اصفهان| زندگی شهدای دانش آموز بر مدار کدام الگوها بود؟ دانش آموزانی که تاریخ فداکاری را تکرار میکنند
وقتی نوجوانی شهید میشود این تصور را در ذهن نوجوان امروزی ایجاد میکند که مگر او چه داشت و به چه فکر میکرد که دست از دنیا شست و راهی میدان مبارزه شد؛ زندگی شهدای نوجوان بر مدار کدام الگوها بود؟
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، شهید واژه مقدسی است که اگر بخواهیم عامیانه و ساده به آن نگاه کنیم و در عمق معنایش قرار بگیریم دلتنگی مادر یادمان میآید؛ اشکهای خواهر و آه پدر. از هر چه واژههای سخت و از هر آن چه که در کتابها ثبت شده است که بگذریم به بغض میرسیم. بغضی که در نبود عزیز کرده مادر راه نفسهایمان را سد میکند.
تصور کن مادری را که سپیده دم با عشق و جان پسر مهربان و دختر دردانهاش را از خواب بیدار میکند، با چشم دل آنها را راهی مدرسه میکند و تا بازگشتشان نگاهش را به در میدوزد و لحظهها را میشمارد. خانه را آب و جارو میکند؛ قاب عکسشان را میبوسد؛ غبار از آن میزداید و میگوید: «عزیز دل مادر منتظرم تا بازهم ببویمت و ببوسمت».
خواهر کوچکتر حسادت میکند، اما میداند که مادر چقدر بچههایش را عاشقانه دوست دارد و طاقت دوریشان را ندارد. بچهها از مدرسه بازمیگردند، آغوش مادر منتظرشان است. غذایی که مادر با حوصله تهیه کردهاست میل میکنند و با همان عشق از او قدردانی میکنند و روزگار میگذرانند.
چقدر این دور هم بودن خوب است و میچسبد. چقدر خانه و خانواده آرامش بخش است و خدا را برای این دورهمی شاکریم. مادر سجده شکر به جا میآورد و از اینکه خدا او را مورد لطف قرار داده و چنین فرزندانی نصیبش کرده است اشک شوق میریزد.
باز هم تصور کن؛ حالا مادری را که این فرزند عزیز کرده را که با شیره جانش بزرگ کرده و شاهد قد کشیدنش بوده راهی میکند؛ راهی میدان نبردی که میداند شاید بازگشتی نداشته باشد.
کوچکتر که بودم، همسن و سال همین نوجوانهای امروزی؛ با خودم میگفتم :«چطور یک مادر اجازه میدهد فرزندش به جنگ برود، چگونه دل میکند، اصلا مگر میشود؟».
اما حالا که خود مادرم؛ میدانم که هیچ مادری از فرزندش دل نمیکند، اما آنقدر بزرگ فکر میکند، آنقدر صبور و شکیباست که او را به خدا میسپارد و میگوید: «خدایا امانتت را به تو میسپارم؛ خیر و صلاحش را تو رقم میزنی؛ پس خودت هم برای عاقبتش تصمیم بگیر و راهش را به خیر ختم کن».
و راه فرزند به شهادت ختم میشود و مادر میماند و همان دلتنگی و بغضی که هرگز خالی نمیشود. من حال آن مادر را میفهمم و میدانم که دلتنگی چه بر سر دل آدم میآورد. اما او گذشت از دردانههایش تا وطن و جوانان وطن در آرامش باشند.
به این بیندیش که آرامش وطن را مدیون چه کسانی هستیم. شیر زنان و مردان شجاعی که از خود گذشتند تا من و تو نفسهایمان را با اطمینان در این هوای دوست داشتنی بکشیم.
هفته بسیج دانش آموزی است، نخستین چیزی که به خاطرم آمد شهدای دانش آموز بودند، شهدایی که عزیز دل مادرانشان بودند و همان قصهای که گفتم در واقعیت زندگیشان جاری بود.
به همین بهانه به میان دانش آموزان یکی از مدارس دولتی اصفهان رفتم و نظر آنها را در مورد شهدای دانش آموز پرسیدم. اینکه آنها را چقدر میشناسند، اصلا چند شهید دانش آموز را میشناسند و چه میکنند تا روح آنها در آرامش باشد.
پاسخهای زیبایی گرفتم؛ شاید قبل از آن انتظار چنین پاسخهایی را نداشتم، هرچه باشد نسل جدید هستند و گاهی ظاهرشان آدمی را به اشتباه میاندازد. اما یادم آمد که باز هم قضاوتی نادرست کردم و چقدر نوجوانان ما شبیه آن روزهای دانش آموزان قدیمی هستند.
شهدایی که مانند ما شور و نشاط جوانی داشتند
فریبا که شر و شور از چشمانش میبارید قبل از همه داوطلب پاسخ دادن شد و گفت: شاید فکرش را هم نکنید اما ما ارادت بسیاری به شهدا و خانوادههای آنان داریم، ما میدانیم که در استانمان بیشتر از 5 هزار شهید دانش آموز داریم که باعث افتخارمان هستند. از شهید حسین فهمیده گرفته تا مهرداد عزیزاللهی و خیلیهای دیگر که شاید اسمهای آنها را کامل ندانیم اما میدانیم چه آدمهای بزرگی بودند.
وی افزود: گاهی به این فکر میکنم که آنها همسن و سال ما بودند، حتما همین قدر هم شور و نیروی جوانی داشتند و هزاران آرزو برای آیندهشان اما چطور شد و به چه چیزی فکر کردند که دست از این دنیا شستند و به جبهه رفتند. ما مدیون بزرگی آنها و خانوادههایشان هستیم و هیچ وقت فداکاری آنها را از یاد نمیبریم.
وصیتنامههای شهدا خواندنی است؛ نظر آدم را کاملا عوض میکند
ساغر از دیگر دانش آموزان نیز صحبتهای دوستش را ادامه داد و گفت: یک روز همراه پدرم در فضای مجازی دنبال مطالب مرتبط با تحقیقی بودم که معلم به ما سپرده بود، خیلی اتفاقی به وصیتنامه شهدای دانش آموز رسیدیم. یکی از آنها در بخشی از وصیت نامهاش نوشته بود: «ای دانش آموزان سنگر شما مدرسه و سلاح شما کتاب است به گفته امام جهاد شما درس است. بکوشید و تلاش کنید و درس بخوانید تا بتوانید هر چه بهتر و بیشتر به اسلام کمک کنید و در کنار درس در صحنه بودن شما بسیار مهم است همانطور که رزمندگان در جبههها میجنگند شما هم در پشت جبهه با درس خواندنتان و در صحنه بودنتان، آمریکا و ایادی کثیفش را مایوس کنید». من تا آن موقع فکر میکردم شهدا در وصیت نامههایشان ما را به جنگ و جهاد در میدان مبارزه دعوت میکنند اما دیدم که آنها از ما میخواهند درس بخوانیم و باسواد شویم و از این طریق به کشورمان خدمت کنیم.
وی ادامه داد: از آن روز به بعد خیلی دلم قرص شد و نظرم در مورد شهدا بیشتر تغییر کرد، وصیت نامههای بیشتری خواندم و دیدم که هیچ کدامشان آن طور نبود که من فکر میکردم. از همه دانش آموزان میخواهم که آنها هم بیشتر در مورد شهدا مطالعه کنند تا بدانند که در اصل شهدا چه کسانی بودند و چه هدفی داشتند و ماهم همان اهداف را دنبال کنیم.
جانبازی که مرا به شهدا علاقهمند ساخت؛ اهمیت راوی در انتقال درست معنای شهادت
شکوفه، یکی دیگر از دانش آموزان اظهار داشت: یک روز در مدرسه ما به مناسبت هفته دفاع مقدس مهمانی از جانبازان دفاع مقدس داشتیم، راستش را بخواهید در ابتدا حوصله گوش دادن به حرفهایشان را نداشتم و فقط به خاطر دوستانم در این مراسم شرکت کردم؛ اما خدا میداند که وقتی پای حرفهای این جانباز نشستم به طور کلی دیدگاهم تغییر کرد. بچهها مرا به شوخی و تمسخر گرفته بودند که چه اتفاقی برایت افتاده که اینجور شدی.
وی بیان کرد: این جانباز آنقدر قشنگ حرف زد، آنقدر خودمانی گفت که من عمیقا فهمیدم چقدر تا حالا عقب بودم، چقدر بد فکر میکردم. او از دلتنگی مادر و خواهری گفت برای نبودن پسرشان، از آن پسری که تا قبل از شهادت آرزوها داشت، خصوصیاتی که از او گفت خیلی شبیه جوانهای امروزی بود و من فهمیدم که آنها هم شاد و پر از نشاط و شوق بودند اما بخاطر وطن و خانوادههای ما و خودشان از خودشان و همه آرزوهای رنگارنگشان گذشتند. حیف که تک تک حرفهای آن مرد جانباز را ضبط نکردیم تا هر بار گوش دهیم اما آنقدر در ما تاثیر گذاشت که بعد از یک سال هنوز یادمان میآید و اصلا نظرمان را تغییر داد.
