خاورمیانه جـــــــدید


خاورمیانه جـــــــدید

عقلانیت انقلابی و مقاومت فعال جمهوری اسلامی هندسه سیاسی غرب آسیا را دچار دگردیسی جدی کرده است، وضعیتی که محاسبات آمریکا را تغییر داده، آیا بازی جدید آمریکا با حذف بولتون تلاش برای عوض کردن این شرایط است؟

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، تصاویر وقایع مهم سیاسی و امنیتی هفته گذشته و چند اتفاق کمی قدیمی‌تر که هرکدام‌شان به‌نوعی، مستقیم یا غیرمستقیم با ایران و کنشگری سیاسی آن ارتباط داشت، اگر کنار هم بنشینند نه‌تنها آلبوم بسیار جذاب و حتی حیرت‌انگیزی را می‌سازند که یک پیام قابل‌توجه و تامل برای هر کسی که پیگیر سیاسی و حکومت در خاورمیانه باشد به‌دنبال خواهد داشت. مثلا همین ماجرای حضور مقتدی صدر در تهران و نشستن در کنار رهبر انقلاب و سرلشکر قاسم سلیمانی در مراسم عزاداری اباعبدالله‌الحسین(ع) در بیت رهبری را ببینید، خبری که سرمنشأ آن عکس‌های آن مراسم بود و همچون یک بمب صوتی ظرف مدت کوتاهی یک پیام راهبردی درباره سه‌ضلعی ایران- عراق – سعودی را به گوش همه رساند. مقتدی صدری که این روزها همه از رابطه خوبش با سعودی و اختلافش با سیاستمداران عراقی نزدیک به ایران سخن می‌گویند حالا در تهران است و همنشین سرلشکر سلیمانی. ماجرای دوم جدایی عجیب و غریب و حتی طنزگونه جان بولتون، مشاور امنیت ملی کاخ سفید از تیم دونالد ترامپ است، کسی که همواره نامش به‌عنوان یکی از موثرین افراد بر رئیس‌جمهور آمریکا مطرح می‌شد به ناگهان و در فرآیندی که می‌توان آن را «بیرون انداختن» هم نامید، از کاخ سفید رفت تا یکی از تندرو‌ترین سیاستمداران آمریکایی که همواره نسبت به کشورهایی مانند ایران نگاهی خشن و منتهی به جنگ داشت، از جمع تصمیم‌گیران کاخ سفید کنار رود. این اتفاق در بسیاری از رسانه‌ها حتی رسانه‌های آمریکا به‌عنوان نشانه‌ای از شکست سیاست تند آمریکا نسبت به ایران قلمداد شد. این دو اتفاق وقتی مهم‌تر جلوه کردند که همزمان با آنها، سرلشکر محمد باقری در پکن میهمان عالی‌ترین مقامات نظامی چین بود و ملاقات‌های مهمی را با سران این کشور برگزار کرد. تصاویر استقبال رسمی از وی در پکن و حضور او در بندر شانگهای و بازدید از تسلیحات پیشرفته چینی، در حالی از همکاری استراتژیک ایران با این ابرقدرت جهانی خبر می‌دهد که این اتفاق بعد از اعلام خبر برگزاری رزمایش مشترک میان ایران و روسیه در دریای عمان و خلیج‌فارس، دومین واکنش رسمی و جدی ایران و همکارانش در منطقه به حضور نظامی آمریکا، انگلیس، استرالیا و بحرین در خلیج‌فارس برای تشکیل ائتلاف دریایی بوده است. چهارمین واقعه سخنرانی سیدحسن نصرالله در شب عاشوراست، جایی که او چندین‌بار نام رهبر انقلاب را به‌عنوان فرزند حسین(ع) و رهبر شیعیان ذکر و تاکید کرد «اگر هزاربار کشته شویم دست از یاری امام خامنه‌ای برنخواهیم داشت»؛ سخنانی که نشان داد قوی‌ترین گروه سیاسی- نظامی در غرب آسیا چه مواضع نسبت عمیقی با ایران دارد و تا کجا حاضر است برای منافع ایران اقدام کند.
کنار هم نشستن این مجموعه اتفاقات که البته به همین چهار مورد محدود نیست و قطعا در ادامه آنها باید وقایعی چون حضور نمایندگان حماس در تهران و از پی آن نامه اسماعیل هنیه به رهبر انقلاب یا حضور هیات بلندپایه‌ای از انصارالله یمن در تهران و چندی قبل‌تر سفر بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه به تهران را هم ذکر کرد، به وضوح روایت‌کننده موفقیت سیاست منطقه‌ای کشوری است که در بالاترین سطح ممکن با آمریکا و همکارانش در منطقه درگیر شده و در اوج تحریم و تهدید نه‌تنها عقب ننشسته که اولا اقتصاد و امنیت خود را تثبیت کرده و فروش نفت خود را تداوم بخشید، ثانیا همکاران آمریکا ازجمله امارات و عربستان منفعل و آنان را به عقب‌نشینی وادار کرد، ثالثا به‌عنوان نمادی از اقتدار نظامی، پهپاد پیشرفته آمریکایی را ساقط کرد و ایالات متحده نتوانسته پاسخی به آن بدهد و بعد از آن نفتکش انگلیسی را هم توقیف و لندن را مجبور به آزادی گریس- 1 کرد و چندین و چند دستاورد استراتژیک دیگر. روایت این سیاست کارآمد که در داخل ایران با عناوینی چون عقلانیت انقلابی و در یک‌سال گذشته با تگ مقاومت فعال شناخته می‌شود همزمان با توضیح پیروزی، ایجاد‌کننده یک دوقطبی مقابل نگاهی است که برخی سیاستمداران ایرانی مدافعش هستند و با دنبال کردن آن می‌خواهند منافع ایران را تامین کنند، نگاه یا سیاستی که محتوای آن جز انفعال و دل‌خوش کردن به مسائل کم‌اهمیت، کوتاه‌مدت و شکننده‌ای چون برجام، اینستکس و حالا خط اعتباری 15 میلیارد دلاری چیزی نیست.
موفقیت مقاومت فعال البته زمانی مشخص‌تر می‌شود که دقت کنیم بعد از یک‌سال سکوت اروپایی‌ و همراهی با واشنگتن و در روزهایی که تهدیدها و تحریم‌های آمریکا علیه ایران به اوج خود رسید و شاید کمتر کسی تصور برخاستن ایران را داشت و خیلی‌ها همراه با جان بولتون تصور می‌کردند جمهوری اسلامی 40 سالگی خود را نبیند، ابتکارعمل‌های ایران بود که توانست ورق را برگرداند و نه‌تنها ایران را احیا کند، بلکه دشمن را عقب براند و شاکله جدیدی از نظم و توازن قوا را در منطقه برپا سازد.

