حمایت مشکوک جریانی انقلابی از ترانهسرای لسآنجلسنشینها
عدم اقبال به موسیقی ریتمیک لسآنجلسی و تولید موسیقی در داخل، جنبش لسآنجلسیها را به سوی فعالیت سیاسی پررنگتر هدایت کرده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مدتهای طولانی است که موسیقی لسآنجلسی رسما تعطیل شده است و ایرانیان خارج از کشور و توریستها که رسما حامی مالی برنامهها و کنسرت خوانندگان این طیف مشخص بودند، از آنان حمایت نمیکنند. در نتیجه بسیاری از خوانندگان خارج نشین عملا بیکار و خانه نشین شدهاند.
در ارزیابی این دوران رکود در موسیقی لسآنجلسی تک ترانههای موسیقی این جریان عمدتا سیاسی است و جهتگیری کاملا معارضانه نسبت به حاکمیت دارد.
نکته قابل تامل این است که موسیقی سیاسی در میان ایرانیان خارج از کشور مشتری چندانی ندارد و همان ریتم شیش و هشت، سلیقه غالب مشتری پسند همیشگی موسیقی لسآنجلس است.
ضمن اینکه استنباطهای سیاسی ترانه سراهایی نظیر شهریار قنبری، اردلان سرافراز و ایرج جنتی عطایی، طی این سالها با اقبالی در خارج و داخل کشور مواجه نشده است.
چون ترانهسراها در خارج از کشور به سر میبرند و به قول «فرامرز صدیقی» در فیلم «تیغ و ابریشم» (مسعود کیمیایی)، مفهوم وطن را حین بادهگسترانی در کافهها و کابارهها بازتعریف میکند، در نتیجه ترانههای معارض سیاسی این طیف از ترانهسرایان کارکرد حتی خارجی هم نداشته است.
اما در دوران رکود موسیقی لسآنجلسی ترانههای سیاسی هدفمندی در حال انتشار است. در واقع عدم اقبال به موسیقی ریتمیک لسآنجلسی و تولید موسیقی در داخل، جنبش لسآنجلسیها را به سوی فعالیت سیاسی پررنگتر هدایت کرده است. پس از ترانه «40 سال» در همکاری مشترک «فائقه آتشین» و «سیاوش قمیشی» ، ترانه کوچه نسترن «ابراهیم حامدی» نشان میدهد فاز معارضانه جنبش موسیقی لسآنجلسی از فاز قِر وارد گفتمان غُر شده است.
طبیعی است که ترانههایی نظیر 40 سال به یک شوخی شبیه اند و در افکار عمومی بروز و ظهور توامان اقتدار دیپلماتیک یا نظامی، نظیر شکار پهباد دستنیافتی آمریکاییها، پیوندهای ملی را تثبیت میکند و چنین ترانههای معارضانهای کارکرد عمومی خود را حتی در سطح اجتماعی– سیاسی از دست میدهند و تنها بیبیسی فارسی است که چنین آثاری را میتواند به تیتر نخست خود تبدیل کنند.
حتی شبکههای سرگرمی ماهوارهای از پخش ترانههای سیاسی پرهیز میکنند، چون آگهیدهنده داخل ایران را از دست میدهند.
اما از«کوچه نسترن» ابراهیم حامدی با ترانهای از یغماگلرویی، نمیتوان به سادگی عبور کرد. این سومین شلیک فرهنگی جنبش موسیقی لسآنجلسی به ارزشهای دفاع مقدس پس از ترانههای «بمان مادر» (نادر نادرپور) با صدای داریوش اقبالی و «سرباز کوچولو» (همایون هوشیارنژاد) با صدای عارف عارفکیاست.
دو ترانهای که پیش از این با مضمون تهاجم نسبت به ارزشهای دفاع مقدس خوانده شدند، آثار شاخص و درخوری نبودند و با تلقی دو ترانه سرای مقیم لسآنجلس تالیف شدند. مخصوصا ترانه سرباز کوچولو که توسط یکی از مبتذلترین و پرمدعاترین ترانهسراهای لسآنجلسی یعنی همایون هوشیارنژاد سروده شده است و آسیب فرهنگی چندانی به همراه نخواهد داشت.
