امیرخانی در گفتگو با تسنیم تشریح کرد: مجید صالحی چگونه نقش یک پلیس جدی را اجرا کرد+ فیلم
«وحید امیرخانی» کارگردان فیلم سینمایی «شاه کُش» از برخورد سیاسی با فیلم و حذف آن از جشنواره فیلم فجر تا حاشیههای اکران میگوید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، فیلم سینمایی «شاه کُش» ساخته «وحید امیرخانی» در ژانر تریلر و حادثهای است. داستانی درباره یک جنازه که در میان برفهای کوه پیدا میشود و برای افراد حاضر در صحنه مشکلاتی را ایجاد میکند.
«امیرخانی قبل از ساخت این فیلم یک کمدی با نام «در مدت معلوم» ساخت و بعد از آن یک سریال برای تلویزیون. حالا او دوباره با یک فیلم به سینما برگشته است اما فیلمی که بعد از اکرانش دچار مشکلات و حواشی شد. از پایین آمدن بیلبوردهای تبلیغاتی فیلم تا حواشی که به دلیل تهیه کننده آن که یکی از فرزندان نماینده مجلس است. خبرگزاری تسنیم درباره این فیلم و مشکلات و حواشی آن با کارگردان فیلم به گفتوگو نشسته است که در ادامه متن کامل آن را میخوانید.
جنازهای که میان برف پیدا شد...
*گویا یک داستان واقعی درباره یک جنازهای که در برف و کوه پیدا شده بود برای شما پیش آمده بود که مایه اولیه ساخت این فیلم سینمایی شده است؛ لطفا اصل ماجرا را تعریف کنید.
البته تاثیر آن موضوع در این فیلم به طور خیلی گسترده نبوده است بلکه بیشتر در شکل گیری ابتدایی داستان و شعلهور شدن بخشهای اول فیلم بوده است. داستان از این قرار بود که با چندتا از دوستان دانشجو به کوهنوردی رفته بودیم و بعد از استقرار در یک قرارگاه کوچک برای استراحت، متوجه آوردن یک جنازه شدیم که نیمتنه بالایی آن را گرگها خورده بودند و نیمه پایینی آن نیز کرم خورده شده بود. بهعلت آنکه برف و بوران شدید بود جنازه را نتوانستند به پایین انتقال دهند و بنابراین ما مجبور شدیم که با این جنازه چندساعت همقطار باشیم و تصویر در ذهن من ماند تا الان که فیلم شد.
*آقای امیرخانی ما در سینمای ایران دچار یک نوع فقر ژانر هستیم؛ از طرفی سینمای اجتماعی ما بسیار پرکار است که البته در آن هم قصه عمدتا به معنای اتم کلمه وجود ندارد و گونههای جذابی مانند تریلر، وحشت و پلیسی وجود ندارد. شما به عنوان یک کارگردان که باید از محتوا و گونه و وضعیت سینمایی کشور مطلع باشید و فیلم تریلر ساختید چه ارزیابی از این مساله دارید؟
باتوجه به اینکه سینما از غرب وارد کشور ما شده، گونههای سینمایی نیز همراه با آنها ساخته و پرداخته شده و به مرور وارد کشورهای دیگر دنیا شده است؛ قصه و روشهای قصهگویی نیز چیزی است که در دنیا به آن توجه ویژه شده و مدام در حال برجسته شدن در صنعت آثار نمایشی است. اما در ایران با توجه به جمعیت قابل توجهمان از یک سو و سینمای مطرحی که در منطقه و جهان داریم از سوی دیگر میبینیم که سبد سینمایی ما محدود شده است به ژانرهای اجتماعی و درامهای آپارتمانی و کمدی نهایتا. البته بین اینها نیز بعضا یک کورسوهایی هم زده میشود و یک اتفاقاتی رخ میدهد. به نظر من مسئله استقبال نکردن مردم از این گونه سینمایی نیست بلکه رابطه پیچیده بین کارگردان، تهیه کننده و نویسنده و مخاطب است. باید سرمایهگذار روی فیلمنامهای کار کند که احساس کند ریسک کمتری دارد که روی آن هزینه کند؛ در حقیقت او باید مطمئن باشد که مخاطب با فیلمی که او میخواهد کار کند به سینما میآید.
در این سه ماهه اول سال دیدیم که فیلمهای اجتماعی در مجموع پرفروشتر از آثار کمدی شدند. این برای سینمای ما از طرف مخاطب یک پیامی داشت که اگر فیلمی قواعد ژانر را رعایت کند و جذاب و قصه گو باشد تماشایش میکنیم.