گام‌های ایران در کاهش تعهدات برجامی

یک‌سال بعد از خروج آمریکا از برجام و انفعال محض اروپا در تامین منافع مورد انتظار تهران از توافق هسته‌ای، بالاخره کاسه صبر استراتژیک ایران لبریز شد و استراتژی مذاکره صرف و انتظار برای به نتیجه رسیدن مکانیسم مالی اروپا جای خود را به مقاومت فعال داد. حدفاصل 18 اردیبهشت 97 تا 18 اردیبهشت 98 در حالی سپری شد که مذاکرات یک‌ساله با اروپا برای بهره‌مندی ایران از مواهب توافق هسته‌ای ذیل راهبرد تعامل صرف با غرب هیچ نتیجه روشنی جز مذاکره برای مذاکره را به‌دنبال نداشت و این یک‌سال در کنار بحران ارزی و تشدید مشکلات اقتصادی و نیز تعمیق تحریم‌های آمریکا، تنها به سپری شدن زمان به ضرر ایران منجر شد.
همین موضوع باعث شد ایران در چارچوب عقلانیت انقلابی رویکردی جدید و البته متفاوت از سال‌های اخیر را در مواجهه با آمریکا و اروپا اتخاذ کند؛ رویکردی که کشور را در مسیر کاهش تعهدات هسته‌ای قرار داد و براساس آن تهران در نخستین گام محدودیت ذخایر اورانیوم 3.67 و نیز آب سنگین را کنار گذاشت.
این رویه البته به همین‌جا محدود نشد و براساس اعلام ایران، مقرر شد در چارچوب بند‌های 26 و 36 برجام، در فواصل 60 روزه بخشی از تعهدات هسته‌ای ایران ذیل برجام کاسته شود؛ فرجه‌های 60 روزه‌ای که برای اروپایی‌ها در نظر گرفته شد تا بتوانند به تعهدات خود در حوزه مالی و پولی و نیز موضوع فروش نفت عمل کنند.
اروپا اما همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد به‌رغم برخی مانورهای رسانه‌ای درخصوص راه‌اندازی اینستکس دست روی دست گذاشت و ایران را ناگزیر به برداشتن گام دوم ساخت؛ گامی که عبارت بود از عبور از سطح غنی‌سازی
3.67 تا حد مورد نیاز. پیام «ایران به هر قیمتی حاضر نیست در برجام بماند» در این مرحله رسا‌تر از همیشه به بیرون مخابره شد و این در حالی بود که سفر میانجی چشم‌بادامی به تهران هم در متوقف ساختن ایران در این مسیر راه به‌جایی نبرد. همین رویه باعث شد مکرون نیز به نمایندگی از اروپا و به نیابت از ترامپ شانس خود را امتحان کند و از همان روز، دور جدیدی از مذاکرات فشرده با تهران را جهت بازگشت ایران به نقطه اول و گرفتن امتیازات موشکی و منطقه‌ای از آن کلید بزند؛ مذاکراتی که البته اروپایی‌ها هم هیچ‌وقت در خلال آن به تضمین فروش نفت و عادی‌سازی مبادلات مالی با ایران تن ندادند. این‌گونه شد که ایران با کنار گذاشتن محدودیت‌های تحقیق و توسعه در زمینه انواع سانتریفیوژهای جدید، گام سوم کاهش تعهدات برجامی را هم برداشت و ترجیح داد این‌بار هم به آبنبات 15 میلیارد دلاری اروپا «نه» بگوید.

سرنگونی پهپاد

یک‌هفته بعد از سفر ناکام آبه شینزو به تهران در نخستین ساعات بامداد پنجشنبه، 30 خرداد رسانه‌ها خبر دادند یک پهپاد فوق‌پیشرفته آمریکایی در خلیج‌فارس سرنگون شد. خبری که خیلی زود با بیانیه رسمی سپاه تایید و اعلام شد پهپاد جاسوسی گلوبال‌هاوک متعلق به نیروی دریایی ارتش آمریکا به‌دلیل ورود به حریم هوایی کشور در نزدیکی تنگه هرمز، توسط سامانه پدافند هوایی سوم خرداد نیروی هوافضای سپاه منهدم شد.
در این میان اگرچه حضور پهپاد آمریکایی در حریم هوایی ایران یا پرواز بر فراز آب‌های بین‌المللی در ساعت‌های ابتدایی ماجرا به محل مناقشه اصلی مبدل شده بود اما رفته‌رفته این فضای رسانه‌ای جای خود را به واقعیت‌هایی داد که بیش از هر چیز قدرت سخت جمهوری اسلامی ایران را به رخ می‌کشید.
ترامپ در نخستین واکنش در پیامی توئیتری نوشت: «ایران مرتکب اشتباه بسیار بزرگی شد» و تلویحا از واکنش سخت ایالات متحده به این اقدام ایران خبر داد. «نیویورک‌تایمز» هم نوشت ترامپ دستور انجام حمله محدود به برخی اهداف در ایران نظیر سایت‌های موشکی و راداری را صادر کرد، اما در مراحل اولیه دستور لغو عملیات را داد.
علت روشن بود. همان‌طور که پیش از این بارها اعلام شده بود شروع هر نوع حمله نظامی از سوی آمریکا محدود یا غیرمحدود می‌توانست با آمریکا باشد اما پایانش خیر. همین باعث شد ترامپی که برخی در داخل نگران واکنش نظامی‌اش به انهدام پهپاد آمریکایی بودند در همان روز‌های ابتدایی دست‌کم سه‌بار تصمیمش مبنی‌بر پرهیز از هرگونه حمله نظامی به ایران را اعلام کند.
رئیس‌جمهور آمریکا البته به این میزان بسنده نکرد و لازم دانست از مقامات ایرانی بابت منهدم نکردن هواپیمای P8 که همزمان با سرنگونی گلوبال‌هاوک با 38 سرنشین در آسمان ایران حضور داشت تشکر کند و ضمن خردمندانه توصیف کردن این تصمیم، بگوید «ما بابت این تصمیم هوشمندانه از آنها سپاسگزاریم
مجموعه تحولات ناظر به پهپاد، فارغ از تحولاتی که به موازات آن بر فضای مناسبات ایران و غرب در جریان بود باعث شد تحلیلی که رویکرد مقاومت هوشمندانه را تنش‌زا تلقی می‌کرد بیش از همیشه رنگ باخته و امنیت‌زا بودن این استراتژی را بیش از همیشه به اثبات برساند.

