سالروز ماجرای میکونوس؛ گفتوگو با نویسنده «نقاشی قهوهخانهای»
یک روز پس از اعلام حکم یک دادگاه محلی آلمان علیه مقامهای بلندپایه جمهوری اسلامی ایران، دولتهای عضو اتحادیه اروپا سفیران خود را از تهران فراخواندند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، 26 شهریور 1371 در رستورانی به نام میکونوس چند نفر از سران ارشد حزب دموکرات کردستان مورد سوءقصد قرار گرفته و کشته شدند. از آنجا که این افراد در زمره مخالفان سیاسی دولت جمهوری اسلامی بودند، مطبوعات و اپوزیسیون خارجنشین به سرعت انگشت اتهام را به سوی ایران گرفتند؛ مضاف بر اینکه یک ایرانی به نام کاظم دارابی هم به جرم دخالت در این ماجرا دستگیر شده بود. در خلال ماجرای میکونوس؛ کتابها، مقالات و حتی رسالههای دکتری در اینباره نوشته شد که عمدتا سوگیری ضدایرانی داشت ولی خبری از روایت متقابلی وجود نداشت. 11 سال پس از آزادی کاظم دارابی بالاخره یک روایت از این ماجرا که متفاوت از روایتهای غربی بود، منتشر شد. کتاب «نقاشی قهوهخانه» که شامل خاطرات دارابی بود که در اینباره رونمایی شد و بهعنوان اولین روایت ایرانی از یک بحران رخداده در جمهوری اسلامی در صدر اخبار قرار گرفته و تحلیلهای زیادی درباره این کتاب صورت گرفت. سایتهای فارسیزبان مقالات و گزارشهای زیادی درباره و علیه این کتاب منتشر کردند که نشان از اهمیت انتشار این کتاب میدهد. در سالروز این واقعه با محسن کاظمی، نویسنده کتاب که یک دهه از عمرش را روی این کتاب صرف کرده است، گفتوگویی کردهایم که از نظر میگذرد.
مواجهه اولیه شما با ماجرای میکونوس چطور بود و اصلاً وقتی آن ماجرا اتفاق افتاد، چه درکی از آن داشتید؟
وقتی ماجرای میکونوس اتفاق افتاد، چند ماهی بود که از دانشگاه علامه طباطبایی فارغالتحصیل شده و همکاری نیمبندی با دفتر ادبیات انقلاب اسلامی را شروع کرده بودم. من هم مثل هر ایرانی در معرض اخبار ناخوشایند آن قرار گرفتم؛ اینکه در یک اقدامی تروریستی چند نفر از حزب دموکرات کردستان ایران در برلین کشته شدند. خب من کاری به وابستگی حزبی و سیاسی کشتهشدگان نداشتم اما این ماجرا برایم جای تأسف داشت.
هیچوقت فکر نمیکردم روزی فرابرسد که روی این موضوع کار کنم، چرا که ذهنیت مثبتی روی این واقعه نداشتم. دائم هم از رسانههای غربی میشنیدیم که میکونوس کار تروریستهای ایرانی بوده است. سال 76 بود که حکم دادگاه میکونوس صادر شد و چیزی که خیلی قوی در ذهن مردم از ماجرای میکونوس مانده، فراخواندن سفرای کشورهای غربی از ایران بود. در این غائله مقامات تراز اول مملکت نیز به دست داشتن در تروریسم دولتی متهم شده بودند. به این ترتیب میکونوس تبدیل به یکی از مهمترین بحرانهای خارجی ایران شد. بهنظر من اهمیت ماجرای میکونوس حتی از ماجرای سلمان رشدی هم بالاتر است؛ بهدلیل اینکه این مسأله همچنان دست در گریبان روابط ایران و غرب دارد و ما شاهدیم که همچنان رهبری در سخنرانیهایشان برای غیرقابل اعتماد بودن غربیها در روابط بینالملل از این واقعه گواه میگیرند؛ بنابراین تمام آنچه درباره میکونوس شنیده یا خوانده بودم، برایم ناخوشایند بود.
چه شد که به سمت پژوهش روی این مساله رفتید؟
سال 1386 من پس از انتشار کتاب نوشتم تا بماند (روزنوشتهای آیتالله جمی) در بازه فترت بودم، که استادم، آقای بهبودی به من پیشنهاد این کار را دادند. از من درباره واقعه میکونوس پرسیدند، گفتم همان ماجرایی است که به قتل سران کرد انجامید؛ گفتند آن کسی که در برلین زندان بوده، الان در ایران است و میخواهد خاطراتش را شما بنویسید. بلادرنگ گفتم این کار را نمیکنم.
چرا؟
بهدلیل ذهنیتی که داشتم. گفتند اینطور که نمیشود، چند روز فکر کن بعد جواب بده. بعد از چند روز همچنان بر نظر خود بودم و گفتم انجام نمیدهم. گفتند ما اصرار داریم و میخواهیم که این کار را شما انجام دهید، چون قضایای آن پیچیده است. خب در ذهن من بود که نباید زیر بار این مسأله پیچیده بروم، با خود میاندیشیدم من که نباید توجیهگر عمل زشت دیگران باشم و جادهصافکن آنها بشوم، نه! نباید چنین ردی از من در تاریخ بر جای بماند! باز جواب منفی دادم.
آقای بهبودی به من تلنگری زد که پیشداوری مکن، برو ابتدا کمی تحقیق کن، بعد بیا جواب بده. بعد از تحقیق اولیه دیدم روایتهای موجود، فقط روایت رسانههای غربی و اپوزیسیون است و کارهای ما در حد شعار بوده است و هیچ کار مستقل و مستندی بیرون ندادهایم، و روایت این آدم (دارابی) به عنوان متهم اصلی ماجرا هیچ کجا دیده نشده است. برای پذیرش این کار دو شرط گذاشتم؛ یکی اینکه در هر زمان و مرحله از پژوهش به نتیجهای رسیدم که ذهنیت پیشساخته مرا تقویت یا اثبات میکرد، آن را متوقف کنم و دوم اینکه روند پژوهش و تولید این کتاب چراغخاموش پیش برود. بواقع اگر به این نتیجه میرسیدم که این جنایت از سوی نظام ایران سیستمی برنامهریزی و سازماندهیشده بوده و دست این آدم به خون آلوده است، کارم را متوقف میکردم تا تبرئهکننده گناه دیگران نباشم؛ اما چرا چراغخاموش؟! این موضوع به شدت سیاسی بود و میتوانست ملاحظات فراوانی داشته باشد. در همان تحقیق مقدماتی دریافته بودم که آتش حملات اپوزیسیون همچنان داغ است و من نمیخواستم با علنی کردن این پروژه خود را در فرسایش رسانهای با آنان قرار دهم. چنین امری میتوانست مرا از حاق واقعه دور کند؛ نیز محتمل بود که در درون هم با ملاحظات نهادها، وزارتخانهها و افرادی مواجه شوم که اسمشان در ماجرای میکونوس در میان بود، پس سکوت و خاموشی پیشه کردم. این امر گرچه میدان تحقیق مرا محدود کرد، اما مزایای پرهیز از ملاحظهپذیری را برایم داشت و تحقیق را از شائبه خطدهی دیگران و تأثیرپذیری کانونهای قدرت دور میکرد و متهم به روایت یکسویه نمیشدم.
این سوال هست که آقای دارابی چرا شما را برای نوشتن خاطراتشان انتخاب کردند؟
وقتی آقای دارابی بعد از سه سال و نیم دادگاه فرسایشی میکونوس به حبس ابد محکوم شد، کمی شرایط زندان برایش تسهیل گردید و توانست از امکاناتی بهرهمند شود، بهویژه وقتی از زندان «موابیت» به زندان «تگل» منتقل شد؛ از جمله او میتوانست به مطالعه کتاب و روزنامه بپردازد. دارابی در سال 2001 آبونه روزنامه کیهان بود که در صفحه دوم آن برای مدتی پاورقی خاطرات یکی از مبارزان انقلاب اسلامی منتشر میشد. این خاطرات برایش خیلی جذاب بود و با خواندن آن تصمیم میگیرد روزی خاطرات خود را مثل او منتشر کند. آن فرد مبارز «احمد احمد» بود که من کتاب خاطراتش را در انتشارات سوره مهر منتشر کرده بودم، پس دارابی پس از رهایی از زندان با یک پیشینه ذهنی به سراغم در دفتر ادبیات انقلاب اسلامی میآید. او در مصاحبهای در فرودگاه امام گفته بود که قصد انتشار خاطراتش را دارد. میپنداشته فرایند چاپ و نشر کتابش چند ماه بیشتر طول نخواهد کشید؛ اما این امر پس از یک دهه تحقق یافت.
بعد از جواب مثبت برای نوشتن کتاب، مواجهه اولیه شما با آقای دارابی چطور بود؟
در مواجهه اول که دارابی را دیدم، در دلم گفتم کار کارِ خودش است (خنده) و از خداوند کمک خواستم تا حقیقت مطلب بر من روشن شود. به لحاظ ظاهری، نحوه ادبیات، لحن کلام، رفتار و نوع آرایش بسیار به خودش نزدیک بود! اما این قضاوت سطحی و ظاهری بود و باید در معنا اسرار دیگری را میجستم.
در جلسات بعد در پی اطلاعات زمینهای دارابی بودم. دیدم که او پدربزرگش را الگو میداند، او هم ماجرایی در زمان خودش داشته که جنجالی بوده است (برای اطلاع کتاب را بخوانید). هر آن بیم توقف پژوهش بود تا اینکه پیشساختههای ذهنی من اصلاح شد و در مسیر اصلی قرار گرفت. همین اتفاق که برای من در پژوهش افتاد، میبینید برای خواننده هم در خوانش کتاب روی میدهد، یعنی تا حدود یکسوم از خاطرات بر این نظر است که کار کارِ خود دارابی است، اما بعد روند تغییر میکند.
شما مخصوصاً این تعلیق را ایجاد کردید. فصلبندی کتاب این مسأله را القا میکند و البته زندگی خود دارابی هم این مساله را تقویت میکند.
من باید از تکنیکهای خودم استفاده میکردم تا خواننده پای کتاب بماند. در اصل به خود خواننده نقش میدهم، کتاب کتاب احتمالات است و کاملاً نسبیگرا، هیچ چیز قطعی ندارد؛ به عبارتی کتاب کاملاً پستمدرن است و نویسنده سعی کرده خود را از صدور حکم و داوری دور نگه دارد. البته حکمهای راوی و دیگران آمده است. در واقع هم به خود دارابی و هم به خواننده نقش دادهام. هر دو نقش بازی میکنند و در اصل دارابی و خواننده کاوشگر هستند و بهدنبال این تعلیقات.
به همین دلیل سندها را داخل متن آوردید؟
برای اینکه به خواننده نقش بدهم مجبور به فاصلهگذاری هستم، باید به طریقی روایت مطلق دارابی را بشکنم تا او تنها بازیگر نباشد. نظرم این بود که اطلاعات در اختیار خواننده قرار گیرد تا خود به نتیجه و حل احتمالات برسد. این احتمالات از ویرگولنقطه طرح جلد شروع میشود تا انتهای کتاب. از نقطهسرخطی که در دستخط دارابی در ابتدای کتاب میبینید، روایت شروع میشود تا انتهای خاطره او که با ویرگولنقطه تمام میشود. صفحهآرا نمیدانست این ویرگولنقطه چیست، آن را زائد میدید؛ لذا آن را حذف کرد. بعد از توضیح من بود که طراح در همهجای کتاب آن را بازی داد. حرف من این است که جمله من و حرف من در اینجا تمام نشده است؛ لذا خواننده وادار میشود خود به دنبال پایان داستان یا هدف پژوهش برود و فقط برداشت خودش را معتبر بداند. یک کار کاملاً هدفمند انجام دادهام. من برای خودم نظر دارم ولی لزومی ندارد نظر خودم را به خواننده القا کنم.
اینکه از چه موضع و منظری به کتاب بنگریم بسیار اهمیت دارد. در قضاوتها و داوریها اگر کتاب خوانده نشود و فقط صرفا نسبت به حادثه و موضوع موضعگیری شود، قطعاً خطا صورت خواهد گرفت. این کتاب صرفنظر از اینکه نویسنده آن کیست، محل اعتبار است و نمیتوانند حکم بدهند چون این کتاب را محسن کاظمی، پژوهشگر انقلاب اسلامی و حوزه هنری و سوره مهر منتشر کرده، پس یکطرفه است. باید پیشداوریها مانند ذهنیت اولیه من، کنار بروند و کتاب خوانده شود تا بتوان در آن به نظر و رأیی رسید.
فکر میکنم شیوه ارتباطات تسریع شده و این کتاب در خارج از کشور وجود دارد؟
خیلیها ادعا دارند که کتاب را خواندهاند اما سیگنالهایی که در کلام موجود است، نشان میدهد این کتاب را نخواندهاند.
شما با منتقدان دیالوگ برقرار نکردید؟
به نظرم آنها منتظر نیستند که من بگویم شما بیایید مستقیم بحث کرده یا از من انتقاد کنید. رسانههای فارسی و غیرفارسی تا به حال متنها و مصاحبههای زیادی را علیه کتاب منتشر کردهاند. آنها منتظر ما نیستند و کار خود را میکنند و کاری به این ندارند که این کتاب به خواننده چه دستاوردی میدهد، آنها حرف خود را میزنند؛ کما اینکه میگویند دارابی با توجه به اسناد محکم و متقن، محکوم و مجرم شناخته شده است. حرف من هم این است که من نیز براساس همان اسناد سیستم قضایی، پلیسی و اطلاعاتی آلمان و نوشتههای اپوزیسیون این کتاب را نوشتهام.
در نهایت آخر کتاب به قطعیت نمیرسیم که آقای دارابی این کار را کرده و خودش هم انکار میکند. البته آگاهی و اطلاعات ما درباره مسائل متعدد از جمله سیستم قضایی و زندان یک کشور بعد از خواندن این کتاب بسیار افزایش مییابد.
فکر میکنم خیلی از وقایع تاریخی وجود دارند که روزی برای آنها نظر قطعی صادر، اما بعد از گذشت مدتی آن قطعیت فروریخته است. بر این نظرم ما با این کار در تاریخ خیلی از دیگران جلوتر هستیم. من خواننده را به نقطه و منزلی نرساندم که بعداً زیر پایش را خالی کنم. میتوانستم خواننده را طوری جلو ببرم که به یک قطعیتی برسانم ولی به خوانندهام وفادار بودم. طوری او را همراهی کردهام که نسبی بودن این واقعه و وقایع مشابه را دریابد و بداند که نمیتواند حکم قطعی بدهد، حتی روی آدمها هم اینطور است؛ نظر قطعی و حتمی ـ شناختیـ روی آنها وجود ندارد. این کتاب از این حیث چند قدم جلوتر است و علت آن به تجربه من در ربع قرن کار پژوهشی برمیگردد. من در این کار تمام تجربیاتم را به کار بستهام.
این کتاب فارغ از تاریخ شفاهی یک کتاب آموزشی است؟
کاملاً درست است. کتاب حالت بینرشتهای و نقاط قوتی دارد و انسانشناسان و روانشناسان میتوانند درباره وضعیت آقای دارابی تحقیق کنند.
در حال حاضر میتوانم شیوه تدوین این کتاب را یکترم در دانشگاه تدریس کنم، به حدی که این کتاب پیچیده است! پیچیدگیهای فرایند تحقیق و تدوین باعث میشود خواننده راحت کتاب را بخواند. من باید این پیچیدگی را تحمل کنم تا بتوانم کار درستی انجام دهم. کتاب ماهیت سیاسی، تاریخی و حقوقی دارد و به تبع این ماهیتها سه زبان دارد؛ زبان تاریخ خشک و کسالتآور، زبان سیاسی، زبان تزویر و دروغ و زبان حقوقی که فارغ از ترجمه سخت و ثقیل است. آنوقت این زبان اگر آلمانی باشد، سختتر است. ما تمامی اینها را کنار هم تراز کردیم که خواننده خسته نشود. اینجاست که زبان ادبی کار این مسائل را در تراز یکدیگر قرار میدهد.
کتاب نقاشی قهوهخانه از این رو منحصر به فرد است که یک اتفاقی در دنیا افتاده و آن را گردن ما انداختهاند و ما درباره آن سکوت میکنیم؛ مثل ماجرای میکونوس. ما هیچگاه روایت خودمان را نگفتیم ولی کتاب این خط را شکسته و این مهم است؟
بسیار مهم است. من دیدم هر چه روایت از این مسأله وجود دارد، روایت دنیای غرب، رسانهها و اپوزیسیون است. زمانی که ما درباره این مسائل سکوت کنیم مصداق این است که این اتهام را قبول داریم. این کتاب در این ماجرا ساختارشکنی کرد و ما هم جسارت کردیم و پای این کار آمدیم؛ و اگر آن روز قبول نمیکردم، پشیمان میشدم؛ البته همه این سالها همیشه نگران سرنوشت کتابم بودم که آیا منتشر میشود یا نمیشود. مصاحبههای کتاب که تمام شد دستم آمد چه مدلی آن را طراحی کنم و از همان ابتدا این نگرانی در من شعلهور بود که کاری که انجام میدهم، منتشر میشود یا نه. نیز همواره این دغدغه را داشته و دارم که جامعه عملکرد پژوهشی مرا در تاریخ چطور ارزیابی خواهد کرد: خدمت یا خیانت! خود ایمان دارم که تلاشم در مسیر حقجویی بوده است و البته معترفم از اشتباه و خطا بری نیستم. طبیعی است که من هم حسب کار اشتباهاتی مرتکب شوم، اما این اشتباهات نیتمندانه نیست، بلکه یا از سر جهل است یا نبود لوازم و امکانات تحقیق. برایم مهم حرکت است؛ توقف و سکون، پژمردگی و مرگ در پی خواهد داشت.
گاهی بداندیشیها و بدسگالیها در حق خادمی، باعث میشود جامعهای از خدمتی محروم شود؛ نیز گاهی تزویر و ریا موجب میشود خیانتی خدمت جلوه کند. از این روست که گام بر برخی صحنهها نمیگذارم. برای مثال بداندیشی سازمانی و بنیادی که خود را متولی حفظ آثار و تاریخنگاری جنگ میداند و خود را سنجه و معیار تمامعیار فرض میکند و با ابلاغ و بخشنامه همگان را موظف به قلمفرسایی و تبعیت از نمط و نظر خود میداند، باعث شده است تا قاطبهای از نویسندگان و پژوهشگران چون من خود را از این ساحت دور نگه دارند. وای که در درازمدت چه آسیبهایی از این نگاه و سیاست خواهیم خورد! آیا با ابلاغ و تاریخنگاری مکلف و دستوری میتوان حقیقت تاریخ را گفت و بازجست؟ قطعاً خیر و آن وقت است که دیگران کار را انجام میدهند. درچنین وضعی است که کار به سمت دنیای مجازی شیفت میکند.
به نظر شما چرا خاطرات درست از سفرا و نمایندگان ایران نداریم؟
خاطراتی که درست، جریانساز و تأثیرگذار باشد، نداریم، در حالی که اگر ماموران کشورهای غربی را ببینید؛ از جمله کتاب زلمای خلیلزاد و پترائوس، همه کتاب دارند و همینطور شخصیتهای دیگر دنیا کتابهای خاص خود را دارند.
واکنشهای داخلی سازمانهایی که شما سراغ آنها نرفتید بعد از انتشار چه بود؟
مسکوت است.
وجه قابل توجه کتاب چیست؟
من در مقدمه کتاب گفتهام که بسیاری از پژوهشها برای کشف مسائل و برخی پژوهشها برای ایجاد سؤال برای مخاطب است. بعد گفتهام که این پژوهش به دنبال هر دوی این مسائل است؛ یعنی میخواهم خواننده را به این مرحله برسانم که این توانایی را داشته باشد سؤال کند که چرا میکونوس؟ یا چرا چنین وقایع و حوادثی؟ تاریخ میگوید جوامعی پیشرفت کردهاند که دو خصلت داشتهاند: اول اینکه جسارت داشتهاند و ماجراجو بودهاند، دوم اینکه پرسشگر بودهاند. من خواننده را به عرصه شهامت و ماجراجویی کشاندهام. اگر جامعه ما پرسشگر باشد، بسیاری از مسائل حل میشود. هر کسی بعد از خواندن این کتاب به این نتیجه میرسد که چرا این اتفاق خشونتآمیز رخ داده است در حالی که راهحلهای دیگری برای حل مسأله وجود دارد.
کتاب از چند جنبه قابل اعتنا است؛ یکی خود موضوع میکونوس قابل اعتناست که ذهنهای پرسشگر بهدنبال یافتن پاسخ آن میروند. دوم اینکه خوانندگان محسن کاظمی حساس هستند که این کار چیست و آیا در تراز کارهای قبلیاش هست یا نه. سوم اینکه به لحاظ پژوهش و تاریخ شفاهی از نظر من یک نقطه عطف در کارهای تاریخی است. در این اثر تدوین از حالتهای تکراری و خستهکننده خارج شده است و خواننده را پای کار کاملاً پژوهشی مینشاند؛ ضمن اینکه رعایت خوانندههای کمحوصله را دارد تا بتواند حتی از قسمتی از کتاب بگذرد؛ مثلاً حتی به وضوح در بخش استیناف پانوشت زدم که این بخش را اگر حوصله ندارید، میتوانید بگذرید.
سؤال آخر این است که مسأله، موضع و دغدغه محسن کاظمی در این کتاب چیست؟
مسأله و حرف اصلی من در این کتاب صلح، آزادی و جهان بدون خشونت است و در مقدمه کتاب گفتهام سهم من از این کتاب پاسداشت صلح، آزادی و جهان بدون خشونت است، بالطبع برای پوشش این مسأله باید وارد این فضای خشونتبار میشدم تا بتوانم این مساله را طرح اندازم.
موضوع نویسنده هم محکوم کردن این اتفاق است؟
موضع من در یک حوزه انسانی قابل طرح بوده و مورد پذیرش همه آحاد انسانی است. مسأله ترور فینفسه بسیاری از انسانها را اذیت میکند. جریان اپوزیسیون نمیپذیرد ما موضع انسانی داشته باشیم و میخواهند ما موضع غیرانسانی داشته باشیم! از این جنبه ناراحتاند که میبینند ما هم دغدغه آزادی را داریم و مخالف خشونت هستیم چون همیشه از این نقطه رخنه و به ما حمله کردهاند ولی الان میبینند این موضع انسانی ماست. در حالی آنها برای ما موضع تعیین میکنند که غفلت دارند اسلام دین سلم، بردباری، رأفت و مهربانی است. اگر این کتاب خشونت را تأیید میکرد، برای آنها خوشتر بود و خوشحال میشدند، و الان از این مسأله ناراحتاند که خشونت در این کتاب تقبیح شده است.
گفتنی است رهبرانقلاب در مردادماه سال 1390 طی دیداری که با مسئولان ارشد نظام داشتند، به ماجرای میکونوساشاره کرده و فرمودند : یک روزی یکی از دولتهای اروپائی نسبت به جمهوری اسلامی اظهار علاقه و ارتباط و اینها میکرد؛ همان دولت سر قضیهی قهوهخانهی میکونوس دادگاه تشکیل داد، مسئولین درجهی یک کشور را در آن دادگاه متهم کرد! دولتهای اروپائی با آنها همدست شدند، همهشان سفرای خود را از تهران فراخوانی کردند؛ اینها که یادمان نرفته. خواستند سیلی بزنند، البته سیلی سختتری خوردند. از همین حسینیه آنچنان سیلیای خوردند که بعد تا مدتها دنبال علاجش بودند! هر وقت توانستند، آنها درصدد سیلی زدن برآمدند. هر وقت ما کوتاه آمدیم، یک خردهای سست برخورد کردیم، آنها پرروتر شدند. نخیر؛ ایستادگی جمهوری اسلامی، تصریح به شعارهای انقلاب، تصریح به مبانی انقلاب، عزت ما را در دنیا بیشتر کرده است.
سیلی سخت چه بود؟
یک روز پس از اعلام حکم یک دادگاه محلی آلمان علیه مقامهای بلندپایه جمهوری اسلامی ایران، دولتهای عضو اتحادیه اروپا سفیران خود را از تهران فراخواندند. قاضی این دادگاه که در محافل خبری به دادگاه میکونوس معروف شد، شدیداً تحت تأثیر صهیونیستها بود و در یک محاکمه جنجالی و سیاسی، ایران را متهم به دخالت در قتل یک مخالف این کشور در آلمان کرد. در پاسخ به تصمیم اتحادیه اروپا، ایران نیز ضمن رد ادعاهای بیاساس دادگاه آلمانی، سفیران خود را از کشورهای عضو این اتحادیه فرا خواند. ادعایی که در دادگاه محلی برلین موسوم به میکونوس علیه ایران طرح شد، در واقع بخشی از تهاجم سیاسی مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی بر ضد جمهوری اسلامی ایران بود. به همین علت، دولت ایران، این دادگاه را مردود دانست و پیشبینی کرد که سفرای اتحادیه اروپا، منفعلانه به ایران باز خواهند گشت. در عمل نیز چنین شد و در حدود ده ماه بعد از صدور حکم دادگاه میکونوس، سفرای اتحادیه اروپا، یکی پس از دیگری به تهران بازگشتند. البته رهبر معظم انقلاب اسلامی طی فرمانی اعلام داشتند که سفیر آلمان باید دیرتر از همه وارد تهران شود و در نهایت سفیر آلمان نیز، بعد از تمام سفرا با فضاحت تمام به ایران بازگشت.
منبع:جهان نیوز
انتهای پیام/