پرونده "ما و آنچه مسئله فردید بود| نقش فردید در تهیه متن قانون اساسی ایران/ برخی مخالفتها با فردید به دلیل دلخوری شخصی است
فهم فردید و اندیشه او بسیار دشوار است که متاسفانه در انتقادهای مطروح درباره او، سطحی زدگی در برداشتها مشخص است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، سید احمد فردید از جمله متفکران بزرگ فلسفی در دوران معاصر است که مواضع گوناگونی درباره آراء و شخصیت او اتخاذ شده است و ابهامات مختلفی را درباره نظرات و حیات این فیلسوف موجب شده است. برخی از این مواضع رنگ و بوی شخصی و همچنین سیاسی داشته که در لوای مباحث علمی طرح شده است. برخی از متدینین هم فردید را بینسبت با انقلاب اسلامی قلمداد کردهاند. برای تبیین واقعیتهایی که در پس زندگی علمی و شخصی فردید وجود دارد گفتوگویی با دکتر محمد رجبی(رئیس کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی و عضو سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی) انجام دادیم.
*از دو پایگاه فکری سید احمد فردید را مورد نقد و نکوهش قرار میدهند، از یک سو، جبهه روشنفکری معتقد است که فردید شخصیت علمی نداشته و هیچگاه صاحب مدرک رسمی آکادمیک نبوده و از طرفی هم میگویند ایشان بنیانگذار دوگانه سازی در نسبت با ما و غرب است و به تبع این نگاه، خشونت رواج پیدا میکند. از سوی دیگر، یک بحثی هم میان برخی رویکردهای انقلابی رواج دارد مبنی بر اینکه نگاه فردید منتهی به انفعال میشود. تصور شایسته و قریب به واقع از فردید و نگاهش را قدری برای ما تبیین بفرمایید.
فردید پیش از انقلاب اسلامی در دانشگاه تهران برجسته ترین استاد فلسفه غرب بود و حلقهای از شاگردانش که مشهور به حلقه فردیدیه شدند از افراد به نام و مشهور در عرصههای مختلف بودند از امثال جلال آل احمد گرفته تا داریوش شایگان، داریوش عاشوری، احسان نراقی، منوچهر اشتهاردی و... در دورهای که به راحتی با مدرک فروشی جلوی درب دانشگاه تهران استاد سازی میکنند، فردید میان افراد برجستهای که ذکر شد به استاد الاساتید شهره بود. شهرت علمی فردید تا حدی بود که حتی هانری کربن زمانیکه به ایران آمد و در دانشگاه تهران سخنرانی کرد از فردید با عبارت "فردیدِ خودمان" یاد کرد اما برای نسل جدیدی که نه آن دوره را درک کردند و نه قوت علمی اساتید آن زمان را دیدند و نه آن زحمتها را کشیدند، فهم چهرهای همچون فردید مقداری دشوار است.
سخنان سخیفی که این روزها درباره مدرک نداشتن فردید گفته میشود هیچ اساسی ندارد چون اولا معیار علم و اندیشه مدرک صوری دانشگاهی نیست و ثانیا اگر بنا بر اینگونه قضاوتها باشد پس امثال آقای فروزان فر، فرزان، محمد مشکات، سعید نفیسی، شهید مطهری و جلال الدین همایی هم مدرک دکتری نداشتند. قضاوتهای حول فردید معولا دو سنخ است، از یک سو برخی از این قضاوتها مصداق فرمایش امیرالمومنین(ع) است که:« یک عده از مردم دشمن چیزهایی هستند که نمیدانند و چون نمیدانند مخالفت می کنند.» اگر به برخی از این افرادی که فردید را مورد نقد قرار میدهند بگویید که قدری بیانات فردید را توضیح دهید تا ببینیم چه فهم کردهاید کاملا مشخص است که هیچگاه نخواهند توانست.
برخی مواضع علیه فردید جنبه دلخوری عاطفی دارد
فردی همچون فردید زبانهای گوناگونی همچون یونانی، لاتین، فرانسه،عربی، پهلوی و آلمانی را میدانست و هنگام سخن گفتن به مبانی مختلف نهفته در این زبانهای مختلف اشاره میکرد. اما دسته دیگر از انتقادها به فردید حاوی برخوردهای سیاسی است یعنی چون تعلق خاطر جدی به غرب دارند و فردید هم از مفهوم غربزدگی سخن میگفت، او را مورد هجمه قرار میدهند.
عدهای چون طرفدار غرب هستند نه تنها فردید بلکه حتی جلال آل احمد و مرحوم شریعتی را هم به دلیل سخن گفتن از غرب مورد انتقادهای غیرمنصفانه قرار میدهند البته گروه دیگر مخالفان فردید کسانی هستند که خاطرهی ناخوشایندی از فردید دارند چونکه فردید سعی میکرد از رابطه مرید و مرادی پرهیز کند، به لحاظ اخلاقی مشکلی که برایش پیش آمد این بود که با کسانی که سعی میکردند خیلی نزدیکش شوند برخوردهای ناپسندی داشت از این جهت یک عدهای از او دلخور شده و هتسند مثل احسان نراقی، داریوش عاشوری و شایگان و... اما برخی دیگر علی رغم این برخوردهای تند فردید حرمت استادی را حفظ میکردند مثل داوری اردکانی. لذا برخی از این انتقادها نسبت به فردید جنبههای عاطفی دارد مخصوصا وقتی مرحوم مددپور بعضی از صحبتهای فردید را که در جلسات خصوصی در نقد عدهای بیان شده بود در کتاب "دیدار فرّهی و فتوحات آخرالزمانی" به صورت عمومی نقل کرد میزان این دلخوریها دوچندان شد مثل برخوردهای آقای ابراهیمی دینانی. در این میان گروهی هم هستند که تفکر فردید را رقیب خویش قلمداد میکنند و از این رنجور هستند که چرا اندیشه فردید در حیطههای مختلفی همچون فلسفه، ادبیات، هنر، سینما و... توسعه پیدا کرده است.
*برخی در نقد فردید میگویند که او قبل از انقلاب موضع شفافی درباره دیانت و همچنین حکومت پهلوی نداشت حال آنکه پس از انقلاب اسلامی، مواضع رادیکال دینی اتخاذ کرد. تحلیل شما از این مسئله چیست؟
این اشکال نیز ناشی از دو امر است، یا جهل نسبت به فردید و شناخت با واسطهی او یا تحت تاثیر فضاسازیهای امثال عبدالکریم سروش. فردید شخصی بود که از نظر موضع سیاسی بیژن جَزنی که مغز متفکر جریان چریکهای فدایی خلق بود از مریدهایش شده بود تا حدی که بارها در دانشگاه و حتی زندان سیاسی میگفت که فردید تنها متفکر انقلابی ایران است.نادانهایی که میگویند فردید قبل از انقلاب از غرب سخن نمیگفت چگونه میتوانند این گفته جلال آل احمد را درک کنند که میگفت:«من غربزدگی را از فردید گرفتم»، بنابراین هم پرچم مبارزه با غرب را فردید برداشت هم مبارزه با رژیم را، نه تنها بیژن جزنی بلکه ما هم که بچه مسلمان بودیم و عضو انجمن اسلامی و درگیر مبارزه سیاسی مخفی بودیم، فردید از جزئیات اقدامات مان مطلع بود. عجیبتر از اینها آنکه قبل از انقلاب فردید در برنامهی تلویزیونی "این سو و آن سوی زمان" حاضر شد و صریحا هم غرب هم غربزدگی و هم روشنفکرانِ غربزده را نقد کرد و به روشنی از اسلام و تفکر انقلابیِ اسلام سخن گفت و از آن دفاع کرد.
متاسفانه افرادی همچون عبدالکریم سروش هیچگونه وثاقتی در سخنانشان نیست تا حدی که میتوان او را استاد جعلیات دانست برای نمونه حسین غفاری که زمانی از شاگردان و مریدان سروش بود و پس از مدتی متوجه انحرافات جدی سروش شد کتابی به نام نقد شریعت صامت نوشت و بخشی را به جعلیات سروش و بخش دیگر را به تحریفات سروش اختصاص داد. چنین شخصیتی(سروش) میگویدکه فردید پس از انقلاب یک دفعه مسلمان شد مسلمان در حالی که پیش از انقلاب و وقوع حرکتهای جدی در کشور، فردید با روزنامه حزب رستاخیز مصاحبه کرد و میگوید:« تنها راه نجات ایران تشیع است آن هم تشیع علوی که به اصول امیرالمومنین پایبند باشد.» در همان مصاحبه از او میپرسند شمایی که به کلمات اهمیت وافری میدهید مهمترین کتابی که کلماتش برایتان استثنایی چیست. فردید پاسخ میدهد:« مهمترین کتابی که خواندم قرآن مجید است.»
*برخی نیز وضع ظاهری و کراوت زدن فردید را وجه بینسبتیاش با دین میدانند.(با خنده)
وضع ظاهری فردید هم مثل شریعتی یا زرین کوب بود. اگر بنا بر این حد از ظاهرگرایی سخیف باشد که باید این اشکال را به شهید مطهری نیز وارد کرد که از زرین کوب با عنوان "معظم له" یاد میکند.در جاییکه صدر تا ذیل لباس و پوششهای ما غربی است این چه استدلالی است که فلانی چون کراوات میزد پس دچار انحراف است؟! اینگونه ظاهرگرایی به دلیل عدم شناخت عمیق غرب است. مسئله غرب بسیار پیچیده است. آن نکتهی عمیقی که فردید به آن اشاره میکرد این بود که غرب را عمیقا بشناسیم و بدانیم تا کجا غربزده هستیم.
نسبت فردید با قانون اساسی انقلاب اسلامی
پس از انقلاب هم وقتی قانون اساسی اولیه تحت تاثیر نگاه بنی صدر تدوین شد، فردید به من زنگ زد و گفت:«خدا جایگاهش در این قانون اساسی کجاست؟» بنده پرسیدم:« مقصودتان چیست؟» گفت:«قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اگر اسلامی است و ما به ازای خون شهدا است باید خدا، اسلام و ولایت باشد که امام خمینی ولایت فقیه را ذکر کردند اما در این قانون سخنی از ولایت فقیه ذکر نشده است، درست است که گفتهاند مذهب مردم، اسلام است خب همه کشورهای جهان اسلام، مذهبشان اسلام است اما باید خدا در قانون خودش را نشان بدهد.» حقیقت این است که بنده کوچکتر ازین بودم که عمق معنای سخن فردید را بفهمم.
من کوچکتر از این بودم که عمق معنا را بفهمم. همان زمان من در ساختمانی که الان ساختمان دوم وزارت خارجه شده است با فواد کریمی فلسفه و اخلاق درس میدادیم. آنجا با آقای کریمی آشنا شدیم و دیدم ایشان مشابه حرف فردید میزند. از او پرسیدم این حرف را از چه کسی شنیدی؟ گفت از آیت الله صادقی تهرانی که از نجف آمده بود.(این را هم متذکر بشوم که انصافا قدر آیت الله صادقی را ندانستیم، ایشان یکی از مراجعی بود به سه زبان خارجی تسلط داشت، اروپا دیده بود و مسلط بر بسیاری از مسائل و اقتضائات بود و از شاگردان برجسته امام خمینی و علمای بزرگ نیز بود)
آقای کریمی از من خواتس که با هم پیش مرحوم فردید برویم، با هم به نزد مرحوم فردید رفتیم و گفتیم که میخواهیم یک مجمعی برگزار کنیم و پیشنویس قانون اساسی که بنی صدر نوشت را نقد کنیم. فردید گفت نامش را بگذارید "کنگره مسلمانان منتقد پیش نویس قانون اساسی" که ما هم با همین نام این کنگره را در تالار فروغی دانشگاه تهران برگذار کردیم و تا یک ماه ادامه داشت. آیت الله صادقی تهرانی رئیس جلسه بود، مرحوم حسن آیت، فواد کریمی و من هم دبیر جلسه بودیم و افراد مختلفی با رویکردهای متفاوت انتقادهایشان را نسبت به متن پیش نویش بیان میکردند.
متن پیاده شدهی جلسات را فواد کریمی به دست اعضای مجلس خبرگان رساند و این متون، خوراک مجلس خبرگان قانون اساسی شد که به نظر میرسد اگر این مطالب نبود قانون اساسی جدید به این سادگی نوشته نمیشد. مرحوم آقای هاشمی هم یک بار در نماز جمعه گفت که اگر متن پیشنویس نبود خبرگان قانون اساسی نمیتوانست قانون اساسی جدید را بنویسد. خیلیها به فردید پیشنهاد کردند که کاندیدای انتخابات شود، ایشان هم پذیرفت و کاندیدا شد منتهی یک بار به من زنگ زد( ایام ماه مبارک رمضان بود)، رفتم نزدشان و به من گفت که می خواهد استعفا بدهد. گفتم چرا؟ گفت:«کاندیدا شدن در این مملکت احتیاج به پشتوانههای سیاسی دارد، من که کسی را ندارم بهتر است من استعفا بدهم.» البته دو سه گروه از ایشان پشتیبانی کرده بودند مثل گروه فدائیان اسلام که رسما در روزنامه نوشتند از فردید پشتیبانی میکنند، گروه توحیدی چریکهای مسلمان بود و... ولی با این همه گفت اینها کافی نیست بهتر است استعفا بدهم. نامهای برای کنار گیری از انتخابات نوشت و من هم نامه را دادم به نشریات که منتشر کردند. علی رغم اینکه استعفا داده بود اما شش هزار رای کسب کرده بود.
مواضع فردید درباره امور سیاسی فروکش کرد تا زمانیکه بنی صدر رئیس جمهور شد. زمانی که بنی صدر رئیس جمهور شد، فردید موضع تندی علیه او گرفت و به من زنگ زد و گفت:«به نظرت با ریاست جمهوری بنی صدر چه بلایی بر سر مملکت میآید؟» من گفتم:« فکر میکنم دوسال اول، عقاید و نیاتش را علنی نمیکند و سعی میکند به رفاه مردم توجه کند اما به مرور درصدد مقاصد خودش تلاش خواهد کرد.» فردید گفت:«چی داری میگی؟ اگر یک سال بیشتر بماند به خدا قسم از نظام جمهوری اسلامی دیگر خبری نیست.» من تعجب کردم که فردید چقدر افراطی است اما همان شد که فردید گفت و بنی صدر به یک سال نرسیده از مصدر امور کنار گذاشته شد.
نوار صحبتهای فردید علیه بنی صدر را من و یک نفر دیگر در مجلس شورای بین نمایندگان توزیع میکردیم که آنهایی که وکلای دوره اول هستند اگر در قید حیات باشند قطعا به خاطر دارند. فردید میگفت:« این بنی صدر میگوید پیغمبر از یک تخم مرغ در میآید و بعد به رسالت میرسد. این تئوری های بیمعنی یعنی چه؟ چه کسی تا حالا نبی را از تخم مرغ در آورده است؟» در فضای ابتدای انقلاب که آگاهی مناسبی درباره علوم مدرن وجود نداشت و امثال بنی صدر از این خلأ برای مقاصدشان بهره برده بودند، فردید اینگونه با نقدهای عالمانه و دقیق فلسفی مشت امثال او را باز کرد.
ادامه دارد...
انتهای پیام/