دستی که گلوی اسرائیل را می‌فشارد

از میان سخنرانی‌های سیدحسن نصرالله که کم هم نیست، سخنرانی او در شب عاشورای اباعبدالله رنگ‌وبوی دیگری داشت، آنقدر که کار به تحلیل و بررسی از سوی مدافعان و همراهان حزب‌الله تا منتقدان و دشمنان کشید. اظهارات فوق‌العاده مهمی که از موضع قدرت، بیان‌کننده عمق راهبردی ایران تا مرز سرزمین‌های اشغالی و بیخ گوش اشغالگران قدس بود.
دبیرکل حزب‌الله لبنان در این سخنرانی و همزمان با ایامی که رژیم صهیونیستی از یک‌سو ایران و محور مقاومت را هدف حملات سیاسی و نظامی خود قرار داده و از سوی دیگر آمریکا و متحدانش بزرگ‌ترین تحریم‌ها و فشارهای اقتصادی را بر تهران اعمال کرده‌اند و حتی پای تهدیدات نظامی را به میان کشیده‌اند، می‌گوید اگر هزاربار کشته شویم دست از یاری امام خامنه‌ای برنخواهیم داشت. او رهبر انقلاب را حسین زمان ‌نامید و گفت: «ما در حال جنگ در نبردی بزرگ هستیم و آمریکا و اسرائیل می‌خواهند خیمه‌گاه ما را محاصره کنند. امروز فرمانده خیمه‌گاه ما امام خامنه‌ای و مرکز آن جمهوری اسلامی ایران است و آمریکا تلاش می‌کند آن را محاصره کند
ارزش استراتژیک سخنان نصرالله البته صرفا به بیان چند جمله در حمایت از ایران خلاصه نمی‌شود، چراکه او همزمان با اینکه خطاب به ترامپ و نتانیاهو می‌گوید: «ما قومی هستیم که نه محاصره، نه تحریم‌ها، نه فقر و نه گرسنگی به اراده ما خللی وارد نمی‌کند» در پاسخی دندان‌شکن به رژیم اشغالگر قدس که البته تاکنون بی‌جواب هم مانده، سرزمین‌های اشغالی را رسما مورد هدف قرار می‌دهد و تاکید می‌کند این تازه پاسخ یکی از اقدامات‌تان بود و پاسخ بعدی نیز در راه است. حزب‌الله البته امروز تهدید دیگری هم برای اسرائیل ساخته که از حرف و چند موشک مهم‌تر است و شاید بسیاری از اقدامات ماه‌های اخیر رژیم اشغالگر قدس نیز در آن ریشه دارد. استقرار در نزدیکی مرزهای جولان اشغالی و آمادگی برای بازگرداندن تصرفات عدوانی غاصبان سرزمین مسلمانان، چالش جدی امروز نتانیاهو است.

فرماندهان نظامی ایران در چین

تصاویر استقبال رسمی ژنرال «لی شو چنگ»، رئیس ستاد مشترک ارتش چین از سرلشکر محمد باقری، رئیس ستادکل نیروهای مسلح ایران آنقدر پیام واضحی داشت که کارشناسان رسانه‌های غربی برنامه‌های عادی خود را قطع کنند و به تحلیل این سفر بپردازند. تحلیل‌هایی که این سفر را حداقل در دو بستر تعریف می‌کردند، یکی وضعیت سیاسی و امنیتی غرب و جنوب غرب آسیا و دیگری فرآیند دیپلماسی نظامی که با حضور سرلشکر باقری شکل گرفته و این روزها با قوت‌تر از گذشته در حال پیگیری است. صبح روز چهارشنبه در حالی هیات بلندپایه‌ای از فرماندهان نظامی ایران وارد پکن شد که این سوی آسیا، آمریکا پس از مدت‌ها قیل و قال، تنها توانست سه کشور و نصفی را برای ایجاد یک ائتلاف دریایی همراه خود کند و عملا در ائتلاف‌سازی علیه ایران و به دست گرفتن قدرت در تنگه هرمز و آب‌های خلیج‌فارس ناکام بماند. همکاری نظامی ایران با چین وقتی در کنار خبر برگزاری قریب‌الوقوع رزمایش نظامی مشترک ایران با روسیه در منطقه‌ای وسیع که از آب‌های غرب اقیانوس هند شروع شده و با گذشتن از ساحل مکران به تنگه هرمز و خلیج‌فارس می‌رسد، قرار بگیرد اهمیت دوچندانی می‌یابد و از شکل‌گیری یک فرآیند جدید مبتنی‌بر قوای نظامی در مقابل حضور سنتی آمریکا در حاشیه جنوبی خلیج‌فارس حکایت دارد. به این مساله البته باید ماجرای فروش نفت ایران را هم اضافه کرد، آنجاکه در ایام تحریم‌های آمریکا، چین و روسیه مراودات اقتصادی خود را با ایران تقویت کرده‌اند و حالا با همکاری‌های نظامی، بر استفاده از همه توانمندی‌های خود برای تثبیت همکاری‌های اقتصادی تاکید می‌کنند.
صرف‌نظر از این مساله، نکته مهمی که این روزها در جریان روابط اقتصادی ایران و چین قابل ذکر است، ماجرای سرمایه‌گذاری 400 میلیارد دلاری چین در ایران طی 25 سال آینده است، رقمی که 280 میلیارد دلار آن در عرصه نفت و گاز خواهد بود و درصورت اجرایی‌شدن می‌تواند اقتصاد ایران را با تغییرات چشمگیری مواجه کند.

غائله نفتکش‌ها

13 تیرماه بود که تفنگداران دریایی ارتش انگلیس با ورود به نفتکش «گریس-1» در تنگه جبل‌الطارق، اقدام به توقیف آن کردند. نفتکشی که حامل دومیلیون بشکه نفت ایران بود و گفته می‌شد به مقصد پالایشگاه بانیاس سوریه در حرکت است. علت این توقیف اگرچه در ظاهر تحریم‌های اتحادیه اروپا علیه سوریه اعلام شد، اما همان روزها دولت اسپانیا که بر سر تنگه جبل‌الطارق با انگلیس دچار تنش است خبر داد توقیف این‌ نفتکش با خواست ایالات متحده آمریکا از بریتانیا صورت گرفته است. هرچه بود اقدام ارتش انگلیس هم مانند ماجرای پهپاد، بی‌پاسخ نماند و دو هفته بعد نفتکش انگلیسی «استیناامپرو» که به مقصد عربستان در حرکت بود از سوی نیروی دریایی سپاه توقیف شد. علت اعلام‌شده برای این توقیف هم در نوع خود جالب توجه بود. عدم رعایت اصل عبور بی‌ضرر از تنگه هرمز و وارد کردن پسماند نفت موجود در مخازن این کشتی که موجب ایجاد آلودگی و لطمه‌زدن به محیط‌زیست خلیج‌فارس می‌شود. به‌عبارتی، نفتکش دولت بریتانیای کبیر به‌دلیل ریختن زباله در آب‌های خلیج‌فارس در اقدامی بی‌سابقه توقیف شد و این در حالی بود که خیلی‌ها آن را نوعی مقابله‌به‌مثل با توقیف «گریس-1» تلقی کردند. در این مدت مقامات انگلیسی بارها از لزوم آزادی استینا گفتند و ضمن هشدار نسبت به عواقب توقیف آن حتی به پیشنهاد تلویحی تهران مبنی‌بر آزاد‌سازی متقابل نفتکش‌های هر دو طرف، پاسخ منفی دادند. گوش مقامات در تهران اما به خط‌ونشان‌های لندن بدهکار نبود.
عاقبت این کشمکش به حکم دادگاه جبل‌الطارق برای آزادی «گریس-1» به‌رغم فشارهای آمریکا برای توقیف مجدد آن ختم شد. حکم دادگاه آمریکایی دراین‌باره هم کارگر نیفتاد و «گریس-1» پس از خروج از جبل‌الطارق نهایتا در سواحل سوریه پهلو گرفت. نفتکش استینا اما همچنان در توقیف ایران به‌سر می‌برد و هیچ چشم‌انداز روشنی هم برای آن تصویر نشده است. ماجرایی که در کنار سرنگونی پهپاد آمریکایی، موازنه قدرت در خلیج‌فارس را به‌طور محسوسی به سود ایران تغییر داد.

امتداد مقاومت تا باب‌المندب

قطعا یکی از وقایع بسیار مهم یکی، دو ماه اخیر در منطقه، حضور هیاتی بلندپایه از جریان مقاومت مردمی یمن در تهران و دیدار رسمی با رهبر انقلاب بود. 22 مردادماه تیتر اول اغلب رسانه‌های منطقه دیدار هیاتی از جنبش انصارالله یمن با رهبر انقلاب اسلامی و تقدیم پیام سیدعبدالملک بدرالدین، رهبر این جنبش به ایشان بود. این دیدار از چند جهت واجد ارزش‌های استراتژیک در منطقه بود؛ اول اینکه یمنی‌ها در حالی به تهران آمده بودند که امارات از یمن عقب کشیده و بخش قابل‌توجهی از نیروهای خود را از خاک این کشور و آب‌های اطراف خارج ساخته است؛ سعودی‌ها نیز به‌نوعی در همین موضع قرار دارند ولی هنوز جسارت اعلام و اعمال آن را ندارند و از این‌رو این دیدار آغاز فصلی جدید در حیات سیاسی یمنی‌ها به حساب می‌آمد و حتی پیش‌خبر اعلام پیروزی. مساله دوم مربوط به زمان برگزاری این دیدار بود. انصارالله در حالی با رهبر عالی ایران دیدار کردند و سپس سفیر خود را در تهران منصوب کردند که آمریکا ادعای به دست گرفتن حاکمیت دریایی در خلیج‌فارس و دریای عمان و منزوی‌کردن ایران در این مناطق را داشت و یمنی‌ها با این دیدار، از باب‌المندب پیام امتداد زنجیره مقاومت تا دریای سرخ را مخابره کردند. سومین نکته درباره محتوای این دیدار است که قطعا قابل‌توجه‌ترین نکته بود. در این دیدار نماینده هیات عالی یمن در توصیف انصارالله به جایگاه رهبری انقلاب گفت که «ما ولایت شما را امتداد خط پیامبر اسلام و ولایت امیرالمومنین می‌دانیم» و به‌نوعی ابراز کرد نگاه آنها به ایران فراتر از یک همکار یا حتی متحد استراتژیک است. درواقع باید گفت نمایندگان انصارالله در این دیدار اعلام کردند رهبری ایران و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را پذیرفته‌اند و به آن اعتقاد دارند.

سفیر پیروزی در تهران

وقتی که رهبر انقلاب اسلامی بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه را در آغوش کشیدند، حتی آنهایی که تاکنون بر مواضع قبلی خود ایستاده بودند و پیروزی جریان مقاومت را قبول نمی‌کردند، فهمیدند در تهران جشن پیروزی برپا شده است، جشن موفقیت و غلبه بر جنگ نیابتی با تروریست‌هایی که حامیان آنها از جنوب خلیج‌فارس تا کاخ سفید ماه‌ها تلاش کرده بودند با شکستن کمر مقاومت در سوریه، نظم جدیدی را بر منطقه تحمیل کنند که در آن نه نامی از مقاومت باقی بماند، نه کشورهای مستقل منطقه؛ خاورمیانه‌ای جدید که حتما در آن ایران، عراق و حتی ترکیه تجزیه شده‌اند و به‌عبارتی، بزرگ‌ترین تهدید رژیم صهیونیستی و ایالات متحده شاید برای همیشه از میان رفته باشد. حضور بشار اسد در تهران در کنار سرلشکر سلیمانی گویای این بود که محور مقاومت محکم‌تر از هر زمان دیگری است و حالا آنها هستند که ترتیبات منطقه ازجمله ترتیبات اقتصادی را مشخص می‌کنند. همچون دیگر وقایعی که چندماه اخیر اتفاق افتاده و روایت برخی از آنها در شماره امروز «فرهیختگان» رفت، این دیدار نیز در شرایطی برگزار شد که شدیدترین تحریم‌ها علیه ایران در جریان بود و حتما در کنار مساله امنیت، زمانی که خبر انتقال نفت ایران از عراق به سوریه و از آنجا به مدیترانه مخابره یا بعدا که اعلام شد ایران اداره بندر لاذقیه را از پاییز امسال در دست خواهد گرفت، دشمنان ایران فهمیدند تهران چه ظرفیت بزرگ و به‌عبارت دقیق‌تر، «تحریم‌شکنی» را از مسیر مقاومت و توسعه نفوذ استراتژیک خود در منطقه با حمایت از مردم کشورهای عراق و سوریه و لبنان و فلسطین به دست آورده و حالا از آن برای شکستن فشار آمریکا و متحدانش بهره می‌برد. این دیدار البته پیام داخلی مهمی نیز داشت و به آنهایی که می‌گفتند سوریه هم برجام می‌خواهد، فهماندند که در ایام زوال توافق هسته‌ای، راهبرد مقاومت موفق‌تر از همیشه کارآمدی خود را نشان می‌دهد و می‌تواند کشور را از بن‌بست خارج کند.

