ارتباط سیاست و هنر| پروپاگاندای اوانجلیستی بوش در سینمای جنگ خاورمیانه
سینمای پروپاگاندای قدرتمند غرب در جهت حفظ منافع ملی خود، در مرحله سوم به جنگ خاورمیانه آمده است تا در چند محور رخنمایی کند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، در قسمت پایانی مساله سینما و پروپاگاندا و بعد از مرور سینمای آمریکا و نسبت آن با این مقوله در جنگهای جهانی و دوران جنگ سرد این مرتبه با مرور این سینما در سالهای اخیر میپردازیم تا پرونده پروپاگاندای قدرتمند سینمای آمریکا بسته شود.
ایالت متحده آمریکا در دوران ریاست جمهوری جورج بوش شاهد رویکرد عجیبی از حیث تبلیغاتی بود. بوش که در تاریخچه محقر زندگانیاش یک معتاد به الکل معرفی شده است مدعی این بود که برای حمله به سرزمین عراق و افغانستان به او وحی و الهام شده است. حتی باید قبل از آنکه به اعترافات او به این صورت اشاره شود گفت که وی درباره دیگر الهامات دینی و مسیحی که به او در دوران جوانی شده است نیز سخن گفته و جالب است که در دوران کوتاهی بعد از این سخنان حمله وی به عراق و افغانستان شروع شد. شاید بتوان به یک فورمول ساده رسید: هر وقت که یکی از روسای جمهور آمریکا درباره مسیحیت و دین و الهامات روحانی سخنرانی میکنند احتمالا قرار است جنگ تازهای راه بیاندازند.
بوش متحول میشود
نباید از یاد برد که بوش صراحتا منشاء عقاید خود را اعلام کرد، "بوش به «باب وودوارد» ژورنالیستی که زندگینامه بوش را مینویسد گفت: که الهاماتش را از یک قدرت برتر دریافت میکند. او با طرح مسئله «محور شرارت» مقولات ماوراءالطبیعی را وارد جهان واقعی سیاست خارجی کرد.
بوش در تمامى مراحل مبارزات انتخاباتىاش تأکید کرده بود که عیسى مسیح، متفکر محبوب اوست؛ «چون ناجى قلب او بوده است» وخود را «مردى با عشق مسیح در دل» معرفى میکرد. وقتى یک خبرنگار از او درباره فیلسوف مورد علاقهاش پرسید، بوش پاسخ داد: «مسیح؛ زیرا او قلب مرا تسخیر کرده است»."
جورج بوش هرچند میخوارگیاش را حتی بعد از ازدواج با لورا ترک نکرد، اما یک بار به مدت یک هفته تمام مشغول نوشیدن الکل بود تا اینکه وقتی در آینه نگاه کرد ناگهان به زانو افتاد، این لحظه بسیار مهمی برای او بود؛ لحظهای که برای تمام مردم آمریکا و حتی دنیا نیز مهم شد، چرا که او اعتیاد به الکل را کنار گذاشت و به سمت دین و مذهب گرایش نشان داد.
او در سال 2000 در یکی از سخنرانیهای خود بعد از 11سپتامبر سخنرانى گفت "اهریمن در بین ماست10 از نظر او، اسامه بن لادن و گروهش، تجسمى از شیطان بودند. بوش زمانى که در حال تدارک آغاز جنگ علیه عراق بود، اعلام کرد: «این کشور [آمریکا] و دوستان ما همگى در برزخى میان جهانى پر از صلح و صفا و جهنمى پر از آشوب و اختناق به سر مىبرند و دائماً صداى زنگ خطر را مىشنوند. یک بار دیگر، این وظیفه [از جانب خدا] بر دوش ما نهاده شد تا از آرامش و آسایش مردممان و امیدوارىهاى نوع بشر دفاع کنیم. ما این مسئولیت را با جان و دل مىپذیریم... و ما با اطمینان به پیش مىرویم؛ زیرا این مسئولیت تاریخى به دوش کشورى نهاده شده است که کاملاً شایستگى آن را دارد."
همراه با آغاز جنگ آمریکا علیه عراق دستگاه رسانهای این کشور نیز وارد عمل شد و سیل فیلمهای هالیوودی علیه عراق و افغانستان شروع شد. فیلمهایی دیگر از جنس اسطورههای جنگ صلیبی که اتفاقا مورد علاقه بوش نیز بود.
هالیوود در این دوران یکسره فیلمهای تبلیغاتی میسازد و آثار ضدجنگش بیشتر به دوران بعد از اتمام جنگ و روشن شدن آثار زیانبار آن میرسد. تعداد فیلمهای جنگی این دوران که در دو کشور عراق و افغانستان میگذرد بسیار است.
پارادایمهای موجود در این آثار در چند محور خلاصه میشوند. در دسته اول نگاه اصطلاحا سلبی یا انفعالی و واکنشی حاکم است. محور اول این دسته حضور شرارت در این کشورها است که این تز را همانطور که در اظهارات بوش خواندیم موجود بود. او این کشورها را دوزخی از اهریمنان میدانست که باید ریشه جهنم را در آنان خشکاند. برای همین دقیقا در این ایام است که سری فیلمهایی با مضامین اهریمن در سرزمینهای عربی و صحرایی ساخته میشود که ریشه و تاریخچه اهریمن و نیروهای دخانی را نمایش میدهد.
سری فیلمهای مومیایی و پادشاه عقرب تنها دو سری از این آثار است که به دنباله این تز که در فیلم جنگیر نیز موجود بود ادامه پیدا کرد. جالب است که این ایده هنوز ادامه دارد و فیلمهای دیگری با همین رویکرد ساخته میشود.
فیلم عقرب شاه
نمایی دیگر از فیلم عقرب شاه
فیلم «شنهای قرمز» (انگلیسی: Red Sands) فیلمی دیگر در ژانر ترسناک ساخته سال 2009 به کارگردانیAlex Turner است که مضمونی مشابه فیلمهای فوق را دارد.
محور دوم این آثار سینمایی برمیگردد به رفتار همیشگی هالیوود یعنی تبلیغات جنگی خود با این نقطه عطف که ناجیان خود مردم مظلوم ما هستیم. در این دسته نیروهای آمریکایی مدام تصویری از مردم مظلوم افغانستان و عراق نشان داده میشود که نیروهای آمریکایی در حال مبارزه با تروریستهای داخلی کشورشان هستند. آنان ناجیان این کشورها هستند و باید دشمن سنگدل مردم مظلوم را از کشورهای جهان چهارم بیرون کنند.
یکی از المانهای شاخص این دسته وجود سربازان جنگهای صلیبی است. سربازن این جنگها همگی نمادهایی از صلیبیونی هستند که روزگاری در جنگهای علیه مسلیمن در شامات در حال جنگ و خونریزی بودند. یکی از بهرتین فیلمهایی که این نماد را برجسته میکند فیلم سینمایی 12 قهرمان است.سربازانی که سوار بر است در حال جنگ در افغانستان هستند. این سوار بر اسب بودن این سربازان با اسلحه بیرون از نیام دقیقا ما را به یائ صلیبیونی میاندازد که بوش از آنان در جنتگ علیه افغانستان یاد کرده بود.
نمایی از فیلم 12 قهرمان
در نگاه ایجابی اما، سربازان آمریکایی ورای این موضوع که ناجی باشند به جنگ و عملیاتهای مهمی که اهداف آمریکا است میپردازند.
تعداد از این فیلمها بسیار زیاد است اما یکی از بهترینهای آنان که در اسکار نیز برنده است فیلم قفسه درد ساخته کاترین بیگلو همسر سابق جیمز کامرون است. فیلمی که عراق را قفسه سختی و رنج معرفی میکند و سربازان آمریکایی را ناجیانی که در این میان با تحمل درد و رنج مشغول جان فشانی هستند معرفی میکند. چیزی که در سال اکران این فیلم جالب بود این نکته بود که کامرون دقیقا بر خلاف روشی که همسرش طی کرده بود فیلم آواتار را ساخت که به صورت سبملیک یک پیام مهم داشت: آمریکا از سرزمین بومی عراق بیرون برو. آکادمی اسکار اما از میان این دو فیلم فیلمی را انتخاب کرد که دربردارنده منافع سیاسی این کشور است.
فیلم دیگر این کارگردان آمریکایی «سی دقیقه پس از نیمهشب» است. این فیلم بر اساس «داستان بزرگترین تعقیب یک جنایتکار در تاریخ برای خطرناکترین مرد جهان» نوشته شده است. در این فیلم داستان عملیات یافتن و قتل اسامه بن لادن رهبر القاعده توسط ایالات متحده آمریکا به تصویر کشیده شده است. این فیلم توسط بول، بیگلو و مگان الیسون تهیه شده است.
این فیلم کاندیدای 4 اسکار (کاندیدای اسکار بهترین تدوین-کاندیدای اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی-کاندیدای اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن-کاندیدای اسکار بهترین فیلم) در سال 2013 شد.
کاترین بیگلو در پشت صحنه فیلم سی دقیقه پس از نیمهشب
فیلم یکبار دیگر نقش مهم آمریکاییان را در از بین بردن یکی از اصلیترین ریشههای تروریسم نمایش میدهد. خبر قتل اسامه بن لادن در عالم پیچید و باعث شد تا از ایالت متحده آمریکا یک بیلبورد بزرگ از ستایشگری ساخته شود.
فیلم معروف دیگر این حوزه سینمایی تک تیرانداز آمریکایی ساخته کلینت ایستوود است. این فیلم که بر اساس خاطرات یکی از سربازان تک تیرانداز آمریکایی ساخته شده است روایت گر زندگی سخت و سراسر کشتار این سرباز است که در نهایت خودکشی کرد. تک تیر انداز آمریکایی با همه تلخی که دارد داستان یک قهرمان را روایت میکند. شبهه ضد جنگ بودن فیلم به دلیل داستان تلخ زندگی این سرباز زمانی مرتفع میشود که سرباز مذکور تمام قد توسط ایالت متحده آمریکا ستایش میشود.
نجات جسیکا لینچ، صقوط شاهین سیاه، تنها بازمانده، منزل شجاعت، پسر آمریکایی، اهتزاز آخرین پرچم و... فیلمهای دیگر این حوزه هستند.
البته سینمای جنگ آمریکا توسط سینمای ضدجنگش نیز پاتکهایی خورد مانند فیلم «منطقه سبز» که علت اصلی حمله به عراق را تسلیحات شیمیایی عراق معرفی کرد اما در فیلم با افشا گری یکی از سربازان آمریکایی همه چیز لو میرود و دستان سران آمریکایی رو میرود.
اما تمام سینمای ضد جنگ آمریکا نیز در چارچوب سیاستهای سینمایی این کشور قرار دارد: آزادی برای نقد. این رویکرد باعث میشود حتی همین فیلمها در اسکار مورد تقدیر قرار بگیرد و بنابراین یکبار دیگر آمریکا و سیاستهایش در جنگ مورد ستایش است ولی به شیوه دیگر.
این بود پروپاگاندای سینمای آمریکا. تبلیغ در قالب هنر و با بهرهوری از زبان آن برای وارونه کردن حقیقت و تصویر سازی در جهت قهرمان سازی آن. ملاک ارزشمندی این سینما اگر جوایز خارجی است که تماما آن را درو کردند و اگر جوایز جشنوارههای خارجی ملاک نیست پس چرا از پیروزی فیلم های ایرانی و بدست آوردن آنان در همین جشنوارههای خارجی مسروریم و آن را ملاک برتری خود در دنیا قرار میدهیم؟
منابع:
-دین در سیاست آمریکا در دوران بوش، دویچه وله،11.09.2007
-انجیل گراى مدرن، اریک لوران روزنامه نگار و کارشناس سیاست خارجى، ترجمه یاسمن شیبانى، سایت باشگاه اندیشه
-سایت مطلب از جورج تاجر تا پرزیدنت بوش http://irdiplomacy.ir
انتهای پیام/