نابغه نقاشی که در امتحان ورودی دانشگاه رد شد!
وقتی میخواهم هنر را قضاوت کنم، نقاشیهایم را در کنار چیزی که خدا خالق آن است همانند گل یا درخت میگذارم؛ اگر با هم تناقض داشته باشند، آنگاه نقاشی من دیگر هنر نیست؛ این را پل سزان، یکی از نقاشان مدرن فرانسوی که حدود یک قرن پیش درگذشت،می گوید.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، نمیتوان از نقاشی مدرن و امپرسیونیسم نوشت و از پل سزان (paul cezanne) یاد نکرد. در ترکیببندی و رنگآمیزی آثار به جا مانده از او، استواری و نوآوری موج میزند. نقش این نوآوریها در آثار پیکاسو و ماتیس بهخوبی دیده میشود و هر دوی آنها به الهام و تاثیر گرفتن از این هنرمند به دفعات اشاره کردهاند.
سزان در 19 ژانویه 1839 در شهر اکسآن پروانس، واقع در جنوب فرانسه متولد شد و در همانجایی به تحصیل مشغول شد که «امیل زولا»، نویسنده معروف فرانسوی نیز در آنجا تحصیل میکرد و پیوند دوستی میان آن دو از همانجا آغاز شد و تا سالهای سال نیز ادامه پیدا کرد.
پدرِ سزان یک بانکدار موفق بود و دوست داشت که پسرش هم مسیر او را ادامه دهد. سزان هم برای اینکه به نظر پدرش را احترام بگذارد، از سال 1859 تا 1861 به دانشکده حقوق رفت. اگرچه در نهایت پا در مسیر واقعی زندگی خود گذاشت و به دنبال تحقق آرزوهایش به سراغ هنر و نقاشی رفت.
سال 1861 به تشویق زولا به پاریس رفت و نزدیک او اتاقی گرفت؛ البته سزان در این دوران هم آنگونه که باید نتوانست در هنرستان هنر موفق باشد و با وجود اینکه خیلی کار میکرد و زحمت میکشید، پس از حدود دو سال و نیم در امتحانات ورودی «بوزار» پاریس رد شد.
اگرچه پدرش در ابتدا از تصمیم سزان برای انتخاب پیشه نقاشی رضایت نداشت، اما به مرور زمان و توجه به استعدادهایی که سزان از خودش به نمایش میگذاشت، او نیز به آینده سزان امیدوار شد. بعد از فوت پدر، سزان مبلغ قابل توجهی را به ارث برد و توانست هنرش را بدون هیچ دغدغه مالی ادامه دهد.
در این دوره، سزان با کامیل پیسارو، نقاش بزرگ امپرسیونیست آشنا شد و به راهنمایی او به سبک امپرسیونیسم تمایل یافت. در 27 سالگی نخستین بار تابلویی به سالن پاریس برای نمایش فرستاد، اما چون توجهی به اثرش نکردند در اعتراضنامه خود نوشت نمیتوانم داوری بیاساس کسانی را که برای قضاوت آثارم برنگزیدهام را بپذیرم.
سالهای 1870 به بعد برای مدتی نقاشیهای سزان با رنگهای تیره درآمیخته شد و به همین خاطر هم آثارش در این دوره اغلب غمگین و محزون هستند. اما در نهایت تصمیم گرفت به رنگها، خطوط و فرم بهعنوان جنبههای جدانشدنی از آنچه انسان بهعنوان تصویری از طبیعت از طریق چشمهایش دریافت میکند، احترام بگذارد.سزان از گفتههای امپرسیونیستها درباره این که نقاشی ابتدا بازتابی از دریافت بصری است، ناراضی بود و برای تبدیل تمرین هنریاش به شکلی تازه جستوجوی بسیار کرد.
به گفته بسیاری از کارشناسان و هنرپژوهان، بوم نقاشی در دستان این هنرمند همچون صفحه نمایشی بود که احساسات بصری هنرمند را در نگاههای دقیق و تکراریاش به یک سوژه را به تصویر میکشید.
در نقاشیهای وی حتی یک سیب ساده بعد تجسمی را باید نشان دهد، بهگونهای که گویی هر آیتم نقاشی منظره، پرتره یا طبیعت بیجان فقط از یک سو مورد بررسی قرار نگرفتهاند و همه زوایای آنها و ویژگیهای مواد سازنده آنها به خوبی در نظر نقاش قرار داده شده است و به همین دلیل است که او نقاشیها را تنها یک کپی از منظره و تصویر روبهرویش نمیداند و آنها را «یک هارمونی موازی با طبیعت» میخواند.
منبع : فرهیختگان
انتهای پیام/