روایتی از «ابراهیم و اسماعیل» ۸ سال دفاع مقدس؛ پدری که بعد از شهادت پسر به قربانگاه رفت
فرزند و برادر شهیدان طاهری میگوید: زمانی که پدرم شهید شد و سر بریدهاش را آوردند ۱۲ سالم بود و وقتی اسماعیل برادرم شهید شد ۱۰ سال داشتم.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از الیگودرز، انگار تاریخ دوباره در هشت سال دفاع مقدس تکرار شده است و اسماعیلهایی که به آنها دل بسته شده باید قربانی شوند تا مکتب سرخ عشق همچنان جاودان بماند و اما یک حکایت قصه ما حکایت بزرگمردیست که پس از قربانی اسماعیلش در قتلگاه شهادت، خود نیز سر داد تا ما در مقابل دشمنان کینه توز این مروز و بوم سر بلند بمانیم و حکایت دیگر، قصه فرزندیست که در طریق عشق گوی سبقت را از پدر ربود تا با شهادتش به اوج سلوک برسد.
امروز میخواهیم از ابراهیم و اسماعیل هشت سال دفاع مقدس برایتان بگوییم، ابراهیمی که خود نیز سرش ذبح شد تا ما نسوزیم و اسماعیلی که پیش از پدر به قربانگاه رفت تا چراغ دین و ایمان خاموش نشود.
به سراغ خانواده شهیدان ابراهیم و اسماعیل طاهری از شهدای شهر الیگودرز و شهدای هشت سال دفاع مقدس میرویم تا گوشهای هرچند کوچک از زندگی این بزرگ مردان تاریخ را روایت کنیم. با حضور در منزل علیرضا طاهری پسر شهید ابراهیم طاهری با فرزند و سه برادرزاده شهید هم صحبت میشویم تا شرحی از زندگی شهدایشان را برایمان روایت کنند.
رحیم طاهری برادرزاده شهید ابراهیم طاهری ابتدا سر رشته کلام را به دست میگیرد و میگوید سجایای رفتاری و اخلاقی این شهدا برای همه فامیل و مردم شناخته شده است و معتقدیم این بزرگان و عزیزان غیر از شهادت واقعا اجر و پاداشی از درگاه خدا نباید نصیبشان میشد و این همان فیض عظما و رستگاری بزرگ است که خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده است.
پدری که 2 سال پس از شهادت فرزندش شهید شد
برادرزاده شهید ابراهیم طاهری عنوان میکند: عمو ابراهیم متولد سال 1307 بود و هفتم مهر ماه سال 66 در سن 59 سالگی در منطقه بوکان کردستان به شهادت رسید. شغل عمو ابراهیم قبل از رفتن به جبهه، نجاری بود و دو سال بعد از شهادت فرزندش اسماعیل، وارد بسیج شد و از این طریق به جبهه اعزام شد.
وی در رابطه با نحوه شهادت ابراهیم طاهری بیان میکند: عشق و علاقهای که عمو ابراهیم به خدمت به مردم داشت وی را در این راه کشاند و در پایان هم در قربانگاه سرش ذبح شد و در درگاه عهدیت نهایت ایثار و تلاش را از خودش بر جای گذاشت. وی حدود 6 شش بار به جبهه اعزام شد و در آخرین مرحلهای که رفت به دلیل درگیری مستقیم کردهای معارض( کومله) که در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند، مجروح و سرش را بریدند.
رحیم طاهری سپس ادامه میدهد: برخی از همرزمان شهید اینگونه روایت کردند که در آن منطقهای که شهید ابراهیم به شهادت رسید، دشمنان قرآنی گذشته بودند و به سمت آن تیراندازی میکردند و در این میان شهید ابراهیم داوطلب میشود تا برود قرآن را بردارد که متاسفانه مورد اصابت قرار میگیرد و سپس میآیند و سرش را از بدن جدا میکنند.
از علیرضا طاهری فرزند شهید ابراهیم و برادر شهید اسماعیل که آخرین پسر خانواده است میخواهیم تا از مهر ماه سال 66 برایمان بگوید از همان روزهایی که دیگر پدر نبود و باید تکیه گاهی برای مادرش میشد.
