گفتگو| رنجبر کرمانی: مصدق میخواست قهرمان باشد/ «چرچیل» و «آیزنهاور» برای کودتای ۲۸ مرداد به تفاهم رسیدند
یک پژوهشگر تاریخ معاصر ایران معتقد است از زمانی که چرچیل به قدرت رسید، برکناری مصدق در دستور کار قرار گرفت و چرچیل و آیزنهاور حدود یک سال قبل برای کودتای ۲۸ مرداد به تفاهم رسیدند.
گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم- محمدعلی سافلی: "الو! الو! اینجا تهران، الو! الو! اینجا تهران، مردم! خبر بشارتآمیز. چند دقیقه دیگر سرلشکر زاهدی، نخستوزیر، پیام شاهنشاه را برای شما قرائت میکند. مردم شهرستانهای ایران بیدار و هوشیار باشید. مصدق خائن فرار کرده است... مردم حسین فاطمی را قطعه قطعه کردهاند..."
66 سال از روزی میگذرد که رادیو تهران قطع شد و ناگهان شخصی پشت میکروفون فریاد زد "دولت مصدق سقوط کرد!" کودتایی که با برنامه آمریکا و برخی عوامل داخلی وابسته به دربار پهلوی شکل گرفته بود تا نتیجه سالها مبارزه ملتی مظلوم برای ملی کردن نفت را از بین ببرد.
هرچند در طول 40 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، صحبتهای فراوانی درباره این کودتا شده است اما بازخوانی دوباره آن و یادآوری نتیجه اعتماد به آمریکا و از بین بردن سرمایههای داخلی خالی از لطف نیست.
علیاکبر رنجبر کرمانی پژوهشگر تاریخ معاصر و مترجم کتابهای تاریخی در گفتوگو با تسنیم، به بررسی نقش بیگانگان در وقوع کودتای 28 مرداد و اشتباهات محمد مصدق پرداخت.
کتابهای عزت شیعه، روزشمار زندگی امام خمینی، مسی به رنگ شفق و ترجمه کتاب شهریور 1320 از جمله آثار رنجبر کرمانی است.
تسنیم: باتشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، سالگرد کودتای 28 مرداد را در پیش داریم. در سالهای اخیر بحث کودتا که میشود، دوگانه مصدق و آیت الله کاشانی را بیش از همه مطرح میکنند در حالیکه عنصر دخالت بیگانه شاید رو به فراموشی رفته باشد. تقابل دکتر مصدق و آیتالله کاشانی را چقدر درست میدانید؟ و آیا این شکاف بین نیروهای ملی و مذهبی موثرتر در شکست نهضت بود یا دخالت بیگانه؟
رنجبر کرمانی: از نظر من دخالت بیگانه چراکه شکاف و اختلاف طبیعی است و در هر ملت زنده و در هر کشوری وجود دارد، مگر امروز کشور ما خالی از شکاف و اختلاف است؟ الان شکاف و اختلاف وجود دارد و جناحهای مختلف سیاسی در کشور ما هستند، حداقل دو جناح عمده در کشور ما وجود دارد که هر دو طرفدار نظام بوده و با هم اختلافات زیادی دارند. حتی مخالفان برانداز در کشور ما الان حضور دارند اما چون این نظام پشتوانه ملی دارد آنها نمی توانند کاری کنند. نهضت نفت پشتوانه ملی داشت و این واضح است اما دخالت خارجی آمد و دولت ملی ایران را برانداخت. دخالت خارجی در همان شکاف و اختلاف موثر بود. در انقلاب ملی شدن نفت شاید برای اولینبار در تاریخ ایران است که دخالت خارجی یعنی نیرو و عامل خارجی و سرویسهای بیگانه پی میبرند که یکی از راههای از بین بردن نهضت ملی نفت، انداختن اختلاف بین رهبران است.
به موضوع اختلاف بین رهبران انقلاب نفت، یعنی مرحوم آیتالله کاشانی و مرحوم مصدق که هر دو از رجال با ارزش تاریخ ایران هستند، خیلی پرداخته شده است و در اسناد جدیدی که انگلیسی ها و امریکایی ها منتشر کرده اند ، به وضوح میبینید که آمریکاییها و انگلیسیها عامل و مجرک و دامن زن اختلاف بین آن دو هستند.
** «هندرسون» عامل اصلی اختلاف بین کاشانی و مصدق بود
تسنیم: از چه طریق؟
رنجبر کرمانی: مسلما از طریق اطرافیان، القای فتنه و اختلاف میکردند. بهویژه نقش هندرسون سفیرکبیر آمریکا در ایران در این زمینه پررنگ است؛ مورخانی که مثل ما فکر نمیکنند و دیدشان به مسائل تاریخ معاصر با دید ما متفاوت است نیز این را تایید میکنند و نمونه اش دکتر آبراهامیان است که موکدا معتقد است عامل اختلاف بین کاشانی و مصدق هندرسون بوده است. او این حرف خود را بر اساس اسناد جدیدی که در سالهای اخیر از وزارت خارجه و (CIA) آمریکا بیرون داده شده میگوید و مشخص شده که هندرسون یکی از عوامل اختلاف بین کاشانی و مصدق بوده است، پس همان شکاف و اختلاف بین رهبران، که زمینه ساز موفقیت کودتا بوده نیز محرکش خارجیان بوده اند. اگر آمریکاییها و سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس وارد اقدام علیه دولت مصدق نمیشدند، کودتا نمیشد.
** مصدق کمتر از جانب آمریکا احساس خطر میکرد
تسنیم: در تاریخ آمده است که مثلا «جواهر لعل نهرو» نخستوزیر وقت هندوستان تذکراتی به مصدق مبنی بر دخالت احتمالی آمریکا در ایران داده بود، چرا مصدق به عنوان یک رجل با تجربه هیچ احساس خطری از ناحیه آمریکا نمیکرد؟ تصور میشود آنها بیشتر انگلیس را بیگانه میدانستند تا آمریکا.
رنجبر کرمانی: البته اینکه نسل مصدق و رجال معمّر و سالخوردهای مانند مصدق، انگلستان را دشمن و عامل اصلی فقر و نکبتی که مملکت ایران به آن دچار شده بود بدانند طبیعی است و تا قبل از جنگ جهانی دوم، آمریکا حداقل در ایران چهره نسبتا خوشنامی بود و یا جداقل کسی به امریکا نظر بد و منفی نداشت. البته این اشتباه بود و فکر نکنید آمریکا آن موقع دولت خوب و باحسن نیتی بود. دو سه سال قبل کتابی ترجمه کردم به نام شهریور بیست که اسناد وزارت خارجه آمریکا درباره وقایع شهریور بیست در ایران بود. در آن کتاب سندی هست که در آن مامور سیاسی آمریکا در ایران در گزارشی که به وزارتخارجهشان داده میگوید اینها (ایرانیها) ما را را خوب میدانند چون تا بهحال چیز بدی از ما ندیدند یعنی اعتراف میکند که ما با بقیه یکی هستیم ولی اینها چیزی ندیدند! به قول معروف «سگ زرد برادر شغال است» و خود او اعتراف میکند. بحث بر این است که بله؛ دکتر مصدق کمتر از جانب آمریکا احساس خطر میکرد اما همیشه هم این نبود و اواخر دولتش او بخوبی خطر آمریکا را، به ویژه بعد از رفتن ترومن و آمدن آیزنهاور، احساس میکرد.
روز قبل از 28 مرداد میبینید چه برخورد تندی با هندرسون دارد. هندرسون میگوید من داشتم رد میشدم که دیدم عدهای مزاحم خانه شما شدند -منظورش طرفداران شاه است- به دربار تلفن کردم و گفتم به نخست وزیر کاری نداشته باشید و مصدق میگوید که شما چرا در امور داخلی ما دخالت میکنید؟ او گفت کجا دخالت کردم؟ گفت همین کار شما دخالت است. مصدق اواخر کاملا متوجه شده بود اما به دلایلی دوست داشت که ماجرای کودتا همان طور پیش برود. برای اینکه مصدق میدانست که بیشتر از این نمیتواند کار را پیش ببرد. دربار و عوامل بیگانه و نیروهای چپ و مشخصا حزب توده هر روز او را با مشکل و مساله روبرو می کردند. بنابر این، مجلس را منحل کرد چون نمیخواست به دست مجلس برکنار شود.
بعد از کودتا این را مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی وزیر کشور او گفت که وقتی کودتا شد من پیش او بودم، گفتم خیلی بد شد. مصدق گفت اتفاقا خیلی خوب شد؛ از حالا به بعد میگویند مصدق را آمریکا و انگلستان برکنار کردند و نه مجلس. یعنی مصدق بدش نیامد از حادثهای که اتفاق افتاد و او میدانست آمریکا علیهاش توطئه میکرد و میخواست مشخصا به دست قدرتی به نام آمریکا برکنار شود و این نکته که مصدق بسیار مایل بود اینطوری کار را تمام کند، را شاید برای اولین بار در یکی از کتابهای جلال آل احمد دیدم، نمیدانم در غربزدگی یا در خدمت و خیانت روشنفکران میگوید که مصدق برکناری خودش را زرنگانه بست بیخ ریش آمریکا!
لوی هندرسون سفیر وقت آمریکا در ایران و احمد قوام نخستوزیر دوره پهلوی
تا آن زمان، معمولا نخست وزیران، ولو در ظاهر، با رأی اکثریت مجلس میآمدند و میرفتند. مصدق تنها نخست وزیری است که دو ابر قدرت علیه او توطئه و او را برکنار میکنند. تا بحال به این نکته تمایل به قهرمانانه کنار رفتن توجه کرده بودید؟ من مقدمهای بر کتاب زندگینامه حضرت امام(ره) نوشتم و در آنجا شرح دادم که مردان بزرگ تاریخ دو گونه هستند؛ گونه ای مهمان تاریخ هستند و گونهای دیگر تاریخ مهمان آنهاست. انبیا و مصلحان بزرگ کسانی که هستند که تاریخ مهمان آنهاست. شخصی مثل امام خمینی(ره) مهمان تاریخ نیست بلکه تاریخ مهمان اوست. ولی خیلیها هستند که مهمان تاریخ هستند و مرحوم دکتر مصدق که یک رجل ارزشمند ملی است مهمان تاریخ است و آمده قهرمان باشد. امام خمینی(ره) نگاه نمیکند که مردم درباره اش چه میگویند. کار خودش را می کند. همو به اولین دوره شورای نگهبان میگوید از قضاوت تاریخ نترسید و تکلیف الهی خود را انجام دهید.
** امثال مصدق حاضرند یک ملت شکست بخورد اما مصدق قهرمان باشد
رسول الله (ص) از قضاوت تاریخ نمیترسید و تکلیف الهی خود را انجام میداد. اما امثال مصدق حاضرند یک ملت شکست بخورد اما مصدق قهرمان باشد. آقای کاشانی یک روز قبل از کودتا در نامهاش به مصدق میگوید شما حاضرید نهضت را به شکست بکشانید اما قهرمانانه کنار بروید، این کار را مصدق در 30 تیر هم کرده بود؛ وقتی استعفا داد میخواست در اوج محبوبیت و در اوج قهرمانی کنار برود و در تاریخ بگویند یک شخصی پیدا شد بهنام مصدق که داشت این کارها را میکرد و ارتجاع و دربار و انگلستان برکنارش کردند. این برای مصدق بس بود ولی نهضت و ملی شدن نفت چه میشد و انقلابی که در جهان برپا شده بود چه میشد؟ وقتی به مهمانی میروید دوست دارید که از شما پذیرایی کنند. مصدق به مهمانی تاریخ آمده بود و میخواست پذیرایی شود و پذیرایی هم شد و باز هم می شود. مردی به این پاکی را هم تاریخ پذیرایی می کند و حقش هم هست که پذیرایی بشود.
تسنیم: نکتهای که طرفداران مصدق خیلی روی آن مانور میدهند بحث حزب توده است و خیانت این حزب در کودتای 28 مرداد و اینکه اگر مردم به میدان نیامدند و از مصدق حمایت نکردند، نگرانی از احتمال کمونیستی شدن ایران بود و آن شعارهایی که حزب توده میداد که "ز قدرت تودهای، شاه فراری شده". عامل حزب توده چقدر موثر در کودتا بود و چقدر وحشت از کمونیستی شدن ایران جدی بود؟
رنجبر کرمانی: این تا حدودی واقعیت دارد؛ خیانت حزب توده زیادی یک واقعیت مسلم تاریخی است. اولا که از ابتدای اینکه نهضت ملی شدن صنعت نفت شروع شد، حزب توده مخالفخوانی میکرد؛ با اینکه به اصطلاح حزب چپ کمونیست ضد استعمار بود ولی دقیقا در جهت انگلستان و آمریکا کار میکرد. حالا چرا این شعارها را میدادند؟ من برمیگردم به نقش همین چپیها در اوایل انقلاب اسلامی که گاه به چشم خود میدیدیم که کارهایی که میکنند رسما به نفع آمریکا و اسرائیل است. ولی گروهی است که پرچم داس و چکش و کلاشینکف و شعارهای داغ ضد امپریالیستی میدهد اما همه کارهایش به نفع و در جهت خواست آمریکا و اسرائیل است و این کار را حزب توده هم در زمان مصدق کرد.
در یکسال و نیم اول دولت مصدق کاملا مخالف بود هر جایی که مصدق میآمد پیروزی در عرصه بین المللی بدست بیاورد همین حزب توده کاری میکرد که مثلا در تهران کشتاری راه بیفتد و تظاهراتی شود و آبروی مصدق و دولتش برود و به عنوان یک دولت بیکفایت و دولتی که نمیتواند ایران را حفظ کند نشانش میدادند. عوامل سازمانهای اطلاعاتی انگلستان و آمریکا دیدند این حزب برای آنها چیز خوبی است و مردم ایران مردم متدین و مذهبی و متنفر از بیدینی و کمونیسم هستند و این واضح بود. خیلی از کسانی که شعارهای تند میدادند در واقع تودهای نبودند اما تودهای نمایی میکردند. اگر حزب توده واقعا ضد استعمار و امپریالیسم بود، وظیفه داشت طرف مصدق را بگیرد یا حداقل خودش را کنار بکشد تا عوامل آمریکا و انگلستان از او سوءاستفاده نکنند ولی حزب توده عین خیالش نبود.
همانطور که چپیهای اول انقلاب اسلامی عین خیالشان نبود و حاضر بودند انقلاب اسلامی شکست بخورد و به دست آمریکا و اسرائیل برگردد ولی جمهوری اسلامی موفق نشود و حزب توده هم این را میخواست و حاضر بود نهضت ملی شدن شکست بخورد ولی مصدق پیروز نشود و اگر هم قرار بوده حادثه ضد امپریالیستی بیفتد، باید به دست حزب توده باشد. حزب توده آن موقع نوکر شوروی بود و البته همیشه نوکر شوروی بود، در انقلاب اسلامی هم تمام ابرقدرت های چپ و راست از محمد رضا شاه پهلوی حمایت میکردند چون نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) اولین نهضتی بود که هر دو ابرقدرت را کنار میگذاشت. هیچ ابر قدرتی حاضر به پذیرش این نبود؛ شوروی و چین ترجیح می دادند که یک شاه آمریکایی در ایران باشد، چون وجود یک دولت مستقل نه شرقی نه غربی به ضرر همانها هم بود و ممکن بود همین استقلال الگویی بشود باری کشورها و ملت هایی که زیر یوغ شوروی بودند.
عین همین ماجرا در زمان مصدق هم بود، شوروی یک ایران مستقل را نمیخواست و یک ایران آمریکایی و یا انگلیسی برای شوروری ترجیح داشت بر ایران مستقل ملی؛ این یکی از دلایل بود.
به اعتقاد رنجبر کرمانی، حزب توده در زمان کودتای 28 مرداد نوکر شوروی بود و البته همیشه نوکر شوروی بود
بله! کارهایی که حزب توده کرد موجب وحشت مردم از کمونیسم به صورت کاذب شد. مرحوم دکتر مصدق هم تا حدودی در خاطرات خود به این نکته اشاره کرده البته او قبول ندارد که کمونیسم در کار بود و میگفت آمریکا و انگلیس بود و کمونیسم بهانه بود ولی این بهانه را حزب توده فراهم کرد؛ لذا ممکن است سوال شود 25 مرداد آن مردم و جمعیت جمع شدند و دکتر فاطمی آن سخنرانی را کرد، چرا همان مردم 28 مرداد با کودتا مقابله نکردند؟ یکی از دلایل آن همین است. نکته بعدی این است که دکتر مصدق مردم را در جریان قرار نداده بود و درست در لحظاتی که کار تمام شده بود مردم فهمیدند که موضوع چیست و وقتی از رادیو نخست وزیری زاهدی اعلام شد که کار از کار گذشته بود.
خلاصه همه این عوامل موجب کودتای 28 مرداد شد و عمدهاش عامل خارجی بود و بعد از عامل خارجی، اختلاف بین رهبران است که آن هم عامل عمدهاش خارجیان هستند. آبراهامیان میگوید هندرسون نقش اصلی در اختلافافکنی بین کاشانی و مصدق داشت و در آخر هم حزب توده با شعارهایی که داد و وحشتی که در دل مردم انداخت.
تسنیم: چند سال است که بیبیسی اسنادی منتشر میکند که مشخصا علیه آیتالله کاشانی است و سال گذشته دستنویسی بدون نام و نشان منتشر کرد و قبل از آن هم اسنادی منتشر شد مبنی بر پول گرفتن آیتالله کاشانی. این اسناد چقدر سندیت دارد و آیا غیر از شخص آیتالله کاشانی، افرادی بودند که با انتساب به ایشان بخواهند در کودتا نقشآفرینی کنند و مصدق را زمین بزنند.
رنجبر کرمانی: اینکه سوال کردید که آیا بودند اشخاصی که بخواهند مصدق را زمین بزنند و پول بگیرند؛ شاید بودند، هیچ منعی ندارد چون اطرافیان یک شخص با خود آن شخص تفاوت دارند. در اطراف مصدق افراد ناجور و اختلافافکن بودند و اطراف آقای کاشانی هم افراد ناجور و اختلافافکن بودند. از این گذشته، عرصه سیاست، عرصه بازیکردن و تعامل با نیروهای مختلف سیاسی و اجتماعی اشت. فلان کس که لمپن و چاقوکش و لات است و همه به عنوان مثلا یک مخالف مصدق و طرفدار شاه میشناسندش، همان فرد را میبینید که نیروهای ملی از او استفاده میکردند. به ویژه در آن سالها که ابزارهای مخلتفی را همه نیروها برای پیشبرد اهداف خود بکار میگرفتند اما اینکه شخصی مانند آقای کاشانی از خارجی پول بگیرد هرگز این قابل تصور نیست و اسنادی که ارائه شده قابل خدشه است و مهمترینش دستخطی است که میگویند برای اردشیر زاهدی است.
به گفته رنجبر کرمانی، اینکه شخصی مانند آقای کاشانی از خارجی پول بگیرد هرگز این قابل تصور نیست و اسنادی که ارائه شده قابل خدشه است...
من هم میتوانم مطالبی بنویسم و بگویم این سند است! سند باید سندیت داشته باشد و باید بتوان به آن استناد کرد. اگر هر روز هر کسی یک دستخطی بیاورد اصولا هیچ سنگی روی سنگ در علم تاریخ نمیماند. پس ما این را قبول نداریم. با توجه به شخصیت آقای کاشانی میبینیم زندگی این مرد هرگز از زهد و تقوا و سادهزیستی دور نشده؛ خانهاش در پامنار هنوز هم هست و زندگی او را همه دیدهاند و زندگی بسیار ساده و جمعوجور و سفره و لباس او ساده بود. آن هم سید بزرگواری که از نوجوانی میدانید که تفنگ به کول گرفته و با انگلستان جنگیده و به عنوان دشمن انگلستان مشهور است و انگلیسیها که به ایران آمدند، عدهای از دشمنان خود را زندانی کردند و یکی از آنها آیتالله کاشانی بوده و مجموعه زندگی آقای کاشانی و حقایقی که درباره زندگی وی میدانیم هرگز نشان نمیدهد او شخصیتی باشد که از خارجی پول گرفته باشد. اطرافیان بله، ما نمیتوانیم قسم بخوریم روی اطرافیان آقای کاشانی همانطور که روی حسن نیت اطرافیان مصدق نمیتوانیم قسم بخوریم و هرچیز امکانپذیر است ولی درباره این دو شخصیت ملی یعنی هم کاشانی و هم مصدق هرگز فکر نکنید که کوچکترین گوشه چشمی به خارجی داشتهاند.
تسنیم: در اسناد منتشر شده توسط وزارت خارجه آمریکا، اسنادی در این رابطه وجود داشت؟
رنجبر کرمانی: اسنادی در رابطه با دریافت پول نبود. من تمامی اسناد را دیدم و سندی که نشان بدهد که آمریکا به آیت الله کاشانی پول داده است، وجود ندارد؛ البته آمریکاییها رایزنیهای فتنهانگیزانهای با آیتالله کاشانی و دکتر مصدق داشتند. پیش از وقوع انقلاب اسلامی نیز آمریکاییها رایزنیهای فتنهانگیز داشتند که اسناد آن در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی به دست آمد و منتشر شد. نمایندگان سفارت آمریکا در ایران حتی پیش آیت الله بهشتی هم می رفتند تا بتوانند فتنهانگیزی کنند اما برخورد بهشتی به آنان حالی کرد که جای درستی نیامده اند. آنان البته پیش نیروهای ملی هم رفتند. منتهی رهبران مذهبی انقلاب اسلامی زیرک بودند و متوجه بودند که چگونه با آمریکاییها برخورد کنند. در ماجرای آیتالله کاشانی و مصدق، متاسفانه فتنهانگیزیهای آمریکا و انگلستان موثر واقع شد و کودتای 28 مرداد به وقوع پیوست.
تسنیم: انگلیس در تاریخ 25 مرداد قصد کودتا داشت که به شکست انجامید. به نظر شما از تاریخ 25 تا 28 مرداد که آن کودتای آمریکایی به وقوع پیوست، انگلیس چه نقشی داشت؟
رنجبر کرمانی: در بطن تمامی حوادثی که رخ داد، هماهنگیهای دقیقی بین انگلیسیها و آمریکاییها وجود داشت و اینگونه نیست که انگلیس به تنهایی کودتا کرده باشند و چون شکست خورد، سپس آمریکاییها وارد عمل شوند. کودتای 28 مرداد، نتیجه یک برنامهریزی و هماهنگی از پیش تعیین شده است. کودتای 25 مرداد را تنها انگلیس نکرد بلکه از زمانی که چرچیل به قدرت رسید، برکناری مصدق در دستور کار قرار گرفت.
** چرچیل و آیزنهاور برای برکناری مصدق به تفاهم رسیده بودند
چرچیل و آیزنهاور حدود یک سال (9 ماه)قبل از کودتای 28 مرداد برای برکناری مصدق به تفاهم رسیده بودند. پس نمیتوان گفت که در تاریخ 25 مرداد تنها انگلیسیها کودتا کردند و در تاریخ 28 مرداد تنها آمریکاییها کودتا کردند. کودتا پروسهای بود که گام به گام از سوی انگلیس و آمریکا عملی شد. در ظاهر در کودتای ناکام 25 مرداد نقش انگلیس برجستهتر است و در کودتای 28 مرداد نقش آمریکا برجستهتر است. همچنین پولی که آمریکا پیش از کودتای 28 مرداد هزینه کرد و نحوه هزینه آن نشان میدهد که آمریکا در ماجرای 25 مرداد بیتاثیر نبوده است.
تسنیم: چرا شاه در حالی که ملی شدن صنعت نفت به نفع دولت و کشور بود، تصمیم به ملی شدن صنعت نفت نداشت و به قراردادهای کنسرسیوم بازگشت؟
رنجبر کرمانی: شاه عامل و وابسته خارجیها بود و او پادشاهی خود را مدیون انگلیسیها و آمریکاییها و دستنشانده انگلیس بود. مذاکرات فروغی با وزیر مختار انگلیس موید این مطلب است. رضاشاه نیز دستنشانده انگلیس بود و با کودتای انگلیسی به قدرت رسید. رضاشاه همواره به فرزند خود سفارش میکرد که ملتی در کار نیست و باید به عامل خارجی یعنی انگلیس توجه داشته باشد.
محمدرضا پهلوی از کودکی و نوجوانی نسبت به خارجیها و به خصوص انگلیسیها ترس و هراس داشت. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تصور نمیکرد که مردم علیه او هستند، بلکه فکر میکرد آمریکا بساطی علیه او برپا کرده است. شاه در روزهای آخر سلطنتش تنها تکیهگاهش آمریکا بود و از آمریکاییها میپرسید چه کار باید بکنم.
شاه مستقل نبود و پیوندی نیز با مردم نداشت. از این رو مدافع ملی شدن صنعت نفت نبود، هرچند که ملی شدن به نفع کشورش بود. البته شاه در ابتدا به ناگزیر، از ملی شدن صنعت نفت دفاع کرد؛ اما پس از اینکه حکم نخستوزیری دکتر مصدق را به او داد، توطئههایی علیه مصدق را آغاز کرد.
** بیگانگان به شاه فشار میآوردند که باید ماجرای نفت به نفع آنان تمام شود
شاه با مصدق رابطه خوبی نداشت و به نوعی از مصدق میترسید. او میترسید که مصدق او را کنار بزند و سلطنت را در ایران برچیند. شاه چون آدم ضعیفی بود از رجال قوی سیاسی میترسید. او از قوامالسلطنه هم هراس داشت. از رزمآرا هم که ارتشی بود، میترسید که البته با ظرافت از شر رزمآرا راحت شد.
شاه نوکر بیگانه بود. بیگانگان به او فشار میآوردند که باید ماجرای نفت به نفع آنان تمام شود. شاه از مصدق هم میترسید و با او مشکل داشت. اینها عواملی بود که دست به دست هم داد تا به نوکری آمریکا تن بدهد و 25 سال دیگر در ایران سلطنت کند. سلطنتی که بسیار ننگین بود و در نهایت دیدیم که ملت ایران چندین ماه در خیابانها جلوی گلولههای ارتش شاه ایستادند و خواستار رفتن او شدند. وقتی هم که شاه از کشور بیرون رفت، هیچ جا، جای او نبودو کره زمین برایش تنگ شده بود.
تسنیم: درخواست مصدق مبنی بر واگذاری امور وزارت جنگ به وی، در ترس شاه از مصدق چقدر تاثیر داشت؟
رنجبر کرمانی: تاثیر زیادی داشت. مصدق درخواستهایی از شاه داشت که این درخواستها، خیلی ها را از جمله شاه را نگران میکرد. عدهای از اطرافیان مصدق که منتقد برخی از رفتارهای او بودند، میگفتند چه لزومی دارد که وزارت جنگ را در اختیار بگیریم. مصدق در پاسخ به منتقدان میگفت ممکن است ارتشیها علیه من توطئه کنند. مصدّق کارهایی میکرد که از یک دولتمرد لیبرال آزادیخواه و پارلمانتاریست بعید بود. او اختیارات ویژهای برای قانونگذاری گرفت کرد که هیچ نخست وزیری چنین اختیاراتی را نگرفته بود. اینها کارهای قابل انتقاد مصدق است.
** علت جدایی نیروهای مذهبی از مصدق نحوه رفتار با فدائیان اسلام بود
تسنیم: فداییان اسلام در ملی شدن صنعت نفت چه نقشی داشتند؟ ضمن اینکه مصدق بعد از نخستوزیری با فداییان اسلام برخورد کرد و نواب صفوی را زندانی کرد.
رنجبر کرمانی: نقش فداییان اسلام در انقلاب نفت که بسیار واضح و مشخص و غیرقابل انکار است و همه مورخان و نیز دست اندرکاران سیاست در آن روزها به نقش اساسی آنها اعتراف و اذعان دارند. اساس این قابل بحث نیست. علت اینکه نیروهای مذهبی و مردم رفته رفته از مصدق دور شدند، یکی همین رفتارهای مصدق با نیروهای مذهبی فداکار همچون نواب صفوی بود. فداییان اسلام قدرت و نفوذ و تأثیر عجیبی داشتند و کافی بود با کسی مخالفت کنند تااو برود. وقتی که نواب و فداییان اسلام با کسی اعلام مخالفت میکردند، مردم احساس میکردند که او رفتنی است و باید برود.
فاز مسلحانه نهضت، و فاز تهییج احساسات دینی مردم بود که همه اینها پای نواب صفوی نوشته شد. بخش زیادی از کم شدن پشتوانه مردمی مصدق به دلیل ناسازگاری با نواب صفوی و مذهبیها بود.
تسنیم: پس از کودتای 28 مرداد، مصدق به احمدآباد تبعید شد و تا پایان عمر خود در آنجا ماند. پس از 48 مرداد، جبهه ملی اقدام خاصی علیه شاه نداشت. مصطفی شعاعیان نیز در کتاب خود انتقادهایی به جبهه ملی در این رابطه داشته است که حتی برخی از آنان نه تنها واکنشی نشان ندادند، بلکه دنبال آب و نان خودشان رفتند.
رنجبر کرمانی: جبهه ملی یک حزب متشکل نیرومند و صاحب عزم و اراده نبود. برخی از آنان جاهطلب بودند و به همین دلیل به مصدق نزدیک شده بودند. من درباره شخصیت آنها قضاوتی نمیکنم. البته برخی از آنان پس از کودتا، برای مدت کوتاهی زندانی شدند که پس از آزادی از سیاست کنار رفتند.
جبهه ملیها همچنان محو آمریکا بودند. حزب ایران که ستون فقرات جبهه ملی است، پس از اعلام دکترین آیزنهاور مبنی بر مبارزه با کمونیسم، از این دکترین حمایت کرد. جبهه ملیها نه تنها هیچ کاری نکردند، بلکه از دکترین آیزنهاور (عامل کودتای 28 مرداد) هم دفاع و حمایت کردند.
** جبهه ملیها بعد از کودتا دنبال معیشت خود رفتند
اعضای جبهه ملی حتی یک اعلامیه هم پس از کودتای 28 مرداد ندادند. پس از کودتا در منزل آیتالله زنجانی نهضت مقاومت ملی با حضور مذهبیها تشکیل شد، اما ملیون پای کار نیامدند و همان نهضت مقاومت ملی را هم ملی مذهبیها پای کارش آمدند؛ کسانی مانند دکتر شیبانی و مرحوم سحابی و ... که البته همان ها هم جز چند تا اعلامیه کار دیگری نکردند و نهضت در سال 35 عملا بی اثر و بیوجود شده بود.
جبهه ملیها پس از کودتا به دنبال زندگی و معیشت خود رفتند و منتظر ماندند تا آمریکا در سال 1339 و در دولت کندی، فضا را باز کند و آنان بتوانند جبهه ملی دوم را شکل بدهند. جبهه ملی دوم یعنی اینکه جبهه ملی از 28 مرداد تا آن زمان فعالیتی نداشته است. در آن فاصله زمانی تنها حزب ایران فعالیت داشت که آنان هم حامی آیزنهاور بودند.
از نهضت مشروطه تا به امروز، هیچ نیرویی به جز مذهب نتوانسته است اقدام موثر سیاسی در ایران انجام بدهد. آیا نفت را مذهبیها ملی کردند یا ملیون؟ آیا نهضت مشروطه را مذهبیون به نتیجه رساندند یا دیگران؟ اینها مسلمات تاریخی است. جبهه ملی و نهضت آزادی، حدود 50 سال با شاه و پهلوی مخالفت کردند، اما به نتیجهای نرسیدند. وقتی که نهضت امام اوج گرفت، مردم همراه شدند، شاه از کشور رفت و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
انتهای پیام/