یادداشت|جریانشناسی مواجهه با فلسفه اسلامی در حوزههای علمیه(۲)
اگر قرار باشد روزی از دل فلسفه اسلامی تحولی برای جامعه اسلامی ایجاد شود، این تحول فقط میتواند از دل جریان مدافعان سنتی فلسفه اسلامی صورت بگیرد.
خبرگزاری تسنیم-حجت الاسلام امیر آقاجانلو*:
ج) مدافعان سنتی
سومین جریان در فلسفه اسلامی که اصیلترین جریان فکری در حوزههای علمیه است مدافعان فلسفه هستندکه به شکل سنتی و در چارچوب اندیشه فلسفی به نوآوری و اندیشه در این فلسفه میپردازند. این جریان به طور خاص سه مدرسه فلسفی در قم را داراست که توسط حضرت آیت الله حسن زادهآملی، حضرت آیت الله جوادی آملی و حضرت آیت الله مصباح یزدی نمایندگی میشود. این سه رویکرد هر یک ویژگیهای مخصوص به خود دارند. آیت الله حسنزاده بر تتبّع بسیار، حفظ میراث گذشتگان، حفظ تمایز میان اندیشههای فلسفی و عرفانی، اهمیت بر جامعیت علمی، عبور از فلسفه به سمت عرفان و ... تأکید دارند. در سوی دیگر آیت الله جوادی به تقریر و تبیین اندیشههای فلسفی و استمرار مبانی فلسفی در دینشناسی اهمیت میدهند. سومین مدرسه متعلق به آیت الله مصباح یزدی است. ویژگی مدرسه فلسفی ایشان، عقلانی بودن، وضوح، دقت و تعمق فلسفی فوقالعاده و جدایی از عرفان نظری است. معرفتشناسی در اندیشه آیت الله مصباح بسیار جدی است و به تبع آن علم حضوری رکن اصلی در نگرش فلسفی معرفت شناختی ایشان است.
این سه نحله فلسفی موفقیتهای قابل توجهی داشته اما از میان آنها آیت الله مصباح یزدی به دلیل راهاندازی مؤسسه امام خمینی(ره) سهم بیشتری را در ترویج و تعمیق اندیشههای فلسفه اسلامی داشتهاند و به دلیل وجود آن مؤسسه امروزه بخش مهمی از اصیلترین پژوهشهای فلسفه اسلامی توسط فارق التحصیلان و اساتید آن مؤسسه انجام میشود. فارغ از تمایزاتی که میان این سه وجود دارد. میتوان گفت جریان مدافعان سنتی فلسفه اسلامی دارای ویژگی واحدی است که همان تحفظ بر مبانی و روش فلسفه اسلامی است. البته لازم است دوباره متذکر شویم که مقصود از روش سنتی، در جا زدن و تقلید از گذشتگان نیست بلکه مقصود، حفظ ضوابط و چارچوبهای فلسفی در مباحث فلسفی و جلوگیری از التقاطهای نابجاست.
اگر قرار باشد روزی از دل فلسفه اسلامی تحولی برای جامعه اسلامی ایجاد شود، این تحول فقط میتواند از دل جریان اخیر ایجاد شود. گذشته از برتری منطقی این جریان باید توجه داشته باشیم که نمونههای دیگر در جهان هم همینطور بودهاند. فلسفه غرب و فیلسوفان آن در سیر تطوّر و مراحل تحقیق خود اکثراً طبق ضوابط فلسفی و براساس نوآوریهای فیلسوفان قبلی به اندیشه پرداختهاند.
نظام فلسفی هگل، بدون وجود کانت معنای واقعی نمییابد و نظام کانتی هم بدون هیوم توجیه مناسبی پیدا نمیکند. این فلسفهها به طور کاملاً طبیعی ناظر به یکدیگر سخن گفتهاند و هرگز از مدار بحث و روش فلسفی خارج نشدهاند، در میان آنها هیچ فیلسوفی را نمیبینیم که به دنبال پایه ریزی تمدن مسیحی یا غربی باشد، کسی به دنبال غربی کردن علم یا فلسفه نیست بلکه علم و فلسفه مسیر طبیعی خود را طی میکند. این روش اگرچه به طور مستقیم به تمدن سازی و علم سازی نمیپردازد اما در عمل بیشترین تاثیر را بر تمدن سازی و علم سازی میگذارد.
آسیب های جریان سنتی فلسفه اسلامی
جریان سنتی فلسفه اسلامی بالندهترین و اصیل ترین جریان فلسفی حوزههای علمیه است که در کلیت خود گامهای مهمی در ارتقای مباحث فلسفی برداشتهاند اما با این وجود این جریان هم دچار آسیبهایی است که برطرف شدن آنها مسیر رشد این فلسفه را بارورتر میکند.
1- حفظ اصالت و سنت: فلسفه اسلامی و یا هر نظام فکری دیگر باید رشد و یا افولی طبیعی و براساس اقتضائات واقعی خود داشته باشد. سوالات اساسی باید از دل جامعه مخاطب آن و فلسفه بیرون آمده و پاسخها هم به همین شکل در همان بستر برویند. هرچه فلسفه اسلامی بتواند اصالت خود را بیشتر حفظ کرده و کمتر آغشته به التقاط شود، موفقتر خواهد بود.
در شرایط حاضر، فلسفه اسلامی با یک رقیب قدرتمند به عنوان فلسفه غرب روبروست. فلسفهای که تجارب تاریخی بسیاری از سرگذرانده و ضمن ارائه ظرفیتهای بسیار، به بسیاری از پرسشها، پاسخهای مقتضی خود را ارائه کرده است.
این اتفاق باعث شده که سؤالات و جوابهای بسیاری پیشروی فلسفه اسلامی قرار گیرد. بدون اینکه این پرسشها یا پاسخها به طور طبیعی در بستر فلسفه اسلامی رخ داده باشند. بنابراین باید دانست که ورود در یک مساله به فراخور اقتضائات واقعی است و یا غیر واقعی برای مثال مباحث گسترده معرفت شناسی که در سده اخیر وارد فلسفه اسلامی شده، عمدتاً ناشی از پرسشها و مباحثی است که در فلسفه غرب موجود بوده، این مباحث بدون اینکه به طور دقیق بررسی شوند که آیا اصل وجودشان در دل فلسفه اسلامی موجه است یا خیر، وارد این فلسفه شده است.
با این حساب لازم است که فلسفه اسلامی تا حد ممکن تحقیقات خود را به نحو اصیل دنبال کند و در صورتی که ناگزیر از عناصر جدید به آن بود، وجاهت ورود عناصر جدید هم مورد بررسی قرار گیرد برای مثال وقتی معرفت شناسی وارد فلسفه اسلامی شد، فیلسوفان مسلمان به بحث و بررسی در مسائل آن پرداختند اما این نکته مغفول ماند که آیا اصل بحث از معرفت شناسی در فلسفه اسلامی موجه است یا خیر؟(1)
2-پرهیز از عرفانزدگی: دومین نکته درباره جریان فلسفه اسلامی این است که متعاطیان آن باید توجه داشته باشند که فلسفه، فلسفه است، نه عرفان است و نه مقدمه عرفان. هر فلسفهای به خصوص حکمت متعالیه، نظامی که خود ارائه کرده را کاملترین نظام اندیشگی میداند و هرگز راضی به این نیست که تفکر او مقدمهای برای تفکر دیگر، من جمله عرفان باشد.
این به راحتی از تصریحات صدرالمتألهین قابل دستیابی است.
علاوه بر آن، فلسفه اسلامی عرفان هم نیست، ادله زیادی برای این مدعا میتوان ارائه داد اما به طور خلاصه تأکیدات صدرا بر برهان و تأثیری که بر عرفان گذاشت نشان دهنده آن است که فلسفه اسلامی، عرفان نیست. نشانه بارز آن این است که پس از ملاصدرا قریب به اتفاق متعاطیان عرفان، تفسیری صداریی از عرفان ارائه میدهند و بیان او را بالاتر از بیان عرفا میدانند. این نشان میدهد که پس از صدرا دیگر عرفان حیات مستقل نداشته و به مصادره فلسفه درآمده است. فلسفه صدرا نه تنها عرفان نیست بلکه ختم عرفان است. عرفان هم پس از صدرا، صدرایی شد یعنی دیگر عرفان نیست بلکه فلسفه است.
اگر فلسفه دچارعرفانزدگی نباشد راه برای تحقیق و ابراز نظر باز میماند، تقدس و راز آلودگی عرفان همواره موهِم این بوده که آخرین سخن در آنجاست و عرفا ختم سخن را گفتهاند اما اگر بدانیم که آنچه پیش روی ماست، نظامی فلسفی مانند سایر نظامهاست نتیجهاش این است که هنوز باب نقد و توسعه فلسفی باز است. مضافاً اینکه ویژگی فلسفه بینالاذهانیت آن است که ابزارهایی به دست میدهد تا فلسفه قابل دیالوگ و ارزیابی باشد برخلاف عرفان که اغلب اینگونه نیست.
3- پرهیز از کلام زدگی: از دیگر آسیبهای فلسفه این است که به کلام تقلیل یابد. امروزه در حوزههای علمیه بعضی از اساتید هستند که تصریح دارند، ما فلسفه را برای دفاع از مدعیات دینی میخوانیم و یا گروهی هستند که وقتی به تفسیر و تقریر فلسفه میپردازند عمدتاً به سمت نظریات کلامی گرایش پیدا میکنند و به اصطلاح تیزیها و برندگیهای فلسفه را سانسور میکنند. شاید به همین دلیل است که امروزه مخالفت با فلسفه در حوزهها اندکی کاهش یافته زیرا بعضی از متعاطیان فلسفه، تفسیری کلامی از آن ارائه میدهند. فلسفه اگر به کلام تقلیل یابد، ثمره آن فقط دفاع و تبیین دین است و دیگر نمیتواند در عرصههای دیگر تأثیر جدی داشته باشد. فلسفه به طور طبیعی بر علم، اخلاق، سیاست و اجتماع تأثیر مستقیم دارد. اما اگر دغدغه فلسفه فقط کلام باشد در اینصورت از سایر وظایف خود باز خواهد ماند.
4-پرهیز از شتابزدگی: یکی از اشکالاتی که فلاسفه معمولاً با آن مواجه هستند این است که فلسفه یک فعالیت صرفاً انتزاعی است و تأثیری بر زندگی ملموس مردم و جامعه آنها ندارد. این اشکال (که گاهی از جانب برخی اهل فلسفه هم مورد پذیرش قرار میگیرد.) موجب میشود که اهل فلسفه به طور دستپاچه و شتابزده به دنبال دلالتهای عینی و عملی فلسفه بروند. این شتابزدگی موجب از بین رفتن اتقان فلسفی و تفکر اصیل فلسفی است. اهالی فلسفه باید توجه داشته باشند که اگر یک نظام فلسفی، الزامات و دلالتهای عملی داشته باشد این دلالتها به طور طبیعی در مراحل بسط تاریخی یک اندیشه، آشکار خواهند شد و برای ظهور آن دلالتها لازم نیست اهل فلسفه دست از فعالیت فلسفی بشویند و به کار دیگر بپردازند.
*دانشآموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری فلسفه دین دانشگاه تهران
[1] -نگارنده درباره این موضوع یادداشتی در مجله علوم انسانی صدرا به چاپ رسانده است.
انتهای پیام/