فاطمه از دیگر دانش آموزان مدرسه نیز حرفهای دوستش را تایید کرد و گفت: شکوفه از پارسال تا حالا خیلی تغییر کرده و ما دقیقا متوجه شدیم که حرفهای آن آقا چقدر بر او تاثیر گذاشت. من معتقدم که نوع بیان و خاطرههای واقعی که او از جنگ و مادر و خواهرهای شهدا تعریف میکرد آنقدر واقعی و خوب بود که هر کس دیگری هم جای ما بود نظرش عوض میشد. به نظر من راوی خیلی مهم است. شاید گاهی بعضیها خوب ما را به این مفاهیم دعوت نکردند و به درستی راه را نشانمان ندادند وگرنه چه کسی میتواند در برابر این واقعیتها مقاومت کند.
قلم؛ قدرت زیادی برای انتقال مفهوم ایثار و شهادت دارد
یکی از نویسندگان دفاع مقدس نیز در مورد شهدای دانش آموز و چگونگی حفظ یاد و آرمانهای آنها به خبرنگار تسنیم گفت: با وجود اینکه کشور ما از مفهوم شهادت و شهدا فاصلهای نگرفته است اما به خاطر نوع و سبک زندگی امروزی افکارها عوض شده است. نگاه همان نگاه است؛ دیدهها همان است اما طرز عمل کردن و قرار گرفتن در مسیر شهدا با گذشته فرق کرده است. شاید کسی تصور نمیکرد که جوانان دهه هفتادی ما مانند شهدای دفاع مقدس عمل کنند و وقتی صحبت از حرم حضرت زینب (س) میشود به راحتی راهی میدان نبرد شوند و به شهادت برسند اما دیدیم که جوانان امروزی ما همان راه جوانان گذشته را در پیش گرفتهاند تنها کمی در ظاهرشان با آنها فرق دارند.
ثریا قنبری عدیوی افزود: یکی از راههای آشنا ساختن نوجوانان و جوانان و حتی کودکان با مفاهیم ایثار و شهادت قلم و نوع بیان نویسنده و راویان است. اینکه چگونه و با چه زبانی واقعیتها را به گوش جوانان برسانیم. قلم قدرت بسیار زیادی در این راه دارد و میتواند مفاهیم، واقعیتها و اعتقادات شهدا را به نسل امروز منتقل کند.
آموزش و آگاهی نسل جدید باید متناسب با سن و شخصیت آنها صورت گیرد
وی ادامه داد: نسل امروز ما علاقه دارند که بدانند شهدا چگونه زندگی میکردند، با چه کسانی دوستی داشتند، حتی تیپ و ظاهرشان هم برای آنها مهم است. خیلی از دانش آموزان وقتی یک داستان از یکی از شهدای جوان میشنوند و میفهمند که آن شهید هم خیلی به ظاهرش اهمیت میداد و اهل نشاط و شور جوانی بود علاقهمند میشدند که در مورد شهدا بیشتر بدانند و بخوانند به همین دلیل لازم است که نویسندگان و راویان نیز دیدگاه نوجوانان و کودکان ما را در نظر بگیرند و متناسب با سن و افکارشان این مفاهیم را به آنها انتقال دهند؛ بدانند که یک کودک را چگونه میتوان با سیره شهدا آشنا کرد که او از جنگ و مبارزه بد برداشت نکند و در واقع ترس در وجودش ریشه نکند.
قنبری بیان کرد: انتقال مفاهیم ایثار و شهادت را باید به اهلش سپرد، حتی معتقدم کسی که میخواهد چنین مفاهیمی را به نسل جدید منتقل کند باید سواد آن را داشته باشد و یا آن را فرا بگیرد و سپس وارد این راه شود. باید سن آنها را در نظر بگیرند و متناسب با آن به انتقال این مفاهیم بپردازند چرا که اگر راه را اشتباه بروند و آموزش آنها متناسب با آگاهی و سن افراد نباشد نتیجه خوبی نداشته و تعلیم دیدگان را یک عمر با اشتباه مواجه میکنند و همین میشود که عدهای ساز مخالف میزنند و میگویند: «اصلا چرا باید جنگید و به شهادت رسید؛ چرا جوانهای بسیاری به جنگ رفتند و خانوادههایشان را تنها گذاشتند». اگر آموزش و آگاهی آنها به گونهای صحیح صورت میگرفت این تصور در آنها ایجاد نمیشد.
انتهای پیام/ ع