اما ماجرای ترانه «نسترن» یغماگلرویی کاملا متفاوت است، به قول فرمایش آن بزرگ، جای جلاد و شهید را عوض میکند، نوعی معادل سازی مغرضانه در متن ترانه است. خون حق شهید را در برابر اعتراض باطل دانشجوی معارض برانداز قرار میدهد و یک هم وزن سازی معالفارغ در متن آن است.
«یغماگلرویی» مولف ترانهسرایی معترض پس از انقلاب اسلامی است. حتی اگر با ایدئولوژی گلرویی مواجه جدی داشته باشیم، نمیتوانیم انکار کنیم که او برخلاف تمامی برداشتهای ادبی غیرمجاز مثل ماجرای ترجمه اشعار، ترانهسازی سیاسی علیه حاکمیت را به خوبی بلد است.
با برخی المانها و نشانهها به خوبی میتواند مخاطبش را در کشاکش تنشها به سویه مطلوب خودش هدایت کند. در واقع گلرویی تشویش آفرینی در افکار عمومی را با دستمایه سیاسی ترانه به خوبی میشناسد و طی 10 سال اخیر او از یک معترض اجتماعی ممتاز به معارض سیاسی تغییر موقعیت داد.
او سالها با خوانندگان لسآنجلسی همکاری داشت اما موقعیتی مشابه با سایر ترانهسراها داشت و هیچ مزیت ویژهای نسبت به سایرین نداشت.
یغما از یک مسئله روانی بسیار رنج میبرد. طی تحقیقی که طی 10 سال اخیر در مورد این ترانه سرا انجام شده است، او بشدت عاشق در معرض توجه قرار گرفتن است. شاید شادترین روزهای یغماگلرویی ایامی بود که او توسط نیروهای امنیتی در سال 1394 دستگیر شد. به همین دلیل یغما نتوانست جایگاه خود را به عنوان یک ترانهسرای عاشقانه فوق العاده و یک معترض اجتماعی حفظ کند. چون هر چقدر هم این عناوین جایگاه او را ممتاز میکرد، اما به تیتر اول رسانهها تبدیل نمیشد. این جاهطلبی فردی او را وارد چالشهای جدیدتری میکرد.
اولین تیرغیرمستقیم یغما به سوی حاکمیت با ابزار ترانه در نیمه نخست دهه هشتاد پرتاپ شد. در کشاکش مذاکرات هستهای ایران در دولت دوم اصلاحات در یک همکاری مشترک گلرویی ترانه «تصورکن» را با صدای سیاوش قمیشی منتشر کرد. ترانهای که در واقع کپی ناقص یا برداشت ایرانیزه شده از ترانهای با همین نام از جان لنون است.
اما این موقعیت و ترانههایی از این جنس او را اغنا نمیکرد. «رویای ما» هم گام بعدی برای سیاسیتر شده فعالیتهای یغما بود. یغما علاقهمند بود که عکس سیاه سفیدش در راسته خیابان انقلاب در کنار گلسرخی، چه گوآرا و هیتلر و ... قرار بگیرد، بدون آن که ارزیابی سیاسی صحیحی از وضعیت موجود داشته باشد و همکاری با شاهین نجفی او را در کانون توجه قرار میداد.
متنهای تندی که پس از سال 88 علیه محمدعلی بهمنی، رضا یزدانی و حتی رئیس جمهور به نگارش درآورد، ارسال پیامی سیاسی برای این بود که حادثه سیاسی ملتهبی برای او رخ دهد. او منتظر این بود که توسط نهاد امنیتی دستگیر میشود.
از سال 1388 دست به اتفاقات مشابهی با آنچه توصیف شد زد اما اتفاقی برای او نیفتاد. اما به محض انتشار نامه تند به رئیس جمهور به بهانه جلوگیری از نشر و فروش آثارش در نمایشگاه کتاب، چند وقتی بازداشت و نهادهای امنیتی که متوجه این مورد شیفتگی او برای دستگیری و زندان شدند، سریعا او را آزاد کردند. حتی ترانه انتخاباتی «یه دختر» به بهانه انتخابات سال 1392 ، را یغما با این تصور نوشت و توسط خوانندگان لسآنجلسی اجرا شد که اتفاقات پساانتخاباتی سال 1388 در سال 1392 تکرار خواهد شد.