12 ساله بودم که سر بریده پدرم را آوردند
علیرضا با یادآوری آن روزهای سخت و تلخ اشک از چشمانش جاری میشود و میگوید زمانی که پدرم شهید شد و سر بریدهاش را آوردند 12 سالم بود و وقتی اسماعیل برادرم شهید شد 10 سال داشتم. فیلمی از پدرم داریم که وقتی به جبهه میرود میگوید اگر من اسماعیل را دادم خودم نیز میروم و تا آخرین نفس میجنگم یا صدام شکست میخورد یا من شهید میشوم.
وی عنوان میکند: ما چهار برادر بودیم و یک خواهر. برادرم اسماعیل که شهید شد، برادر دیگرم محسن که از پرسنل شهربانی نیروی انتظامی بود مجروح شد و اکنون جانباز 60 درصد است.
رحیم طاهری برادرزاده شهید ابراهیم در ادامه صحبتهایش از صوت دلنشین قرآن عمو یاد میکند و میگوید: عمو ابراهیم سوادش در حد خواندن و نوشتن بود اما چون مرحوم پدرش فرد مکتبی بود قرآن را نزد وی فرا گرفت و چون خانهمان در همسایگیشان بود اکثر صبحها صدای دلنشین قرائت قرآنش را میشنیدیم.
وی سپس با مرور خاطرات یاد روزهایی میافتد که عمو ابراهیم از نجاری به خانه برمیگشت، یاد روزهایی که عمو خریدهای خانهاش را از نان گرفته تا میوه بین راه به افراد نیازمند محله میبخشید و دوباره به خرید میرفت و به خانه برمیگشت.
تا خودم ادای دِین نکنم نمیتوانم بنشینم
برادرزاده شهید ابراهیم بیان میکند: روزهای آخری که عمو ابراهیم از جبهه برگشت گفتم عمو با توجه به اینکه پسرتان شهید شده شما به خاطر التیام همسر و خانواده به جبهه نروید، دیگر وظیفه خودت را ادا کردهای که لبخند زد و گفت: ما هنوز به وعدهمان عمل نکردیم من تا خودم ادای دِین نکنم نمیتوانم بنشینم و تماشا کنم و به دیگران بگویم شما وارد عرصه شوید.
عباس طاهری برادرزاده بزرگتر شهید ابراهیم که خود از بازنشستگان ارتش و همرزم شهید اسماعیل بوده است نیز دلیری، شجاعت و نیرومندی را از ویژگیهای بارز عمو ابراهیم میداند و میگوید، شهید از نظر اخلاق انسانی آرام و متین و واقعا دوست داشتنی بود و همیشه با روی گشاده از مهمانانش پذیرایی میکرد.
وی ادامه میدهد: شهید ابراهیم طاهری ترس از هیچ کلامی نداشت به طوری که از کسی باکی نداشت در کار نجاری نیز بسیار سختکوش بود و سالها برای بسیاری از پلهای روستاهایی و کارهای مهم روی راه آهن قالب بند میساخت.
عباس طاهری سپس یاد دیگر کارهای نجاری عمو ابراهیم میافتد و میگوید در آن زمان در شهر الیگودرز روزانه تابوتهای بسیار زیادی درست میکرد و میگفت این تابوتها را درست میکنم تا اگر اتفاقی افتاد جنازه شهدایمان را لای پتو نگذارند و بیاورند اما در یک برههای گفت شرایط جبهه سنگین است و باید به بوکان بروم.
فعالیتهای شهید ابراهیم طاهری در اوایل انقلاب
و اما غلامرضا طاهری دیگر برادرزاده شهید در ادامه صحبتهای پسرعموهایش به فصل دیگری از زندگی شهید ابراهیم طاهری اشاره میکند و میگوید: انقلاب که پیروز شد عمو ابراهیم از جمله افرادی بود که کلانتری را تحویل گرفتند و در اوایل انقلاب زمانی که حکومت پهلوی ساقط شد از کسانی بود که شهربانی و ژاندارمری را تحویل گرفتند.
وی عنوان میکند: از همان موقع عمو ابراهیم با بسیج، سپاه، گروه ضربت و کمیتههای مردمی اول انقلاب فعالیت داشت و اوایل انقلاب که به آن صورت نیروی امنیتی نبود با همکاری نیروهای مسجدی شبها نگهبانی میدادند و تا صبح از جان، مال و ناموس مردم دفاع میکردند.
صحبت از شهید اسماعیل طاهری که میشود جمع حاضر از پسرعموی بزرگتر که همرزم شهید بوده میخواهند تا از اسماعیل برایمان بگوید.
نام اسماعیل که به میان میآید اولین چیزی که به یاد عباس طاهری میآید منش پهلوانی شهید است و رو به ما میکند و میگوید اسماعیل از نظر اخلاقی پهلوانی متواضع و افتاده بود به طوری که آن زمان اکثر نیروهای ارتشی خرم آباد او را به اسم میشناختند. اسماعیل کار راه انداز ملت بود و مشکلات همه را حل میکرد.
انفجار مین و شهادت اسماعیل طاهری
طاهری عنوان میکند: شهید اسماعیل متولد 20 آبان ماه سال 1333 بود و پس از پایان تحصیلاتش در مقطع دبیرستان وارد ارتش شد و پس از گذراندن دوره آموزشی و همزمان با شروع جنگ تحمیلی از طریق لشگر 16 زرهی به جبهه اعزام شد و سرانجام روز سیزدهم آذر ماه سال 64 در منطقه سردشت کردستان بر اثر انفجار مین به شهادت رسید.
وی سپس از استعداد هنری شهید اسماعیل سخن به میان میآورد و بیان میکند: این شهید استعداد زیادی در نقاشی داشت و با سیاه قلم نقاشیهای بینظیری میکشید. آری شهید هنرمند بود و این دوره را در ارتش گذرانده بود.
رحیم طاهری دیگر پسر عموی شهید نیز اینگونه از اسماعیل میگوید: شهید اسماعیل علاوه بر ذوق هنری که داشت به نوعی قهرمان ورزش کون فو و کشتی گیر به نامی بود که در میادین ورزشی مختلفی شرکت میکرد البته به نه صورت رسمی ولی در کل اهل ورزش به ویژه ورزش باستانی بود و مرام و منش پهلوانی داشت.
وی عنوان میکند: اخلاق و رفتار شهید اسماعیل با پدر و مادرش بسیار خوب بود و هرگز کسی ندید اسماعیل با کسی بلند حرف بزند که این هم از مرام و منش پهلوانی او بود.
غلامرضا طاهری پسرعموی شهید از نحوه شهادت اسماعیل میگوید همان شبی که مرخصی گرفته بود تا در جشن تولد پسرش حاضر شود. او بیان میکند: اسماعیل در منطقه عملیاتی سرشت بود و قرار بوده همان شب در جشن تولد پسرش شرکت کند اما حین برگشت دشمن کمین میزند و با ماشین روی مین میرود و به شهادت میرسد.
وی سپس از خاطرات دوران گذشته میگوید همان روزهایی که نانوایی در الیگودرز نبود و زنان خود برای پختن نان دست به کار میشدند. او میگوید وقتی اسماعیل به مرخصی میآمد موقع نان پختن کنار مادر مینشست و نان از تنور در میآورد و در کار خانه به مادر کمک میکرد.
چیزی که در راه خدا دادیم پس نمیگیریم
و اما قاب عکس مادر با روبان مشکی در گوشه اتاق نشان میدهد که مادر اسماعیل و همسر شهید ابراهیم دیگر نیست تا از روزهای بودن و نبودن ابراهیم و اسماعیلش برایمان بگوید.
از مادر که میپرسیم غلامرضا طاهری یاد زمان خاکسپاری شهید اسماعیل میافتد و میگوید زمان تدفین این شهید والامقام حرکت زیبایی از زن عمو دیدم طوری که بدون ضجه و گریهزاری کنار جنازه ماند و وقتی میخواستند شهید را دفن کنند نگاهی به جنازه کرد و گفت خدایا درست است که من مادر وهب نمیشوم ولی کمتر از مادر وهب که نیستم. شما نباید جنازه اسماعیل را برای من میآوردید ما چیزی که در راه خدا دادیم پس نمیگیریم.
مرحومه اکرم ولی اللهی همسر شهید ابراهیم و مادر شهید اسماعیل طاهری طی سالهای گذشته به عنوان یک مادر ایثارگر و همسر نمونه از دست رئیس جمهور سابق نشان درجه ایثار میگیرد؛ آری او همسریست که در راه ارزشهای انقلاب اسلامی ثابت قدم میماند و مادرانه برای دیگر فرزندانش فداکاری میکند.
و اما علیرضا پسر کوچکتر خانواده از رفتن مادر میگوید و از بغض گلویش میتوان فهمید که نبود مادر، داغ پدر و برادر را تازهتر کرده است. او بیان میکند: مادرم دی ماه سال 93 پس از یک دوره کوتاه بیماری از دنیا رفت و ما را تنها گذاشت.
آخرین آرزوی مادر آرمیدن در کنار قبر فرزند
پسر شهید طاهری عنوان میکند: مادرم زمان مرگ وصیت کرد که مدیون هستید اگر مرا کنار قبر فرزندم اسماعیل دفن نکنید دست آخر هم به این آرزویش رسید و اکنون در کنار قبر برادرم آرام گرفته است.
و اما حرف آخر علیرضا طاهری فرزند شهید طاهری ساماندهی قبر شهدا، رسیدگی به وضعیت بیکاری فرزندان شهداست و میگوید: از مسئولان میخواهیم به فکر خانواده شهدا باشند و به مشکلات آنها رسیدگی کنند.
غلامرضا طاهری پسرعموی شهید اسماعیل آرزوی توفیق قدم نهادن در راه شهدا کرده و عنوان میکند: انشالله خدا به ما توفیق دهد راه و رسم این شهدای عزیز را بفهمیم و ادامه دهیم.
عباس طاهری پسرعموی بزرگتر نیز آرزوی عاقبت بخیری میکند و میگوید: آرزو داریم بزرگان ما بفهمند شهید یعنی چه؟ چون خواسته شهید نه پول بوده نه ثروت و نه مال دنیا!
رحیم طاهری برادرزاده و پسر عموی این شهیدان نیز مطرح میکند که شهید متعلق به یک فرد و گروه خاص نیست بلکه شهدا برای اهداف بلندی که پاسداری از حق، عدالت و همه ارزشهای دین مبین اسلام است رفتند و شهید شدند بنابراین همه باید در راستای این هدف مهم بکوشیم و اما نکته سیاهی که ما را آزار میدهد این ظلمهای اقتصادی است که در حق جامعه ما دارد انجام میشود و این اختلاسهایی که به صورت کلان در این مملکت صورت میگیرد.
وی عنوان میکند: متاسفانه برخی از مسئولان راحت از کنار این قضایا عبور میکنند اما این عبور وحشتناکی است و همه راضی شدهایم که به آن اررزشهای والا آسیب برسد و خودمان را پشت یک سری خاکریز غلط و نگاههای دروغین پنهان کردهایم.
طاهری بیان میکند: با توجه به وضعیت مذکور متاسفانه ارزشهای دینی ما دارد آسیب میبیند که بازخورد و خروجیاش بی اعتقادی قشر جوان ما به ارزشهای دینی و انقلاب است و اگر بخواهیم برگردیم و این وضعیت را التیام ببخشیم بسیار زمان میبرد و شاید دیگر دسترسی به آن ممکن نباشد همانطور که امام (ره) فرمود اگر خدای نخواسته، خدای نخواسته اسلام در ایران سیلی بخورد، بدانید که در همه دنیا سیلی خواهد خورد؛ و بدانید که به این زودی دیگر نمیتواند سرش را بلند کند.
گزارش از سکینه بیرانوند
انتهای پیام/ش