سفر هیات بلندپایه حماس به تهران

  • هیات بلندپایه جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) به تهران و دیدار با رهبر انقلاب موضوع دیگری بود که در کنار سایر تحولات ماه‌های اخیر، ضلع دیگری از آرایش جدید منطقه را با محوریت ایران به تصویر می‌کشید. سفری که به‌رغم مخالفت صریح عربستان و مصر با آن و تاکید آنها بر لزوم قطع ارتباط حماس با تهران صورت گرفت و معادلات زیادی را تحت‌الشعاع قرار داد.
    حمایت قاطع رهبر انقلاب از حماس و اعلام آمادگی ایران برای تجهیز مقاومت به آنچه برای انجام وظیفه به آن نیاز دارد در کنار اعلام همبستگی صالح العاروری، نایب‌رئیس دفتر سیاسی این گروه مبارز فلسطینی با تهران و اعلام اینکه «هرگونه اقدام خصمانه درمورد ایران درواقع اقدام خصمانه بر ضد فلسطین و جریان مقاومت است و ما خود را در خط مقدم حمایت از ایران می‌دانیم» بیش از هرچیز حکایت از تغییر ماهیت روابط دو طرف و ارتقای آن به سطح روابط راهبردی داشت؛ روابطی که اگرچه در مقطعی به‌واسطه اختلاف نگاه در موضوع سوریه به سردی گراییده بود، اما آرایش جدید محور مقاومت وجهه‌ای متفاوت به آن بخشیده است. روزنامه لبنانی «الاخبار» دراین‌باره نوشت: «آیت‌الله خامنه‌ای چند روز بعد از اینکه پیام دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا را که آبه شینزو، نخست‌وزیر ژاپن حامل آن بود نپذیرفت پیام اسماعیل هنیه را دریافت کرد و حماسی‌ها این مساله را دلیلی بر عمق روابط دو طرف می‌دانند.» دامنه این تجدید پیمان البته به دیدار در تهران محدود نشد و اسماعیل هنیه پس از بازگشت همرزمانش به فلسطین و اطلاع از جزئیات مذاکرات در نامه‌ای خطاب به رهبر انقلاب از «رویکرد تجدیدناپذیر» خود برای حضور در سنگر «مقاومت پایدار» با محوریت جمهوری اسلامی ایران گفت و اعلام کرد حمایت‌های صریح و مساعدت ویژه ایران افق‌های وسیعی را پیش روی مبارزان فلسطینی گشود و تاثیرات فراوانی را در ابعاد راهبردی و صحنه‌ میدانی با دشمن صهیونیستی به‌همراه خواهد داشت.

بولتون چرا اخراج شد؟

هرچند سابقه مداخله‌گری و جنگ‌افروزی دموکرات‌ها بیشتر از جمهوری‌خواهان بوده است اما در میان جمهوری‌خواهان آمریکا هیچ‌کسی به اندازه جان بولتون، مشاور سابق امنیت ملی دولت ترامپ جنگ‌طلب نیست و شاید هم نخواهد بود. در اندیشه بولتون تنها یک چیز مبناست و آن استفاده از زور برای رسیدن به خواسته‌هاست. نسخه او برای هر کشوری که در برابر هژمونی آمریکا قد علم کرده و ایجاد مانع کند، سرنگونی به هر طریق ممکن است. او از همین رو بارها خواهان تغییر حکومت در کره شمالی، ایران، ونزوئلا، سوریه، لیبی و... بوده است.
او به‌شدت علاقه‌مند به حمله نظامی آمریکا به ایران بود. البته مساله او تنها ایران نبود و در همه‌جا نسخه جنگی داشت. در آمریکا کمتر کسی است که مانند بولتون فکر کند و شاید به همین دلیل هم بود که در دولت بوش، سنای آمریکا صلاحیت او را تایید نکرد تا بتواند سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد باشد. این اتفاق اما افتاد و جرج بوش پسر از فرصت تعطیلات کنگره استفاده کرد و او را به این سمت منصوب کرد. او که مخالف سرسخت سازمان‌های بین‌المللی است، در دوره‌ای به این سمت منصوب شد که رابطه آمریکا و سازمان ملل به دلیل جنگ عراق و افغانستان، تا حدودی تنش‌آمیز بود. انتصاب چنین فردی به‌عنوان نماینده آمریکا در سازمان ملل، پیام معناداری به این سازمان بین‌المللی بود. پس از پایان دولت بوش، بولتون هم از قدرت فاصله گرفت ولی ستاره بخت او دوباره با رای آوردن نامزد جمهوری‌خواهان درخشید. او که از سال 1981 در هر دولت جمهوری‌خواهی پست دولتی داشته، در دولت دونالد ترامپ نیز سرش بی‌کلاه نماند. اما در دولت ترامپ زمان حضور او در دولت اهمیت دوچندانی دارد. دونالد ترامپ یکی از منتقدان توافق هسته‌ای با ایران بود و تقریبا هر هفته یا هر چند روز یک‌بار به این توافق می‌تاخت. او زمستان سال 96 اعلام کرد اگر ایران تن به اصلاح برجام ندهد و مطالبات او در این توافق ثبت نشود، از برجام خارج می‌شود. ترامپ در ابتدای سال 97 برای نشان دادن جدیتش به خروج از برجام دو اقدام اساسی کرد؛ یکی برکناری رکس تیلرسون وزیر امور خارجه و انتصاب مایک پمپئو و دیگری انتصاب جان بولتون به سمت مشاور امنیت ملی. اما چرا ترامپ، جان بولتون را به کابینه اضافه کرد؟ او می‌خواست همچون مذاکرات تجاری خود، معادلات بین‌المللی را نیز آن‌طور که می‌خواهد هدایت کند و هم در برجام و هم در پرونده کره شمالی به پیروزی چشمگیر دست پیدا کند. ترامپ به‌خوبی می‌دانست که تصور ایران و کره شمالی از جان بولتون، یک جنگ‌طلب فاقد عقل است. البته این چیز پنهانی نبود و رسانه‌های آمریکایی نیز به آن پرداخته بودند. به‌عنوان نمونه روزنامه نیویورک‌تایمز پس از انتصاب او در مارس 2018، نوشت که «ارتقای بولتون به همراه خروج رکس تیلرسون و ژنرال مکمستر به این معناست که تیم سیاست خارجی ترامپ اکنون «رادیکال‌ترین تیم سیاست خارجی تهاجمی» است که در تاریخ مدرن پیرامون رئیس‌جمهور آمریکا حضور داشته ‌است.» این انتصاب برای تهران و پیونگ‌یانگ یک معنا بیشتر نداشت و آن انتخاب بین جنگ یا مذاکره بود. چند هفته پس از حضور بولتون در کاخ سفید، ترامپ از برجام خارج شد تا گزاره احتمال جنگ‌ بیش از پیش خود را نشان دهد. در ایران البته برخی جریانات سیاسی که حداقل در حوزه نظری نزدیکی قابل‌توجهی به آمریکا دارند، انتصاب بولتون و خروج از برجام را پیام جنگ تصور کردند و خواهان مذاکره مجدد بر سر برجام بودند. با این حال اما کمتر از یک سال و نیم بعد، جان بولتون به شکل نامحترمانه‌ای از کابینه ترامپ اخراج شد. البته این اخراج دلیل واضحی دارد و آن ناتوانی بولتون در اجرای ماموریتش بود. گفته می‌شود آنچه ترامپ را به این نتیجه رسانده که بولتون را اخراج کند، به اختلافات در پرونده افغانستان مربوط است. شاید این دلیل نهایی برای چنین تصمیمی باشد اما به‌طور حتم ناکامی بولتون در سه پرونده اصلی ایران، کره شمالی و ونزوئلا منجر به این جمع‌بندی شده است. در ادامه به هر یک از این پرونده‌ها اشاره می‌شود.

