نگاهی به مستند «نوروز مجید»|آفت روایات فرعی!

نگاهی به مستند «نوروز مجید»|آفت روایات فرعی!

شیوه روایت «نوروز مجید» ضربه بزرگی به این مستند زده است؛ مستندساز آنقدر درگیر رویدادهای فرعی می‌شود که کلیت اثر تبدیل به مجموعه‌ای پلان از محیطی عشایری و آدم‌هایش شده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، مستند «نوروز مجید» در جشنواره تلویزیونی مستند به نمایش درآمد. این مستند روایتی از یک جوان است که در منطقه‌ای دور افتاده نزدیک به گچساران، مشغول زنبورداری است. در نزدیکی او نوروز و خانواده‌اش زندگی می‌کنند که به شغل عشایری مشغول هستند. با آمدن خشکسالی، نوروز و مجید دچار مشکلاتی می‌شوند.  در زیر نگاهی به این مستند داشته‌ایم: 

با دیدن این مستند یک سوال اساسی در ذهن به وجود می‌آید و آن هم این است که چگونه در یک مستند، شخصیت یا شخصیت‌هایی را با ویژگی‌ها و شرایطی همچون سخت‌کوشی و کار، تنهایی مفرط، روزمرگی، تأمین معاش سخت، دوری از خانواده و زن و فرزند و ... معرفی می‌کنید اما این اشخاص در طول 75 دقیقه همچنان ناشناس و مجهول می‌مانند؟ متوجه نشدم در مستند «نوروز مجید» این یک تکنیک است یا یک ندانم‌کاری! آیا برای شناخت شخصیت‌ها و بازشناساندن آنان به مخاطب، چه در ادبیات یا سینما، فقط باید بیوگرافی آنها را گفت و کمی هم از شرایط پیرامونی‌شان، یا اینکه عناصر دیگری هم برای معرفی کاربرد دارد؟

بی‌شک تنهایی سخت است و آن تنهایی که از سر جبر نیز باشد سخت‌تر می‌نماید و در نوروزِ مجید، سوژه به‌شدت درگیر این تنهایی است اما با پایان یافتن مستند، حتی ذره‌ای دلمان برای این دو کاراکتر موجود در اثر تنگ نمی‌شود یا مشتاق نیستیم بدانیم آن‌ها چه کسانی هستند و حالا چه می‌کنند و یا تصویری از این تنهایی و شوقش به زندگی در ذهنمان نقش نمی‌بندد. دلیل اصلی این بی‌توجهی ما به کاراکتری با این‌همه قابلیت، عدم توجه کارگردان بر درونیات سوژه است. مستندساز در مرز بین مستندی بوم‌نگار و چهره‌نگار مانده است و نتوانسته حدودش را برای القای حسی تأثیرگذار بین این دو نوع، مشخص کند. انسانی که در مستند «نوروز مجید» به تصویر کشیده می‌شود، قابلیت‌های زیادی برای ایجاد همزادپنداری و نزدیکی با مخاطب دارد اما آنقدر فیلم‌ساز با فاصله از او می‌ایستد و آنقدر نماهای باز را بر کلوز آپ ترجیح می‌دهد که کشف او تا حدودی برای مخاطب غیرممکن می‌شود.

شاید باورش عجیب باشد، مستندی که عنوانش به‌صورت مستقیم به دو کاراکتر محوری‌اش اشاره دارد، در طول 75 دقیقه از نمایش چهره آن‌ها برای ایجاد حس نزدیکی پرهیز می‌کند. شاید در طول دیدن مستند، این ایده به ذهن مخاطب خطور کند که عدم نمایش چهره دو شخص اصلی، دارای هدفی باشد و این پنهان‌سازی نهایتاً سرانجامی قابل تأویل خواهد داشت؛ اما نه! به‌هیچ‌وجه! مستندساز ناآگاهانه عنوان مستند را از نام دو شخصیت برمی‌دارد و ناآگاهانه آنها را به ما خوب نشان نمی‌دهد و ناآگاهانه دو گونه مختلف در شیوه‌های مستندسازی را با هم ادغام می‌کند. بدین ترتیب می‌توان گفت مستند «نوروز مجید» حاصل گشت‌وگذاری در زندگی دو مرد به نام‌های نوروز و مجید است که از تیره‌های قشقایی‌ هستند و همچنان به شیوه اجدادشان زندگی می‌کنند. اینجاست که می‌توان بر قابلیت روانی کلوز آپ اشاره کرد. تأثیری که این زاویه دید بر نزدیک شدن روانی مخاطب با شخصیت دارد. 

مستند «نوروز مجید» گرچه تصاویری جذاب از منطقه‌ای دورافتاده دارد و با استفاده از موسیقی نواحی و رنگ و لعاب بصریِ محیط عشایری چشم‌نواز را نمایش می‌دهد، اما به دلیل عدم پرداخت ماجرا و فقدان یک طرح کلی برای روایت، به‌شدت طویل و خسته‌کننده به نظر می‌رسد. یکی از اصلی‌ترین دلایل القای این حس، بی‌شک پلان‌های طولانی از یک رویداد یا موقعیت و کش آمدن زمان نمایش، باوجود میزان اهمیت آن است. به‌طور مثال یک شیر دوشیدن و گفتن اینکه «شیر باید قبل از تاریکی و شب جوشانده شود» 4 دقیقه از زمان مستند را به خودش اختصاص داده درحالی‌که چنین زمانی برای رویدادی با اهمیتی اینگونه نازل، تناسبی ندارد. یا یک چایی درست کردن و چایی نوشیدن با اجاقی صحرایی و روشن کردن یک چراغ 2 الی 3 دقیقه از زمان مستند را اشغال می‌کند. با نگاهی مجدد به کل مستند و زیرنظر داشتن زمان‌های اضافی می‌توان با اطمینان مدت‌زمان اثر را از 75 دقیقه تا 30 دقیقه کاهش داد؛ اما این همه ماجرا نیست.

در یک حالت می‌توانست مدت زمان اثر حتی از 75 دقیقه نیز عبور کند! این ادعا آنجایی معنا داشت که مستندساز با اتکا به قابلیت‌های سوژه، یعنی روزمرگی، روزهای بیکاری، لحظات طولانیِ رخوت و تنهایی و بسیاری دیگر از این‌ دست عوامل، کاراکتر یا کاراکترهایش را پرداخت می‌کرد اما این اتفاق نمی‌افتد و مستند فاقد هرگونه ایده‌ای در زیرمتن برای انتقال حسی از موارد یاد شده است. اگر مستندساز با توجه به این عوامل دست به خلق و پرداخت آدم‌های رویداد می‌زد، آن وقت مدت‌زمان طولانی مستند در حیطه تأویل و دریافت، کارکردی تازه می‌یافت و برای مخاطب باورپذیری این تطویل به خاطر شرایط محیطی این آدم‌ها آسان می‌نمود. به عبارتی مستند «نوروز مجید» فاقد تطابق فرم و محتوا است. فرم در حال تقلا برای القای حس روزمرگی و تنهایی آدم‌هاست؛ اما دوربین و تدوین به هدایت مستندساز با نگاهی سرسری از کنار این مهم می‌گذرد. 

در همین راستا می‌توان به روایت در مستند «نوروز مجید» اشاره کرد. گرچه مستندساز سعی کرده با روایتی خطی سیر زندگی آدم‌هایش را در محدوده‌ای زمانی نشان دهد اما آنقدر درگیر رویدادهای فرعی می‌شود که کلیت اثر تبدیل به آیتمی طولانی یا مجموعه‌ای پلان از محیطی عشایری و آدم‌هایش شده است. به تعدد رویدادهای فرعی و تکرار بیهوده آن در مستند دقت کنید؛ خوابیدن، بیدار شدن، کار کردن، زنبورداری، شیر دوشیدن، تصاویری از شب و چراغ و آتش، زنبورداری، چای خوردن، دوباره شیر دوشیدن، دوباره زنبورداری، کمک عشایر به هم در پشم‌چینی، دوباره تصاویری از شب و چراغ و آتش، ماهی گرفتن در رودخانه، تزریق واکس به بره‌ها، دوباره پشم‌چینی، دوباره چایی خوردن، دوباره پشم‌چینی، دوباره زنبورداری، دوباره تصاویری از شب و چراغ و آتش، شرح فصول و گذر زمان، شرح پرندگان اطراف چادر، شرح درختان کنار چادر. دوباره تصاویری از آب‌وهوا، کمک بچه‌ها در دوشیدن، تعمیر موتور و ... این‌ها نهایتاً پلان‌هایی‌اند بی کارکرد که فقط از نظر اطلاعات محیطی جذابند و اثر را به مستندی که روایتش نیز تأثیرگذار باشد، تبدیل نمی‌کنند. 

گفتار متن نیز همچنان یک آفت است. آفتی در توضیح واضحات. «بوی گوشت، سگ را به طرف کباب می‌کشاند» و ما این رویداد را می‌بینیم اما انگار تا گفتار متن، این مساله و بسیار مواردی شبیه به این را نگوید، مخاطب سر از این سادگی ساده‌انگارانه در نمی‌آورد. به‌عنوان‌مثال در جایی دیگر از مستند نریتور می‌گوید:  «اما نبودن برق و یخچال و دوری و خرابی راه او را وادار کرده که همیشه وابسته آذوقه‌ای نباشد که پدر برای او می‌فرستد». بعد از این گفتار متن، تصاویری از ماهی گیری مرد را شاهدیم. او ماهی می‌گیرد و شب آنها را کباب می‌کند. با این‌ حال چه نیازی به گفتار متن هست؟ گفتار متنی که تبدیل به یک آفت برای راحت فهمی مستندهای تلویزیونی در جهت پوشش طیف نامتقارن مخاطبانش شده است. حتی در یکی از صحنه‌های قابل‌ توجه مستند، باز هم گفتار متن، آسیب‌زننده قدرت بیان تصویر است: «در نبود پدر حالا آنها مردِ خانه‌اند». گفتار متنی که اشاره به سه پسر خردسال مرد دارد و به تصاویری از خروس‌هایی که می‌خوانند برش می‌خورد. تصویری که سه پسر نوجوان را در فقدان پدر، کنار مادر نشان می‌دهد. با برش به تصاویر، خروس‌هایی که می‌خوانند، به‌ تنهایی دارای معانی تصویری متعددی است و تنها کاری که آفت نریشن به اثر اعمال می‌کند، تک معنایی کردن این تصادمِ دو پلان است.

رحیم ناظریان

انتهای پیام/ 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران