما میخواست سرمان را با پنبه ببرد؛ یکی با پبنه میبرد و دیگری شلیک میکند.
خلاصه آقای هاشمی از امام خواسته بودند که این سه قضیه را حل کنند. امام دو مسئله را در زمان حیاتشان حل کردند اما این سومی همچنان ماند و به عنوان یک معضل مطرح است. حالا درست است که ما میتوانیم ادامۀ حیات بدهیم و بدون آمریکا زندگی کنیم اما حرکات ایضایی و اقداماتی که انجام میدهد، بالاخره روی روابط بین المللی و اقتصادی و تجاری تاثیر میگذارد.
این حرکات ایضایی آزاردهنده است و یقیناً نبودنش بهتر از بودنش است به این معنا ملت و مسئولان کشورمان مقاومت و ایستادگی کردند و خودمان را قوی کردیم و اکنون به عنوان یک قدرت در منطقه مطرح هستیم همۀ اینها وجود دارد، اما به هر حال در روابطِ امروز جهانی که دنیا مانند یک دهکده به هم متصل و پیوسته است حُسنِ رابطه بهتر از خصم است و همیشه دوست بهتر از دشمن است.
برادرزاده شما خانم فائزه هاشمی و خیلی از دوستان آقای هاشمی معتقدند که آقای روحانی خودشان را میخواهند به آقای هاشمی منسوب کنند، نظرِ شما چیست؟ آیا این را قبول دارید؟
هاشمی: منسوب کردن را باید معنی کرد؛ آقای روحانی تقریباً تمام دورۀ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با آقای هاشمی بودند، در مجلس، شورای عالی امنیت ملی، در جبهه جنگ و همه جا باهم بودند، زمانی که آقای هاشمی رئیس جمهور بودند، با آقای روحانی در شورای عالی امنیت ملی همکاری میکردند، بعد هم که مجمع و مرکز تحقیقاتِ استراتژیک با همدیگر بودند؛ یعنی یک فردی است که زندگیِ سیاسیش همیشه همراه آقای هاشمی بوده و منسوب است.
حرف شما درست است ولی وقتی با آقایان ناصری یا مرعشی صحبت میکردیم، میگویند که آقای روحانی خیلی به توصیههای آقای هاشمی هم گوش نداده و حتی اگر اکنون هم حضور داشتند تفاوتی ایجاب نمیکرد؟
هاشمی: بحث رعایت کردن به توصیههای آقای هاشمی شرایطِ زمانی و مکانی دارد، اکنون شما اگر شرایطی کل کشور اعم از رهبری، مجلس، قوه قضاییه و سپاه را درنظر بگیرید، بازیگرانی که امروز در صحنۀ اجرایی و عملیِ ایران هستند، متفاوت از بازیگرانی است که زمانِ آقای هاشمی بودند.
دولت در زمینه اقتصادی نمیتواند معجزه کند!
مسئله اینجاست که زمان حیاتشان هم انتقاداتی در زمینه لزوم بهبود وضعیت اقتصادی به آقای روحانی داشتند، که گویا عملیاتی نشده بود؟
هاشمی: همه خواستار بهتر شدن شرایط مردم هستند، مقام معظم رهبری چقدر درباره این قضیه صحبت کردند که شرایطِ مردم بهتر شود، این توصیۀ عمومی و کلی است بالاخره ما باید شرایط زمانی و مکانی را درنظر بگیریم و عوامل موثر را درنظر بگیریم، چه عواملی وجود دارد؟ توانایی افراد را درنظر بگیریم و مسائل گوناگون و نیازها را در نظر بگیریم.
مثلاً یک موردی که نسبت به دولت آقای روحانی میگویید سال 95 یا 96 که بحث اشتغال زایی و تولید مطرح شد، دولت یک برنامهای ارائه داد که نیاز به 50 میلیارد دلار برای سرمایهگذاری بود، این سرمایه را نه دولت داشت که سرمایهگذاری کند و نه سرمایه گذارِ خارجی در این زمینه سرمایهگذاری کرد، دولت هم که نمیتواند معجزه کند، من میگویم شرایط مهم است که هر کسی را باید در چارچوب شرایط قضاوت کرد، من نمیدانم میتوانستند بهتر رفتار کنند یا خیر؛ چراکه من در دولت نبودم و از این نوع مسائل اطلاع ندارم و در نتیجه نمی توانم اظهارنظر کنم.
آقای واعظی اظهاراتی را داشتند که گفته بودند ما با اصلاح طلبان ائتلاف نکرده بودیم، این داستان چگونه است؟
هاشمی: من راجع به صحبت افراد قضاوت نمی کنم و حرفی نمی زنم، بالاخره هر کسی حرفی میزند که من که نباید راجع به آن اظهارنظر کنم.
من راه حلِ مشکلات فعلی را در حمایت از تولید میبینم/ نظریه مرحوم آقای هاشمی هم همین بود
در پایان باید بگوییم که به نظر شما مسئولان برای اینکه بتوانند رضایتمندی مردم را در عرصۀ اقتصادی بهتر کنند، چه اقداماتی باید انجام بدهند؟ یا بهتر بگویم آقای هاشمی اگر بودند چه توصیه اقتصادی به ما میکردند؟
هاشمی: تولید در کشوری مانند ایران بسیار مهم است، وقتی تولید باشد، اشتغال وجود دارد و وقتی اشتغال باشد، درآمد برای خانواده و شهروندان وجود دارد یعنی این سه تا بهم متصل هستند و دانه های یک زنجیر هستند، بنابراین الان نقدینگی در جامعه زیاد است، ولی نقدینگی در حوزۀ تولید مصرف نمی شود یا در حوزۀ دلار یا طلا رفته، یا در حوزۀ ماشین و مسکن رفته است.
کسانی که پول دارند، در حوزه تولید سرمایه گذاری نمیکنند، این نه تنها نمیتواند مشکلات اقتصادی را حل کند بلکه در یک جامعه مشکل زاست و مشکلات از اینجا سرچشمه می گیرد، دولت تا یک حدی میتواند سرمایهها را به طرف تولید هدایت کند یعنی آن چیزی که خودش دارد یا با سیاستهایی که وضع میکند، این کار را جلو ببرد.
شرکت های عمده در جامعه افراد یا نهادهایی در اقتصاد سهم و مشارکت دارند و اینها اگر سرمایه خود را به طرف تولید هدایت کنند، مشکل حل می شود. من راه حلِ مشکلات فعلی را در حمایت از تولید میبینم و نظریۀ مرحوم آقای هاشمی هم همین بود.
آن زمان وقتی که رئیس جمهور بودند، جمعیت کشور حدود 50 میلیون بود، ایشان وقتی تولیدکنندگان میآمدند به آنها میگفتند که شما هدفگذاری برای تولید را برای 50 میلیون نگذارید، شما برای 300، 400 میلیون هدف گذاریِ تولید کنید، چراکه ما باید بازارهای منطقه را بگیریم، 300 میلیون بازار در کنار ماست که نیاز به کالا و تولیدات ما دارند و ما باید این بازار را بگیریم.
در پایان باید بگویم که تولید در اقتصاد بسیار مهم است و مخصوصاً جوامعی مانند ما که جمعیت جوان دارد، بیکاری دارند، دنبالِ اشتغال و تشکیل خانواده هستند و مسائلِ گوناگون دارند. حالا چقدر این دستِ دولت است و دولت می تواند و چقدر دستِ بنگاه ها و جاهای دیگر است که این یک بحث مفصلی است و من الان نمی توانم وارد این بحث شوم و بگویم چه کسی دارد چه می کند؟ ولی اصلِ تولید است و دولت باید تا می تواند به بخش تولید عنایت کند و این فرمایش شما را من صددرصد قبول دارم و حرفِ اقتصادی است.
با تشکر از شما که وقت خود را به ما اختصاص دادید.
منبع:باشگاه خبرنگاران
انتهای پیام/