در این میان نقش تهیه کننده و حتی پخش بسیار مهم است. اگر موانع غیرسینمایی و تسویه حسابهای شخصی برخی در این بین وارد شود کار فیلم دچار اختلال میشود. این مسالهای است که برای فیلم ما «شاه کُش» رخ داده است.
*نحوه برخورد با این فیلم گویا از ابتدا دارای مسائل و حواشی بوده است؛ علت آن را چه میدانید؟
از زمانی که این فیلم برای جشنواره فجر آماده شد متوجه برخورد غیر منصفانه با فیلم شدیم. شاید باورتان نشود ولی پایان فیلم کلا چیز دیگری بود که به خاطر برخی مخالفتها از نظر نیروی انتظامی کلا مجبور شدیم آن را عوض کنیم. البته به نظر آنها احترام گذاشتیم ولی واقعا در سرنوشت فیلم اثر گذار شد. این خودش یک مشکلی در حوزه مرحله تولید و فیلمبرداری است که میتوان آن را با تمهیداتی برای همیشه در سینمای کشور حل کرد که هم پلیس و هم سینماگر به نتیجه برسد.
احتمالا برخی از فیلمهای آن دوره جشنواره فجر را به خاطر دارید. این را حتی مخالفان سرسخت «شاه کش» به من گفتند که باوجود نقدهایی که به فیلم دارند باید این فیلم در جشنواره فجر میبود. و از نبود این فیلم که از نظر تکنیکی و فنی در سطح بالایی قرار دارد تعجب کردند.
هنوز برخی فکر میکنند که این فیلم در کوههای برفی گرفته شده است در حالی که این فیلم در کیلومتر 15 جاده مخصوص و در دمای بالای 40 درجه فیلمبردای شده و تمام برفها و صحنههای سفید اطراف با کمک 14 تن نمکی که به اطراف پاشیده شده و همه جا را سفید پوش کرده بود درست شد.
چند روز بچههای فیلم داشتند با مواد پلاستیکی قندیلهایی را درست میکردند که از لبه سقف هتل آویزان است و دارد از آن آب میچکد. برای صحنههایی که برف روی صورت بازیگران نشسته است باید صورت آن ها را با نمک میپوشاندیم و با جت فن، باد را به صورت آنها میزدیم تا حالت سوز و سرما ایجاد شود. هر بار 20 دقیقه باید بازیگران صورتشان شسته شود و دوباره گریم میشدند.
در کل فیلم غیر از دو یا سه پلان که در کوه گرفته شده است باقی را در سولهای در اطراف تهران فیلمبرداری کردیم. برای همین چند پلان کوتاه در کوه توچال نورپرداز ما باید در دمای منفی 20 درجه با سرعت 60 کیلومتر باد میرفت و نور را تنظیم میکرد. ما یکباره دیدیم که او علی رغم آنکه لباسهای ویژه به تن داشت مانند یک تکه چوب خشک شد و به روی زمین افتاد. منظورم این است که فیلم از نظر فنی و تکنیکی از سطح بالایی برخوردار است و برای آن زحمات زیادی کشیده شده است اما برخوردی که آن موقع در جشنوراه فیلم فجر کردند بسیار غیر منصفانه بود.
یکی از مدیران ارشد سینمایی به من گفت که آقای امیرخانی فیلم را دوست داشتم و از آن لذت بردم. سوال کردم که پس برای چه فیلم را از جشنواره کنار گذاشتید؟ گفت که فلانی این سطح کیفیت نیست که تعیین کند چه فیلمی وارد جشنواره شود! این جمله را کسی دارد به من میگوید که بیش از 20 سال است که مدیر سینمایی مملکت است.
*پس اینگونه که من فهمیدم اگر فیلم شما سیاسی نیست برخوردهای با آن...
کاملا سیاسی است بدون شک. علت عدم قبول فیلم را شفاف و واضح توضیح ندادند ولی چیزی که ما متوجه آن شدیم این بود که به دلیل اینکه تهیه کننده ما فرزند یک نماینده مجلس در دوره های پیشین بود و به هرحال جهت سیاسی او با بعضیها همسویی نداشت آن را رد کردند. حتی گفتند که با فرزندان ما در برخی از حوادث سیاسی برخوردهای تندی کردند حالا ما باید بگذاریم بچههای آنها وارد سینما شوند؟!
