روایت تسنیم از شهید مدافع حرمی ‌که غریبانه و تشنه به شهادت رسید / فرمانده‌‌ «عارف گمنام» ‌که بود؟‌

روایت تسنیم از شهید مدافع حرمی ‌که غریبانه و تشنه به شهادت رسید / فرمانده‌‌ «عارف گمنام» ‌که بود؟‌

مادر شهید مدافع حرم محمدحسین علیخانی گفت: پسرم همواره می‌گفت می‌خواهم بروم تا نامم با امام حسین(ع) ماندگار شود.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از کرمانشاه، شهید محمدحسین علیخانی سال 94 در شهر حلب و برای دفاع از حرم الگوی صبر و مقاومت حضرت زینب(س) به شهادت رسید. برای عرض ادب و تبریک خدمت خانم بانو حاتم‌نیا مادر بزرگوار شهید علیخانی رسیدیم و گفت‌وگویی خواندنی و دلنشین با ایشان داشتیم.

تسنیم: شهید علیخانی را برای ما معرفی کنید و از روحیات و علایق شخصی وی در دوران کودکی و نوجوانی بگویید.

مادر شهید: شهید محمدحسین علیخانی متولد کرمانشاه است. از دوران کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به ائمه اطهار(ع) و انجام واجبات و ترک محرمات داشت؛ از شش سالگی نماز را به طور مداوم و اول وقت می‌خواند و هر جایی که صدای اذان می‌شنید حتی در مسافرت و در بین راه برای نماز اول وقت می‌ایستاد و می‌گفت باید با امام زمان(عج) نماز اول وقت بخوانیم و اگر نماز ما اشکالی داشته باشد به برکت نماز امام زمان نماز ما هم بالا می‌رود. اهل ایمان و تقوا بود و در تمام دوران زندگی یک لقمه حرام نخورد و از همان دوران همه پولهایش را صرف خرید کتاب می‌کرد و بسیار اهل مطالعه بود.

تسنیم: آیا در دوران کودکی این شهید شما مراقبت و تربیت ویژه‌ای برای فرزندانتان داشتید؟

مادر شهید: بله در زمان بارداری این فرزندم حتی از کارهای مکروه نیز اجتناب می‌کردم و در این دوران اصلاً نامحرم من را  نمی‌دید و روبنده می‌زدم و در تمام دوران نوزادی او بدون وضو به او شیر ندادم و تا جایی که می‌توانستم راه راست را به بچه‌هایم نشان دادم و خوشبختانه فرزندان دیگرم نیز به راه راست هدایت شدند. 

تسنیم: از خاطراتتان با شهید بیشتر برایمان بگویید و اینکه مهمترین ویژگی‌های اخلاقی ایشان چه بود.

مادر شهید: شهید از دوران کودکی تقوای خاصی داشت، زمانی که چهار ساله بود او را به همراه خواهرش به یک مهدکودک فرستادم روزی معلم مهد کودک به آنها گفته  بود پسر و دختر دست هم را بگیرند و  و با یکدیگر برقصند؛ شهید علیخانی در آن لحظه شروع به دعوا با معلم می‌کند و می‌گوید ما می‌رویم بیرون و دست خواهرش را می‌گیرد و از مهد کودک بیرون می‌آورد اما مسیر منزل را پیدا نمی‌کنند و گم می‌شوند و بعد از گذشت یک روز آنها را پیدا کردیم.

یکی از زنان همسایه حرف زشتی به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی زده بود، پسرم بعد از شنیدن این حرف به منزل آمد و از شدت غصه و رنجش دل بدون خوردن شام خوابید. در اوسط شب به ما خبر دادند که آن خانم فوت کرده و شوهرم برای تشییع جنازه او رفت، صبح زود حسین گفت پدرم کجاست گفتم پدر برای تشییع جنازه خانم همسایه رفته دیدم فرزندم به شدت ناراحت شد و گفت نباید پدر به تشییع جنازه این خانم می‌رفت زیرا او حرف خیلی زشتی به انقلاب و نیروهای انقلابی زده و قلب من را به شدت سوزاند.

تسنیم: هیچ وقت فکر می‌کردید یک روز شهید شود.

مادر شهید: یک شب قبل از تولد حسین خواب دیدم یک هدیه برای من از سقف به پایین آمد، در آن لحظه متوجه حضور یک آقایی روی پله شدم که هدیه را با دستان خود به من داد. وقتی نام او را پرسیدم گفت من امام زمان شما هستم گفت و آقایی هم که هدیه را از بالا تحویل داد امیرالمومنین علی(ع) است؛ این هدیه به شما امانت داده می‌شود، خیلی خوب از او مراقبت کن و سپس او را از تو پس می‌گیریم.

از آن شب به بعد هر زمانی که پسرم به جبهه می‌رفت همه‌اش دلهره داشتم و می‌گفتم این هدیه را به زودی از من می‌گیرند و فکر می‌کردم دیگر هیچ وقت برنمی‌گردد تا اینکه بالاخره در راه دفاع از حرم آل الله به فیض عظیم شهادت نائل شد و خدا را بابت این پیروزی بزرگ شکر می‌کنم.

روزی با چند نفر از دوستانم در مسیری راه می‌رفتیم در آن زمان من روبنده زده بودم، ناگهان آقایی جلوی ما را گرفت و به جمع گفت این خانم یک پسر به دنیا می‌آورد و اسمش را حسین بگذارد، ابتدا من خواستم اسم فرزندم را حسن بگذارم اما بعد از مدتی که او به دنیا آمد به خاطر این ماجرا اسمش را حسین گذاشتم، یکی از خانمهایی که همراه من بود گفت وقتی رویم را برگرداندم تا با او حرف بزنم دیدم ناپدید شد. 

یک مرتبه دیگر نیز خواب دیدم پسرم از دیوار خانه آمد داخل حیاط و حیاط که ابتدا بسیار تاریک بود با آمدن او نورانی و روشن شد و به حسین گفتم این نور چه چیزی است که با خودت همراه آوردی، حسین نیز گفت این نور خدایی است و گفتم چه کار خیری کردی گفت لازم نیست بگویم. 

تسنیم: ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت.

مادر شهید: حسین هر مسافرتی که می‌خواست برود من را با خودش می‌برد اما زمانی در مشهد بحث اعزام او به سوریه پیش آمد به من گفت مادر یک عمر برای دولت کار کردم و حقوق گرفتم الان حرم فرزند حضرت زهرا(س) در محاصره قرار دارد و ما باید با جان و مالمان از این حرم دفاع کنیم و اکنون اسلام احتیاج به خون دارد. اما من به او گفتم بچه شما تازه به دنیا آمده و در زمان اعزام حسین به سوریه دخترش تنها 8 ماه سن داشت، حسین فوراً به من گفت مادر جان خدا از همه بزرگتره و خدا خودش هوای بچه من و شما را دارد.

تسنیم: شما مخالفتی با حضور فرزندتان در جبهه‌های جنگ با نیروهای تکفیری و دشمن نداشتید.

مادر شهید: پسرم سه فرزند دارد؛ دو دختر و یک پسر که اوایل به خاطر بچه‌های کوچکش نمی‌خواستم که به سوریه برود اما بعد از اینکه اسم حضرت زینب (س) آمد دیگر مخالفتی با او نداشتم. حسین همواره به من می‌گفت "فردای روز قیامت همه می‌گویند کاش ما کربلا بودیم و از حضرت زینب (س) دفاع می‌کردیم" و در آخرین وداع به من اصرار کرد که مادر راضی باش اگر بمانم ممکن است تصادف کنم و بمیرم، پس به شهادت من رضایت بده گفتم هر چه صلاحت است خدا برایت پیش بیاورد.

 تسنیم: از خداحافظی و آخرین وداع با پسرتان بگویید.

مادر شهید: خیلی سخت بود از کسی که دوستش داری دل بکنی و او را راهی کنی. روز قبل از شهادت ایشان با او صحبت کردم و به من اصرار کرد که حتماً برای درمان چشمانم که به علت گریه زیاد تاول زده بود به دکتر بروم و از آنجایی که رابطه ایشان با ولایت فقیه بسیار محکم بود و همواره به ما سفارش می‌کرد که مطیع کامل ولایت و خط رهبری باشیم و تنها به منویات ایشان گوش بدهید، در آخرین وداع بار دیگر همین سفارش‌ها را داشت.

تسنیم: خبر شهادتش چطور به شما رسید.

مادر شهید: وقتی از سلامتی پسرم مطمئن شدم فردایش به چشم پزشک رفتم و زمان برگشت به خانه دیدم دخترم به شدت گریه می‌کند اما هیچ فردی جرأت خبر دادن به من را نداشت زیرا ما دو نفر یک روح در دو بدن بودیم و پسرم اینقدر من را دوست داشت ومنم او را دوست داشتم که اگر اتفاقی برای یکی از ما می‌افتاد دیگری مریض می‌شد.

افراد دیگر خانواده نیز به تدریج به خانه ما آمدند و بعد از گذشت چند ساعت دامادمان به من گفت فکر کنم حسین زخمی شده، در آن موقع فهمیدم که پسرم شهید شده چون حسین اگر زخمی می‌شد به کسی خبر نمی‌داد من نیز گفتم شهادت حق است و انسان باید به رضای خدا راضی باشد. 

تسنیم: نحوه شهادت ایشان را بیان بفرمایید.

مادر شهید: ایشان به همراه همرزمانش زمانی که در منطقه حلب سوریه محاصره می‌شوند در آن موقع باید یک داوطلب خط‌شکن جلو می‌رفت تا مسیر برای ادامه عملیات باز شود. حسین به عنوان فرمانده عملیات به همرزمانش می‌گوید چه کسی حاضر است داوطلبانه خط شکن شود اما کسی جواب نمی‌دهد و حسین بعد از آن خنده‌اش می‌گیرد و می‌گوید حق دارید چه کسی حاضر است این خطر را با جان بخرد، خودم داوطلب می‌شوم و دو نفر از دوستانش نیز همراه او می‌روند و سه نفری شهید می‌شوند.

وقتی خط شکسته می‌شود می‌خواهند پیکر زخمی او را به عقب برگردانند به همرزمانش می‌گوید به پیکر من دست نزنید شما باید عملیات را ادامه دهید نگذارید راه بسته شود و به لطف خدا در این عملیات پیروزی بزرگی به دست می‌آید. 

تسنیم: آیا راضی هستید که فرزندان دیگر شما نیز در این راه به شهادت برسند؟

مادر شهید: اگر دین و اسلام در خطر باشد خودم و فرزندانم فدای دین خدا می‌شویم. اینجا دین خدا در خطر بود، حرم آل‌الله توسط داعش در محاصره بود و باید یک عده از جوانان خونشان در راه اسلام ریخته می‌شد تا به مردم عالم بفهمانند دینی که داعش تبلیغ کرده دین اسلام نیست و باید در راه اسلام واقعی جان خود را فدا کنند. 

تسنیم: اگر امثال پسر شما مدافع حرم نبودند الان حرم چه وضعیتی داشت. 

مادر شهید: داعش چندین بار برای تخریب حرم  حضرت زینب(س) اقدام کرد و هر بار مدافعان حرم تا آخرین قطره خون برای دفاع از حرم آل الله مقاومت کردند و خدا را بابت پیروزی‌های پیاپی شهدای مدافع حرم شکر می‌کنیم و به طور قطع شهادت بزرگترین پیروزی برای پسر من و امثال ایشان است و راز ماندگاری نام امام حسین(ع) قیام ایشان علیه جهان کفر و طاغوت بود و حسین  می‌گفت "می‌خواهم بروم تا نامم با امام حسین(ع) ماندگار شود" و همینطور هم شد و اسمش برای همیشه تاریخ ماندگار شد و مدافعان حرم اسمشان تا ابد ماندگار و ابدی است.

گفت‌وگو از طیبه‌السادات حسینی

انتهای پیام/ش

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon