تفسیر| ارتباط قرآنی ماجرای یوسف(ع) با وقایع پس از غدیر

تفسیر| ارتباط قرآنی ماجرای یوسف(ع) با وقایع پس از غدیر

عنصر مشترک ماجرای یوسف نبی با وقایع پس از غدیر، انتساب برگزیدگانی الهی به منصب خلافت و تکبر و حسادت عده‌ای علیه آنهاست.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، خداوند پس از آنکه آسمان‌ها و زمین را آفرید، قصد کرد در بین مخلوقات خویش آدم(ع) را به عنوان خلیفه‌‌اش برگزیند و به تمام ملائکه‌اش دستور داد تا سر به اطاعتش فرود آورند. تنها موجودی که از این کار منصرف شد، ابلیس بود. تمرد او در نهایت منجر به خروج و طردش از درگاه الهی شد. زمانی که خداوند حضرت آدم(ع) را در آن بهشت موقت قرار داد، به ایشان دو توصیه کرد: اول اینکه به شجره منهیه نزدیک نشود و دوم اینکه از دشمنی ابلیس بر حذر باشد؛ اما سرانجام ابلیس با ورود به بهشت آدم(ع) و به واسطه سوگندهای فریبنده‌اش دشمنی خود را آشکار کرد و باعث نزدیکی آدم(ع) و همسرش به درخت منهیه شد. این در حالی بود که تا آن زمان سابقه سوگند دروغ به بارگاه قدس الهی وجود نداشت مسئله‌ای که تبدیل به یکی از عوامل وسوسه آدم(ع) شد.

تکبر و حسادت دو ابزار ابلیس در انحراف بشر از خط انبیاء و اوصیاء

بر اساس آیات قرآن و روایات دو ویژگی حسادت و تکبر دو عامل مهم در لغزش ابلیس بود، لذا این دو خصلت بعدها به عنوان دو ابزار ابلیس و حزب او برای انحراف انسان‌ها از صراط مستقیمِ انبیاء و اوصیای الهی به کار گرفته شد. به این ترتیب در طول تاریخ بشر شاهدیم هرگاه خداوند خلفایی از جانب خویش برگزید، همواره بودند افرادی که به واسطه تکبر و حسادت‌شان جبهه‌ای در مقابل این خلفای برگزیده شکل دادند و به این واسطه موجبات لغزش و فریب بسیاری از انسان‌ها را فراهم آوردند.

نمونه دیگر این نوع دشمنی را در ماجرای حسادت برادران یوسف(ع) با ایشان را شاهدیم. طی این ماجرا پس از آنکه برادران یوسف نبی آگاهی یافتند یعقوب(ع) فرزندش یوسف را به خلافت خویش برگزیده است، بنا را بر حسادت گذاشتند لذا در اولین گام تصمیم به قتل ایشان گرفتند، اما در نهایت با یاری خداوند یوسف نبی به عزت و پادشاهی دست یافت.

ارتباط غدیر خم با ماجرای حضرت آدم و یوسف(ع)

نمونه دیگر این قضیه را در تاریخ صدر اسلام به ویژه غدیر خم و در جریان انتخاب امیرالمؤمنین(ع) به عنوان خلیفه رسول‌ گرامی اسلام شاهدیم. افرادی که طی سال‌ها شاهد عنایت خاص پیامبر(ص) نسبت به امیرالمؤمنین(ع) و نیز معرفی ایشان به عنوان خلیفه نبی بودند و نسبت به این قضیه مدام اعتراض خود را عنوان می‌داشتند، به طور طبیعی پس از ماجرای غدیر هم نباید سر به اطاعت امیرالمؤمنین(ع) می‌نهادند. لذا عمده اصحاب دچار کبر و حسادت شدند تا جایی که کمر همت به نابودی آل رسول بستند. ضمن آنکه بر اساس اسناد روایی‌مان تا پیش از این سابقه ترور پیامبر و امیرالمؤمنین(ع) در کارنامه برخی از آنها دیده می‌شد. این در حالی بود که پیامبر(ص) در بخشی از خطبه غدیر و با اشاره به ماجرای حسادت ابلیس بر آدم(ع) به امت خویش اینگونه هشدار دادند: «ای مردم، به راستی که ابلیس آدم را با حسادت از بهشت راند، مبادا شما به علی حسادت بورزید که در این صورت اعمال‌تان نابود و گام‌هایتان لغزان خواهدشد. آدم به خاطر یک اشتباه به زمین هبوط کرد و حال آن که برگزیده خدای عزّوجلّ بود. پس چگونه خواهید بود شما و حال آن که شما شمایید و دشمنان خدا نیز از میان شمایند. آگاه باشید که با علی نمی‌ستیزد مگر اشقیا و ولایت او را نمی‌پذیرد مگر فرد پرهیزگار و به او ایمان نمی‌آورد مگر فرد مؤمنِ مخلص؛ إِنَّ إِبْلیسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلاتَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أَعْمالُکُمْ وَتَزِلَّ أَقْدامُکُمْ، فَإِنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إِلَی الْأَرضِ بِخَطیئَةٍ واحِدَةٍ، وَهُوَ صَفْوَةُالله عَزَّوَجَلَّ، وَکَیْفَ بِکُمْ وَأَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْکُمْ أَعْداءُالله، أَلا وَ إِنَّهُ لایُبْغِضُ عَلِیّاً إِلاّشَقِی، وَ لایُوالی عَلِیّاً إِلاَّ تَقِی، وَ لایُؤْمِنُ بِهِ إِلاّ مُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ.»

بنابراین عنصر مشترک تمام این وقایع در ماجرای معرفی فردی الهی به منصب خلافت‌اللّهی و تقابل شیطان و حزب او با این جریان است. جالب است که در تمام این جریانات، خلفای الهی تعلیم به علومی شدند که سایرین از آن علوم بی‌بهره بودند. در آیه31 سوره بقره خداوند می‌فرماید علم تمام اسامی را به آدم(ع) آموختیم، سپس آن را بر ملائک عرضه کردیم «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ ...»، اما ملائک توانایی انبای این اسماء را نداشتند و گفتند «سُبْحانَکَ‏ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا؛ تو از هر عیب و نقصى منزّهى، ما را دانشى جز آنچه خودت به ما آموخته‏‌اى نیست‏».

همچنین در آیات ابتدایی سوره یوسف(ع) خداوند از زبان یعقوب نبی خطاب به یوسف(ع) می‌فرماید: «وَ کَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْک وَ عَلى‏ آلِ یَعْقُوب‏ ..‏؛ و این چنین پروردگارت تو را برمى‌‏گزیند و به تو از علم تأویل الاحادیث تعلیم می‌دهد و نعمتش را بر تو و بر آل یعقوب تمام مى‌‏کند». با این حساب می‌توان نتیجه گرفت یکی از ویژگی‌هایی که خلیفه الهی را از سایرین مجزا می‌کند، برخورداری از علوم خاص الهی است که دیگران نسبت به آن بی‌بهره‌اند.

در ماجرای پیامبر و امیرالمؤمنین(ع) نیز شاهد این اتفاق هستیم. پیامبر(ص) بارها در طول رسالت خویش و در روز غدیر خبر از انتقال علم الهی به امیرالمؤمنین(ع) می‌دادند؛ به عنوان نمونه حضرت در بخشی از این خطبه فرمود: هیچ علمی نیست مگر اینکه خداوند آن را در من جمع کرده است و هر علمی که می‌دانم، آن را به علی(ع) آموختم؛ مَا مِنْ‏ عِلْمٍ‏ إِلَّا وَ قَدْ أَحْصَاهُ اللَّهُ فِیَّ وَ کُلُّ عِلْمٍ عَلِمْتُهُ فَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّا. ضمن آنکه امام صادق(ع) ذیل آیه43 سوره رعد، امیرالمؤمنین(ع) را کسی معرفی می‌کند که علم خداوند نزد اوست، آنجا که خداوند می‌فرماید: «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی‏ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ؛ کافران مى‏‌گویند: تو فرستاده [ خدا ] نیستى. بگو : کافى است که خدا [ با آیات حکیمانه قرآنش ] و کسى [ چون امیرالمؤمنین على بن ابى‏‌طالب‏ ] که دانش کتاب نزد اوست ، میان من و شما [ نسبت به پیامبرى‏ام ] گواه باشند». حضرت ذیل این آیه فرمود:‌ الَّذِی‏ عِنْدَهُ‏ عِلْمُ‏ الْکِتابِ‏ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین‏. کسی که علم‌الکتاب نزد اوست، امیرالمؤمنین(ع)‌ است.

یادداشت: سعید شیری

انتهای‌پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران