نگاهی به فیلم «شاه کُش» | یک تریلر ایرانی در برف و بوران
«شاه کُش» یک قدم جدید برای روشن شدن پیکره گونه سینمایی تریلر و دلهرهآور است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، سینمای ایران در دورهای قصهگو و داستانی بود؛ سینمایی که مخاطب آن را دوست داشت و برای دیدن قصهها به سینما میآمد. سینما بدون قصه و داستان از جذابیت محروم میشود و در صورت اصرار بر تفکر منهای داستان تبدیل به چیزی میشود که دیگر نمیتوان نام آن را «سینما» گذاشت.
شهید سیدمرتضی آوینی درباره این مطلب در کتاب «آینه جادو» زیبا میگوید که «سینما مانند یک ترکیبی است از چند مولفه مانند حرکت، صدا، موسیقی، طراحی صحنه و داستان. مثل حلوا که ترکیبی است از آرد و گلاب، آنچه که به دست میآید دیگر تنها آرد و یا گلاب نیست بلکه ماحصل جمع آنها با هم است. سینما را نیز نمیتوان از عنصر داستان و قصه محروم کرد و اگر نه نتیجه آن دیگر یک فیلم سینمایی نخواهد بود.»
اشتباهی که سینمای روشنفکری در تاریخ سینمای ما کرده همین است که دعب آن داشته تا قصهگو نباشد. این نگاه مرسوم در تاریخ سینمای ایران باعث شده است تا بهدلیل فرار مخاطب از سینما، عدهای دیگر برای جبران این کمفروشی و کمکاری رو به سمت آثار کمدی مبتذل آورند و نتیجه آن همین وضعیتی است که با آن روبرو هستیم.
اما یکی از گونههای سینمایی که در آن قصه و داستان نقش اصلی را ایفا میکند گونه تریلر، معمایی و جنایی است. این گونه سینمایی به خاطر پیچیدگیها و رازهای سر به مهر آن همراه با قصه و داستان باید باشد. این گونه در دهه هفتاد با مضامین سیاسی و حادثهای همراه و در حقیقت یک شاکله خاصی را به خود بخشیده بود. این گونه هرچه بود به مرور جای خود را به سینمای آپارتمانی، روشنفکری و هنری داد و کمکم با عقب نشینی تقریبا فراموش شد.
نمایی از فیلم جنایی «هفت»
امروز نیز هر از چندگاهی یکی از فیلمسازان به سراغ ساخت اثری جنایی و حادثهای میرود که غالبا به علت حضور کمرنگ این سبک در سینما در ابتدای امر همراه با سروصدا است، اما بعضا به دلیل ضعفهایی که دارد خیلی زود رنگ میبازد. یکی از علل این رنگباختن در حقیقت فراموشی «قواعد ساخت» سینمایی دلهرهآور است. برخی از آثار سینمایی مانند «ماجرای نیمروز یک و دو» یا «سیانور» که بیشتر تریلر سیاسیاند نیز پیدا میشوند که این قواعد را فهم کرده و کاری در خور توجه ساختهاند. اما این قواعد یکبار دیگر باید مورد بازخوانی قرار بگیرند.
عدم ساخت این سبک جذاب و مخاطبپسند نیز باعث شده است تا مخاطب از سینما فاصله بگیرد و برای سیراب کردن عطش سرگرمی و جذابیت خود به سینمای هالیوودی و سریالهای آن پناه ببرد. این در حالی است که جذابیت و سرگرمی همانطور که گفته شد، نیاز جدی سینما و مخاطب است و دقیقا رابطه متقابل است: سینما باید سرگرم کند و جذاب باشد تا ما به دیدنش برویم و تماشاگر هم در عوض برای آن هزینه و حیات آن را تضمین میکند.
حالا در اکرانهای جدید پاییزی، سه فیلم سینمایی در گونه معمایی، جنایی و دلهرهآور در حال اکران است و در ابتدای کار فروش خوبی را هم داشته است. یکی از این سه فیلم سینمایی «شاهکش» ساخته جدید وحید امیرخانی با بازی هادی حجازیفر، مهناز افشار و مجید صالحی است. بازیهایی متفاوت خصوصا نقش مجید صالحی که در قامت افسر پلیس در کوههای برفی درگیر یک داستان مرموز میشود.
امیرخانی در فیلم قبلی خود یعنی «در مدت معلوم» نیز داستان جالب و جذابی را در گونه کمدی انتخاب کرد که از همان ابتدا سروصدا کرد و مخاطبان را به سینما آورد. حالا او برای دومین فیلمش سراغ کار سختی رفته است.
«شاهکُش» توانسته است با تکیه بر خلق صحنههای مخاطبپسند مانند زد و خورد، ایجاد اتمسفری رازآلود و مرموز که علت قتل در آن نهان است و مقتول نیز مجهول الهویه است، حس و حال و هوای فیلم «رودخانههای سرخ» با بازی «ژان رنو» را ایجاد کند و فضا را برای مخاطب کمی تغییر دهد. او فهمیده است که ادامه مسیر سینما طبق آنچه که در این سالها گذشته دیگر نمیتواند مخاطب را مجاب کند که به سینما برود. اما باید قبول کرد که تا رسیدن به فاصله مطلوب در فیلمسازی هنوز مسیر زیادی را دارد.
توجه او به جلوههای ویژه و ساخت سکانسهای زد و خورد و اکشن کار، باعث شده است تا برخی از وقفههای نیمه بلند فیلم مهار شود و همین نشان از فهم به کار بردن درست سکانسهای اکشن فیلم است. چیزی که عموما بیجا در سینما خرج میشود در «شاهکش» بهجا مورد استفاده قرار گرفته است. البته پرداخت بیشتر به دیالوگها و نقشها میتوانست باعث شود که داستان فیلم از پختگی و کشش بهتری برخوردار شود، زیرا قصه در خلال این اتفاقات دچار چند پارگی شده است و بعد از این سکانسها، یکبار دیگر سرهم میشود و به صورت جدیدتری به سمت روشن کردن حقیقت میرود. البته طبیعت فیلم معمایی همین است که قدم به قدم به سوی تکمیل پازل حرکت کنیم، اما سرعت این سیر تکمیل در برخی از قسمتهای فیلم بالا و در بخشی دیگر کم است. اما در مجموع سرعت در قسمتهای پایانی بالا میرود و با فرود مناسبی به خط پایان میرسد.
آنچه که در بطن فیلم به عنوان نقد روابط اجتماعی و خانوادگی وجود دارد نیز اصطلاحا توی ذوق مخاطب نمیزند و فضای فیلم از جنس تریلر به اجتماعی تغییر نمیکند. در میان داستان از صحبتهای کاراکترها و دعواهای آنان مسائل میان آنان در زندگی شهریای که پایین کوه است روایت میشود و مخاطب، فیلم جنایی را با رگههای طعم درام ایرانی میبیند. چیزی که باید با ساخت بیشتر گونه جنایی و تریلر در سینمای ما خودش را پیدا کند و فیلم امیرخانی قدم خوبی برای پیدا کردن دوباره آن در میان برف و بورانِ سینمای امروز ما است؛ پیدا کردن تریلر ایرانی.
انتهای پیام/