*سوال بعدی من این است که با شناختی که از وحید امیرخانی داریم که در تلویزیون کار کرده است و میداند که زمانی که یک نفر در قوه قضائیه پرونده باز و مشکل دارد، نمیتوان تصویر او را نشان داد، پس چرا تصمیم گرفتید بهخاطر «مهناز افشار» خود را خرج کنید در حالی که پخش تصیر او اصلا غیر ممکن است؟
ما این فیلم را دو سال قبل ساختیم که آن موقع برای این فیلم و بازیگر آن واقعا مشکلی وجود نداشت اما الان فیلم دیگری نیز وجود دارد که در آن خانم افشار بازی میکند. سوال من این است که پس چرا بیلبوردهای و پوسترها و بنرهای آن منتشر شده است؟ شما به سینما «کوروش» بروید، تمام عکسهای فیلم مذکور با ایشان است.خانم «مهناز افشار» آن فیلم با این فیلم که فرق ندارد هر دو یک نفر هستند. اما زمانی که گفتند نباید عکس او روی بنرها باشد اسپانسر بیلبرودهای تبلیغاتی گفت که من دیگر کار نمیکنم و همین به فروش فیلم ضربه میزند.
تمام اینها واقعا اشتباه برخی از مدیران فرهنگی و اجتماعی ما است که انگار اصلا حواسشان نیست که فیلم سینمایی دیگری با بازی «مهناز افشار» دارد. پوسترهای فیلم توسط سازمان سینمایی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تایید شده است اما دیگر نهادهای فرهنگی و اجتماعی هستند که با نصب آن مشکل دارند که باز برمیگردد به همان تسویه حسابها. بنابراین اصلا داستان بر سر ایشان نیست.
*فیلمهای سینمایی جنایی جهان یا ایرانی ملاک ساخت فیلم جنایی برای شما بوده است؟ آیا قصد ساخت فیلم جنایی در حس و حال و هوای خارجی آن را داشتید یا خواستید یک تریلر ایرانی در فرم و قالب جدید تولید کنید؟
بیشتر از اینکه بخواهم دسته بندی کنم که فیلمم را در چه گونهای میخواهم بسازم، باید ارجاعاتم را به قواعد ساخت فیلم تقویت کنم. نه این فیلم بلکه تمام فیلمهای سینمایی دنیا هرچقدر طبق قواعد فیلمسازی ژانر جلو بروند و مطابق با آن فیلم بسازند موفقتر خواهند بود.
برای من که این فیلم را ساختم تجربه پرداخت به سکانسهای اکشن و زد و خورد آن مانند سکانس دعوا در سرویس بهداشتی از همه چیز مهمتر بود.
در این فیلم مانند قصههای پلیسی «آگاتا کریستی» این مهم نیست که قاتل کیست؟ چیزی که مهم است حقیقت و دروغ و قضاوت است؛ اینکه آدمهای فیلم برای اینکه جان خود را نجات دهند حاضرند از حقیقت فرار کنند. این برای من تا حدودی مهمتر از قواعد ژانر و بحث تریلر بود. بنابراین ضمن اینکه میخواستم فیلمم در قواعد این گونه سینمایی باشد برای من اصل مساله که حقیقت و دروغ بود نیز در بطن فیلم اهمیت داشت. این نکته با فضای سینمای ایران قرابت داشت و برای همین این فیلم به فضای درامهای اجتماعی نیز نزدیک بود.
*مردم ما به تریلر سیاسی علاقهمند هستند و فیلمهایی که در این گونه ساخته شده است را دوست دارند. چرا فیلم را در فضای تریلر سیاسی نبردی و به تریلر اجتماعی علاقهمند شدی؟ آیا این انتخاب عامدانه بود؟
من سیاست را از فیلمم حذف کردم در حالی که میتوانستم خیلی راحت پیامهای جناحهای سیاسی را از طبقات روشن و شفاف جامعه بیان کنم. چراکه اگر وارد آن میشدم فیلم سطحی میشد. یک موقع ما درباره دهه 60 و مساله منافقین فیلم میسازیم که مشخصا یک فیلم سیاسی تولید میشود اما من از قبل مشکلات فرامتنی فیلم را پیشبینی میکردم و میدانستم که چه اتفاقی با فیلم خواهد افتاد و چه برخوردهایی خواهد شد.
*یک نقدی به فیلم دارم این است که مخاطب دچار ابهام میشود و تا نیمه فیلم دچار نوعی سردرگمی است، البته این ابهام را با سکانسهای جذاب و اکشن و دلهرهآور از بین میبری و دوباره فیلم در ریل داستان قرار میگیرد. یا برخی از دیالوگها به نظر میرسد که مصنوعی است و در موقعیت مناسبی گفته نمیشود. نظر خودتان چیست؟
برخی از این برمیگردد به بانک اطلاعاتی که ما در ذهن خود داریم و با آن فیلم را تماشا میکنیم. مثلا همه فکر میکنیم اگر در خیابان کیف ما را دزد بزند حتما سریع فریاد میزنیم که آی دزد کیف من را برد، ولی واقعیت این است که این را فقط در فیلمها میبینیم و اگر این اتفاق برای ما بیافتد واقعا تا چند ثانیه دچار حیرت و شوک هستیم. در سکانسی که «هادی حجازیفر» بدن خونین «علیرضا کمالی» را روی میز بیلیارد میگذارد بعد افسر پلیس زمانی که میفهمد که جنازه همسر او است با یک حالتی به او تسلیت میگوید که نشان از شوک از یک طرف و از طرف دیگر تلاش برای آرام کردن او دارد. خوب طبیعتا باید همچین حالتی را داشته باشد. جنازهای که گرگ آن را خورده است و چیزی از آن باقی نمانده، حالا میفهمیم که زن مردی است که روی ما اسحله کشیده است؛ نتیجه این میشود که واکنش متفاوتی خواهیم داشت.
درباره سردرگمی هم باید بگویم که من میتوانستم که با چند دیالوگ مخاطب را کاملا روشن کنم که چه اتفاقی افتاده است، البته در همان ابتدای داستان که «هادی حجازیفر» وارد اتاق خود میشود و صدای همسرش را میشنود جزئیات اولیه فیلم روشن میشود اما من خواستم تا مخاطب مدام برای کشف حقیقت تلاش کند و برای همین همه چیز را همان اول نگفتم حتی با دروغها و لاپوشانیهای افراد حاضر در هتل حل این معما را سختتر کردم.
*درباره انتخاب «مجید صالحی» بگویید که آیا انتخاب او برای فروش بهتر فیلم بود؟ زیرا عموما طنازهای سینمای ما نقشهای منفی را خوب بازی میکنند و در فروش فیلم اثرگذار هستند.
من اتفاقا میگویم که به نظرم مردم زمانی که میفهمند فلان بازیگر که نقش کمدی را بازی میکند حالا آمده و دارد نقش جدی بازی میکند چه بسا در فروش تاثیر منفی داشته باشد چون مخاطب میداند که قرار نیست با دیدن بازی او در فیلم بخندد. دلیل انتخاب من برای «مجید صالحی» توانایی او بود و اینکه او میتواند این نقش را درست تر اجرا کند.
اجرای او در این نقش خیلی کار سختی بود، زیرا هم باید وجود یک افسر پلیس را در خودش ایجاد میکرد و هم اینکه باید نقش یک فرد معمولی که از طبقه ساده جامعه است و در گیر این مسائل تا به حال نشده را ایفا میکرد. شاید جالب باشد که بدانید او از دو سه هفته قبل از فیلمبرداری با لباس پلیسی که در فیلم میبینید در خیابان تردد میکرد تا این لباس در تن او کهنه شود و احساس واقعی تری از پلیس داشته باشد.
در صحنه زدوخوردش با هادی حجازیفر واقعا او را کتک زد. آن سکانس واقعا در یک برداشت گرفته شد و بعد از آن سر و روی هادی کبود شد. انقدر بده بستان و رابطه میان بازیگران خوب و نزدیک بود که یکی از خاطرات سینمایی همه ما شد. بعد از این سکانس مجید صالحی روی حجازیفر را بوسید.
*حرف آخرتان درباره فیلم چیست؟
هرکسی که از سالن بیرون میآید اولین سوالی که از خودش میپرسد این است که چرا فیلم در جشنواره نبود؟ این سوالی است که دبیر و هیئت انتخاب آن سال باید جواب میدادند. همین اشتباه را هم درباره فیلم «بندباز» کردم. به من گفتند که مساله فیلم را رسانهای نکن ما مشکل راحل میکنیم. من سکوت کردم ولی مشکل فیلم حل نشد و باعث شد که فیلمنامه در محاق برود.
این نگاه واقعا به شورای سیاستگذاری برمیگردد که مدام دوست دارد تا فیلمهایی را در جشنواره ببرد که راحتتر بتواند نسبت به آن پاسخ دهد. بعد از آن طرف فیلمهایی را دیدیدم که رد شده است ولی با دستور وارد هیئت انتخاب میشود.
من به عنوان یک فیلمساز جوان دیگر ذوق جشنواره فجر را ندارم و دیگر برای من مهم نیست که در جشنوراه فجر باشم یا نه. وظیفه نهادهای سینمایی ما صیانت از سینما و اهالی سینماست، زمانی که منِ نوعی پروانه ساخت و نمایش گرفتم باید شمایی که آن را امضا کردید پای آن امضا بایستید.
انتهای پیام/