ناکامی‌های بولتون

کره شمالی نخستین مذاکره آمریکا و کره شمالی زمانی برگزار شد که تنها دوماه از حضور جان بولتون در کاخ سفید سپری می‌شد. این مذاکرات که 12 ژوئن سال 2018 میلادی با حضور دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا و کیم جونگ اون رهبر کره شمالی برگزار شد به امضای یک تفاهمنامه میان دو کشور منجر شد. در این دیدار آمریکا و کره شمالی تفاهم کردند در ازای برقراری امنیت کامل در شبه جزیره کره، کره شمالی به کشوری غیراتمی تبدیل شود. این تفاهمنامه با وجود آنکه همان زمان نیز از سوی تحلیلگران به دلیل غیرمحکم بودن آن جدی گرفته نشد اما به‌طور مشخصی حاکی از یک تحول در روابط متشنج دو دشمن قدیمی بود. اقدامات بولتون تنها 9 ماه به این روابط اجازه حیات داد. سخنان و رفتارهای بولتون در دیدار با مقامات کره شمالی باعث شد دومین دیدار بین سران دو کشور در هانوی ویتنام در اوج آرزو‌ها برای امضای توافق، نیمه‌تمام پایان یابد. بولتون در دوره ریاست‌جمهوری بوش و زمانی که نماینده او در سازمان ملل متحد بود طرفدار حمله نظامی پیش‌دستان به کره شمالی بود و در دوره ترامپ نیز به چیزی جز تسلیم بی‌قید و شرط این کشور فکر نمی‌کرد. این در حالی است که ترامپ جز خلع سلاح اتمی کره شمالی به یک پیروزی ظاهری در عرصه سیاست خارجی نیاز داشت تا بتواند از این طریق به آرای بیشتری در انتخابات ریاست‌جمهوری 2020 دست یابد. شکست در مذاکرات کره‌شمالی باعث شد پیونگ‌یانگ، دوباره به مدار آزمایش‌های موشکی بازگردد. این برای ترامپ که از هر ابزاری برای موفق نشان دادن مذاکرات استفاده کرده بود، قابل تحمل نبود. حالا ترامپ ناچار است با غیر تنش‌آمیز خواندن اقدامات کره این کشور را بار دیگر برای یک دیدار و عکس انداختن تا حدودی آرام کند.
ونزوئلا مخالفت ونزوئلا در نزدیکی مرزهای آمریکا با هژمونی ایالات متحده، برنامه تغییر رژیم در این کشور را روی میز مقامات کاخ سفید قرار داده بود. در یکی از نشست‌ها، تصویری از یک پوشه در دستان مشاور امنیت ملی آمریکا به ثبت رسید که در آن نوشته شده بود «اعزام پنج هزار سرباز به کلمبیا» یعنی کشوری که با ونزوئلا مرز مشترک دارد و در صورت اقدام نظامی آمریکا علیه کاراکاس این کشور نقش اصلی را در این نبرد بر عهده خواهد داشت. با وجود این تهدید مستقیم، دولت ونزوئلا حاضر به واگذاری قدرت نشد. بولتون اما رفت ولی نیکلاس مادورو، رئیس‌جمهور قانونی ونزوئلا همچنان در دفتر کارش در کاراکاس حاضر می‌شود.
ایران ترامپ فروردین 97 بولتون را وارد کاخ سفید کرد تا از ظرفیت او علیه ایران بهره ببرد و تهران را ناچار به مذاکره مجدد بر سر برجام کند. با خروج آمریکا از برجام، بولتون و مایک پمپئو، در کنار ترامپ، کارزار فشار حداکثری را علیه ایران کلید زدند. تمرکز آنها با بازگشت تحریم‌ها بر فروش نفت ایران بود و تقریبا روزانه به کشورها در این باره هشدار می‌دادند تا با صفر رساندن فروش نفت ایران و سرریز این فشار بر زندگی مردم، اعتراضات خیابانی در ایران شکل بگیرد و این اعتراضات یا منجر به فروپاشی حکومت شود یا در بدترین حالت تهران را آماده مذاکره مجدد کند؛ مذاکراتی که بر سه پایه پایان برنامه هسته‌ای ایران؛ محدودیت‌های شدید موشکی و پایان دادن به نفوذ منطقه‌ای ایران استوار بود. با وجود جنگ همه‌جانبه سیاسی و اقتصادی علیه ایران، نه اعتراضات خیابانی در ایران شکل گرفت و نه تصمیم‌گیران حاضر به گفت‌و‌گوی مجدد شدند. این شرایط ترامپ را به این نتیجه رساند که باید از ظرفیت‌های جنگ‌طلبانه بولتون استفاده بیشتری کند. اوج این اتفاق در اردیبهشت امسال رخ داد. جان بولتون میان خبرنگاران آمد و گفت آمریکا یک ناوگروه ضربتی را به همراه ناو آبراهام لینکلن به خلیج فارس اعزام کرده است. او گفته بود این کشور در واکنش به رفتارهای نگران‌کننده ایران، در حال استقرار ناو آبراهام لینکلن و شماری بمب‌افکن در منطقه تحت نظارت «سنتکام» (فرماندهی مرکزی آمریکا) است. تهدیدهای بولتون در حالی بود که این ناوگروه از یک ماه پیش از اعلام بولتون و بر اساس جدول کاری معمول نیروی دریایی آمریکا به منطقه اعزام شده بود. در همان ایام اما رسانه‌های فارسی‌زبان غربی برای ایجاد رعب و وحشت در ایران، از قدرت ناو آمریکایی و تجهیزات نظامی آن اعم از جنگنده‌ها، بمب‌افکن‌ها و... گزارش‌های متنوعی منتشر کردند. اما واکنش قاطع ایران به این تهدیدات باعث شد نه‌تنها ناوگروه وارد خلیج‌فارس نشود که در ماموریتش نیز اخلال ایجاد شود و پس از توقفی کوتاه‌مدت در دریای عمان، به دریای سرخ برود. این پایان ماجرا نبود. سی‌ام خرداد ماه، ایران پرونده تهدیدات نظامی آمریکا را بست. ساعت 4:05 صبح، سامانه پدافندی «سوم خرداد» پهپاد آمریکایی مدل RQ-4 از سری BAMS-D را وارد مرزهای هوایی کشورمان شده بود، هدف قرار داد و منهدم کرد. سرنگونی پهپاد آمریکا در خلیج فارس به‌طور کامل دست آمریکا را در خلیج فارس برای طرف‌های بین‌المللی رو کرد؛ جایی که توان و همچنین اراده ایران برای برخورد نظامی با آمریکا به همه اعلام شد. عدم توانایی آمریکا برای پاسخ به اسقاط پهپادش عملا وضعیت را در خلیج‌فارس به نفع ایران تثبیت کرد. پس از این شکست‌ها بولتون سعی کرد با فریب مقامات انگلیسی آنها را مجبور به اقدام علیه ایران کند. توقیف نفتکش «گریس-1» در آب‌های تحت کنترل انگلیس در جبل الطارق و پاسخ شدید ایران در برابر این قدام و توقیف سه نفتکش توسط ایران در خلیج‌فارس آخرین تیر بولتون را نیز هدر داد. حالا ایران نفت آن نفتکش را نیز فروخته ولی نفتکش انگلیسی هنوز در توقیف تهران است. بولتون نه‌تنها ایران را مهار نکرد و نتوانست در کارزار فشار حداکثری موفق عمل کند که برخلاف تصور، رفتار ایران را جسورانه‌تر کرد و همین مساله باعث عقب‌نشینی برخی کشورهای عربی از مواضع ضد ایرانی‌شان شد. با چنین وضعیتی و چنین پرونده ناکامی، چه دلیلی برای باقی ماندن بولتون در کاخ سفید وجود داشت؟ البته چه با بولتون و چه بدون بولتون، سرنوشت متفاوتی برای آمریکا حداقل در پرونده ایران رخ نخواهد داد.

مقصد مقتدی در حسینیه امام خمینی(ره)

مراسم سوگواری شب عاشورا در حسینیه امام خمینی(ره) به رسم هر سال برگزار شد، اما امسال این مراسم یک میهمان خارجی ویژه داشت؛ میهمانی که حتی خوشبین‌ترین تحلیلگران منطقه‌ای در ایران یا عراق هم تصور آن را نمی‌کردند. شاید به همین خاطر است که پس از انتشار تصویر مقتدی صدر، رهبر جریان صدر عراق رسانه‌های بین‌المللی این حضور را «غافلگیرکننده» خواندند. مقتدی صدر سال 1377 و پس از شهادت سیدمحمد صدر، در 25سالگی رهبر جریان صدر عراق شد. در دوره رهبر مقتدی، جریان صدر بر مساله «عربیت» و «هویت عربی شیعیان» در عراق تمرکز شد. این نگاه ملی- مذهبی البته منجر به ایجاد زاویه بین این جریان و مرجعیت اعلای نجف شد، با این حال مقتدی صدر که از این رویکرد نتیجه گرفته بود و توانست در سه سال، 60 هزار نیرو را در گروه نظامی خود یعنی «جیش المهدی» سازماندهی کند، حاضر به تغییر رویه خود نشد. رویکرد ملی‌گرایانه و تاکید بر هویت عربی به جای اسلامی، فاصله معناداری بین او و ایران که در سال‌های پس از اشغال عراق، به گروه‌های مقاومت یاری رسانده بود، به وجود آورد. جریان صدر در چند سال گذشته تلاش کرد مرزگذاری معناداری با ایران داشته باشد و از همین رو نیز هواداران این جریان در تظاهرات خیابانی خود علیه ایران شعار می‌دادند. او در میانه تنش‌های بین ایران و عربستان، سال 2017 به عربستان سفر کرد و مورد استقبال محمد بن‌سلمان ولیعهد عربستان قرار گرفت. رسانه‌های سعودی نیز از او به دلیل رویکرد ملی‌گرایانه‌اش تقدیر می‌کردند. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که پس از تحریم‌های آمریکا علیه ایران، جریان صدر از ایران حمایت کرده بود ولی در مجموع جریان صدر نگاه چندان مثبتی به ایران نداشت. در ایران اما تصمیم‌گیران در واکنش به اقدامات صدر و جریان او، خود را درگیر این مواضع از سر شور و حرارت نکردند و در برابر اشتباهات خرد این جریان صبرپیشه کردند تا رفته رفته واقعیت‌ها برای صدری‌ها مشخص شود. با چنین رویکردی از سوی صدر و واکنش‌های بسیار تند بخشی از هوادارانش علیه ایران، تصور حضور او در ایران آن هم در حسینیه امام خمینی(ره) در کنار رهبر انقلاب و سرلشکر قاسم سلیمانی موضوع چندان ساده‌‌ای نیست؛ غیرقابل انتظار بودن چنین اتفاقی حتی هواداران صدر و بسیاری از تحلیلگران را نیز شوکه کرد. پس از این دیدار موجی از انتقادها در فضای رسانه‌ای مجازی عراق و منطقه توسط کاربران و فعالان مخالف ایران شکل گرفته است که به اقدام صدر تاخته‌اند و در حال تخریب او هستند. سیدرضا قزوینی‌غرابی، روزنامه‌نگار و تحلیلگر عراقی در این‌باره نوشت تردیدی نیست علاوه‌بر غافلگیر شدن شخصیت‌های عرب مخالف ایران از حضور صدر کنار آیت‌الله خامنه‌ای و نگرانی از هرگونه تلاش ایران برای نزدیک کردن مجدد صدر به خود، آنها به دنبال هزینه‌سازی برای رهبر جریان صدر نیز هستند. عمده این تخریب‌ها پیرامون دروغ معرفی کردن ادعای صدر درخصوص رهبر عربی و عراقی بودن او و تحقیر وی از نشستن کنار ایرانی‌هاست. آنها تلاش دارند تا به صدر نشان دهند اعتبار و منزلتی که در جهان عرب به آن دست یافته نتیجه استقلال و دوری او از ایران و حضور در آغوش وطن عربی بوده است و هرگونه نزدیکی مجدد باعث تخریب این جایگاه خواهد شد.
با این حال، شاید خیلی واقع‌بینانه نباشد که حضور مقتدی صدر در ایران را به معنای همراهی او با ایران تعبیر کنیم اما باید این نکته را نیز در نظر گرفت که حتی اگر صدر برای رایزنی‌های سیاسی به تهران آمده بود، هیچ ضرورتی وجود نداشت که رهبر ائتلاف سائرون پارلمان عراق در حسینیه امام خمینی و کنار دست رهبر انقلاب ایران و سرلشکر قاسم سلیمانی بنشیند و تصویر این حضور در رسانه‌های جهانی بازتاب پیدا کند. صدر در مدت حضورش در ایران، دیدارهایی با مقامات کشورمان داشته و بسیاری از این دیدارها رسانه‌ای نشده است اما اینکه او یکباره در چنین مراسمی و با چنین کیفیتی حاضر می‌شود، بیش از آنکه پیام برای ایران یا عراق داشته باشد، پیامی برای سران عربستان سعودی است. در چند ماه گذشته و به‌ویژه پس از پاسخ ایران به تجاوز هوایی پهپاد آمریکایی، به نوعی صحنه میدانی دچار تحول شده است. امارات از اتخاذ مواضع در تعارض با اندازه‌اش خودداری می‌کند و عربستان تا حدودی آرام‌تر عمل می‌کند. در یک‌سال و نیم گذشته منطقه دستخوش تغییراتی شده و خاورمیانه در حال زایش یک نظم جدید است؛ نظمی که منجر به شکل‌گیری یک خاورمیانه جدیدی خواهد شد که محور مقاومت آن را ترسیم کرده است. سفر بشار اسد و هیات یمنی به ایران، اظهارات چند روز پیش سیدحسن نصرالله، مواضع اخیر جنبش حماس و نامه‌‌های اسماعیل هنیه به رهبر انقلاب و حتی سفر مقتدی صدر به ایران می‌توانند تکه‌های پازلی باشند که این نظم جدید را نوید می‌دهند.

 

«ریچارد نفیو» طراح تحریم‌های ایران در گفت‌و‌گو با «فرهیختگان»:

سیاست فشار حداکثری نتوانست به اهدافش دست یابد

الهام ترسلی روزنامه‌نگار/

پس از برکناری بولتون، برخی در ایران این اقدام را به معنای پالس مذاکره آمریکا برای ایران تلقی کردند و برخی نیز آن را نشانه دیپلماسی موفق در وزارت خارجه ایران دانستند. با این حال اما ریچارد نفیو طراح تحریم‌های ایران معتقد است این اقدام ترامپ در سیاست خارجی آمریکا علیه ایران هیچ‌تغییری ایجاد نمی‌کند. او می‌گوید سیاست فشار حداکثری ترامپ نتوانست به اهدافش دست یابد. نفیو از سال 2006 تا 2011، در دفتر امنیت بین‌المللی و منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای در وزارت امور خارجه، به‌عنوان اولین مقام افسر هسته‌ای ایران حضور داشته ‌است. وی عضو ارشد موسسه بروکینگز است. در گفت‌وگوی اختصاصی «فرهیختگان» با او به بررسی تبعات اخراج «جان بولتون»، مشاور امنیت ملی دولت ترامپ بر سیاست خارجی واشنگتن پرداخته‌ایم.

ارزیابی شما از اخراج «جان بولتون»، مشاور امنیت ملی آمریکا چیست؟

به اعتقاد من بولتون اخراج شد (یا شاید هم استعفا داد، اما هنوز هیچ‌چیز مشخص نیست)، به دلایل متعددی از جمله اختلاف‌نظرهای مهمی که با رئیس‌جمهور در مورد سیاست خارجی داشت. موضوع ایران یکی از این اختلافات بود و موضوعات دیگری نیز از جمله در ارتباط با روسیه، ونزوئلا، کره‌شمالی و... محل اختلاف‌نظر میان بولتون و ترامپ بود. از سوی دیگر با توجه به اختلافات قابل‌توجه میان این دو نفر، این خودش جای تعجب بسیار بود که بولتون چگونه تاکنون در تیم ترامپ باقی مانده بود.

با اخراج «بولتون» سیاست خارجی آمریکا آیا دچار تغییر خواهد شد؟ اگر چنین است، در کدام بخش‌ها این تغییر چشمگیر خواهد بود؟

سیاست خارجی ترامپ ممکن است دچار تغییراتی شود، اما از سوی دیگر ترامپ حتی در زمان حضور بولتون هم هر کاری را که خودش می‎‌خواست انجام می‌داد و شاید جابه‌جایی بولتون خیلی هم تاثیرگذار نباشد.
ترامپ گفت که می‌خواهد با کیم جونگ اون ملاقات کند و این کار را انجام داد. او گفت که دوست دارد رویکرد مثبتی را در ارتباط با روسیه دنبال کند و همین کار را هم کرد. پس در این شرایط این واقعا جای سوال است که آیا بولتون زمانی هم که در کاخ سفید بود، قدرت واقعی داشت یا خیر؟ یا اینکه او فقط در حوزه‌هایی که ترامپ زیاد کاری نداشت- مانند «کنترل اسلحه»- فعالیت می‌کرد.

بولتون یکی از افراد تندرو در دولت ترامپ و خواستار تغییر نظام ایران بود. البته او به هدف خود نرسید. آیا با رفتن بولتون تغییری در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران به وجود خواهد آمد؟

شاید؛ اما نه لزوما. ترامپ موضع خودش را در قبال «تغییر رژیم» در برابر ایران مشخص کرده و البته همزمان از سیاست فشار حداکثری حمایت می‌کند. ترامپ اعلام کرده که به دنبال گفت‌وگو و مذاکره با ایران است، اما او سیاستی را در پیش گرفته که این کار را سخت می‌کند. من انتظار دارم که ترامپ همچنان به فشارها برای ترتیب دادن یک نشست و گفت‌وگوی مستقیم با روحانی ادامه دهد، اگرچه این می‌تواند به برخی تغییرات سیاسی اشاره داشته باشد اما به نظر نمی‌رسد این تغییر به معنای تغییر رفتار آمریکا در ارتباط با تحریم‌ها باشد و عملکرد آمریکا را تغییر اساسی نخواهد داد.

آیا ترامپ بر فشار حداکثری خود بر ایران که نتیجه دلخواه او را نداشته باز هم تاکید می‌کند؟

بله مطمئنا. اگرچه سیاست فشار حداکثری تاکنون به اهدافش دست نیافته، اما برخی افراد در دولت آمریکا معتقدند که این سیاست همچنان باید ادامه داشته باشد. به نظرم جدایی بولتون باعث نشده که دیگر از سیاست فشار حداکثری حمایت نشود یا روشی بی‌اعتبار معرفی شود.

با توجه به تغییر مشاور امنیت ملی آمریکا، به نظر شما وزارت خارجه یا مشاور امنیت ملی نقش تعیین‌کننده‌تری در سیاست خارجی آمریکا در آینده خواهد داشت؟

نه، لزوما این گونه نیست. ترامپ نشان داده که همیشه دوست دارد به‌جای توجه به مشاوران خودش تصمیم‌گیری کند. درواقع مانند دیگر بخش‌های سیاسی دولت، در بخش امنیت ملی هم ترامپ دوست دارد با کسی کار کند که کارش فقط گزارش‌نویسی و دفاع از تصمیمات دولت باشد، لذا ترامپ به هیچ‌عنوان به دنبال کسی نیست که دارای تصمیمات و عملکرد قاطعانه باشد.

منبع:فرهیختگان

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران