نگاهی به فیلم "پدینگتون"|وقتی کبوترها هم در انگلیس از گرسنگی رنج میبرند!
«پدینگتون» با مجموعهای جمع و جور و کم خرج، وارد فرهنگ آمریکایی شد تا جایی که کلاه قرمزش و بادکنک خرس سخنگو در راهپیمایی مشهور صبح روزشکرگزاری در نیویورک هر سال استفاده میشود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، فیلم دو قسمتی «پدینگتون» که از شبکه نمایش پخش شد، بر اساس سریال کودکانه مشهور انگلیسی، پس از سالها انتظار هوادارن این مجموعه، در قالب فیلمی کمدی - انیمیشن بازسازی شد.
این فرآیند تبدیل نسخه سریالی به فیلم سینمایی از مجموعه کتابهای «مایکل باند» توسط «پل کینگ»، با همیاری نویسنده و تالیف سناریو توسط «همیش مک کول» محقق شد. شخصیت «پدینگتون»، خرسی انسانتبار است که از جنگلهای پرو به خیابانهای لندن مهاجرت میکند، جایی که وی توسط خانواده براون پذیرفته شده است. نمایش این فیلم در انگلستان تحسین منتقدان را به همراه داشت، اثری که با بودجه 38.5 یورو (55 پوند) با هزینه 388 میلیون دلار در سراسر جهان به نمایش درآمد. این فیلم در آکادمی فیلم انگلیس نامزد دریافت دو جایزه شد: بهترین فیلم بریتانیا و بهترین فیلمنامه اقتباسی.
شخصیت این خرس کوچک برای ایرانیان ناشناخته است، اما در فرهنگ انگلیسی چهره بسیار آشنایی به شمار میرود. «پدینگتون» یک سریال عروسکی است در مورد خرس افسانهای سخنگویی که از سال 1989 تا 1997 از شبکه یک بیبیسی پخش میشد. کسانی که در ایران موفق میشدند روی نوارهای VHS به صورت محدود وچند قسمتی سریال را تماشا کنند و به زبان انگلیسی آشنا بودند، هنوز روایت «مایکل هوردرن»، را روی این مجموعه نمایشی به خاطر میآورند. اهمیت دیگر فیلم از این جنبه است که خرسها نقش مهمی در شکلگیری ادبیات کودکانه انگلیسی دارند.
چندی قبل در متنی در خبرگزاری تسنیم، به ارزیابی نقش وینیپو (آلن الکساندر میلن) در فرهنگ انگلیسی پرداختیم. خرس یکی از سمبلهای بریتانیاست، مثل عقاب در فرهنگ آمریکایی. در فیلم پدینگتون به خاطر مهاجر و بیگانه بودنش او به سمبل پذیرش بیگانه تبدیل شده است.
بیشتر بخوانید: نگاهی به فیلم "کریستوفر رابین"| آیا والت دیزنی 95 ساله بازگشت به آغوش خانواده را تبلیغ میکند؟
اما حق اقتباس«پدینگتون» مثل «وینیپو» به والت دیزنی واگذار نشد و با خلاقیت خاصی که «آیور وود» در تکنیک استاپ موشن داشت و با این تکنیک خرس را درست میکرد، مجموعهای مفصل از این قهرمان ساخت.
«پدینگتون» با مجموعهای جمع و جور و کم خرج، وارد فرهنگ آمریکایی شد تا جایی که کلاه قرمزش و بادکنک خرس سخنگو در راهپیمایی مشهور صبح روزشکرگزاری در نیویورک هر سال استفاده میشود.
در ابتدای فیلم «پدینگتون» همانگونه در کتاب مشهور «مایکل باند» توصیف شده، یک خانواده انگلیسی، خرس بامزه پرویایی سرگردانی را پیدا میکنند و نام ایستگاه راهآهنی که او را در آن یافتهاند، روی خرس میگذارند که برای انسانها قابل تلفظ باشد.
اما نخستین مفهومی که فیلم روی آن دست میگذارد و به عنوان الگوی نمایشی استفاده میکندد، مفهوم انواع بیگانگی در فیلم است. در فرازهایی از زندگی، حس از خود بیگانگی و غیرخودی شدن در مواقعی غیر از سفر رخ میدهد، بدون آنکه سفری رخ دهد و برای این حس لازم نیست که به دور دنیا سفر کنیم. بچههای روز اول مدرسه یا کارمندی بر سر شغل تازهاش که حاضر میشود یا مسافری در شهر جدید، احساس غریبی میکند. این حسی است که برخی در زندگی با خود دارند. داستان «پدینگتون» در واقع همان الگوی روایی قدیمی در مورد بیگانهای، در جستجوی جایی، در جهانی است که با آن هیچ آشنایی ندارد.
اما صحنهای که پدینتگون با خیل کبوترهای انگلیسی در ایستگاه قطار مواجه میشود، خیلی صحنه معناداری است. اساسا این صحنه روی گرسنگی عمیقی که در شهر لندن حاکم است و اغلب کسانی که در این شهر حتی برای مقطع کوتاهی زیستهاند، تاکید دارد. کبوترهای انگلیسی در شهر خودشان غریب و گرسنهاند و محتوای فیلم درباره مهماننوازی از یک خرس پرویی است.
وجه داستانی فیلم درباره بیگانگی و غربت،به خوبی پرداخت شده است . وقتی خانواده کلاید به «پدینگتون» میگویند تورا موقت به خانهامان آوردیم و خرس همواره میخواهد به خانهاش بازگردد، مخاطب متوجه طرح مسئله مهاجرت در فیلم میشود. این فیلم درباره فردی است که در یک محیط بیگانه گرفتار میشود و البته بهره گیری از جعبه رنگ پر ملات از عواطف و تکنولوژیهای جدید، حس غم غربت، فقدان و جداافتادگی را تعدیل میکند.
داستانهای «مایکل باند» یکی از درونمایههای اصلی موضوع پذیرفته شدن مهربانانه مهاجران در جامعه بریتانیا است که در متن فیلم برجسته میشود، به خصوص در مورد بچههای خردسال و اروپایی که بعد از جنگ دوم جهانی به بریتانیا آمدند. پدینگتون در این مجموعه کتابها، نماینده نسل مهاجر به این کشور است. هرچند در مجموعه کتابها یک انگلستان افسانهای تصویر میشود که در متن فیلم مولفههای مطلوب و دوست داشتنی انگلستان نوستالوژیک مورد دلخواه در آن نمود پیدا میکند. فیلم حال و هوای انگلستان قدیم را چاشنی روایتی امروزی میکند.
فیلم از مجموعه آثار ادبی مایکل باند اقتباس شده است. روایتهای مایکل باند در کتابش کوتاه و بیارتباط هستند و نمیتوانند تشکلی محتوایی برای روایت یکپارچه فیلم سینمایی باشند. مجموعه روایتهای «باند: حتی ضد قهرمان ندارد. به همین دلیل، یک اهریمن برای فیلم ساخته شده به نام «تاکسیدرمیست آزارگر» که مسئول خشکاندن جانوران در یک موزه تاریخ طبیعی است و این نقش را نیکول کیدمن بازی میکند.
او تلاش میکند هر طور شده، این خرس پرویایی را گیر بیندازد. اشکال بزرگ فیلم زمانی خودش را نشان میدهد که «نیکول کیدمن» را در نقش مسئول خشکاندن حیوانات میبینیم. او باید نقش خبیثی را بازی کند که برای تماشاگر خندهدار باشد، به عبارت دیگر شخصیت او در فیلم باید دو جنبه داشته باشد. به همین دلیل فیلم با حضور نیکول کیدمن عملا زمین میخورد. این موجود خبیث فیلم یعنی میلیسنت (نیکول کیدمن) عامل تنش و کمدی در فیلم باید باشد و فیلم باید با حضور خطر و تبهکارش پرتنش شود و عملا کارکردهای یاد شده را کیدمن ندارد. حقیقت این است که صورت سرد و غیردراماتیک نیکول کیدمن با این نقش تناسبی ندارد. او هیچگاه نمیتواند خبیث باشد، هیچگاه نمیتواند تماشاگری را بخنداند. او میتواند یک نقش را بازی کند، کلیشه زنی صورت سنگی که مردی گرمرو، عاشقش شود.
تنها مولفه دلگرم کننده فیلم تصویر عمیقی است که از یک خانواده کامل در پایان قرن بیست و یکم نشان میدهد. مختصات مفهوم خانواده چنان در فرهنگ غرب تغییر کرده است که حضور یک خانواده کامل یعنی پدر و همراه ، همراه دو فرزند، قابی قدیمی در فرهنگ عامه به نظر میرسد.
اما مزیتهای ویژه فیلم که گیرایی آنرا چند برابر میکند چیست؟ جزئینگری کمدی که از متن مجموعه داستانهای مایکل باند به خوبی استخراج شده، مثل تصاویر سیاه و سفیدی که در ابتدای فیلم پخش میشود و مخاطب را به جنگلهای آمریکای جنوبی و پرو میبرد، از مزیتهای فیلم است که در کتاب اول مایکل باند با عنوان "اعماق تاریک پرو" مطرح میشود و جالب اینجاست که این فصل به صورت کامل در مقدمه فیلم مطرح میشو.د در روایت "اعماق تاریک پرو" عمه و عموی خرس با یک جهانگرد انگلیسی آشنا میشوند و زبان فرهنگ انگلیسی را یاد میگیرند و به خرس کوچک یاد میدهند.
قسمت نخست «پدینگتون» با حواشی فراوانی همراه شد. در ابتدای فیلم «کالین فرث» هنرپیشه انگلیسی در مقام صدای «پدینگتون» از این پروژه کنار گذاشته شد و بن ویشاو را جای او گذاشتند تا صدای این خرس محبوب را اجرا میکند. نیکول کیدمن هم جنجال آفرید وقتی گفت: برای بچههایش این فیلم زیادی ترسناک است". شورای فیلم انگلیس هم این فیلم را طبقه U نداد(معادل G در آمریکا) که همه افراد آنرا تماشا کنند و به آن درجه pG داد که برخی صحنهها را بچهها باید با بزرگترها ببیند. وقتی فیلم در انگلیس روی پرده سینماها رفت اغلب جنجالها فروکش کرد، چون نویسنده «مایکل باند» 90 ساله در اظهارنظری گفت که بعد از دیدن فیلم شب را راحت خوابیده است.
این اظهارنظر بهترین تایید برای سناریست و کارگردان مبتکر پال کین بود که در کارنامهاش سریال قابل اعتنا The Mighty Boosh و فیلم سینمایی «بانی و گاومیش» را در کارنامهاش ثبت کرده است. پال کین وجه تالیفی در این اثر دارد و داستان تازهای حول کتابهای«پدینگتون» خلق کرده که در مجموعه آثار مایکل باند نیست، اما فضاسازی با شخصیتها و روح کلی آنان که در فرهنگ عامه غربی رسوخ داشته را دوباره سازی کرده است و قصه را با حفظ نوستالوژی قدیمی به زمان حال آورده است. فیلم فضایی دوست داشتنی از مناسبات امروزی بوجود آورده و به عنوان یک شهر چند قومی و چند فرهنگی مهاجر پذیر مسائل و مشکلات بحث انگیزی را به قصه اضافه کرده است و درس اخلاقی تحمل پذیری قابل پذیرشی میدهد. اشارات جالبی هم در متن فیلم است که بازتالیف سینمایی آثار وسن اندرسن است،شبیه آثاری نظیر قلمرو طلوع ماه و خانواده اشرافی تننبام.
*قسمت دوم پدینگتون
هیچ منتقد و تحلیل سینمایی به هیچ عنوان تصور نمیکرد که فیلم سینمایی پدینگتون دنباله سینمایی داشته باشد، اما فیلم نخست بسیار مورد تحسین قرار گرفت و بیش از 268 میلیون دلار هم در کل دنیا فروش داشت.
در دومین قسمت از فیلم سینمایی پدینگتون، خرس سخنگوکه حالا در یک خانواده انگلیسی زندگی میکند، تصمیم میگیرد برای پول درآوردن و خریدن یک کتاب مصور عتیقه و گران قیمت به عنوان شیشهپاککن ساختمان مشغول کار شود تا اینکه یک هنرپیشه خودراضی و پر مدعا ، فونیکس بوکانان (هیو گرانت) کتاب را سرقت میکند و پدینگتون به جای او به زندان میافتد. بازی هیو گرانت در نقش هنرپیشه سالخورده و از رونق افتاده، تمثیلی از خود همین هنرپیشه به شمار میرود. گرانت و شخصیتی که بازی میکند، بشدت خودپسند و خودخواه هستند. او در این فیلم فرصت پیدا میکند که با پوشیدن لباسهای مختلف و تقلید لهجههای و صداها توانایی بازیگری خودش را به نمایش بگذارد. گرانت دوران اوج بازیگریاش را با بازی در نقش آدمهای مودب و مبادی آداب عشقی تلف کرد. شخصیت او در این فیلم آنقدر گیرا هست که ماجرای خرس سخنگو که قهرمان اصلی فیلم هست فراموش میشود.
موفقیت قسمت اول سبب شده در قسمت دوم با دنیای سراسر رنگی و عاطفهبرانگیز، ترکیب انیمیشینی خرس و دنیای واقعی، بسیار ارتقاء یافتهای مواجه شویم و فیلم دوم پر از صحنههای جذابی است میان بده بستان خرس اهلی شده با خانواده گرم انگلیسی.
در قسمت دوم این فیلم بازی «هیو گرانت» تمام جنبههای هنری و سینمایی فیلم را تحت تاثیر قرار میدهد. او کاراکترهای بسیار متفاوت و دور از هم فر اوانی را بازی میکند و به شکل وسوسه برانگیزی هر کدام از آنها را ارتقا داده است و ضد قهرمان فیلم سرمای صورت نیکول کیدمن در قسمت اول را ندارد. فیلم دوم نسبت به فیلم اول اندکی شلوغتر و پر مشغلهتر است و پدینگتون با سادگی نیمهانسانی خود راهی زندان میشود. پس از آن همه برای نجات پدینگتون از زندان تلاش میکنند.
با این ترفند داستانی همه کسانی که به این خرس دلبستهاند، توان خود را برای رهایی او به کار میگیرند. پیام اصلی فیلم نیز همان کلیشه همیشگی والت دیزنی است که عشق و علاقه میتواند افراد را به کارهایی وادار کند یا قادر سازد که قبلا در انجام آن کار تردید داشتند. پدینگتون دوم بازتابی فانتزی از فضای سیاسی انگلستان امروز است، در پیامد چالش بزرگ برای خروج از اتحادیه اروپا و سختگیری نسبت به مهاجران که به جلوههای آشناتر فیلم بدل میشود.
اما فیلم دوم به نسبت فیلم اول بسیار بهتر است، با اینکه شلوغتر به نظر میرسد اما مخاطب را به کشف جهان پدینتگتون دوم میبرد. آوارگان و مهاجران دستمایه مهمی نمایش در افکار عمومی، موضوع ملتهب همیشگی یک قرن اخیر رسانههاست و پدینگتون به شکل گل درشت و سمبلیکی به این موضوع میپردازد و در محتوا و مفاهیمی که این فیلم با آن مواجه است، تاثیر میگذارد.
هر دو فیلم پدینگتون آشکارا اشاره دارند به مجادله روز اروپا و آمریکا در مورد مشکل مهاجرانی که از سایر کشورهای جهان به این دو کشور میروند. اما در فیلمهای پدینتگتون بر خلاف خشونت سیاسی دولتهای اروپایی و آمریکا شاهد حس شفقت، حس ترحم و مهربانی هستیم، خصلتهای که با سلوک بریتانیا و آمریکای فعلی تعارض جدی دارد.
محتوای اغلب فیلمهای سینمای همواره از یک کلیشه تبعیت میکند، پیروزی قهرمان بر ضد قهرمان. گاهی این فرمول کمی تغییر میکند و ضد قهرمان در پرده اول بر ضد قهرمان فائق میآید و مسئله قهرمان و ضد قهرمان تبدیل به مجادله و حس انتقام توام با لذت مسئله فیلم میشود و البته در چنین فرمول داستانی، رویای تسویه حساب، با ضد قهرمان موجب کاتارسیسم و همذاتپنداری با قهرمان در تماشاگر میشود.
ولی فرمول داستانی انتقام از ضد قهرمان، مخصوصا در قسمت دوم بسیار متفاوت است. موضع فیلم حتی از جانب پدینگتون با دشمنانش، موضع مهربانی و شفقت است که از این نظر تاکید فراوان بر حس همدلی و همدردی، نوع افراطیگرایی را رواج میدهد و وجه ممتاز فیلم صورت رادیکالی به خودش میگیرد. خانواده براون در محلهای چند ملیتی در لندن زندگی میکنند و نقطه اتصال همه آنها پدینگتون است. شخصیت خرس سخنگو درست نقطه مقابل شخصیت آقای کاری در فیلم است که از اساس بیگانه ستیز است، تنها پرسونازی که دیگران را از باز کردن درب خانهها روی پدینگتون و موجودات مهاجر و بیگانهای نظیر او برحذر میدارد. اما همانطور که اشاره شد، اگر قسمت اول پدینتگون از دو فیلم قلمرو طلوع ماه و خانواده اشرافی تننبام وس اندرسن ساخته شده، قسمت دوم پدینگتون از روی فیلم هتل گراند بوداپست ساخته شده و حتی رنگهای مورد علاقه وس اندرسن در این قسمت به کار رفته است.
انتهای پیام/