قطعا او برای بازداشت خود به تکاپو افتاده است زیرا به خوبی میداند که با این اتفاق،خلاقیتهای معارضانه او ارتقاء مییابد و به جای آنکه اهرمی برای توقف فعالیتهایش باشد، استعدادهایش را علیه نظام بیشتر شکوفا میکند. شوربختانه این که حمایت از گلرویی از سوی فرد و افرادی صورت میگیرد که وصله ناجور تتلو را به جریان اصولگرایی پیوند زدند.
این فرد حتی چندی قبل با روزنامه صبح نو گفتوگویی را انجام داد و با ذکر نام از چند نفری یاد کرده بود که به صورت مشترک در ایران فعال هستند و با خوانندگان لسآنجلسی نیز همکاری مشترک دارند و به مورد خاص برادران بوشهری در این گفت و گو اشاره کرد.
پروژه مشترک پرویز پرستویی و یغماگلرویی با حمایت همین فرد و سازمانهای تحت مدیریت خود صورت پذیرفت. اما از همان ابتدا مشخص بود که این نحوه تعامل با یغما به نتیجهای نخواهد رسید. گلرویی از زمانی که راه ارتباطیاش با لسآنجلس باز شد دیگر نمیخواست جایگاه خود را به عنوان ترانه سرای معترض اجتماعی حفظ کند و تصمیم داشت وارد فاز سیاسی فعالیتهای معارضانه شود و همکاری مشترک با شاهین نجفی موید این مسئله است که اگر «بارگذار ویروس تتلو»، پولهایی را خرج این ترانهسرا میکرد، بازهم گلرویی ترانه معارضانهاش را تولید خواهد کرد.
در واقع فعالیتهای یغما برای حامی «ویروس تتلو» یک بنبست جدی است. یغما گلرویی با توجه به موضوع گسترده خانواده شهدا در مورد این ترانه انتظار میکشد که به سرنوشت افرادی نظیر «محمد رسولاف» دچار شود. یکی از اطرافیان «یغما گلرویی» این موضوع را بارها در محافل خصوصی اعلام کرده که یغما برای اینکه خلاقیت سیاسیاش افزایش پیدا کند به زندان نیاز خواهد دارد. لذا در این گزارش باید اشاره کرد که برخورد شتابزده با یغماگلرویی نتیجه معکوس خواهد داشت. او منتظر دستگیری و بازجویی است تا اتفاق مشابهی نظیر آنچه در سال 1394 اتفاق افتاد دوباره تکرار شود.
اما مقصر این رویداد و انتشار ترانهای مثل کوچه نسترن چه کسی است؟ اولین اتهام نصیب ترانه سراست اما مهمترین مقصری که از چشمها پنهان مانده، افرادی هستند که روی صحنه مدیریت ارگانی سینما و موسیقی در قالب ارزشی سکان را در دست دارند و در پشت صحنه، حامی معارضان ارزشهای فرهنگی انقلاب هستند و با صراحت در مصاحبهای که چندی پیش از «بارگذار ویروس تتلو» منتشر شده بود، منتقدانش را الهام گرفته از کیهان توصیف کرد.
همین فرد در حال حاضر با داشتن ویترین انقلابی در عرصه موسیقی برنامهای را در شبکه پنجم سیما روی آنتن دارد. نکته جالب تر این که سردبیر این برنامه نیز فردی است که وقتی به کارنامه مطبوعاتی وی مراجعه میکنیم درخواهیم یافت او مهمترین حامی رسانهای یغماگلرویی است. در واقع یافتن چنین پیوندهایی آنچنان سخت نیست، کارنامه یغماگلرویی کاملا مشخص است، «ترانه کوچه نسترن» اولین و آخرین فعالیت او نخواهد بود.
انتهای پیام/